۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

خون خواهد شد! / برنامه هفتگي حكومت در ايران


 «برنامه هفتگي»: انقراض يك ملت!
فقط روش كشتن فرق دارد!
شنبه: تلويزيون اعلام كرد خبر بركناري ناگهاني وزير خارجه (متكي) همه را شوكه كرده است!/ امروز دو دانشجوي زنداني با قيد وثيقه آزاد شدند./ عصر امروز سه فعال كرد و دو دانشجو و هفده تن از اعضاي خانواده آنها دستگير شدند!
يكشنبه: حكم اعدام يك زنداني به وكيل او ابلاغ شد! همزمان تمام اعضاي خانواده اين زنداني و فاميل دور و نزيك او هم بازداشت شدند!/ رئيس قوه قضائيه درباره پرونده فساد معاون رئيس جمهور گفت:«بهتر است(!) اگر زحمتي نيست دادگاهها بخصوص با آقايان بزرگواري مثل ايشان رأفت اسلامي داشته باشند.»/ خوشبختانه(!) امشب به جز اعضاي خانواده فرد اعدامي، ساير بازداشت شدگان و كليه فاميل او همگي آزاد شدند!
دوشنبه: متكي و لاريجاني يك طرف، مشائي و احمدي نژاد در طرف مقابل! دعواي بركناري متكي ادامه دارد./ يك زنداني سياسي به مرخصي موقتي آمد و مرخصي هفت زنداني ديگر لغو شد و كت بسته به اوين بازگشتند!/ رئيس قوه قضائيه به قضات توصيه كرد زيادي هم لازم نيست رأفت اسلامي نداشته باشند!
سه شنبه: شايعه اعدام يك زنداني تكذيب شد. همزمان 7 نفر در شهرهاي ديگر اعدام شدند!/ عصر امروز يك زن و دو مرد كه در روز قدس پارسال دستگير شده بودند، به صورت موقتي از زندان اوين آزاد شدند./ متكي گفت:«من بيچاره را با تحقير بركنار كردند!» / يك پزشك ديگر ترور شد! / يك زنداني به مرخصي آمد!
چهارشنبه: قاضي ص.لواتي يك متهم حوادث عاشوراي پارسال را تبرئه كرد و وي را به بخش آي.سي.يو بيمارستان بقيه الله سپاه فرستاد. اين قاضي براي دوازده متهم ديگر «حكم اعدام» صادر نمود!/ خوشبختانه امروز در زندان اوين كسي اعدام نشد./ هنوز از سرنوشت اعضاي ربوده شده خانواده هاي برخي از زندانيان سياسي هيچ خبري نيست!
پنجشنبه: رئيس جمهوري وعده داد دو هزار تومان ديگر هم يارانه براي مردم بريزد!/ امروز دو زنداني از زندان گوهردشت به مرخصي آمدند./ عصر امروز زندانيان بند 315 اوين و زندان وكيل آباد مشهد «كلهم اجمعين» ممنوع الملاقات شدند. تلفنهاي زندانهاي سنندج و مشهد هم قطع شده اند!
جمعه: خطيب جمعه تهران خواهان محاكمه سران فتنه و توليد هسته در كشور شد!/ بعد از نماز جمعه، مردم خودجوش خواستار اعدام سران فتنه شدند./ مردم طوماري در تشكر از هدفمندسازي يارانه ها از ميدان انقلاب تهران تا حرم حضرت معصومه در قم امضا كردند! منتها تصاوير اين طومار اشكال فني دارند و قابل پخش نيستند!/ رئيس جمهور بمبگذاري در اتومبيل دو استاد دانشگاه ديگر را توطئه مشترك موساد و فرانسه و سيا دانست!
دوباره شنبه: منوچهر متكي از نق زدن به ساحت مقدس دولت از امام زمان عذرخواهي كرد!/ چهارهزار نفر بر اثر آلودگي هوا مردند! / سحرگاه امروز حكم اعدام هشت زنداني ديگر به جرم مواد مخدر اجرا شد!/ مسئول دستگاه قضائي گفت: «جسد برخي از اعدامي ها حتي به فاميل دور آنها هم تحويل داده نمي شود! زيرا تمام اعضاي خانواده درجه يك تا درجه هفت(!) اين اعداميها هم اينك در زندان هستند و همگي حكم حبس گرفته اند!/ داستان بركناري متكي تمام شد؛ اين بار شايعه ديگري اوج گرفته است تا كسي به كشتارها و بازيهاي رواني حكومت با مردم توجهي نكند.
يك هفته ديگر شروع شده و حكومت در اين هفته هم سر دهها نفر منتقد بيگناه را زير آب خواهد كرد! جوري كه آب هم از آب تكان نخورد. و تازه هنوز پرده ها فرو نيفتاده اند تا بدانيم چه سرها به زير آب فرو برده اند؟ آنها براي انقراض ملت ما دهها شيوه آموخته اند. فقط شيوه كشته شدن آدمها كمي با همديگر فرق دارد!


۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

احتمال مسدود شدن سپرده هاي مردم در بانكها. دولت «پول نقد كافي» براي پرداخت يارانه ها ندارد!


احتمال مسدود شدن سپرده هاي مردم در بانكها:
دولت «پول نقد كافي» براي پرداخت يارانه ها ندارد!
شنبه شب محمود احمدي نژاد در برنامه تلويزيوني شبكه يك، باز هم دچار سندروم «جوگيري» شد و ناگهان قول داد افزون بر يارانه ها، دولت به هر نفر بابت نان 4 هزارتومان هم اضافه خواهد داد! اين وعده ناگهاني رئيس جمهوري كودتايي، شبيه دستور ناگهاني استخدام 23 هزار پرستار، يا دستور اهداي خانه به همه شركت كنندگان بازيهاي گوانجو، هيچ پشتوانه مالي پيش بيني شده اي در ارقام بودجه اي ندارد. براستي احمدي نژاد آيا قبلا" رقم جمعيت ايران را در عدد 4 هزار تومان ضرب و تقسيم كرده بود تا بفهمد چه حرفي مي زند؟ جداي از 40 هزار تومان ماهانه، دولت اين يك قلم 4 هزار توماني اضافه را از كجا تأمين خواهد كرد؟ پاسخ شايد كمي بدبينانه باشد، اما فكر نكردن به آن هم چشم بستن بر واقعيت هاست.
بر خلاف گفته هاي شمس الدين حسيني وزير اقتصاد، از صبح اجرايي شدن قانون حذف يارانه ها، بانكهاي سراسر كشور با ازدحام كم سابقه مراجعين مواجه شده اند و وجوه نقدي بسياري از بانكها قبل از فرارسيدن ظهر تمام شده و مشتريان ساعتها منتظر رسيدن ماشين حمل پول مانده اند. امروز (يكشنبه) ساعات كاري در تمامي بانكهاي كشور تا ساعت 19 (7 شب) تمديد شد و امور بانكي معمولي مشتريان هم با اختلال جدي مواجه شده بود. به گفته شهروندان بسياري از عابربانكهاي سراسر كشور از كار افتاده اند و وجهي براي پرداخت به مشتريان ندارند و صرفا" قادر به «انتقال وجه» از حساب مشتري به حسابهاي ديگر و فقط از طريق الكترونيكي هستند.
پيش بيني مي شود ظرف روزهاي آينده؛ هجوم مردم به بانكها بيشتر شود و با توجه به فرارسيدن اول ماه، يعني موعد پرداخت حقوق كاركنان و بازنشستگان، ازدحام در بانكها بيشتر از اين هم بشود. آنچه از حالا زمزمه اش در ميان مشتريان بانكها و برخي كاركنان و مديران شعب بانكي شنيده مي شود، «احتمال ضبط و يا بلوكه كردن موقتي سپرده هاي بانكي مشتريان» توسط دولت است تا با استفاده از نقدينگي آنها، يارانه ها به مردم پرداخت شود. در صورت بلوكه شدن سپرده هاي بانكي مردم در بانكها، دولت تا مدتها نخواهد توانست سپرده و وجوه امانتي مردم در بانكها را به مشتريان پس بدهد و اين بر دامنه هاي بحران اقتصادي فعلي خواهد افزود.
بانكها همچنين از هفته قبل بازخريد «اوراق قرضه دولتي» از مشتريان را متوقف كرده و وجهي براي پرداخت به صاحبان اوراق قرضه دولتي ندارند. اگر بحران ارزي و كمبود يورو و دلار در بازار مالي تهران را هم بر مشكلات فوق اضافه كنيم، «آخر سال» بسيار تلخي در انتظار عموم مردم، بازارايان، قشر متوسط و حتي ثروتمنداني كه پولهايشان را به بانكها سپرده اند، در پيش خواهد بود. بانكهاي ايران در اواخر سال، معمولا" با كمبود نقدينگي، ازدحام و اختلال در سرويس دهي به مشتريان دست به گريبان هستند.
به نظر مي رسد بهترين كاري كه مردم مي توانند براي نجات سرمايه هاي مالي و سپرده هاي بانكي خود انجام دهند، برداشت سريع پولهايشان از بانكها و بيرون كشيدن دارائي و سپرده هايشان از همه مؤسسات اعتباري و بانكي است. اين توصيه بر اساس احتمالي است كه نشانه هايش ديده مي شوند. كسي نمي داند ولي شايد در هفته هاي آينده اين كار با صدور يك «حكم حكومتي» و به صورت ضربتي عملي شود و در باجه هاي بانكها هم مثل پمپ بنزين ها، مأموران پليس ضدشورش با باتون و گاز اشك آور «پاسخگوي مشتريان محترم» باشند! اين البته صرفا" يك «احتمال» است. اما شايد شبيه همان احتمالي باشد كه در روزهاي ارديبهشت 88، درباره وقوع يك تقلب انتخاباتي و كودتا و جنايات بعد از آن وجود داشت و عده كمي آن را باور مي كردند!


۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

كنگره ملي ايرانيان از خود مردم جوانه خواهد زد!

راه حل فراگير كردن جنبش اعتراضي ايرانيان، برپاداشتن سقفي بلند و همه گير است كه تمامي ايرانيان بتوانند زير آن يك نيروي واحد بسازند و با يك برنامه فراگير به هدف برسند. «كنگره ملي ايرانيان» مي تواند اعتراضات مردمي را به «قوانين برتر» و «برنامه عملي» براي رسيدن به ايراني آزاد تبديل كند و همه شخصيتها و گروههاي مسئوليت پذير در آن حق رأي داشته باشند.
منظور از «گروههاي مسئوليت پذير» تمام گروهها، احزاب و جنبش هاي ايرانيان است كه به اصولي مانند تماميت ارضي ايران و اعلاميه جهاني حقوق بشر و انتخاب مردم اعتقاد دارند. با جنگ و خشونت و ترور و اقدام مسلحانه و به خصوص با «تجزيه ايران عزيز» مخالفند. به حق رأي و انتخاب مردم و آزادي بيان، برابري ، عدالت و رفاه ملي همه ايرانيان احترام مي گذارند. هر شخص و گروهي كه به اين اصول اوليه پايبند باشد، بايد بتواند در ساختن آينده ايران زير سقف بلند كنگره ملي ايرنيان مشاركت كند. كسي حق ندارد اين حق ملي را از ديگري بگيرد.
در كنگره ملي ايرانيان، اقدامات «گام به گام» و با همكاري جمعي ايرانيان صورت مي گيرند. اين صفحه براي هم انديشي درباره تشكيل اين كنگره ايجاد شده و هيچ ادعايي براي برپايي كنگره يا تشكيل دولت، بدون مشاركت همگاني ايرانيان ندارد.
براي برپايي يك ايران نوين، به اقدام مشترك همه شهروندان ايراني، مذاهب، اقوام، اقشار و طبقات مختلف ايرانيان نياز است. كنگره ملي ايرانيان بايد براي سه مرحله بزرگ برنامه هاي گام به گام تهيه و اجرا كند.
اول: برنامه هايي براي پيروزي بر قدرت مستبد حاكم. 
دوم: برنامه هايي براي ايجاد دولت موقت و تهيه قانون اساسي. 
سوم: برنامه هاي مداومي براي حفظ نهال آزادي و برابري و رفاه در روند حكومت آينده. 
كنگره ملي ايرانيان يك نهاد همگاني و ملي است و از ميان جمع ما ايرانان جوانه زده و نهالي خواهد بود كه در تغيير وضعيت اسفبار ايران امروز، نهايت تلاش ايرانيان را به كار مي گيرد و براي حفاظت از تك تك پيروزيهايي كه مردم ايران به دست آورده و خواهند آورد فعاليت خواهد كرد.
كنگره ملي ايرنيان داعيه اي براي تصاحب قدرت را ندارد، اما براي برپايي يك قدرت ملي برآمده از رأي مستقيم ملت ايران، هر تلاشي خواهد كرد و دلسوزترين، كارآمدترين و بهترين نيروهاي ايراني را براي برساختن يك جامعه نوين، سربلند، مستقل و توانمند از ميان شخصيتهاي موجود و ايرانيان توانمند بي شمار كشف و معرفي خواهد كرد.
تأكيد مي كنيم تمامي گروههاي قومي، طبقات اجتماعي، و همه نيروهاي اپوزيسيون مسئوليت پذيري كه با تماميت ارضي ايران موافق هستند و با تجزيه طلبي مخالف اند. همه گروههايي كه از ترور و خشونت بيزارند، تمامي گروههاي چپ و راست و مذهبي و مشروطه خواه پادشاهي و اقوام و همه و همه بايد در چنين كنگره فراگيري امكان حضور و «حق رأي» داشته باشند. رأي اين كنگره كه پارلماني متشكل از همه ايرانيان است، براي تعيين آينده حكومت ايران و براي نوع اداره كشورمان، براي همه شهروندان رأي قابل احترامي خواهد بود. راه معلوم است. با اين راه انرژي مردم، نه فقط در رنگ «سبز» بلكه در يك رنگين كمان از همه ي ايرانيان، متحد و يكپارچه خواهد شد.
اين صفحه از نفاق افكني مخالفان، اختلاف اندازي حكومتي ها، توهين هر كسي به شخصيتها و گروهها و احزاب جلوگيري مي كند و تلاش مي كند بخشي از «پاسخ مسائل ايران» باشد، نه فقط «صورت مسئله» و بخشي از آن تغييري را كه بدنبال آن هستيم، در اين جمع مجازي تمرين كنيم تا به نقشه راه دست يابيم.
كنگره ملي ايرانيان را بايد گام به گام بنا كنيم. در گام اول به استقبال ايرانيان «اهل كار، عاشق ايران، خستگي ناپذير و پيگير» براي استارت نياز است. اين يك كار كاملا" جمعي است. كنگره بايد از جمع خود ما مردم جوانه بزند و سياستمداران مسؤليت پذير را به صحنه عمل بياورد. دوستان روي سوگند همكاريتان فكر كنيد تا «گام اول» را خيلي محكم برداريم: استقبال و اراده ما، نشان مي دهد كه براي رهايي ايران چقدر«جدي» هستيم؟ گام اول: محكم و مقتدر.
براي همراهي با ساير هموطنان در برپايي اين سقف بلند و فراگير، مي توانيد عضو صفحه كنگره ملي ايرانيان شويد. نشانش صفحه اين است:
http://www.facebook.com/pages/kngrh-mly-ayranyan-IRANIAN-NATIONAL-CONGRESS/167263969981603?v=wall
آدرس ايميل اختصاصي كنگره براي تماسهاي مستقيم اين است:
Iraniannationalcongress{at}gmail{dot}com

۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

تشكيل كنگره ملي؛ سقفي براي همه ايرانيان!

در برنامه دوشنبه شب 22 آذرماه تفسير خبر صداي آمريكا، درباره سه موضوع صحبت به ميان آمد. اين سه بخش درباره دلايل بركناري ناگهاني منوچهر متكي وزير خارجه، سخنان اخير ميرحسين موسوي درباره اهداف پشت پرده حكومت از مناظره ها و تقلبها و به خصوص لزوم تشكيل يك جبهه فراگير از مخالفان بود. برنامه را در سه بخش زير در قالب ويدئويي مي توانيد ببينيد.
بخش اول: بركناري ناگهاني متكي، نشانه بحران مديريتي در حاكميت است! 
بركناري ناگهاني منوچهر متكي از وزارت خارجه، آن هم در حالي كه به سنگال رفته بود تا پيام احمدي نژاد را تحويل دهد، يك نشانه ساده از بحران عميق مديريتي در دولت و حاكميت جمهوري اسلامي است. اين جنگ قدرت، اگرچه درون حلقه اصولگرايان ادامه دارد، ولي مي تواند نشانه هاي استيصال حكومت را به نخبگان بنماياند. ما چه استفاده اي از اين تزلزل و استيصال حكومتي مي توانيم بكنيم تا به حقوق ايرانيان دست پيدا كنيم؟
بخش دوم: انتقاداتي به رهبري جنبش سبز!
 انتقاداتي به رهبري جنبش سبز و آقاي موسوي هست درباره اينكه بايد خيلي زودتر از اينها، چتر جنبش اعتراضي ملي را از دايره بسته اصلاح طلبي به دايره بزرگتر تغييرخواهي گسترش مي داديم و آن را فراگير و گسترده مي ساختيم و از رنگين كمان اعتراضي، يك انرژي بسيار بزرگتر براي مقابله با اين حكومت متزلزل تدارك مي ديديم و زمان را از دست نمي داديم. البته بايد از همين موضع «فراگير كردن جنبش اعتراضي» كه امروز ميرحسين موسوي از آن سخن مي گويند، استقبال كرد. اما آيا راهي هم براي رسيدن اين فراگيري هست؟ كه به آن هم مي رسيم.
بخش سوم: كنگره ملي ايرانيان، سقفي براي همه!
راه حل فراگير كردن جنبش اعتراضي ايرانيان، برپاداشتن سقفي بلند و همه گير است كه تمامي ايرانيان بتوانند زير آن يك نيروي واحد بسازند و با يك برنامه فراگير به هدف برسند. «كنگره ملي ايرانيان» مي تواند اعتراضات مردمي را به «برنامه عملي» تبديل كند و همه گروههاي مسئول در آن حق رأي داشته باشند.منظور از گروههاي مسئول را برشمرده ام؛ گروههايي كه به تماميت ارضي ايران، آزادي، برابري و عدالت، حقوق بشر و حق انتخاب مردم پايبند هستند و با جنگ و تجزيه ايران و ترور و خشونت مخالف اند. كنگره ملي ايرانيان و تشكيل دولت در تبعيد، يك راه حل عملي براي فراگير كردن جنبش اعتراضي مردم ايران است!
براي عضويت در فيس بوك «كنگره ملي ايرانيان» و بحث درباره راهكارها، به اينجا بياييد يا آدرس زير را دنبال كنيد.
http://www.facebook.com/pages/kngrh-mly-ayranyan-IRANIAN-NATIONAL-CONGRESS/167263969981603?ref=mf

۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

وقتي «بمب خبري» مي زنند، به پشت سر دقت كن!


