۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه

دو یادداشت/ معشوقه همه ما ایرانیان در خطر است!

«معشوقه» ما ايرانيان در خطر نابودي است!
سي سال پيش، وقتي مادرم عصرها حياط خانه مان در «خرمشهر» را آب پاشي مي كرد، «بوي خاك» بلند ميشد و گرماي عصر را دود ميكرد و مي بُرد. اما بوي خاك تا خنكاي غروب در مشام ما باقي ميماند.
سال 58 كه خرمشهر را ترك كرديم، هنوز جنگ نشده بود.اما بلواهاي قومي بين يك شيخ عرب متعصّب و تيمسار مدني استاندار دولت موقت (بازرگان) شهر را به آشوب كشانده بود. وقتي رفتيم، ديگر آن بوي خاك به مشامم نخورد تا ده سال بعدش. در شهر تازه اي كه در آن ساكن شديم، خاك، همان خاك بود و اين شهر تازه هم، بخش ديگري از وطن ما بود. اما ما ديگر خانه اي نداشتيم كه حياطي داشته باشد و مادرم عصرها آن را آب پاشي كند و بوي خاكش را به هوا بلند كند.
ده سال بعد، من يك داوطلب نوجوان بودم و به عنوان فيلمبردار، مأموريت خوزستان نصيبم شد و توانستم براي اولين بار بعد از جنگ به خرمشهر بروم. قبل از رفتن، پدرم كه «عاشق مجنون» خرمشهر بود، مثل آنكه بخواهم به «زيارت عتبات عاليات» بروم، به من گفت «نائب الزياره» او باشم! خنده ام گرفت! اما وقتي به نزديكي خرمشهر رسيديم، خنده ام خشكيد. ضربان قلبم بالا رفت و ايستادم. ناخودآگاه «وضو» گرفتم و با مراسمي شبيه زيارت حرم امامان وارد «حرم خرمشهر» شدم. زير لب صلوات فرستادم و «ذكر» گفتم و غمگنانه وارد «حرم» شهري شدم كه همواره دوستش مي داشتم، اما تا آن روز، خودم هم نفهميده بودم خرمشهر براي من چنين «مقدّس» بوده! وارد شهر كه شدم، قلبم آرام گرفت و هيجانم تسكين پيدا كرد.
اما خانه و محله و خيابانها و ديوارها و بازارها و لب شّط ، همه «زخمي» بودند. سوراخ گلوله هاي توپ و خمپاره، بدن خرمشهر را پر از جراحت و زخم و سوختگي كرده بود. از كنار مهدكودكم كه گذشتم و كف حياطش، سُرسُره هاي سوخته و تاب هاي كج و كوله اش را كه ديدم، نفسم گرفت! اين صحنه ها، تمام كودكيم را براي لحظه اي زنده كرد و بلافاصله با سنگدلي و خشونت همه شيريني هاي دوران كودكيم را كشت!
غروب كه شد، بعد از سالها، دوباره بوي خاك خوب خرمشهر به مشامم خورد؛ ولي بوي خون خشكيده و جراحتهاي شهر را هم در آن حس كردم. حالم دوباره بد شد و همان شب خرمشهر را به مقصد پايگاهمان در نزديكي اهواز ترك كردم. تا خود شيراز بُغض داشتم. بُغضي كه «بيست سال» در گلويم نگه داشتم و وقتي هفته قبل «خون بچه هايمان» را روي زمين خيابانهاي تهران ديدم، بُغضم تركيد. ماشينهاي آب پاش آتش نشاني، خونهاي خيابان را مي شستند و باز «بوي خاك» را به هوا بلند مي كردند، بوي خاكي كه باز با خون آغشته شده بود. بيست سال بعد از ديدن خاك سوخته شهر و ديارم، وقتي چشمان مظلوم و بُهت زده «ندا» را ديدم، آن بُغض بيست ساله مثل «بمبي» تركيد. خاك ما دوباره به خون آغشته شد.
