۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

سه نوشته تازه

«هالوكاست اسلامي» در ايران!

قبل از امحاي آثار جنايتها،

براي سران كودتا «كيفرخواست بين المللي» بدهيم!

نظام تحت رهبري آقاي خامنه اي، همواره مي كوشيد با علم كردن نقض حقوق بشر زندانيان «گوانتانامو» و«ابوغريب» و خشونت سربازان اسرائيلي، خود را پرچمدار عدالت و «نماد رأفت اسلامي» معرفي كند و چنين تظاهر و تبليغ مي كرد كه زندانهايش «سوئيت مجهز» دارند و چنان با زندانيان به ملاطفت رفتار مي شود كه آنان به سرعت از مواضع سياسي و اعتقادي خود بر مي گردند و توبه مي كنند و داوطلبانه در اعترافات تلويزيوني شركت مي نمايند!

سالها از تظاهر نظام به اين ژست دروغين گذشت و چهره خونريز نظام گهگاه ظهور و بروزي مي كرد و باز با بمباران تبليغاتي مقامات، چهره حقيقت مخفي مي گشت. صداي اعتراض برخي آزادشدگان از بدرفتاريهاي ماموران قضايي و زندانبانان، فقط هنگامي شنيده مي شد كه يا جسدشان تحويل خانواده ها مي شد و يا بعد از آزادي يا مرخصي از زندان، به مهاجرت از وطن ناگزير مي شدند و در دنياي آزاد مي توانستند از سفاكي قضات و بازجويان و ماموران زندان پرده بردارند. اما غالبا" اسناد و مدارك آزارها و شكنجه ها توسط مسئولان امحاء و پاكسازي مي شد و اثبات حقوقي شكنجه ها چندان آسان نبود.

اينك به بركت (!) كودتاي ننگين اخير، تمامي چهره واقعي اين نظام غيرمشروع و حكومت جائر و ظالم «يكجا» از پرده بيرون افتاده و حاكمان به طور كامل رسوا شده اند و پوشالي بودن داعيه مشروعيت مردمي و ادعاي اسلاميت و عدالت و... را يكجا نشان داده اند. به بركت اين كودتا، تمام جهانيان ديدند رفتار مأموران در «ام القراي اسلام!» با مردم معترض و تجمعات آرام، چقدر وحشيانه تر از رفتار سربازان صهيونيست با شهروندان فلسطيني بود. دنائت و خونريزي مأموران و بسيجيان و پليس ايران، چنان «واقعيت ظلم نظام» را آشكار كرد كه ديگر هر شعار مقامات نظام براي دفاع از حقوق ملتهاي مظلوم،فقط آنان را بي آبروتر از آنچه هستند، مي سازد. اينك با افشاي جنايات در كمپ مخوف كهريزك و زندان 66 سپاه و افشاي انواع جنايات ضدبشري نيروهاي تحت امر آقاي خامنه اي و وجود دهها قرباني «شكنجه هاي كثيف» در زندانها، مقامات نظام جمهوري اسلامي نمي توانند داعيه هاي نخ نماي عدالت و رأفت و عطوفت اسلامي را تكرار كنند و نزد تمام مردم ايران و جهان رسوا و بي حيثيت شده اند. اين از بركات اين كودتا بود كه به يكباره، تمام اسناد و مدارك جنايات نظام ولايي را «رو» كرد. تا آن اندازه كه كمپ كهريزك را به اردوگاه آشويتس تبديل نمودند و يك «هالوكاست اسلامي» بدست آقاي خامنه اي و كودتاچيان رقم خورد كه «ابعاد واقعي» جنايات در آن، حتي با دستور نمايشي تعطيلي آن، مخفي نخواهد ماند!

ايرانيان مهاجر و هموطنان عزيز! در اين شرايط لازم است قبل از امحاء اسناد و مدارك اين هالوكاست فجيع، هرچه زودتر يك «دادخواست ملي» از سوي آحاد ملت ايران براي تعقيب و محاكمه و مجازات تمامي مسببان و آمران و عاملان اين جنايات كثيف، تهيه و به دادگاههاي بين الملي تسليم كنيم. ايرانيان با تمام زخمي كه بر بدن دارند، اما با تمام وجود به جهانيان نشان مي دهند به جاي هر اقدام تلافي جويانه اي، خواهان «اعمال قانون» در مورد مقامات ظالم و تمامي مسببان و عاملان اين هالوكاست اسلامي هستند. كساني كه به هيچ اصل قانوني در مورد زندانيان بيگناه پايبند نبوده و نيستند و وحشي گري و سبعيتشان چنان است كه روي هالوكاست اردوگاه آشويتس بدست هيتلر را سفيد كردند و گستردگي جنايات، حتي «آمران اصلي جنايات» يعني آقاي خامنه اي و احمدي نژاد را هم به «واكنشي نمايشي» مجبور ساخت. رهبر بعد از پنجاه روز جنايت در كمپ كهريزك، در اقدامي نمايشي دستور تعطيلي آن را صادر كرد و رئيس جمهور منصوب او، از دستگاه قضائي خواسته است «طعم گواراي محبت ديني» را به زندانيان بچشانند! و لابد از ديدگاه رئيس جمهوري كه روابطش با «رحيم مشائي» سوء ظن رسانه هاي جهاني مانند تايم را برانگيخته و همگان را به داشتن روابط خاص(!) ميان آنها مشكوك كرده، آن طعم گوارا(!) يعني «لواط و تجاوز» به پسران و دختران زنداني توسط مزدوران لبناني و قلدر عرب! و اختفاي آثار انواع آزارها و تعرضها بر جسم و جان نازنين فرزندان ملت! «طعم گواراي محبت ديني» لابد يعني سوزاندن اجساد، امحاء و دستكاري گزارش پزشكي قانوني و دفن شبانه اجساد قربانيان! يعني تهديد عزداران بر سكوت و خفقان!

لازم است با جديت و سرعت، كار شكايت ملي از مسببان، آمران،عاملان، قضات و كليه همدستان اين «نسل كشي وحشيانه» انجام شود تا احمدي نژاد و سران دولت و مقامات حكومت كودتا، به محض خروج از كشور، با حكم قضائي بين المللي دستگير و در محاكم بين المللي محاكمه شوند. توسل به اين اقدام قانوني، وجه ديگري از شعور و حقانيت و مدنيت ملت ما را به جهانيان اثبات خواهد كرد، اما مراقب باشيم با مديريت زمان، فرصت «امحاي آثار جرم» را به بانيان اين «هالوكاست اسلامي» ندهيم.

«هالوكاست اسلامي» فقط به «كمپ كهريزك» محدود نيست!

شكنجه ها و كشتارها هنوز ادامه دارند!