نكاتي درباره «بمب خبري» و آزادي سكينه!
بمب خبري، چيزي مثل بمب صوتي است كه براي انحراف توجه مردم به سوي ديگري منفجر مي شود. دزدي هاي بزرگ موزه ها، بانكها و مراكز تجاري مهم غالبا" با چند انفجار صوتي ايذايي و انحرافي در نقاط ديگر شهر شروع شده اند. جمهوري اسلامي در عرصه ايجاد جنگ رواني، هم متخصّصان زيادي دارد و هم از اين نحوه جنگ، زياد استفاده مي كند. گاهي هم البته با همه زيركي اش، مي شود دستش را از قبل خواند. يكي از نمونه هاي اخيرش، خبر آزادي سكينه محمدي بود كه با پخش تصاوير او در خانه اش، اين موج كاذب را ايجاد كرد و خبرگزاريهاي معتبر جهان و شخصيتهاي حقوق بشري را به اشتباه انداخت.
شكي نيست كه آزادي امثال سكينه آشتياني هر كسي را خوشحال مي كند، ولي آزادي ناگهاني يك محكوم به اعدام عقل پذير نيست و با شيوه خونريز اين حكومت اصلا" قابل هضم نيست. آنها براي اعدام قريب الوقوع اين زن ستمديده، ترتيب ساختن يك برنامه اعترافي ديگر را براي مخاطبان خارجي داده اند تا بتوانند افكار عمومي جهاني را تا حدي آماده اعدامش كنند!
اما بمب خبري آزادي ناگهاني(!) سكينه آشتياني و سجاد و وكيل شان، توانست براي يكي دو روز يك چيزهايي را از دايره توجه مردم دور كند. مثلا" مسئله ملي سمّي بودن هواي تهران و كشته شدن چند هزار نفري كه آمارش سهوا" از سوي يك مقام وزارت بهداشت فاش شد، چيزي بود كه زير سايه خبر آزادي سكينه از يادها رفت. آلودگي بنزين توليد داخل زير سايه خبرهاي حاشيه اي گم شد. اين خبرهاي حاشيه اي همچنين ما را از فاجعه آتش سوزي گسترده جنگلهاي گلستان غافل كرد تا ندانيم دولت «توانمند!»در اطفاي حريق عملا" شكست خورده و قادر به مهار آتش نيست. دستگيريهاي گسترده دانشجويان فعال در 16 آذر، قبل و بعد از اين روز بزرگ، حضور اميدبخش دانشجويان در مراسم روز دانشجو، بدرفتاري مأموران با زندانيان سياسي و بالاخره اعدام دسته جمعي 17 نفر ديگر در زندان وكيل آباد مشهد، و ... از ديگر خبرهايي بود كه با اين بمب خبري از آنها غفلت شد. به علاوه مذاكرات مخفيانه گروه 5+1 با مقامات ايران درباره مسائل اتمي كه در سكوت و بي توجهي مردم ظاهرا" در حال انجام است. هفته قبل سعيد جليلي خواهان «كم كردن فشارها براي شروع مذاكرات» شده بود.
جمهوري اسلامي با لشگر سايبري خود، در محيط اينترنت تلاش بسياري مي كند تا جنگهاي رواني و اخبار و شايعات گمراه كننده به راه بيندازد. اين شايعات عمدتا" اجتماعي و گاهي هم سياسي هستند. زيرا كذب بودن شايعات سياسي زودتر از شايعات اجتماعي معلوم مي شود. ولي برخي شايعات اجتماعي، مي تواند موج بزرگتري در جامعه ايجاد كند و مدت بيشتري اذهان مردم زيادي را درگير خود نگه دارد. كافي است به شايعاتي توجه كنيم كه ظرف همين ماههاي اخير در اينترنت پخش كردند و بعد از طوفان خبري چند روزه تكذيب شدند: خبرهايي مثل خبردرگذشت اكبر عبدي/ بازيگرسينما، مرگ شمائي زاده/ خواننده، فوت جميله/ رقصنده سينما، برگشتن چند خواننده به ايران، سفر مخفيانه موسوي و كروبي به شمال!، دستگيري يك اختلاس گر دولتي با ارقام نجومي!، دعواهاي لفظي و ايذايي اصولگرايان با همديگر، مربيگري ديه گو مارادونا در تيم ملي فوتبال ايران، اخراج فردوسي پور از برنامه نود!، سرطان خون و يا فوت آيت الله خامنه اي! و...
ما مي توانيم خبرها را با تحقيق بخوانيم و يا مي توانيم مطابق نقشه اي كه طراحان اين بازيهاي رواني دارند، «بازي» بخوريم. مي توانيم بدون تحقيق، خوشحال يا ناراحت بشويم و بعد بفهميم اساسا" «سر كار» بوده ايم! ما با حكومتي سروكار داريم كه خيلي از شيوه هايش شبيه گنگسترها و خيلي از شخصيت هايش به نوعي يك پا آرسن لوپن هستند. آنها خوب آموخته اند چطور ذهن ما را منحرف كنند و به چپاول خود ادامه بدهند. چيزي كه بايد در اين مواقع خوب ياد گرفته باشيم اين است كه وقتي در اين طرف شهر يك «بمب صوتي» منفجر مي شود، ترديد نبايد بكنيم كه در آن طرف شهر يك عده دزد دارند يك بانك يا موزه بزرگ را خالي مي كنند و يا دولت توانمند(!) دارد يك گند بزرگ ديگرش را مخفي مي كند. بايد مسلط تر و هوشيارتر باشيم.


۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

هواي سمّي تهران «نشانه» يك فاجعه بزرگتر است!