به شيراز كه رسيدم، پدرم مثل زائران عتبات عاليات صورتم را «مسح» كشيد. مرا بوئيد و پيشاني ام را بوسيد. بعد نشستيم و ساعتها سئوال پيچم كرد تا بداند «بازار صيف» و «مغازه ماشالله آشي» و خيابان طالقاني و نقدي و «گاراژ لوان تور» و گاراژ «T.B.T» و اينها چطورند؟ هنوز سالم هستند؟ كسي از دوستانش را ديده ام؟ خانه مان چطور بوده؟ «درخت بيد» جلوي خانه مان، هنوز پابرجاست؟
ذوقش، ذوق عاشقانه اش و برق نگاهش، باز هم بُغض را در گلويم پيچاند. لحظه اي به دهانم چشم دوخت و منتظر ماند. «تشنه» دانستن بود. گفتم:« آقا جون! به شرطي بهت ميگم كه مردونه بهم قول بدي تا يكي دو سال ديگه هم صبر كني و به اونجا نري تا انشاءلله به زودي آباد بشه!» پدرم مثل بچّه ها گفت:«باشه! قول مردونه! فقط زودباش بنال!»
با همه تلاشي كه كردم، و با اينكه خيلي چيزها را نگفتم يا وارونه گفتم، فهميد خيلي چيزها را «سانسور» كرده ام.خودش واقعيتها را «حدس» زد و تا «ته خط» را خواند! داغش تازه شد و به گريه افتاد. شبيه وقتي گريه مي كرد كه در سوگ مادرش (بي بي) عزاداري كرده بود. خرمشهر «مادر» دوّمش بود.
دو ماه بعد پدرم زير قولش زد و با دوست قديمي اش به خرمشهر رفت. عصر به شهر رسيدند و در غروب نارنجي «لب شط» ايستادند و با همديگر بر «بوي خوني» كه از خاك به هوا بلند شده بود، گريه ها كردند. خاطراتشان را مرور كردند. خنديدند و گريستند.
همان شب كه آن دو يار قديمي خوابيدند، پدرم «خاك خرمشهر» را مثل «معشوقه اش» در بغل گرفت و در «آغوش» معشوقه ديرينش، عاشقانه خوابيد و براي هميشه «آرام» گرفت و ديگر بيدار نشد. از آن زمان، «خاك وطن» برايم معنا و نقش تازه اي به عنوان «معشوقه» پيدا كرده؛ از آن زمان، ايران «معشوقه» من است و هر شب عاشقانه در آغوشش مي چسبم و مي خوابم و از او آرامش مي گيرم!
***
امروز «معشوقه» همه ما ايرانيان در خطر است. كساني كه با كودتا، «نظام» را در اختيار گرفته اند، خونريز هستند. آئين شان جنگ و شقاوت است. آنها براي بقاي خود، به «دشمن» نياز بيشتري دارند و از شروع هرگونه جنگي با دشمن استقبال مي كنند و هنوز نيامده، اين خاك پاك را به خون دهها جوان معصوم آغشته كرده و بيشتر از اينها خون به پا خواهند كرد. دنيا مي گويد همانگونه كه اين دولت متقلب، در انتخابات دروغ گفت و فريبكاري كرد، لابد فعاليتهاي هسته اي شان هم «صلح آميز» نيست و همه اين پافشاريها، براي ساختن بمب اتمي است!
اين روزها برخي مقامات جهان بارها گفته اند: «حكومت ايران كه به ملت خود رحم نكرده، اگر به بمب اتمي دست پيدا كند، با ملتها و كشورهاي ديگر چه ها خواهد كرد؟» اين يعني بي اعتمادي به نظامي كه در انتخابات اخير «دروغ» را شرعي كرده و «بقاي» خود را بر كشتن «ندا» و هزاران بيگناه ديگر ترجيح مي دهد. بنابراين، ممكن است ادعاهاي قبلي مقامات نظام كه «ساختن بمب اتمي حرام(!) است» و اينهمه اصرار بر «حق مسّلم ما!» مقدمه ساختن بمب اتمي تلقي شود و اي بسا دنيا با همين بهانه، به «حمله نظامي» به ايران ناگزير و متوسل شود.