سران كودتا و مقامات ايران بايد پاسخ دهند چرا در برابر پنجاه روز جنايات هولناك و ضدانساني در «آشويتس ايران»؛ يعني كمپ كهريزك تا به حال، سكوت كرده بودند؟ آنها با نزديك شدن به روز تنفيذ «رئيس جمهوري منصوب رهبر» و به قصد آرام كردن فضاي سياسي كشور، به تعطيلي نمايشي آن مبادرت مي كنند، اما ددمنشي و خوي وحشي شان همچنان پابرجاست و هالوكاست و كشتار و شكنجه هاي كثيف را در اسارتگاههاي ديگر ادامه مي دهند. سران نظام بايد بگويند چرا اين كمپ مخوف را براي سركوب اعتراضات آرام مردم و يا حتي آنچنان كه ادعا كرده اند براي نگهداري معتادان، تدارك ديده بودند؟ معتادان هم بر اساس حقوق اوليه انساني، نبايد در چنان بيغوله هاي مخوفي نگهداري يا مجازات شوند! به طريق اولي، آن كمپ كه بي شباهت به اردوگاه «آشويتس نازيها» نيست، نبايد فرزندان و جوانان بيگناه ملت را در خود جاي ميداد! سران نظام بايد بگويند چرا دست ماموران وحشي و مزدوران اجير شده عرب را براي انواع شكنجه و آزار و تعرض و قتل بهترين فرزندان اين ملت آزاد گذاشتند؟ سران كودتا بايد بگويند بعد از تعطيلي نمايش اين كمپ، باقي زندانيان اين اردوگاه ضدانساني را به كدام اسارتگاه مي برند؟ و آيا در زندانهاي ديگر، شبيه اين رفتارهاي وحشيانه و شكنجه هاي كثيف با زندانيان صورت نمي گيرد؟ آنها بايد بگويند بر سر اجساد قربانيان مظلوم اين اردوگاه و شهداي جنبش سبز در ساير زندانها چه آمده است؟ چرا سرنوشت صدها تن از مفقودين را به خانواده هاي چشم به راه اعلام نمي كنند؟ و چرا اجساد پاك فرزندان ملت را مخفي مي كنند؟ سران فاسد كودتاچي بايد بگويند عاملان جنايت در كمپ كهريزك، به سرپرستي سردار رادان، چگونه و چه زماني براي جنايات ضدبشري شان تحت تعقيب قرار مي گيرند؟ هرچند از قبل مي دانيم كه سران كودتا و مقامات نظام، بدليل آنكه خودشان «مسببان» و «طراحان اصلي» اين كودتا بوده و مسئول مستقيم جنايات فجيع بعد از آن هستند، هرگز پاسخي به اين سئوالات نخواهند داد. همچنين مي دانيم با تعطيلي نمايشي يك «زندان غيراستاندارد!» روشهاي وحشيانه و غير انساني و «رفتارهاي غيراستاندارد» ماموران و بازجويان و قضات در ساير زندانها به پايان نرسيده و نمي رسد.

لذا ضرورت تهيه دادخواستي از سوي ملت ايران و خانواده هاي قربانيان و بازداشتي هاي سرشناس و گمنام بيش از قبل احساس مي شود. تأكيد مي كنم «قبل از امحاء و پاكسازي آثار جنايات در آشويتس ايران» بايد نهادهاي حقوق بشري و دادگاههاي بين المللي را قانع كنيم تا حكم تحقيق جنايي و حكم پيگرد قانوني و دستگيري و محاكمه براي كليه سران كودتا و دولتمردان و اعضاي حاكميت صادر نمايند و ما نيز با روشنگري در ميان ملتهاي جهان، بايد از مردم دنيا بخواهيم دولتمردان خود را مجبور كنند تا اين دولت كودتايي و خونريز را به رسمّيت نشناسند و روابط سياسي خود با حاكميت خونريز و نامشروع ايران را به حال تعليق درآورند.

دولتهاي جهان اگر خواستار رابطه با منتخب واقعي ملت ايران هستند، بايد بپذيرند كه با رئيس جمهوري منتخب ملت ايران، مهندس ميرحسين موسوي گفتگو كنند و با دعوت از او، عملا" وي را به عنوان منتخب مردم ايران به رسميّت بشناسند. بايد دولتهاي مردمسالار جهان را با كمك افكار عمومي، براي دعوت رسمي و گفتگوهاي تلفني با رئيس جمهور منتخب مردم ايران، ترغيب و تشويق كنيم.

اين بزرگترين ضربه به دولت نامشروع كودتاست.

توجه: دوستان عزيز! در جنبش سبز هر كدام از من و شما يك سربازيم. هر كدام از من و شما يك رهبريم. هر كدام از من و شما يك سفيريم. هر كدام از من و شما يك رسانه ايم. اين خاصيت منحصر به فرد اين جنبش ملي است.

بايد نهضت آگاهي بخشي را از محيط اينترنت به سطح جامعه و به ميان مردم عادي داخل بكشانيم و علاوه بر هموطنان خود، تمامي مردم جهان را آگاه كنيم. براي نشر و ترجمه و تكثير اين مطالب، از تمام توان و امكانات خود استفاده كنيد و بدانيد جنبش سبز براي پيروزي، به آگاهي همگاني نيازمند است. هر كدام ما، رسانه و سفير اين جنبش باشيم و ديگران را آگاه كنيم.

كه خونبهاي تو، اتمام اين «زمستان» است!

امروز پنجشنبه، جنبش سبز با رهبري رادمردانه تك تك شما ايرانيان و با جلوداري عزيزان سرفراز «ميرحسين موسوي» و «مهدي كروبي» به شهيدان وطن اداي احترام خواهند كرد. همگي برويم و داغداران را تسلي دهيم.

براي آن عزيزان، اين شعر را بخوانيد كه خواننده عزيزي بنام «س. الف» فرستاده. با تشكر از او و به ياد همگي شهيدان و اسيران و مبارزان جنبش سبز ملت ايران:

قسم به بوسه آخر، قسم به تير خلاص،

قسم به خون شقايق، نشسته بر تن داس!

قسم به آتش پنهان به زير خاكستر،

قسم به ناله مادر، قسم به بغض پدر!

قسم به مشت برادر، قسم به خشم رفيق،

قسم به شعله كبريت و خواب حريق!

قسم به بال پرستو، به عطر فروردين،

قسم به نبض ترانه، قسم به خاك زمين.

كه خونبهاي تو، خون سياه جلاد است،

سكوت دامنه در انتظار فرياد است.

كه خونبهاي تو اتمام اين زمستان است،

طنين نام تو، در ذهن هر خيابان است.

۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه

آقاي قاليباف! چرا از «آقا» نمي پرسيد؟ / روز تنفيذ احمدي نژاد را «عزاي ملي» اعلام كنيم!