كابوس بزرگتر از «بنزين داخلي»، «فعاليت مخفي اتمي» است!
مي خواهم از يك كابوس حرف بزنم كه ايران درگير آن است؛ كابوسي كه امروز «نشانه» اش را در هواي سمّي و آلوده تهران مي بينيم ولي ابعاد هولناك بعدي آن را هم بهتر است ناديده نگذاريم! بر اساس اظهارات خصوصي(!) يك مقام وزارت بهداشت ظرف همين چند روز گذشته، بيش از 3641 نفر بر اثر آلودگي هواي تهران فوت كرده اند! (منبع سايت تابناك)
و حالا چرا بايد اين وضعيت را نشانه يك فاجعه و كابوس بزرگتر بدانيم؟ همه چيز به انرژي اتمي برمي گردد. دولت ايران ادعا مي كرد براي دستيابي به «انرژي برتر» به سراغ برنامه هسته اي رفته و آن را به رغم مخالفت جهاني ادامه مي دهد. بازرسي هاي آژانس نشان داد اين دولت يك «كارهاي ديگري» هم در زمينه اتم مي كند كه بايد جلويش را گرفت. يعني به نوعي در حال مونتاژ تسليحات ساخت داخل(!) مثل موشك غدير و شهاب با نوعي سوخت اتمي است! چيزي كه اگر درست شود، مثل توپخانه ميرزا غضنفر خواهد تركيد و معلوم نيست چه كشت و كشتاري در پشت جبهه(!) به راه بيندازد. دولتهاي جهان و آژانس و سازمان ملل متحد، دولت سركش ايران را زير فشار گذاشتند تا دست از اين ماجراجويي بردارد و عاقبت دولت ايران تحريم كردند و فروش بنزين به ايران، به عنوان مهمترين سوخت وارداتي كشور متوقف شد. اما احمدي نژاد كوتاه نيامد و گفت برنامه هسته اي را جدي تر ادامه مي دهيم و همان طور كه «انرژي هسته اي» را داريم با دستان توانمندمان مي سازيم، بنزين را هم ظرف دو هفته توليد مي كنيم! بنزين توليدي آقاي احمدي نژاد كه معلوم نيست از تركيب چه معجوني ساخته شده، فعلا" هم خودروها را بيمار و خراب كرده و هم شهروندان ايراني را دچار انواع بيماريها و تنگي نفس و آسم و... نموده است! همين بنزين توليدي احمدي نژاد، آلودگي هواي شهرهاي بزرگ را به مرحله «فراهشدار» رسانده و چندين روز باعث تعطيلي كشور شده است! «باران مصنوعي» ساخت داخل هم بر سر تهران ريختند و وضعيت را بدتر كردند. حالا بياييد فرض كنيد وقتي «بنزين توليد داخل» چنين فجايعي را درست كرده، ببينيد «انرژي هسته اي» توليدي احمدي نژاد چه بر سر كشور و مردم خواهد آورد؟ وقتي اين دولت توانمند(!)، بنزيني را توليد مي كند كه هواي كشور را به چنين آلودگي بي سابقه اي مبتلا مي سازد و در يك هفته جان صدها نفر را قرباني مي كند، فقط تصور كنيد انرژي اتمي توليديش چه ها خواهد كرد؟ اگر خداي نكرده يكي از اين سانتريفيوژهاي اتمي بتركد، و يا اگر از يكي از اين تأسيسات مخفي اتمي «راديواكتيو» نشت كند، آيا مي دانيد چه بر سر ساكنان يك منطقه ي جغرافيايي بزرگ خواهد آورد؟ مثلا" خداي ناكرده يك ايراد و نشت اتمي در نيروگاه اتمي بوشهر، مي تواند از بوشهر تا هرمزگان و حتي كويت و امارات را ويران و آلوده نمايد. اين اتفاق فاجعه بار، بسياري از انسانها را در دم مي كشد و ساير شهروندان مناطق دورتر را هم دچار انواع سرطان زورس مي كند و تا سي يا چهل سال، تمام چنين منطقه بزرگي از بوشهر تا كويت و خليج فارس بايد از سكنه و آدميزاد تخليه شود تا از تشعشعات اتمي آسيب نبينند.
كابوس اين اتفاق هولناك، كافي است حتي يك ثانيه را هم براي مبارزه با اين حكومت بي مسئوليت، بي تعهد و نالايق از دست ندهيم. زيرا اگر مردم از آلودگي هواي امروز تهران به خاطر بنزين توليد داخل نميرند و سرطان و ذات الريه و بيماريهاي لاعلاج ديگر نگيرند، ترديد نكنيد اين دولت «توانمند» در برنامه هسته اي خود، افتضاحي بدتر و فجيع تر از حادثه نيروگاه اتمي چرنوبيل به بار خواهد آورد. متأسفانه آلودگي شديد و وجود گازهاي سمي در هواي تهران، ناشي از اين بنزين هاي داخلي فقط يك «نشانه» است! يك نشانه ناخجسته و تلخ از روزهاي بسيار فاجعه بار و سياهي كه در راه است. روزهايي كه اميدواريم هرگز از راه نرسند! اما آيا فقط «اظهار اميدواري» كافي است؟ يا اينكه بايد كاري بكنيم؟

۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه

چرا جلال طالباني حكم اعدام «صدام» را امضا نكرد؟


چرا جلال طالباني حكم اعدام «صدام» را امضا نكرد؟
اسم «مام جلال طالباني» رهبر كردهاي عراق، سالها در صدر«احكام اعدام» در حكومت عراق بود. صدام حسين در يك نمايش سياسي دستور «عفو عمومي» داد و اعلام كرد همه ي احكام صادره اعدام را باطل مي كند؛ همه را به استثناي حكم اعدام جلال طالباني! صدام بارها سوگند خورد جلال طالباني را به خاطر فعاليتهايش در كردستان عراق، در هر صورتي اعدام خواهد كرد! آن سالها آقاي طالباني، به رغم اعدام صدها هموطنش توسط حكومت صدام، به «كمپين ضد اعدام» پيوسته بود.
اما چندسالي طول نكشيد كه دست روزگار چنان چرخيد كه حاكم آن روزهاي عراق سقوط كرد و به يك دخمه پناه برد و آن محكوم به اعدام، شد رئيس جمهوري عراق! به همين سرعت، روزگار چرخيد و جاها عوض شدند! حاكم ديروز، محاكمه و محكوم شد و محكوم ديروز «حاكم» شد؛ كسي كه احكام اعدام بايد با «تنفيذ» او به عنوان رئيس جمهوري اجرا شوند. وقتي در كردستان عراق بودم، از ميان دهها چيزي كه از كردها آموختم، يكي هم اين بود كه در ميان ما انسانهاي كينه توز و انتقامجو، هنوز هم كساني مثل جلال طالباني هستند. بعد از دستگيري و محاكمه صدام حسين، دادگاه او را به دليل دهها مورد جنايت جنگي و بشري، به اعدام محكوم كرد. حكم اعدام صدام هم رفت زير دست جلال طالباني تا «تنفيذ» شود! صدام دهها تن از نزديكان و خانواده جلال طالباني را كشته بود. بسياري از اقوامش را شكنجه كرده و هزاران كرد را در گورهاي دسته جمعي دفن كرده بود. اما جلال طالباني به كمپين ضد اعدام و آرمانهاي انساني اش پايبند ماند و حكم مرگ صدام حسين را امضا نكرد، صدامي كه بارها حكم اعدام غيابي او را صادر كرده بود!
او گفت «خواهان مجازات» صدام است، ولي با «اعدام» مخالفم! شايع بود او حاضر به استعفا هم شده است. عاقبت با امضاي دو مقام رسمي ديگر عراق (نخست وزير و رئيس پارلمان) حكم اعدام صدام حسين قابل اجرا شد و او به پاي چوبه دار رفت. جلال طالباني ماه گذشته هم از امضاي حكم اعدام «طارق عزيز» وزير خارجه دولت صدام خودداري كرد. او سوگند خورده پاي هيچ حكم اعدامي را امضا نكند و مردم به اين ديدگاهش، احترام فراواني مي گذارند. از ديدگاه او و طرفداران جنبش «ضداعدام»، مخالفت با اعدام، به هيچ وجه مخالفت با مجازات و تنبيه گناهكاران نيست. آنها معتقدند اعدام «حذف» است نه «تنبيه»! گناهكار بايد مجازات و تنبيه شود ولي ما حق حذف او را نداريم وگرنه تفاوتي با او نخواهيم داشت كه روزي با حذف انسانها، دست به قتل زده است:«خون به خون شستن، محال آمد محال!»
«مام جلال طالباني » رئيس جمهوري عراق، حالا اسطوره مردم كردستان و عراق و خاورميانه است. مردم او را مي ستايند. نه فقط به خاطر مبارزاتش و اينكه از 13 سالگي مبارز آزاديخواهي بوده، نه فقط به خاطر اينكه كنگره احزاب كردستان را تشكيل داد و كردها را از يوغ حكومت صدام حسين بيرون برد و در اين راه مجاهدات فراوان كرد و بسياري از نزديكانش كشته شدند. «مام جلال طالباني» را به خاطر همه اينها مي ستايند، ولي اينها تمام دليل ستايش او توسط مردم عراق نيست. مخالفت با اعدام را در مورد كسي اجرا كرد كه ميليونها نفر خواهان مرگش بودند و دستش به خون هزاران نفر و از جمله مردم شهرهايي چون حلبچه آلوده بود. اما همين اقدام بزرگ، باعث شد بعدها مردم در جرايم كيفري به جاي «قصاص» به «بخشش» بينديشند و به جاي اعدام، خواهان مجازات و تنبيه مجرمان باشند. مردم عراق مام جلال را مي ستايند چون به سهم خود، ريشه «اعدام» را در عراق خشكانده است. با وجود مام جلال طالباني، در عراق امروز «اعدام» هنوز انجام مي شود اما ديگر به عنوان يك مجازات، اعدام «آبرويي» ندارد! از خود مي پرسم اگر من در جايگاه طالباني بودم، آيا لحظه اي در امضاي حكم اعدام صدام آدمكش درنگ و ترديد مي كردم؟ جلال طالباني اما «بي درنگ» حكم اعدام را كنار گذاشت و امضايش نكرد! و مي پرسم كه چرا فاصله ما با چنين بزرگمرداني، تا به اين اندازه عميق مي شود؟
خبر خوش اينكه با تلاش جامعه جهاني، بساط اعدام در دنياي امروز دارد جمع مي شود و اين البته به معناي عفو گناهكاران و بخشودن گناه جلاداني مثل صدام و حاكمان كشورهايي مثل ايران نيست! آنها بايد به سزاي تمام گناهان خود برسند. ولي اعدام به عنوان ابزار مجازات، نه كارآيي دارد و نه آبرويي دارد. مجازات، اصلي غيرقابل خدشه است. صدام طرفدار اعدام بود و طالباني طرفدار مجازاتي غير از اعدام است! جلال طالباني، جامعه اي زخم خورده را با روح بخشايش و زندگي آشتي داده است. مردمي كه در سليمانيه و اربيل، در هر كجا كه غريبه اي چون من پاي مي گذارد، به من يادآوري مي كنند اينجا، گور دسته جمعي مخالفان صدام و برادران ما بوده است! و من مي پرسم: و شما آن گورها را به پارك و تفرجگاه تبديل كرده ايد؟ و او مي گويد: "اينجا ما مرگ را به زندگي تبديل مي كنيم! ما از مرگ بيزاريم كاكه جان!"
باري! كار سخت و دشواري بر عهده همه ما انسانهاست كه بايد بساط انتقام جويي و كينه توزي را از دل و جان خود بيرون كنيم! و مجازات را به جاي اعدام برگزينيم. و در جاهايي كه پاي حقوق شخصي مان در ميان است اگر توانستيم، بخشايش را به جاي انتقام انتخاب كنيم. اين حقيقتا" كار دشواري است. خيلي دشوار.

۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

«عبيدالله خامنه اي»!


«عبيدالله خامنه اي»!
سريال تلويزيوني «مختارنامه» ظاهرا" بهانه اي به دست حاكمان ايران داده تا از برخي شباهت هاي تاريخي زمان صدر اسلام، كلاهي براي مشروعيت از دست رفته (و نداشته ي) خود بسازند! اما همه چيز تا بدين جا «معكوس» نتيجه داده و شباهت خامنه اي و يارانش به عبيدالله زياد و عمرسعد و شمر بيشتر فاش مي شود! هر چند روزنامه كيهان و صداوسيما سعي مي كنند درباره «فتنه جنبش سبز» از اصطلاحات و شخصيتهاي اين سريال تلويزيوني الهام بگيرند و به عنوان مثال شيخ اصلاحات را «عمر سعد» مي خوانند! ولي وقتي «عبيدالله زياد» دستور مي دهد «فتنه حسين» را حتي با كشتن زن و اسارت دختران كاروانش سركوب كنند، مردم به ياد سخنان «عبيدالله خامنه اي» در سخنراني «خطبه خون» 29 خرداد 88 مي افتند و به حقانيت و مظلوميت «جنبش سبز» بيشتر پي مي برند. هرچه اين سريال جلوتر مي رود، شباهت هاي حاكمان ايران به شخصيتهاي بد و وقيح و خونريز اين سريال بيشتر نمايان مي شود. آنگونه كه در قسمت اخير «مختارنامه»، شباهتهاي مقام عظماي ولايت(!) به «عبيدالله زياد» چنان آشكار شده كه مي توان بر او لقب «عبيدالله خامنه اي» نهاد. شبيه سازي تاريخي گاهي معكوس نتيجه مي دهد! به خصوص وقتي حق از باطل در مقابل چشم مردم جدا شده و شواهد بي شمار، آبرويي براي حاكمان باقي نگذاشته است!
در سريال مختارنامه، «عبيدالله بن زياد» يا «ابن مرجانه» حاكم كوفه با «لباس مبّدل حسين» وارد شهر مي شود زيرا مردم منتظر ميهمان خود «حسين بن علي» هستند. عبيدالله با حيله و نيرنگ قصر كوفه را تصرف مي كند. بناي حكومت او با دروغ آغاز مي شود و با قتل و تجاوز و كشتار ادامه مي يابد. عبيدالله شخصيتي است سيّاس و دروغگو، او يك «جعل كننده» حرفه اي آيات قرآني و احاديث نبوي است كه براي دفاع از حكومت نامشروعش بر شهر كوفه، «راست و دروغ» ديني را از احاديث نبوي و آيات قرآني جعل مي كند و به خورد مردم مي دهد.
وقتي مردم كوفه براي ياري حسين ابن علي برمي خيزند، عبيدالله سوگند مي خورد «فتنه حسين» را با شمشير سركوب كند و «چشم فتنه» را درآورد. به كار بردن عنوان «فتنه» و شباهت آن در قيام حسيني و اعتراضات حق طلبانه مردم ايران، يا از هوشمندي كارگردان است و يا از ظرايف روزگار، چرا كه حق هميشه ماندگار است و باطل هميشه رسوا و روسياه. «عبيدالله» زبان و چشمان دو يار ديرين پيامبر را در مي آورد و سفير حسين (مسلم بن عقيل) را از برجي بلند بر زمين مي اندزد و مي كشد و عاقبت عمرسعد (كسي مثل مرتضوي يا سردار نقدي) را به سوداي حكومت بر «ري» به جنگ با امام حسين به صحراي نينوا مي فرستد. عمر سعد و شمر ذي الجوشن، چنان با دقت شخصيت پردازي شده اند كه حتي سخن گفتنشان هم شبيه اراذل و اوباش حكومت ايران و اطرافيان «عبيدالله خامنه اي» درآمده است!
در قسمت نهم اين سريال، مردم در مسجد كوفه بر «عبيدالله» مي شورند و وي را به عنوان دشمن علي(ع) «سبّ» مي كنند و دشنامش مي دهند. عبيدالله به هنگام ترك مسجد سوگند مي خورد:"كاري مي كنم كه «سّب نبي و فحاشي به خاندان علي» در كوفه چنان رايج شود كه جز سّب علي، نقل محفلها نباشد و ديگر كسي مشروعيت حكومتم را «به نام علي» زير سئوال نبرد!"
«عبيدالله خامنه اي»! هنگام ديدن ادامه اين سريال تلويزيوني، اين لقب را فراموش نكنيد و شباهت دوران عبيدالله خامنه اي با دوران «پسر مرجانه» و شباهت اين روزها را با سركوب «فتنه حسين بن علي» با دقت بيشتري ببينيد. تاريخ سرشار است از درسهاي آموزنده!
پي نوشت: فيلم زير را اگر هم وقت كرديد، ببينيد! مشخصه هاي حكومت فريب و جعل و جنايت را در سخنان عبيدالله خامنه اي در جمع بسيجيان كوفي (سربازان عمر سعد زمان) مي توان به وضوح فهميد.

۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

هر روز يك «تلگراف» كوتاه دريافت خواهيد كرد!

به عنوان يك روزنامه نگار و نويسنده، گاهي دوست دارم چندخطي كوتاه و فارغ از مسائل تحليلي يا حتي سياسي كه غالبا" مي نويسم، بنويسم. وبلاگ «تلگراف» را براي انتشار امثال همين يادداشتهاي چندخطي و تلگرافي ايجاد كرده ام. نگاه هاي كوتاه، برشي و گذرا به چيزهايي كه در اطراف مان مي گذرند. و بيان نكته هايي كه شايد فقط با گوشه چشمي، بشود از آنها غفلت نكرد. نكته هايي كوتاه، اما شايد مفيد... وبلاگ اصلي ام همين "فرصت نوشتن" است كه همچنان به روش كاري خود ادامه خواهد داد. مأموريت اصلي اين وبلاگ «تلگراف»، نوشتن چندخطي هاي متفاوت درباره همه چيز است. از امروز روزانه، يك يا دو تلگراف تازه دريافت خواهيد كرد. تلگراف هايي گاهي جدي، گاهي طنز، گاهي دور، و گاهي نزديك!

۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

دولت در «رأس امور»، جراّحي در پيش: از حالا گربه هاي محله را زير نظر بگيريد!