ستاد كودتا، براي خود رسالتي ديوانه وار قائل است كه براي ظهور امام زمان، «مقدماتي» را مهّيا كند. دولت احمدي نژاد خود را زمينه ساز ظهور منجي عالم بشريت مي انگارد. در اين راه هر چيزي از كشتن دختران و پسران بيگناه، تا زندان و شكنجه منتقدان و دستيابي به سلاحهاي كشتار جمعي و بمب اتمي و «محو اسرائيل» براي دولت كودتاچي احمدي نژاد مجاز است و براي همه اين جنايات، به زعم خود «مجوز شرعي» و «تكليف ديني!» دارد!
كودتاچيان دارند معشوقه ما «ايران» را به سمت «آينده وحشتناكي» پيش مي برند كه حدسش هم هولناك است. اين كودتا «مقدمه» يك سرنوشت دردناك براي كل كشور است كه از سركوب منتقدان، آزار مردم، حكومت نظامي، منازعه يا قطع رابطه با كشورهاي اروپايي شروع شده و نهايتا" با اتمي شدن ايران و درگرفتن جنگي خونين با برخي از كشورهاي جهان و «نابودي ايران» ادامه مي يابد. شك نكنيد.
خاك پاك ايران، معشوقه رنجديده و دربند ما، قبل از آنكه بيشتر از اينها به خون آغشته شود، نياز به «حضور ما» دارد. با ادامه اعتراض به اين كودتاي نظاميان، خاك ايران عزيز را از دست «غاصبان جنگ طلب» نجات دهيم و به مسئوليتهاي امروز خويش بدرستي عمل كنيم. هزينه هاي اعتراض امروز ما، هرچه كه باشد، هنوز كمتر است از هزينه هاي هولناك و سنگيني كه دولت كودتا بر ما و بر ايران عزيز تحميل خواهد كرد.
درست مثل گفتگوي بيست سال قبل با پدرم، درباره «وضعيت هولناك ايران» با شما پدران و فرزندان ايران صحبت مي كنم و دوباره «بُغض» خود را فرو مي خورم. با همه تلاشي كه اين بار هم كردم، و با اينكه خيلي چيزها را به صراحت نمي دانم و يا با «اشاره» بيان كردم، اما نمي دانم شما هم مثل پدرم، آيا دريافته ايد كه خيلي چيزها را «سانسور» كرده ام؟ نمي دانم شما هم مثل او، آيا خودتان واقعيتهاي پشت پرده را «حدس» زده ايد و آيا تا «ته خط» را خوانده ايد!؟
براي نجات از بحران و ويراني وطنمان«ايران» ، همين امروز به حضور مسئولانه همه ما نياز است؛ «فردا خيلي دير است!» در اين ترديد نكنيد.
توضيح: دو مطلب زير بخشي از متن مصاحبه ام است با برنامه جمعه شب تفسير خبر از صداي آمريكا. مي توانيد فايل ويدئويي آن را از وبلاگ در راهروهاي كنگره دانلود و تماشا كنيد.
***
افق آينده اتمي ايران در دست نظاميان كودتاچي،
«نگران كننده» است!
خبر مهم: سرلشگرپاسدار«حسن فيروزآبادي» رئيس ستاد نيروهاي مسلح ايران، تنها دو هفته بعد از كودتاي انتخاباتي نظاميان در ايران و سركوب شديد مردم توسط سپاهيان و بسيجيان، براي نخستين بار درباره «سياست خارجي» و «پرونده اتمي ايران» اظهارنظر كرد. آقاي فيروزآبادي روز چهارشنبه 10تيرماه گفت:«اگر اروپائيان بابت حمايت از آشوبگران(!) اعتراضات اخير عذرخواهي نكنند، حق ندارند در مذاكرات اتمي با ايران شركت كنند!»