آقاي قاليباف! چرا از «آقا» نمي پرسيد؟

اينها بخشهايي است از سخنان دكتر محمدباقر قاليباف شهردار اصولگرا و ولايت مدار تهران، كه به تازگي روي يوتيوب و سايتها منتشر شده است:

{ فضای سیاست، فضای کثیفی است، حتی منی که حالم از سیاست به هم می خورد، همین الان در این فضای کثیف حرکت می کنم. اگر من بیایم از دزدی هایی که در شهرداری آقای احمدی نژاد شده بگویم که از کارچاق کن هایی که آقای احمدی نژاد داشته، الان آن کارچاق کن شده استاندار ایشان. کردان کجا آدم اصولگرا است؟ کارهایی که کرده الان گندش در آمده. حتی بچه اش و زنش هم نمی خواستند ببیندش که باباش هم قبلا چه غلطی کرده و حالا فهمیده. حالا مدرک تحصیلی اش هم به جهنم. آقای رحیمی بسیار بدتر از کردان است. آقای امیر احمدی گفته که آقای احمدی نژاد با ذلت به دنبال مذاکره با امریکاست. اینهایی که گفته می شود، شعار مبارزه و مخالفت با آمریکا، همه اش کذب و دروغگویی است. پرفسور مولانا، بورسیه پنتاگون است. من نوار آقای مشائی را می آورم. مشایی منافق بود و همسرش هم جزء منافقین بوده و بعدها که بازجوی او در زندان می شود با همسرش ازدواج می کند. "آقا" همان موقع گفتند مشایی را نگذار رییس میراث فرهنگی و گردشگری. آقای احمدی‌نژاد اول حکم مشایی را داد در رادیو خواندند بعد آمد پیش "آقا". یکی از وزرای رئیس جمهور، همسر فرانسوی دارد. وزیر شما امروز درکابینه شُرب خمر می کند. همان روزی که قرار شد من این حرفها را بزنم تا ته حرفهایم را می زنم. ما بچه انقلاب و نظام هستیم. احمدی نژاد حتی یک روز سابقه ی قبل از انقلاب ندارد، حتی یک سیلی در راه انقلاب نخورده است، اگر بوده بیاید بگوید کجا. احمدی نژاد جبهه و جنگ را اصلا ندیده؛ اگر یک روز در جبهه بود تاحالا هزار بار گفته بود. اگر «آقا» از احمدی نژاد دفاع نکرده بودند، تاحالا بارها مجلس هشتم طرح عدم کفایت احمدی نژاد را وسط آورده بود. به شما بگویم «آقا» آبروی خودش را برای دولت گذاشته و این قدرت احمدی نژاد نیست، خوبی او نیست، حمایت «آقا» از ایشان است.

ما در جایی قرار گرفته ایم که از یک طرف بی دینی و از طرف دیگر تحجر و کثافت کاری را داریم و حرکت کردن را
سخت می کند.}

***

از دكتر قاليباف مي پرسم:

1- شما اين سخنان را در يك جمع خصوصي گفته ايد و قرار گذاشته ايد يك روزي «تا ته حرفها» را بزنيد. آيا آن روز فرا نرسيده؟ آيا نمي بينيد انقلابي كه به وصيت بنيانگذارش قرار بود «به دست نااهلان و نامحرمان نيفتد» به دست مبارك «آقا» به نااهل ترين و دروغگوترين و منحرف ترين افراد سپرده شده و «آقا» از آنها حمايت مي كند؟ چرا شما نشستيد و گذاشتيد انقلاب به دست نااهلاني چون احمدي نژاد و مشائي و كردان و رحيمي و ديگران بيفتد و سكوت كرديد؟ آيا اين سكوت، نشانه ذلت نيست؟ كجاست آن شجاعت شيربچه هاي جبهه؟ كجاست آن عهدي كه با خميني و شهيدان و همسنگرانتان بستيد كه جلوي انحراف انقاب را بگيريد؟ چرا از «آقا» نمي پرسيد چرا با انقلاب و ميراث خميني، چنين قمار كثيفي كرد؟ چرا نمي پرسيد به كدامين گناه، فرزندان پاك اين مرزو بوم را در اختيار مزدوران عرب و لبناني قرار دادند تا با تجاوز به آنها و شكنجه هاي وحشيانه، اعتراض آرام مردم را با مشت آهنين سركوب كنند؟

2- من با شما مخالفم كه ما در جايي بين «بي ديني» و «تحجر و كثافتكاري» قرار گرفته ايم. اتفاقا" مخالفان دولت و حاكميت كودتايي، از فرزندان سالم و پاك انقلاب 57 هستند كه به احياي ارزشهاي آن قيام كرده اند. آقايان موسوي و خاتمي و كروبي «نماد» آن ارزشهاي راستين هستند و ميليونها طرفداران جنبش سبز، فرزندان راستين ايران پاك هستند. اتفاقا" دعوا، دعواي اخلاق و كثافتكاري است. دعواي امانت و خيانت است. دعواي حق و باطل است و «آقا» با تمام هيمنه و قدرتش، پشت همان جريان به زعم شما كثيفي ايستاده اند كه شرب خمر مي كنند، منافق بوده اند، دزدي مي كنند و... اگر حرف شما درست باشد كه ما در جايي قرار گرفته ايم بين «بي ديني» و «تحجر و كثافتكاري»، معلوم است «آقا» حتي به وظيفه خطير حفظ دين هم عمل نكرده اند! آيا هنوز ايشان را «ولي» و آقاي خود مي دانيد؟ آيا همين سخنان، دلايل محكمي براي اسقاط شرايط رهبري و مرجعيت و حتي «مسلماني» در آقاي شما نيست؟ شما تا كي مي خواهيد به سكوت خود ادامه دهيد و «ته آن حرفها» را نزنيد؟ و براي رعايت كدام مصلحتي واجبتر از اصل دين و واجبتر از اصل انقلاب سكوت مي كنيد؟ اما اگر بپذيريم نظر شما درست است كه يك طرف «بي ديني» است و در طرف ديگر (كه «آقا» و احمدي نژاد ايستاده اند) «تحجر و كثافتكاري» وجود دارد، نسل من «بي ديني» را بر آن مسلماني منحرف و فاسد ترجيح مي دهد. اگر دين و مسلماني همان رفتارهاي حقير و دزديها و دروغهاي افرادي مثل احمدي نژاد و حمايتهاي «آقا» از آنهاست، بگذاريد آنها «نماد دين» باشند و مثل تمام اين سالها، مخالفان خود را بي دين بخوانيد.