اول؛ دولت در رأس امور!
دعواهاي مجلس و دولت، بالاخره به همان نقطه اي رسيد كه در هر "شبه دموكراسي جعلي" قابل پيش بيني است. در چنين حكومتهايي كه مي خواهند فقط نمايشي از يك دموكراسي محدود داشته باشند، ولي به هيچكدام از قواعد مردمسالاري پايبند نيستند، غالبا" اين دعواها رخ مي دهند. اما در ايران، بخصوص بعد از كودتاي انتخاباتي سال قبل، حكومت تصميمات مهمي براي برچيدن آنچه "حشو و زوايد دموكراسي" مي داند، آغاز كرده است.
حكومت ابتدا "مجلس خبرگان" را برچيد كه وظيفه ذاتي اش، انتخاب رهبر و نظارت بر انجام وظايف رهبري است. وقتي نايب امام زمان(!) رهبر كشور ماست، ديگر چه احتياجي هست به مجلسي كه بتواند بر او و عملكردش نظارت كند؟ مجلس خبرگان كه سالها خفته بود، از سال قبل به طور كامل عقيم شد و در اجلاس ساليانه اش در مهرماه 88 با آنكه هاشمي رفسنجاني هم به رياست آن رسيد، اما عملا" آخرين نفسهايش را هم كشيد و عمرش را داد به آقاي جنتي!
نوبت بعد "مجمع تشخيص مصلحت نظام" بود كه گاهي در دعواهاي مجلس و دولت، بايد ميانداري مي كرد و بنا بر مصالحي، قوانين مورد دعوا را بررسي، اصلاح و تصويب مي كرد. مجمع تشخيص هم با انزواي آقاي هاشمي رفسنجاني رئيس آن، به محاق رفت و آن "استوانه نظام" كه روزي آيت الله خميني مي گفت: "انقلاب زنده است تا هاشمي زنده است!" از همه اركان اصلي حكومتي كنار نهاده شد. هرچند به نظر شخص من، اين كمترين تاواني بود كه هاشمي بايد مي پرداخت. اينك آنچه باقي ماندخ، يك دولت مطلوب رهبري است و يك "مجلس" كه گهگاه ايجاد مزاحمت مي كند و يك "قوه قضائيه" كه امثال جنتي گاهي بايد سرش فرياد بكشند كه چرا به مجرمان سياسي، مرخصي مي دهد؟! و چرا دسته دسته معترضان را اعدام نمي كند؟ از اين سه ركن، دولت و مجلس و قوه قضائيه، آنچه مطلوب آقاي خامنه اي بود و اكنون هم در "رأس امور" نشسته است، همين دولتي است كه يكه تاز ميدان است و با مديريتي مستقيم و بدون دفتر و دستك هاي اضافي، اوامر رهبري را اطاعت مي كند و يك احمدي نژاد دارد كه نظراتش از همه "به نظر آقا نزديكتر است!"
اينك مجلس شوراي اسلامي كه خود نيز به نوعي "منصوب" همين حكومت و شوراي نگهبان بود، سر برآورده است تا بر اساس سخنان بنيانگذار انقلاب، دوباره "در رأس امور" بنشيند! حال آنكه در رأس امور، اكنون دولتي مقرّب درگاه همايوني قرار دارد كه براي استقلال قواي مقننه و قضائيه با عرض معذرت "شيشكي" مي بندد و پشت سايه همايوني رهبر قايم مي شود. در كشاكش اين سهم خواهي مجلس و دولت، معلوم است "نظر آقا" با يكه تازي چنين دولتي است. اما باز هم آقاي خامنه اي قصد دارد نمايشي از عدالت و مردمسالاري علوي(!) را به صحنه ببرد و حكميتي برپا كند كه البته داور آن را هم خودش تعيين كرده است؛"آيت الله جنتي"! و نتيجه آن هم از حالا معلوم است؛ شبيه همان حكميت خائنانه اي كه در بازبيني انتخابات سال قبل توسط رهبري انجام گرفت، و پيشاپيش معلوم بود هيچ گوشي براي شنيدن سخنان نامزدهاي معترض وجود ندارد و جلسه رسيدگي به اعتراضات نامزدها، يك نمايش ساختگي است و بس!
طبيعي است آقاي جنتي براي به كرسي نشاندن نظرات رهبر، به جلسه حكميت بين مجلس و دولت رفته است. اما برخي از مجلسيان كه تحقيرهاي احمدي نژاد نسبت به مجلس را تاب نمي آورند، سعي دارند خود را قانع كنند كه آنچه از نتيجه داوري از زبان جنتي مي شنوند، نظر نهايي شخص رهبر نيست و هنوز در اين رؤيا هستند كه مجلس بايد در رأس امور بماند! امري كه با وجود چنين دولت منصوب و محبوب رهبري، ناممكن به نظر مي رسد.
اينجاست كه "بصيرت" و هوشمندي انقلابي و زيركي اسلامي(!) كه بارها از آقاي خامنه اي شنيده ايم، مي تواند مورد استفاده افرادي نظير علي لاريجاني، باهنر، ابوترابي و ساير مجلسيان گوش به فرمان قرار بگيرد. "بصيرت" مورد نظر آقاي خامنه اي يعني اطاعت محض و گردن نهادن بر حكمي كه ايشان از زبان نماينده خود (جنتي) به مجلس ابلاغ كرده است. مجلس بايد دست از برخي اختيارات قانوني خود بردارد. بدون اجازه دولت، قانون بيخودي(!) تصويب نكند. بايد سوداي نظارت بر دستگاههاي دولتي را فراموش كند و از اين به بعد، «مصمّمات دولت» يعني تصميم هاي مؤكد و لازم الاجراي دولتيان را تأييد نمايد و قيد برخي «مصوبات» قانوني را هم بزند! اينگونه شايد بشود چنين مجلس خفيفي را تحمل كرد تا نمايندگانش در پاي اين سفره بنشينند و ناني بخورند و دم نزنند.
سخنان اخير آقاي لاريجاني رئيس مجلس كه هنوز اين پيام را نگرفته كه مجلس بايد مطيع دولت باشد، آدمي را به شك مي اندازد كه نكند «لامپ بصيرت» اين آقاي لاريجاني، گاهي اتصالي مي كند و گاهي مطابق ميل "آقا" روشن نمي شود! اكنون برادران لاريجاني عملا" در دو معاونت دولت احمدي نژاد كار مي كنند؛ حاج صادق لاريجاني در معاونت قضاويي دولت (قوه قضائيه سابق!) مشغول است و علي لاريجاني هم در معاونت پارلماني دولت (قوه مقننه سابق!) كار مي كند! آنها بايد بدانند اگر "بصيرت" مورد نظر آقاي خامنه اي را در خود حفظ نكنند، حتي نمي توانند در حد همين معاونت هم در دولت احمدي نژاد خدمت كنند. كمي «بصيرت» و توجه به اشارات ابروي مبارك رهبري باعث مي شود براي آنها هم در «قايق نظام اسلامي»، جايي دست و پا شود. وگرنه اگر لامپ بصيرتشان هي بخواهد اتصالي كند و روشن و خاموش بشود، به زودي آنها هم از شمار سرنشينان اين قايق نجات(!) كم خواهند شد و يكي مثل جنتي آنها را پرت مي كند داخل طوفانهاي هولناكي كه هفتاد ميليون ايراني بدون بصيرت در آن طوفانها دست و پا مي زنند و از «كشتي نجات خامنه اي» محروم شده اند!
احمدي نژاد هم آنقدرها آدم بابصيرت دور و برش دارد كه براي دو معاونت پارلماني و قضائي خود فكري بكند و كشور را با يك قوه و در خدمت سپاه و رهبر به ساحل نجات برساند! مهم اين است كه آنچه بر سر آن توافق شده، اين است كه حكومت فعلي "شبه دموكراسي جعلي" مي خواهند. اگر كسي دچار توهم شد و فكر كرد مجلس و انتخابات و رفتارهاي پارلماني در چنين حكومتي، واقعي است از نظر آقاي خامنه اي «بصيرت و شعور» لازم را ندارد و بايد از قايق نظام پرتش كرد بيرون! آقاي خامنه اي يك حكومت يكدست اسلامي، بدون پارلمان و نماينده و مصوبه و رأي و انتخابات مي خواهد. يك قوه قضائيه مي خواهد كه بدون وكيل و قاضي و استقلال دست و پا قطع كند و از جنتي در خطبه هاي نماز جمعه دستوراتش را بگيرد! آقاي خامنه اي يك جامعه مي خواهد بدون سئوال و اعتراض و حق طلبي و آگاهي! تازه به اينجا كه برسند، كه تا حدودي رسيده اند، حاكمان با تيغ و ساطور مي افتند به جان اقتصاد اين مملكت كه لابد مي پندارند زيادي متورم و چاق شده و بايد رياضت بكشد! سپاه به قاچاق مواد مخدر و سلاح مي پردازد و خامنه اي نقشه مي كشد كه چطور پسرش را بر كرسي جانشيني خلافت خود بنشاند. 
فعلا" چشمها به همين دولتي است كه با تقلب و خيانت و جنايتهاي مصباح و جنتي و خامنه اي بر سر كار آمده و با كمك اينها در «رأس امور» نشسته است. دولتي كه حالا علاوه بر «تروريسم دولتي» رسما" وارد كارزار «قاچاق سياه دولتي» هم شده و كشورهاي يمن و گامبيا و نيجريه هم براي تحقيرش مسابقه گذاشته اند. به چنان رهبر فرزانه اي، يك چنين دولت و يك چنين مجلسي هم برازنده است. و تازه اينها بخشي از هنرهاي آقاي جنتي است كه از دوران عصر يخبندان مشغول «رنگي كردن» زمين و زمان بوده است!
دوم؛ جراحّي در پيش!
اين ميانه يك بيمار بدحال هم داريم كه پزشكان با تيغ و ساطور و ديلم(!) بالاي سرش ايستاده اند تا ناكارترش كنند، ولي هنوز حتي نمي دانند نبض و فشارخون و ضربان قلبش چقدر است؟ و آيا زير اين عمل جراحي دوام مي آورد يا خير؟ با اين همه مي خواهند به قول خودشان بزرگترين جراحي دنيا را روي اين بنده خدا انجام بدهند و اسم جراحي را هم گذاشته اند «هدفمندسازي يارانه ها!». خيلي از متخصصان مي گويند اين جراحي ختم به خير نمي شود و بيمار بدبخت شربت شهادت را نوش جان مي كند. خود دولت هم مي گويد بعد از اين جراحي، اصلا" چيزي به اسم «قشر فقير» نخواهيم داشت و به عبارتي فقرا جملگي از بين مي روند!  به هرحال ممكن است سال بعد در همين روزها، مراجع تقليد بابصيرت(!) مجبور شوند خوردن گوشت گربه ها را هم براي برخي از شهروندان حلال كنند! از حالا بايد گربه هاي ولگرد محله هايمان را زير نظر بگيريم كه سال بعد، همين ها هم پيدا نمي شوند و يكباره ديديد گربه هم تبديل شد به غذاي اشرافي «نخبگان بابصيرت!» و دولت براي شكار گربه هم چيزي شبيه كارت سهميه بندي درست كرد و آن كارتها را هم بين بابصيرتهاي خودشان توزيع كردند! گربه هاي محله تان را از حالا تحت نظر بگيريد!
لينك: در لينك زير مي توانيد مصاحبه ام را با برنامه تفسير خبر صداي آمريكا (دوشنبه اول آذر89) درباره موضوعاتي كه خوانديد، ببينيد و بشنويد.

۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

درخواست از اوباما: دارايي مسدود شده ايرانيان را به حكومت خامنه اي پس ندهيد!


يك درخواست از اوباما:
«دارائي مسدودشده ايرانيان را به حكومت خامنه اي پس ندهيد!»
جناب آقاي اوباما!
رئيس جمهوري محترم ايالات متحده آمريكا
ظاهرا" شما در مقابل شعار ميليونها شهروند ايراني كه مي گويند "اوباما! يا با اونا يا با ما!" هنوز تصميم قاطعي نگرفته ايد! اگرچه پيام شادباش نوروزي خطاب به «ما» ايرانيان ارسالي مي نماييد، ليكن همزمان از برخي تلاشهاي پنهان براي رايزني با حكومت غيرمشروع جمهوري اسلامي غافل نيستيد. متأسفانه گاهي خبرهايي مي رسد كه گويا تصميم داريد با «آنها» معامله كنيد و بيش از 12 ميليارد دلار اموال ايرانيان را كه سالهاست مسدود كرده ايد، به جيب حكومت كودتايي ايران واريز نماييد. اين خبرها، حتي در حد شايعه هم باعث تأسف فراوانند.
مدتي قبل در اخبار آمده بود كه جنابعالي به عنوان رئیس جمهور آمریکا قصد داريد برای "تعامل با حكومت ایران"، شانزده فروند هواپیمای مسافربری پيشرفته ایرباس را در قبال دارایی های بلوکه شده ایران در آمریکا به دولت غيرمردمي ايران بدهيد. ظاهرا" مي خواستيد با این اقدام هم پرونده دارایی های مسدود شده ایران در آمریکا را که یکی از محورهای اصلی اختلاف دو کشور است، مختومه کنيد و با ارائه این 16 بوئينگ پیشرفته، به زعم خودتان مشکلات روزافزون ناوگان هوایی ایران را از بحران خارج کنيد و به اصطلاح "حسن نیت" خود را به حكومت ایران ابراز نماييد تا باب مذاکره مستقیم را با رهبران ایران باز كنيد! آيا براستي گمان مي كنيد با اين قبيل انتخابهاي اشتباه و خام، مي توانيد حكومت ماجراجوي اسلامي را به قواعد مذاكره پايبند كنيد و جهانيان را از بحران اتمي حكومت ايران آسوده خاطر سازيد؟ آيا گمان مي كنيد با اين قبيل معامله ها، كمكي به ترابري و حمل و نقل ايمن ميليونها شهروند ايراني خواهيد كرد و ايرانيان را بدين وسيله از خود خشنود مي سازيد؟ آيا احتمال نمي دهيد آن هواپيماهاي پيشرفته، در خدمت رفت و آمدهاي تشريفاتي حاكمان و يا قاچاق تسليحات به كشورهاي جهان مورد سوء استفاده قرار خواهد گرفت؟
دارایی های بلوکه شده ایران در آمریکا بالغ بر 12 میلیارد دلار است که شامل اموال دیپلماتیک، وجوه نقدی، اموال نظامی و غیر نظامی می شود كه در پی حادثه 13 آبان 1358 از سوی ایالات متحده مسدود و توقیف شده اند. اگر جنابعالي و دولت آمريكا واقعا" نسبت به شعار "تغيير" خود پايبند باشيد، اموال ايرانيان را نه به حكومت غيرمشروع ايران، بلكه به شهروندان ايراني مسترد كنيد. شهرونداني كه مسئولانه بناي تغيير و تحول در كشور استبداد زده خويش را دارند و در اين مسير به بنيه و توان مالي و اقتصادي نياز دارند و بخشي از حقوق حقه آنها، سالهاست نزد دولت آمريكاست.
جناب رئيس جمهوري آمريكا!
با كمال احترام، جنابعالي حق نداريد اموال شهروندان ايراني را تبديل به ناوگان پيشرفته هوايي كنيد كه احمدي نژاد و خامنه اي را به سفرهاي تشريفاتي و تبليغاتي ببرند. همانگونه كه تبديل اين دارايي ايرانيان، به هر كالاي ديگري و تحويل آن به اين حكومت نامشروع، به نوعي خيانت در اموال شهروندان ايراني محسوب خواهد شد.
اموال ايرانيان بايد در راستاي نيازهاي ضروري مردم ايران صرف شوند. مردم ما براي تأسيس رسانه هاي آزاد و ملي، براي شكستن سد فيلترينگ و مقابله با سانسور دولتي، براي كمك به تأسيس نهادهاي حقوق بشري و براي اطلاع رساني از آنچه درون ايران مي گذرد و براي گشايش هاي مؤثر ديگر در كشورمان، به اموال مسدود شده ايرانيان در آمريكا نياز دارند و فكر مي كنيم دولت آمريكا براي ابراز حسن نيت خود به مردم ايران، لازم است گامي مهم در اين زمينه بردارد. وگرنه هرنوع بازپرداخت دارائي هاي ايرانيان به حاكمان غيرمردمي و مستبد جمهوري اسلامي، آمريكا و جنابعالي را در مظان اين اتهام بزرگ قرار خواهد داد كه با اموال شهروندان ايراني، در تحكيم پايه هاي حكومت نامشروع جمهوري اسلامي مشاركت مستقيم داشته ايد. آن هم به بها و به بهانه "گشودن باب مذاكرات اتمي" كه هرگز ختم به خير نخواهد شد. نافرجامي اين مذاكرات را بر اساس پيشينه رفتار غيرديپلماتيك حكومت ايران مي توان به سهولت پيش بيني نمود زيرا حاكمان ايران، براي بقاي نامشروع خويش چاره اي جز دستيابي به تسليحات اتمي نمي شناسند و در اين عرصه حاضر به هيچ مصالحه اي نيستند.
جناب آقاي اوباما!
ملت ايران جنابعالي را به عنوان شخصيتي اصيل و متكي به اخلاق مي شناسد و به شعارها و روشهاي سياسي تان خوش بين است. با اين حال، شما را به مرور تاريخ دخالتهاي نارواي دولتهاي پيشين آمريكا در امور داخلي ايران فرامي خوانيم و اميدواريم در اين برهه حساس، خط پاياني بر آن روابط تيره بكشيد و ملت باتمدن و ديرين ايران را از خود و دولت ايالات متحده آمريكا ناخشنود نكنيد. اگر براستي قصد داريد در راستاي شعار "تغيير" خود قدم مثبتي براي ايرانيان برداريد، حقوق مسدود شده ايرانيان را براي صرف در مبارزات مدني و آزاديخواهانه به شهروندان ايراني تحويل بدهيد و اجازه بدهيد خود ايرانيان اين حكومت جهانسوز و نظام ضدبشري را با روشهاي مدني و شيوه هاي كارآمدي كه به خوبي مي شناسند، وادار به تمكين از اعلاميه جهاني حقوق بشر و پيروي از منشور حقوق بين الملل نمايند. اما اگر جنابعالي به هر دليلي، قدرت "انتخاب بهتر" براي رهاسازي اموال مسدود شده ايرانيان و در اختيار گذاردن آن اموال به شهروندان آزاديخواه و گروههاي باصلاحيت ايراني را نداريد، لااقل بگذاريد آن اموال همچنان در بلوكه دولت آمريكا باقي بمانند تا در آينده اي نه چندان دور، دولتي ملي و برآمده از سوي شهروندان ايراني آن اموال را در اختيار بگيرند و آن را براي بازسازي ويرانه هاي سرزمين ايران به كار ببندند. نگذاريد ننگ اين بي عدالتي و خيانت آشكار در حقوق ملي ايرانيان، به نام دولت آمريكا در حافظه تاريخ ثبت شود.
_______
درخواست از ايرانيان: از دوستاني كه توان ترجمه دقيق اين متن را دارند، و براي انتشارش در فضاي رسانه اي برنامه اي دارند، دعوت مي شود به آن به عنوان يك حركت ملي بنگرند و لطفا" دست به كار شوند. همچنين اين درخواست مي تواند با همت همه ايرانيان، به حركتي عمومي و يك كمپين ملي تبديل شود.

۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

كيهان، پرده از «نفاق افكني جمهوري اسلامي» برداشت!