اين اظهارنظر، به روشني از سياست خارجي تازه نظاميان حاكم بر ايران پرده بر ميدارد. تاكنون رئيس ستاد نيروهاي مسلح درباره مذاكرات اتمي ايران و اروپا اظهارنظري نكرده بود. اما در دوران بعد از كودتا، يك مقام نظامي، رسما" «پيش شرط مذاكرات اتمي» را تعيين كرده است! ظاهرا" اين بار، ماجراجويان قصد دارند با «سياست قهر!» به وقت كُشي و «خريد زمان» براي تكميل پروژه هاي اتمي خود بپردازند. پروژه هايي كه ديگر نمي توان از «صلح آميز بودن» آنها اطمينان داشت. زيرا كودتاچيان، هر نوع امكان «نظارت مردم» و رسانه ها و ناظران سياسي بيطرف بر قدرت را سركوب نموده و امكان هرگونه «ماجراجويي تازه اتمي» را پيدا كرده اند.
***
سرلشگر فيروزآبادي رئيس كل ستاد نيروهاي مسلح ايران، براي «اولين بار» درباره مذاكرات هسته اي با اروپائيان اظهار نظر كرده و براي ادامه مذاكرات، «شرط عذرخواهي!» براي اروپائيان گذاشته زيرا به گفته او اروپائيان از «اغتشاشگران!» حمايت كرده اند! اين اظهارنظر، معناهاي ضمني زيادي دارد. اظهارنظر بلندمرتبه ترين مقام نظامي ايران در مورد يك «فن آوري غير تسليحاتي و صلح آميز!» چه معنايي مي تواند داشته باشد؟ سرلشگر فيروزآبادي با اظهارنظر سياسي و هسته اي، تنها دو هفته بعد از كودتاي نظاميان و سپاهيان در ايران، رسما" به جهان اعلام كرده كه ايران، توسط «نظاميان تندرو» اداره مي شود و مسير برنامه اتمي را نظاميان تعيين خواهند كرد. آيا دنيا ديگر باور مي كند كه ايران «براي مقاصد صلح آميز» بدنبال فن آوري اتمي است؟ يعني دولتي كه مردم معترض و بي پناهش را چنين به خاك و خون مي كشد، آيا براي «تأمين برق» براي همين مردم، با جهان سرشاخ شده است؟ آيا سرلشگرنظامي هم نگران مردم و تأمين برق توسط نيروگاههاي اتمي براي آنهاست؟
اگر رژيم كودتايي به رسميت شناخته شود «پروژه خريد زمان» با همين سياست «قهر و آشتي دوباره» بين آمريكا و اروپا با دولت «نُنُر» احمدي نژاد از سر گرفته مي شود («نُنُر» واژه ابداعي خود احمدي نژاد است). تازه اروپا و آمريكا و انگلستان و ايتاليا و فرانسه و ديگران بايد تك به تك از «دولت كودتايي ايران» عذرخواهي كنند و پوزش بخواهند تا ايران بتواند با ناز و عشوه هاي احمدي نژاد، بر سر ميز «مذاكرات فرسايشي اتمي» حاضر شود! اين «زمان كشدار!» فرصت لازم براي هر كاري را به دولت كودتا ميدهد تا به سوي تسليحات خطرناك برود.
رسمّيت دادن به دولت كودتا توسط غرب، يعني پذيرش مذاكرات فرسايشي و بي نتيجه هسته اي، سرعت دادن به دستيابي ايران به سلاح هسته اي، احتمال بروز جنگ يا حمله نظامي به ايران و قس عليهذا. اين روزها خيلي از اذهان تحليلگران درگير اين سئوال جدي است كه آيا دولتي كه پول مردمش را صرف آموزش هزاران نفر «نيروي ضدشورش» در روسيه كرده بود تا روزي مردم خودش را سركوب كند، آيا اگر دستش به فن آوري هسته اي برسد، از ساختن «بمب اتمي» براي تضمين بقاي خود استفاده نخواهد كرد؟ آيا حكومتي كه با مردمش چنين سركوبگرانه و بيرحمانه برخورد ميكند، در صورت دستيابي به سلاح اتمي، با «قضيه محو اسرائيل» و «مرگ برآمريكا» كنار خواهد آمد؟ دولت و حاكميتي كه تاكنون ادعا ميكرد بر اساس آموزه هاي ديني «دروغ حرام است» و «ساختن بمب اتمي و سلاح كشتار جمعي حرام است»، در انتخابات متقلبانه اخير نشان داد هم «دروغ و تقلب» را مُجاز ميداند و هم براي «بقاي خود»، حتي در كشتن هموطنان بيدفاع و دختران جوان هم درنگ نمي كند! آيا چنين حكومتي «زنگي مستي» نيست كه اگر «تيغ» بدستش بيفتد، عام را به خاك و خون خواهد كشيد؟ اينهمه اصرار بر «حق مسّـلم اتمي!» براي تأمين برق براي همين مردمي است كه بابت پيگيري «سرنوشت رأي خود» به مسلسل بسته شدند و خونشان را بر كف خيابانها ريختند؟
بنابر اين غرب و آمريكا ناگزيرند با مردم معترض ايران همراهي كنند و مشروعيت و رسميت دولت كودتايي نظاميان را نپذيرند.