3- آقاي دكتر قاليباف يك روز بنشينيد و از «آقا» چند سئوال بپرسيد و اگر به حجت عقلي نرسيديد، زودتر به نتيجه اي عمل كنيد كه منصفان و خردمندان بدان رسيده اند. از ايشان چرا «آقا» آبروي خود را هزينه فرد حقيري مثل احمدي نژاد كرده كه به قول شما نه انقلابي بوده، نه اهل جنگ و جبهه است و بسياري از وزيران و منصوبين او در دولت نهم، چنان فسادها و انحرافاتي داشته و دارند؟ آيا اينها دليل «عقلانيت» و «خبيري» و جزو «تدبيرهاي» مقام رهبري است؟ آقاي خامنه اي از شرايط رهبري نظير عدالت، بي طرفي، سلامت نفس و سلامت روحي و عقلي «ساقط» شده اند و علاوه بر به قول شما «آبروي خودشان»، دارند دين و مردم را نيز به پاي قدرت طلبي شان قرباني مي كنند. آيا همه اين دلايل كافي نيست مجلس خبرگان به وظيفه قانوني اش براي عزل «آقا» از جايگاه خطير رهبري عمل كند؟ اگر مجلس خبرگان خود «منصوب» حضرت آقاست و جرأت مقابله با ايشان را ندارد و نم تواند به وظايف قانونيش عمل كند، آيا همين دلايل شما را به حجّيت شرعي و عقلي نمي رساند كه «آقا» از شرايط رهبري ساقط شده اند؟ شما دليل اينهمه عملكرد خسارتبار و دليل حمايت از اين شيادان و آدمكشان را از خود حضرت «آقا» بپرسيد و اگر به حجت عقلاني نرسيديد، به «تكليف خود» عمل كنيد و به سهم خودتان «نگذاريد انقلاب و مردم به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد». در «يوم احساب» دليل بي عملي و انفعال شما و ما را از خود شما و ما پرسش مي كنند نه از «آقا». اين را به ساير دوستان ولايت مدار خود نيز بگوييد تا با اين بهانه از خود رفع مسئوليت نكنند. همه ما مسئوليم در مقابل انحراف و فساد و باطل بايستيم.

--------------------------------------------------

روز تنفيذ احمدي نژاد را «عزاي ملي» اعلام كنيم!

قبل نوشت: براي دوستاني كه نمي دانند هربار توضيح مختصري مي دهم تا دليل آزادي صدا و قلم مرا كه هنوز در ايرانم، به حساب سعه صدر(!) نظام نگذارند و دچار خطا نشوند. اين نظام و كودتاچيان خونريز، تحمل هيچ صدايي را ندارند و پيشاپيش همه صداها را خاموش و دربند كرده اند. من و خانواده ام از 23 خرداد تا امروز، خانه به دوشيم تا بتوانم بدون خطري براي خانواده ام، در جنبش آگاهي بخشي و حقيقت گويي سهم خود را ادا كنيم. چهلمين روز آوارگي در وطن را در وبلاگم شرح داده ام. ساير يادداشتهاي اين آوارگي براي بيان حقيقت و گريز از دست مأموران نايب امام زمان(!) را در وبلاگم با تيتر «تخته پاره بر موج» نوشته ام. پس آزادي اين قلم و صدا را به حساب صبوري رژيمي نگذاريد كه به كمترين اعتراضات، با گلوله پاسخ گفته و دستش به خون عزيزان ما آلوده است.

***

روز تنفيذ حكم احمدي نژاد، رئيس جمهوري منصوب رهبري، سياه ترين روز تاريخ معاصر ما خواهد بود. روزي است كه رهبر با دست آلوده به خونش، حكم رياست جمهوري «مادام العمري» را به احمدي نژاد اعطاء مي كند و با اين كار، بر خلاف انتخاب ملت و خواست مردم، يكي از شيادترين و دروغگوترين كساني را به مسند رياست جمهوري مي نشاند كه تاريخ معاصر ما به خود نديده است.

روز تنفيذ احمدي نژاد، باعث نزديكي موقتي ميان خيلي از ما ايرانيان از آقاي خامنه اي بگيريد تا آقاي موسوي و خاتمي و از بسيجي و دانشجو بگيريد تا طلبه و مراجع تقليد و ديگران خواهد بود. زيرا آن روز براي گروههاي مختلف، يك روز سياه و مصيبت بار خواهد بود و همگي، البته هر كدام به دلايلي مي توانند عزادار باشند:

1- روز تنفيذ احمدي نژاد، براي مردم و انقلابيون اصيل و وطن دوستان و ايران دوستان و همه و همه دوستداران سرزمين ايران، روز سياهي خواهد بود؛ زيرا «رأي مردم» رسما" قرباني مي شود. زيرا احمدي نژاد و سايد كودتاچيان با سياستهاي مطلقا" غيرمعقول و ماجراجويانه خود، ايران را به مهلكه نيستي و نابودي خواهند برد. اگر غربيها از حقوق بشر ما ايرانيها بگذرند ( كه نگذشته اند و خبر تظاهرات مردم جهان در حمايت از ايرانيان مؤيد اين مدعاست)، اما از حقوق بشر شهروندان خود نمي گذرند و بابت ماجراجوئي هاي اتمي نظام، هر احتمالي منجمله احتمال بروز فاجعه و جنگ دور از ذهن نيست. هيچ ايراني واقعي و انسان باوجداني، از جنگ يا تحريم ايران استقبال نمي كند. به غير از همين كودتاچيان و دولت نامشروع، كه اصلا" در محيط جنگ امكان زيستن و ماندن دارند. با تنفيذ حكم احمدي نژاد، ايران به آستانه يك ويراني كامل خواهد رفت كه همه مردم را درگير اضمحلال و شكست و مرگ خواهد كرد. پس اين روز سياه براي مردم ما، روز قرباني شدن رأي آنها و تأييد تقب مفتضانه 23 خرداد و تنفيد اين كودتاي ننگين توسط رهبر ناعادل، روز عزاي ملي براي همه ايرانيان خواهد بود. زيرا همگي به سوي نيستي مي رويم.

2- روز تنفيذ احمدي نژاد توسط رهبر، همچنين براي مراجع تقليد و بسياري از اصولگرايان حامي او نيز روزي سياه خواهد بود. احمدي نژاد بارها نشان داده بعد از گرفتن حمايت از اين گروهها و اشخاص، آنها را قرباني كرده و بارها به نظراتشان بي احترامي كرده و مراجع را به اعتراض و واكنش وادار ساخته است. انتصاب معنادار رحيم مشائي به سمت معاون اول رئيس جمهور، صداي مراجع و وزيران و شخص رهبر را درآورد و اين تازه از نشانه هاي سحر اين روز سياه است. اي كاش احمدي جرأت اين را داشت كه به رهبر بگويد:«انتصاب وعاون اول رئيس جمهور جزو مسئوليتهاي رئيس جمهور است نه رهبر!» و بر انتصاب مشائي اصرار مي كرد. آقاي خامنه اي نمي تواند با انتصاب كسي كه مردم انتخاب كرده باشند، مخالفت كند. اما همين دخالت آشكار رهبري با تصمييمات احمدي نژاد نشان از همان تقلب و كودتاي كثيف دارد و آقاي خامنه اي خود را مجاز مي داند با برخي تصميمات كسي كه خود به عنوان رئيس جمهور منصوب كرده، مخالفت كند.اما احمدي نژاد هنوز بايد زير عباي آقاي خامنه اي بماند تا بعد از سركوبي ملت بدست رهبر و عوامل رهبر، بتواند روزي همه اين دخالتهاي آقاي خامنه اي را يكجا با او تسويه كند. البته او اندازه اين حرفها نيست و اين قسمت كار، جزو نقشه هاي قيام پسر عليه پدر خواهد بود.