كيهان، پرده از «نفاق افكني جمهوري اسلامي» برداشت!
كيهان امروز يكشنبه در خبري ويژه درباره مطلب اخيرم "چگونه سبز بودن؛ مسئله اين است!" مطالبي نوشته كه از وحشت حكومت از مدارا و اتحاد ميان سبزها و ضرورت همدلي ميان مخالفان جمهوري اسلامي حكايت مي كند. كيهان به صورت ضمني اعتراف مي كند كه نفاق افكني ميان سبزها و معترضان، «پروژه جمهوري اسلامي» است و از هر كسي كه اين پروژه منافقانه را افشا مي كند و به دوستان هشدار مي دهد كه مراقبت بيشتري از اتحاد و همدلي خويش بكنند، به شدت عصباني مي شود.
واكنش روزنامه كيهان كه توسط ياران اندروني بيت همايوني(!) اداره مي شود، اين حقيقت را فاش مي كند كه همدلي و يكدلي همه معترضان و مخالفان براي از بين بردن سياهترين استبداد ديني تاريخ معاصر، چقدر آنان را به وحشت و هراس مي اندازد. اين رمز موفقيت طلايي را هرگز نبايد از ياد ببريم و مراقب پروژه هاي اختلاف افكنانه و طرحهاي منافقانه جمهوري اسلامي باشيم. لينك اين خبر را نمي گذارم چون شنيده ام سايت روزنامه كيهان آلوده به ويروسهاي جاسوسي اينترنتي است و به خصوص براي كاربران داخلي حطرناك است. اما تصوير اين خبر را مي توانيد در زير ببينيد:

۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

"چگونه سبز بودن"؛ مسئله اين است!


"چگونه سبز بودن"؛ مسئله اين است!
قرارمان اين نبود! مدتي است بدجوري داريم شبيه دشمنان مي شويم. ماشين كشاورزي ما، مدتي است به طرز جنون آميزي به جان اين كشتزار افتاده و به جاي داشت و كاشت و برداشت محصول سبز، دارد ريشه هاي اين كشتزار را از بيخ و بن مي سوزاند و كاه نفرت و كينه جويي و انتقام توليد مي كند. سئوال اين است چه كساني گهگاه بر بلنداي اين ماشين درو مي نشينند و اينگونه "ريشه سوزان" به راه مي اندازند؟
مدتي است فراموش كرده ايم، آنچه كه ملت را به حضور در اين جنبش حق طلبانه دعوت كرد و آنان را برانگيخت، "جاذبه" حق و عدالت خواهي و آزاديخواهي بود نه "دافعه" توپ و تشر و افترا و تهمت. مدتي است فراموش كرده ايم رويش و زايش، مأموريت اصلي ما بود و نه ريزش و سوزاندن ريشه ها. هنر اين كشتزار، در جذب و رويش حق طلبان بود نه در دفع و ريزش مردمان! مدتي است فراموش كرده ايم دشمنان و حاكمان، آنقدرها امكانات و نيرو و مكر و حيله دارند كه در ميان جامعه هاي حقيقي و مجازي ما رخنه كنند، از ما انقلابي تر بنمايند و جلودار صف بشوند و لحن ما را به مرور از سبزي به سياهي تغيير دهند و از ما هم جماعتي كينه توز و دشنام گوي و سياه ذهن همچون خودشان بسازند. يادمان رفته است كه آنها بيكار ننشسته اند، آمده اند تا به مرور لحن و گويش ما را عوض كنند، شفقت و سبزي ما را از ما بگيرند و از ما هم سياه دلاني بسازند شبيه خودشان. تا ما هم كساني شويم كه تاب تحمل نقد و نظر مخالفان و دگرانديشان را ندارند. كه قطارمان در هر ايستگاهي، كساني را پياده كند و تنهاتر شويم.
برخي از ما گمان مي كنيم برحق بودنمان، ما را بر انجام هر اشتباهي "محق و مجاز" مي كند! و نمي دانيم براي برحق بودن، بايد روز به روز بر مدار حق باقي بمانيم. گويا فراموش كرديم اگر خود را "حق مطلق" فرض كنيم، به همان مسيري مي رويم كه باطلان امروزي در آن مسيرند. اين راه، همان مسير سياهي است كه دشمنان ما سالها قبل رفتند و چون گمان مي كردند بر حق هستند، حق ديگران را ضايع كردند و زبانها را بريدند و از كشته ها پشته ها ساختند و به چنين عاقبتي رسيدند كه اكنون سياهترين استبداد ديني را اداره مي كنند. آيا ما نيز بر آن مسير مي رويم؟
ما فراموش كرديم جذبه مهر و جادوي حق طلبي بود كه از ما "بي شماران" ساخت، وگرنه نكبت توهين و تهمت و تهديد كه "بي شماران" نمي آفريند. فراموش كرديم ما مردماني بوديم كه نمي خواستيم به زور به بهشت ببرندمان، آن وقت خودمان تبديل شده ايم به جماعتي كه مي خواهيم به زور ديگران را سبز كنيم و اگر هم سبز نشدند؛ با بي طاقتي آنها را به لجن مي كشيم! فراموش كرده ايم ما را زورگويي و ستم حاكمان به اين عصيان رسانده، اما اينك خودمان زورگويي و ستم مي كنيم و تاب تحمل هيچ دگرانديشي را نداريم. فرق ما با آناني كه بر ما ستم كرده اند، در چيست؟
مدتي قبل دوست عزيزمان جعفر پناهي را به جرم طراحي يك فيلم در ذهنش به زندان بردند. جهانيان بر اين حماقت حكومت خنديدند كه هنرمندان را قبل از ساختن يك فيلم به زندان مي برند و قصاص قبل از جنايت مي كنند! اما اينك با زمزمه "شروع ساختن يك فيلم" درباره نداي عزيز، ما شبيه همان واكنشي را نشان مي دهيم كه حكومت با زمزمه "شروع ساختن يك فيلم" توسط جعفر پناهي نشان داد! آنها پناهي را به جرم فكر ساختن يك فيلم به زندان بردند و شكنجه كردند و ما اكنون داريم همان كار را با عوامل ساخت يك فيلم ديگر مي كنيم. واكنش ما توهين و تحريم و افتراهايي است كه به عوامل ساخت يك فيلم كه هنوز ساخته نشده نثار مي كنيم! حاكمان، فكر و ايده ذهني جعفر پناهي را قبل از ساختن فيلمش دربند كردند و ما هم اينگونه مي كنيم! براستي ما با دشمنان خود چه تفاوتي داريم؟ آنها ابزار سركوب و داغ و درفش دارند و ما نداريم؟ همين؟ مگر نه اينكه قرارمان اين بود "چو مي توان به صبوري كشيد جور عدو، چرا صبور نباشم كه جور يار كشم"؟ آيا قرارمان اينگونه تاراندن ياران و ترساندن مردمان بود؟ آيا اينگونه ما "بي شمار" خواهيم ماند؟ من ترديد دارم.
آيا بهتر نيست با همان سبزانديشي كه شعارش را مي دهيم و باورش داريم، با هنرمندان سخن بگوييم و آنها را دوستانه انذار و هشدار بدهيم كه بازيچه سياست ورزي حاكمان نشوند؟ آيا نمي توانستيم با رعايت شأن هنري "عليرضا افتخاري" از او بابت در آغوش كشيدن رئيس دولت كودتايي، دوستانه و برادرانه گلايه كنيم؟ آيا با هتاكي و فحاشي به او و بازيگران اين فيلم، اين هنرمندان را از "قهر" خود مي ترسانيم، يا به "مهر" خود مبتلا مي كنيم؟ آيا ما بدنبال برپاسازي حكومت قهريم يا دولت مهر؟ آيا بدنبال آزادي انتخابيم يا بدبنال بنا كردن يك ديكتاتوري ديگر؟ به اعتقاد من، ديگر "سبز بودن يا نبودن" مسئله نيست! بلكه "چگونه سبز بودن" مسئله است. حق طلبي و آزاديخواهي، با خيلي از اين رفتارها و تندخوئي ها تناسبي ندارند.
اگر به هوش نباشيم، جنبش حق طلبانه و آزاديخواهي ايرانيان، اين بار هم به دامي مي افتد كه كساني آگاهانه طراحيش مي كنند و محصولي جز نااميدي و يأس و سرخوردگي به بار نمي آورد و مردم باز هم از حق طلبي سرخورده خواهند شد. و باز ما مي مانيم و كشتزاري آفت زده و آسماني كه شايد ديگر سخاوتمندانه نبارد. بايد به "چگونه سبز بودن" بيشتر از اين بينديشيم وگرنه اگر كشتزار حق طلبي مردممان اين بار هم با نااميدي از اين رفتارها و تنديها بخشكد، بايد ساليان دراز باز هم افسوس خورد كه:"خشک آمد کشتزار من، در جوار کشت همسایه..." و باز بايد ناليد:" قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟" اگر براستي خونخواه ندا و سهراب و شهيدان سبزانديش خود هستيم، بايد در روشها تجديدنظر كنيم و شبيه دشمنان نشويم. "بيشماري" فريبمان ندهد كه هر روز كساني را به بهانه اي از قطار جنبش حق طلبي پياده كنيم. اين قطار، با نفس و درد مشترك همه ايرانيان تا به اين ايستگاه رسيده و استبداد ديني را به زانو و استيصال درآورده است. نفسش را نگيريم و هوشيارتر باشيم.