ترديد نكنيم در صورتي كه ما نقش تاريخي امروز خود را نشناسيم و به آن عمل نكنيم، بايد منتظر سركوبهاي شديدتر بعدي و تسويه هاي وسيع نيروهاي سياسي و قومي و محاكمه و اعدام برخي شخصيتهاي معترض حتي ميرحسين موسوي حتي يك جنگ خونين هم باشيم. حكومت كودتا نشان داده «مداراي معترضان» را هم مانند «مداراي جهانيان بر سر ماجراجويي اتمي» قدر نمي داند و آن را به منزله «ضعف» تلقي مي كند و هر قدمي كه طرف مقابلش از خوسته ها عقب بروند، حاكميت چند قدم جلوتر مي آيد تا زماني كه تمام «ريشه ها» و «جوانه هاي» حركتهاي مدني و مردمي را بسوزاند و دنيا را هم به حمله نظامي به تأسيسات اتمي ايران «مجبور و ناگزير» نمايد. «دوره گذار» ملت ايران به سوي آزادي، از هر زاويه اي كه بنگريم، «هزينه هايي» خواهد داشت. اعتراض مدني امروز و مخالفت مستمر و مؤثر با دولت كودتا، نسبت به هزينه هاي سنگيني كه اين دولت بعد از استقرارش بر مردم ما تحميل خواهد كرد، هزينه بسيار كمتري است.
***
نگذاريم دنيا ، «دولت كودتا» را به رسمّيت بشناسد!
آمريكا و كشورهاي اروپائي بايد متوجه تبعات و بدنامي «به رسميت شناختن» دولت كودتايي در ايران بشوند.اين بخشي از وظيفه ايرانيان است. هرچند رويكرد اروپا و آمريكا هرچه باشد، هيچ تأثيري بر جنبش سبز ملت ما ندارد. آنها بايد بدنبال منافع مردم خود باشند نه اينكه اعتراضات ملت ما را دنبال كنند. ما بايد با بيان نامشروعيت اين دولت، جهان را به سركوبهاي اعتراضات مدني در ايران متوجه كنيم تا «حقوق بشر» را به «اولويت جهاني» براي برخورد با دولت كودتا تبديل كنيم و اين دولت را تحت فشارهاي قانوني از سوي دنيا قرار دهيم تا حقوق انساني ملت و فرزندان زنداني ملت را رعايت كند.اما در نهايت ما، خودمان بايد به فكر حقوق خودمان باشيم. فراخواندن سفيران اروپايي از تهران، اگرچه اقدامي مؤثر براي حركت اعتراضي ملت است، اما اگر بدلايلي اين فشارها متوقف شدند، نبايد تأثير حركت خودمان را ناديديه بگيريم يا مأيوس شويم.