3- آن روز كه احمدي نژاد حكم رياست جمهوري متقلبانه اش را از دستان رهبر بگيرد، همچنين روز سياهي براي شخص آقاي خامنه اي خواهد بود و لازم است خود ايشان هم با عباي سياه به آن مراسم بروند! زيرا احمدي نژاد بازيگر طرح بزرگتري است كه طراح آن، شخص ديگري است و به زودي دامان آقاي خامنه اي را هم مي گيرد. به زودي آقاي خامنه اي مانند بسياري ديگر از حاكمان جائر و خلفاي ظالم، بدست فرزندش و ساير عوامل خونخواري كه در دامان خود پرورش داده، يا از دور خارج مي شود و يا به طور اتفاقي از بين مي رود. روز جمعه در ميان سخنان حسن رحيم پور ازغدي از تئوريسين هاي كودتاچيان، اين قضيه به شفافيت تصريح شد و با نشاني هايي كه او داد، زمينه ذهني لازم را براي بروز چنين اتفاقي آماده مي كند! اين خصلت كودتاست كه رهبران خود را مي خورد. احمدي نژاد و سپاه عاملان كودتاي ديگري بر عليه شخص آقاي خامنه اي و با هدايت مجتبي خامنه اي خواهند بود. كسي كه در عنفوان جواني، بدجوري براي رهبر شدن و جانشيني بر صندلي پدرش، انتظار مي كشد و خون ريخته و خواهد ريخت. سابقه تاريخي اين پدركشي ها در ميان خلفاي صدر اسلام فراوان است و البته حق آقاي خامنه اي است كه چنان سرنوشتي داشته باشد. زيرا به هيچ نصيحت و اندرز و هشداري توجه نكرد و عامل كودتايي شد كه خود او را هم به زودي قرباني خواهد كرد.

بنابراين براي همه ما با هر ديدگاه و جايگاهي كه داريم، روز تنفيذ حكم احمدي نژاد روز سياه تاريخ ما خواهد بود. در اين روز، خوب است همگي از آقاي خامنه اي تا من و شما لباس سياه بپوشيم. علم سياه برپا كنيم. قرآن پخش كنيم. اگر مسلمان نيستيم، بازوبند مشكي بپوشيم و بر ايراني كه بدست آنها ويران خواهد شد، پيشاپيش بگرييم. بزرگان و مراجع خاموش، بايد بر شروع ديكتاتوري نظاميان و پايان عصر مرجعيت بگريند و آقاي خامنه اي هم بايد براي «شروع پايان خود» گريه كند. در آن روز دوست و دشمن مي توانند در سوگواري شريك باشند و عزادار چيزهايي باشند كه هر كدام از دست مي دهند. در آن روز سياه، فقط عده معدودي از كودتاچيان خوشحال خواهند بود كه احتمالا" براي شادي پيروزي خود، مانند روز 24 خرداد، باتوم و تفنگ و گاز اشك آور با خود به همراه خواهند داشت و عطش خونريزشان بيش از قبل خواهد بود. بنابراين روز تنفيذ حكم احمدي نژاد را روز عزاي ملي اعلام كنيم.

۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

ميعادگاه همگي ما، بارگاه اوست!

«ميعادگاه همگي ما، بارگاه اوست»

انالله و انااليه راجعون. برادر هنرمند و بزرگم «سيف الله داد» امروز بعداز چندسال بيماري، به آرامش ابدي رفت و درگذشت. او را به عنوان كارگردان، معاون سينمائي وزارت ارشاد دوران اصلاحات و از سينماگران حامي مهندس موسوي مي شناسيد. فردا مراسم تشييع بدن نازنين او برگزار مي شود. اطلاعات بيشتر را بعد مي نويسم. روحش شاد و آرام در پناه درياي رحمت حق باد.

پي نوشت اول: دردناك است! 5 سال قبل كه حال سيف الله به وخامت گذاشت، «مادرم» آنقدر برايش غصه خورد و دعا كرد تا جانش را «بلاگردان» پسرش كرد و رفت. آن روزهاي سخت، سيف الله را دير خبر كرديم تا حالش بدتر نشود و آن ماتم بزرگ را بي او، بر دوش كشيديم. امروز او به ديدار «مادرمان» رفته و من براي حقانيت «سرزمين مادري» دور از خانواده هايمان هستم و باز يكي غايب است. او همزمان با ولادت امام سجاد درگذشت كه بعد از فاجعه كربلا، جان بيمارش از ستم دشمنان در امان ماند و سالها به شيوه ديگري امامت كرد. دژخيمان يزيد، با آنكه پدر و مردان خاندان امام سجاد را در كربلا كشتند، اما مروت داشتند به خاندان حسين تعرضي نكنند و به سوگواريشان حرمت بگذارند. آيا مأموران «علي زمانه!» چنان مروتي كه سربازان يزيد داشتند، دارند؟ آيا رفتارشان با خانواده شهيدان جنبش سبز حتي يزيدي بوده؟ يا شبيه مغولها هيچ مروتي نداشته اند؟ فردا 9 صبح خانه سينما در خيابان وصال، پيكر رنجور او تشييع مي شود. اگر مروتي در يزيديان ديدم، بي خبر خانواده و مانند ساير مردم، من نيز براي وداع با پيكر برادرم مي آيم. و اگر نيامدم، هر كدام از شما كه رفتيد، اگر توانستيد پيغام تسليت اين برادر را به خانواده محترمش برسانيد و بگوييد براي تداوم هدف مقدسي كه برگزيده ام، اين درد را بر قلب بيمارم تحمل ميكنم تا همچنان «سند ناتواني و انكار قدرت» مأموران علي زمانه باشم. هر كه به تشييع سيف الله عزيز رفت از جانب اين برادر سلامي و وداعي با او بكند و برايش بخواند:«يا ايتهاالنفس المطمئنه! ارجعي الي ربك راضية مرضيه. فادخلي في عبادي وادخلي جنتي.»

پي نوشت دوم: بدليل عدم دسترسي به فيلترشكن،نتوانسته ام يادداشت جديدم را در وبلاگ بگذارم.اما در گويا منتشر شده و عنوانش هست:«روز تنفيذ احمدي نژاد را عزاي ملي اعلام كنيم!» اين يك راهكار نافرماني مدني است و اميدوارم نقل و منتشرش كنيد. از دوستان بالاترين براي انعكاس نوشته هايم ممنونم. از مهنا و نيكو و افلاك عزيز و بلاگ نيوز و كلوب و دنباله و ساير ياران هم براي نقل مطالب سپاسگزارم.و از تسليتها و همدرديتان ممنونم.

پي نوشت 3: سالها من به عنوان روزنامه نگار و خبرنگار و تحليلگر، «چشم و گوش و صداي» شما مردم بزرگوار بوده و هستم. امروز شما چشم من باشيد. براي اينكه روحيه خانواده و بچه هايم بدتر نشود، اخبار درگذشت برادر عزيزم و پيامهاي تسليت و همدردي شما را «مخفيانه» مي بينم و مخفيانه مي خوانم. مخفيانه گريه ميكنم. مخفيانه دعايش ميكنم. به بچه ها گفته ام عمو بيمارستان است و نگران حالش هستم تا درك كنند چرا چنين پركنده و بيقرار شده ام. ولي خانواده ام به عيادت او هم رضايت نمي دهند. فرزندم ميگويد: «عمو سيف الله راضي نيست با اين خطرات به عيادتش بروي». نمي دانند اصرارم براي «آخرين ديدار» است نه براي يك عيادت عادي! ديشب بچه ام داشت آرامم مي كرد و مي گفت عمو را دعا مي كند و مرا بغل كرد و بوسيد كه از خيسي گونه اش دانستم آرام گريه مي كند و صبرم لبريز شد و ناگهان روي شانه هاي كوچكش، بغضم تركيد. امروز به توصيه بسياري از دوستان و مردم «كه هر كدامشان رهبر جنبش سبزند» و صلاحديد شما رهبران جنبش، از مشايعت و وداع آخر با برادرم «بازماندم»! برادري كه وقتي چهارده ساله بود نذر كرد يك برادر نصيبش شود و وقتي بدنيا آمدم همه موجودي قلكش را در امامزاده «سيدمعطوك» خرمشهر انداخت و نام «بابك» را بر اين برادرش نهاد. امروز بدليل بي مروتي ماموران علي ناعادل زمانه، انساني ترين حقوق يك برادر را به جرم حق گويي،از دست دادم تا مراسمش بي مشكل برگزار شود و خانواده اش مضطرب نشوند. شما چشمان من باشيد. سيف الله داد يك «سبز» بود كه سالها با «زردي» سرطان مبارزه كرد و زنده ماند. شك ندارم كه «سياهي سرطان ستم» و جنايات اخير، او را از پاي درآورد و ميراند. براي اين برادر دور و ناگزير، بگوييد و بنويسيد و از آنها كه به تشييع بدن نازنينش رفته اند، بپرسيد چه ديده اند؟ مراسمش چطور بوده؟ «چشم» من باشيد چون از ترس خانواده ام، اخبار سايتها را مخفيانه دنبال مي كنم مبادا بفهمند. و شايد برخي داغداران شهداي اخير حال مرا بهتر درك كنند كه سوگواري پنهاني و تحمل داغ در دل شب و دور از چشم ديگران، چه مصيبت دلخراشي است. تو چشم من باش، من هم صداي حقانيت تو و هم سند انكار قدرت حاكمانم. تا روزي كه پيروز شويم.

۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

ما «سند انكار» قدرت شمائيم!

ما «سند انكار» قدرت شمائيم!

زنده ياد احمد شاملو در شعري به اين مضمون گفته بود:« ابله مردا! من عدوي تو نيستم، من انكار توام!» بعد از چهل روز «زندگي مخفي» و خانه بدوشي در شهرهاي ايران و گريختن از دام مأموران نائب خودخوانده امام زمان، امروز من به دستگاه امنيتي و وحشي اين نظام كودتايي مي گويم: «من و خانواده ام،هم دشمن و عدوي شما هستيم و هم سند انكار قدرت پوشالي شمائيم! شما با تمام يد و بيضا و تجهيزات اطلاعاتي روسي و چيني خود، عرضه نداشتيد و عرضه نداريد همه صداها را خاموش كنيد! همين «باقي بودن» ما در سرزمين ايران و همين سرگرداني و استيصال مأموران امنيتي نظام كودتايي شما از «عجز» از يافتن و خفه كردن صداي ما، نشان از پوشالي بودن قدرت امنيتي اين نظام مستكبر و غير اسلامي به رهبري آقاي خامنه اي دارد. تداوم حضور ما سند انكار قدرت امنيتي شماست! شما فقط قادر به دستگيري شبانه و غافلگيرانه بهترين فرزندان ملت هستيد و قدرت ديگري جز شكنجه اسيران و زندانياني كه ناجوانمردانه و فله اي دستگير مي كنيد،نداريد. وگرنه چهل روز براي يافتن صداي ما بي چاره و مستأصل نمي شديد. ما و ساير مبارزان مخفي و مردم عادي، هركدام به طريقي ثابت كرده ايم شما هيچ قدرتي نداريد و نبايد از قدرت پوشالي تان ترسيد تا فروپاشي تان فرا برسد.» چهل روز است به لطف خيانت شركت «واجب التحريم نوكيا»، منزل ما هم مانند مكان حضور و زندگي صدها تن ديگر از فعالان، بوسيله تماسهاي مشكوك و رديابي مكان،شناسائي شده و دوستان زيادي دستگير شدند تا كودتاچيان، پيشاپيش صداي اعتراضهاي ملت را خفه كنند. 23 خرداد ما به محض دريافت يك تماس مشكوك و احساس احتمال خطر، خانوادگي منزل را ترك كرديم و بعدا" از مراجعه پي در پي مأموران و بعدا" از «تصرف و تجسس منزل» مطلع شديم. حالا چهل روز است كه مأموران امنيتي كودتاچيان،به تمام حيله ها براي به دام انداختن و خفه كردن اين قلم و اين صدا متوسل شده اند، اما به لطف خدا،هر بار فقط ناتواني و بي عرضگي شان را اثبات كرده اند و هنوز در حسرت يافتن و خفه كردن صداي امثال ماهائي هستند كه در سرزمين تحت سيطره آنها باقي مانده ايم و همچنان تيغي در گلوي رهبر و دولت نامشروعش هستيم و در داخل سرزميني كه آنها ادعاي كنترلش را دارند،همچنان «پژواك» داريم. صداي حق طلبانه ما پژواك دارد چون اين ديگر «صداي من» نيست،«صداي ماست»! صداي يك ملت هوشيار است كه گاه از چشم معصوم «ندا» ديده و شنيده مي شود و گاهي از چهره معصوم «سهراب» و گاهي از خلال كلمات من يا مادر سهراب يا ساير حق خواهان بيرون ميزند. صداي ملتي است كه گاهي از كلام مخملباف و سازگارا و گنجي بيان مي شود و گاهي در ترانه هاي داريوش و ابي و گوگوش شنيده مي شود و گاهي از زبان منتظري و بيات و سروش گفته مي شود. هركدام از ما، حالا هم «رهبر» و هم «سرباز» اين جنبش سبز شده ايم.«ما» شده ايم و اقيانوسي هستيم كه از قطره هاي همه ما شكل گرفته و بساط ظلم را درهم مي شكنيم. حالا هر قطره اي چون من و تو، يك درياست چون با درياست. چون با هميم. حالا قدرت هر كدام از «ما» كه تبديل به يك «ملت واحد» شده ايم،آنچنان بالاست كه كودتاچيان و رهبران نامشروع نظام را به وحشت انداخته ايم! چهل روز است آنها بخشي از مأموران خونريزشان را ديوانه وار بدنبال يافتن ما گمارده اند و آنها «دهانها را مي بويند» تا ما را بيابند ولي بيش از قبل،سردرگم و مستأصل شده اند! به آنان مي گويم اگرچه وحشيگري و شكنجه زندانيان بيگناه،جوهره «مرام غير انساني» و خوي شيطاني شماست،اما حتي آن اسيران و شهيدان با همه مظلوميتشان،«سند انكار قدرت» شما هستند. اگر بزنيد، اگر بكشيد، آنان و همگي ما،نشانه وحشت و استيصال و سند انكار موجوديت و قدرت دروغين شمائيم! حالا بايد فهميده باشيد همه «ما» سند انكار و تحقير شمائيم و اين «شروع پايان» حاكميت نامشروع و جائرانه شماست! افسوس كه نفهميدن واقعيت، خصلت ديكتاتورهاست و شما كه در ناجوانمردي و جنايت «end» و آخر ديكتاتورهاي عالم هستيد، حتما" در فهم واقعيت هم روي پينوشه و صدام را سفيد خواهيد كرد و فرارسيدن زمان سرنگوني قطعي تان را باور نكرده ايد! تك تك ما ايرانيان سند انكار موجوديت و مشروعيت شمائيم، «سبزيم» و سياهي جنايات شما را با جوانه هاي سبزمان مي شوئيم و كشور عزيزمان را از سياهي وجود شما پاك مي كنيم! حتي اگر امروز هم مرا بگيريد و بكشيد، اين يادتان باشد كه چهل روز نتوانستيد و عاجز بوديد و عاجز هستيد. و يادتان باشد ما سند ناتواني و سند انكار قدرت پوشالي و نامشروع شمائيم! بابك داد.5مرداد. ايران «خواهشي از همه هموطنان»: اين نوشته و «سند عجز نظام كودتايي» را براي همه هموطنان داخل و خارج بفرستيد و ايميل و منتشر و «ترجمه» كنيد. غلبه بر وحشت از كودتاچيان و تداوم اعتراضات مردمي، جنبش سبزمان را به سرعت به پيروزي مي رساند. بين شروع و پايان انقلاب 57 فقط «صد روز» گذشت و ما در «چهل و دومين روز» جنبش سبزمان هستيم و نبايد اجازه دهيم خونهاي پاك فرزندانمان پايمال شوند. بايد ساير مردم و ملتهاي دنيا بدانند قدرت پوشالي نظام كودتايي و حاكميت نامشروع آنها، چنان ضعيف و عاجز و ناتوان شده كه چهل روز بعد از «تصرف منزل يك منتقد» و رديابي مكرر او، همچنان در خاموش كردن اين صدا كه انعكاس صداي مردم معترض است، «ناتوان و عاجز» مانده اند. اين «سند ناتواني و عجز كودتاچيان» را به همه نشان دهيد تا سرنگوني شان سرعت گيرد و ايرانيان از قدرت پوشالي اين دژخيمان نهراسند و ميهن مان را از آنان پس بگيرند.كافي است همت كنيم.ما پيروزيم زيرا حق با ماست.

۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

براي حفظ نظرات شما اين پست حذف نشده

در متن پست قبلي، عبارت «شصتمين روز» اشتباه است. كوچ اجباري خانوادگي ما از 23 خرداد «چهل روز قبل» شروع شده، لطفا" اشتباه محاسباتيم! را ببخشيد و اصلاح فرماييد. دوري از خانه چندين برابر سخت تر از اين اعداد است.اميد بازگشت و پيروزي جنبش سبز، اين سختي را قابل تحمل مي كند.

۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

«تخته پاره بر موج!» بخش چهارم/ چهلمین روز دوری از خانه!

نبايد خسته و نااميد شويم!

در چهلمين روز دوري از خانه؛ خانواده ام از اين آوارگي و زندگي مخفيانه با همه صبوريها، طبيعتا" خسته و كلافه شده اند. زندگي زير سايه ترس، تجربه تازه و بسيار خاصي است. من البته سالهاست منتظر «گير دادن» دادستاني و اطلاعات بوده ام و بارها به خاطر نوشتن يا گفتن حرفهايم، در انتظار مأموران بوده ام! ولي خانواده را از آن انتظارها خبر نكرده بودم تا در آرامش زندگي كنند. تا اين آخري كه مأموران با استفاده از همين سيستم رديابي موبايل، به من تلفن كردند و مرا مشكوك و نگران كردند تا نيمه شب از خانه بزنيم بيرون. با عجله و بدون برداشتن چيزهاي ضروري، آرشيو، و برخي چيزهايي كه شايد بايد از انباري و كمدها بيرون مي آوردم و در اين روزهاي طولاني دربدري به كارمان مي آمدند. خانواده ام با نجابتي كه دارند، اما لبريز از سئوالند. بچه ها هركدام با لحن خاص خودشان مي پرسند:«آخر كارمون چي ميشه؟ اين مردم كه انگار نه انگار كودتايي شدن! خونريزي شده؟ آدمهاي نازنيني كشته شده اند؟ عده اي از دوستان شما زنداني اند؟ و تعداد زيادي از دانشجويان و مردم معترض ناپديد شده اند؟» اينها را با بيان خودشان مي گويند اما مضمون حرفهايشان همين سئوالهاست.

بعد درباره نتيجه اين دربدري و فرار و آينده اين هول و نگراني از رديابي هاي مأموران امنيتي مي پرسند:« اگر تو را بگيرند، ما چه كنيم؟ و اگر نگيرند، تا كي مي توانيم به اين مخفيانه زيستن ادامه بدهيم؟ تا كي مي توانيم به اين خانه بدوشي در وطن! ادامه بدهيم؟» دلم از اين واژه و غريب در وطن بدجوري مي گيرد. گاهي بُغض را مي شود فروخورد و گاهي نه! آنها ديگران را مي بينند كه «ظاهرا"» آزاد و راحت دارند زندگي و سفر مي كنند، كنكورشان را مي دهند و بدنبال نتيجه كنكور به كافي نت مي آيند، درسشان را مي خوانند، تفريح و خوشي هاي جواني را تجربه مي كنند، ولي مي بينند كه انگار «گيري» توي كار همين مردم راحت و ظاهرا" آزاد و بيخيال هست. اين «گير» و ناخرسندي را بچه ها و خانواده ام اين روزها در مين مردم بيشتر ديده اند و مي بينند. يكي از پدران در يك رستوران در استان همدان مي گفت مأموران به پسرش كه اصلا" موتور سواري بلد نيست، تهمت زده اند با موتوري رفته و روي عكس فلان مقام رنگ پاشيده و حالا دو روز است خبري از او نداريم! پسرش قبلا" در ستاد يكي از نامزدها فعاليت مي كرده و پوستر توزيع مي كرده؛ همين! در برخي شهرها ديده ام، پليس به بهانه هاي عادي، جوانان را دستگير مي كند و مثلا" با اتهام دزدي يا تصادف يا سرقت گوشي تلفن و مثال اينها، جونان بهت زده را با خود مي برند! در چهره مردم عادي، خشمي فروخورده را مي توان ديد. اما خبر دستگيريها و زندگي فقيرانه اجازه بروز اين خشم را نمي دهد.