دولتهاي جهان اگر ببيند ملت ايران «نتيجه كودتاي انتخاباتي» را پذيرفته، كاسه داغتر از آش نمي شوند كه بيشتر از ما، بدنبال حقوق انساني و قانوني ما باشند. 12 سال قبل در قضيه ميكونوس هم همين اتفاق افتاد، اما همزمان سركوبهاي اعتراضات مردمي در مشهد يا اسلامشهر رخ داد و «سكوت مردم» در آن روزها، باعث شد غرب هم موضع همدلانه اي با ملت ايران نگيرد و آن خروج سفيران اروپائي، دستاوردي براي مردم ما بدنبال نداشت. اگر شعله هاي اين جنبش سبز مردم ايران هم خاموش شود، دولتهاي جهاني هم ناچارند دولت كودتايي ايران را (براي اهميت مذاكرات اتمي و...) به رسميت بشناسند و با آن مذاكره را ادامه بدهند. هرچند به رسميت شناختن اين دولت نامشروع، با اصول اوليه دموكراسي در تضاد است و قطعا" تبعات مخّرب زيادي نصيب دنياي غرب و باورهاي دموكراتيك آن مي شود.
سال قبل در جريان اعتراضات مردم «برمه» ديديم كه نظاميان حاكم در برمه، مردم و روحانيان بودايي برمه را با شدت سركوب كردند.كشورهاي دنيا به حمايت از اعتراضات ملت مظلوم برمه برخاستند و فقط دولت احمدي نژاد و چند دولت سركش مثل ونزوئلا از دولت سركوبگر برمه حمايت كردند. با اين همه، وقتي مردم برمه سركوب شدند و اعتراضاتشان فروكش كرد، دنيا «كاسه داغتر از آش» نشد و موضوع برمه هم تقريبا" در رسانه هاي جهاني كمرنگ شد و خانم سوچي رهبر مخالفان دولت، زنداني شد و همين ديروز هم دولت نظامي برمه، به آقاي «بان گيمون» دبيركل سازمان ملل كه به برمه رفته، اجازه ملاقات با خانم سوچي را نداد. مي بينيم كه «گستاخي و قانون گريزي» آئين همه كودتاگران است.
ايرانيان مقيم خارج كشور مي توانند «رسانه جنبش سبز» و «سفير اعتراض ملت ايران» براي دولتهاي متبوعشان باشند. پتيشن و بيانيه هاي اعتراضي براي دولتها و نمايندگان پارلمان كشور محل اقامتشان بنويسند تا دولت كودتا را به رسمّيت نشناسند. هموطنان مقيم خارج، مي توانند «نقش تاريخي» در اين جنبش داشته باشند و نوشته هاي روشنگرانه و اخبار واقعي ايران را ترجمه و در اينترنت و فيس بوك منتشر كنند و به ويژه براي دولتها و مردم خارجي روشنگري كنند.
چين و روسيه و ونزوئلا و كوبا بدترين چهره را در ميان ايرانيان دارند. دولت احمدي نژاد قصد «يار گيري» در بلوك شرق و چين و ونزوئلا و روسيه را دارد، تا از فشارهاي غرب و اروپا بر دولت نامشروع و كودتايي خود بكاهد. سفر سراسيمه احمدي نژاد بعد از كودتا به مسكو در همين جهت بود. تبريك شتابزده چاوز و پوتين هم براي كسب «منافع بيشتري» از دولت نامشروع كودتا براي كشورهاي خودشان است.
با غش كردن دولت كودتا به آغوش كشورهاي شرق، «اصل نه شرقي نه غربي» هم مثل «جمهوريت» و «اسلاميت» نظام زير پا گذاشته شد و از بين رفت.
با اين حال، كشورهاي شرقي و چين و روسيه، منافع بيشتري در دوستي با اروپا و آمريكا و اعراب دارند و از آنها حرف شنوي خواهند داشت و ترديدي نيست كه همين روسيه و چين، دولت كودتاچي ايران را در بدترين وضعيتي كه كودتاچيان تصّور هم نمي كنند به منافع بيشتر و سود بالاتري ترجيح مي دهند و آنها را خواهند فروخت.
عزيزان! خطر در كمين ايران ماست!
با ترجمه اين نوشته و بخصوص بخشهاي مرتبط با جهان،
و ارسال نامحدود آن در اينترنت،
دنيا را از خطري كه دولت كودتا براي مردم ايران
و منطقه و حتي جهان تدارك ديده، آگاه كنيد.