اعضاي خانواده ام «مسئله خودشان» را گذاشته اند براي موضوع آخرين سئوال و مي پرسند:« ما چه كنيم؟ به زودي تابستان تمام مي شود! نمي شود به هانه سفر تابستاني رد گم كنيم! همينطور كارهاي آموزشي مان، ديدارهاي فاميلي، جواني، خريد، آسودگي، تمام شدن اين سختي ها! اين دربدري كي تمام مي شود و چطور؟» و از آينده تاريكي كه پيش رويمان است، نگرانند. بخصوص پسرم كه باهوش و نمرات عالي تا به اينجا رسيده، حالا بايد به خاطر جور و ستم نظام اسلامي(!) با غبطه و حسرت به بچه هايي نگاه كند كه «كليدواژه» سئوالات كنكورهايي را كه او بابت آورگي ما از دست داده، ببيند و بزرگواري كند و به روي پدرش نياورد كه اين حق گويي او چه هزينه هايي روي دست پسرش و كل خانواده گذاشته! حالا خانواده به جاي زندگي كردن، بايد مراقب پدرشان باشند كه «براي آزادي» و حقيقت گويي، آوارگي را انتخاب كرده و تمام تنه پشت سر پدرشان ايستاده اند. اما مردم نه ما را از نزديك مي شناسند و نه گاهي مراعات ما و همديگر را مي كنند! گاهي اين سئوال خانواده را اينطور جواب مي دهم كه «همه چي درست ميشه!» اما در دلم از نامهرباني برخي مردم به همديگر ناخرسندم. كارت سوخت ما در ماه اول تابستان از بنزين خالي شده است و بالاجبار بنزين آزاد مي خريم. كساني كه لطف مي كنند و برايم ايميل مي زنند كه «حاضريم هر كمكي به شما بكنيم. پول بفرستيم. خانه امن بدهيم. يا...» گاهي دوست دارم براي اين دوستان بنويسم هركجا كسي را ديديد كه انسان بود و نيازي داشت، به «نيت» كمك به ما، به او كمك كنيد. دست همديگر را بگيريد. به نيت كمك به من، به همديگر لطف كنيد. اگر به همديگر رحم كنيم، خدا به ما رحم مي كند و شر اين جائران و طاغوتيان ظالم زمانه را از سرمان كم مي كند.

خانواده نگران من هستند و من خودم «اسير سئوالات» آنها هستم! خيلي چيزها را مي فهمند اما با اينكه خودشان انتخاب كرده اند بابت تحليلگري يا فعاليت سياسي من چنين هزينه هايي بدهند، اما باز هم گاهي اين كلافگي و خستگي به سراغشان مي آيد و مي نشينيم و نااميدي را با «دعاي اميد» سر مي كنيم. درباره روزهايي حرف مي زنيم كه بشود «انتخاب» كرد و زندگي آزاد را در همين كشور برپا نمود. به روزهايي كه اگر فرزندمان «دانشجو» شد، در معرض تهديد حكومت نباشد و عده اي اوباش فدايي رهبر نريزند توي خوابگاه و آنها را لت و پار كنند و آنطور كه حتما" شنيده و خوانده ايد، به پسران مردم «تجاوز» كنند تا از ثمره اين لواطها، «زن ريش دار» متولد شود! در خرافات مذهبي شان، به اين اوباش گفته اند مقدمات ظهور آقا با تولد يك زن ريش دار مرتبط است! حماقت را مي بينيد؟

به روزهايي فكر مي كنيم كه در همين كشور، درخت آزادي را بارور كنيم و مجبور نباشيم برويم به كشورهاي آزاد دنيا و از ميوه درخت آزادي ملتهاي ديگر بخوريم و كيف كنيم. هر كاري هزينه اي دارد و مردم آمريكا و اروپا هزينه آزادي امروز خود را داده اند و مي دهند. ما بايد بايستيم اينجا و هزينه هاي آزادي كشورمان را يك به يك بدهيم. درخت كاشتن به صوبري و باغباني و بيداري نياز دارد. ميوه شيرين آزادي زحمت مي طلبد و بايد ميوه درخت خودمان را بخوريم تا شيريني واقعي آن را درك كنيم.

ته دلم مي دانم كه «اهل رفتن» نيستيم. اينجا ايران ماست، خانه ماست. آنها هم كه رفته اند، بايد با همّت خود و كمك ما به اين خانه مادري، برمي گشتند تا ايران يكپارچه بدست اين غاصبان بي وطن نيفتد. خود ما مردم، خودمان را با هجرت و سكوت و گوشه نشيني و خموشي، در موضع انفعالي قرار داديم تا غاصباني بي رگ و ريشه بيايند و خاك و سرزمين ما را غصب كنند و بچه هايمان را بكشند و زنداني كنند و جسدشان را مثله كنند!

گاهي مي نشينيم و به مادران و پدران سهراب و ندا و يعقوب و ترانه و مهدي و محسن و دهها جانباخته و هزاران پاكباخته ديگر اين جنبش فكر مي كنيم و از بچه ها مي خواهيم «صبر» كنند. اين حرفها بچه هاي خسته را آرام مي كند و باز ادامه مي دهيم. آن قدر ادامه مي دهيم به گفتن و نوشتن از حقانيت مردم، همين مردمي كه از زور فقر و جور و ستم گاهي با همديگر نامهربانند، تا روزي كه مهرباني و اميد و آزادي در اين كشور همه گير شود. تا اين غاصبان از سرير قدرت نامشروعشان پائين كشيده شوند و كشور را منتخبان واقعي ملت اداره كنند.

و يك نكته: هنوز به بچه ها اين را نگفته ام كه تازه آن وقت، شروع فصل تازه اي از كار ماست. البته قطعا" نه به سختي اين روزها ولي همه ما بايد حتي در دوران پيروزي، مراقب سلامتي نهال آزادي باشيم. با قلم و سخن و نقد، هر مقامي را كه از جاده حق و عدالت منحرف شد، اصلاح مي كنيم و انحراف را از هر كجا كه باشد بي اثر و اشكالات را اصلاح مي كنيم. همان نقشي كه در دوران اصلاحات و با وجود دوستي عميق با اصلاح طلبان بر عهده گرفتم و گاهي بدليل صراحت بيانم، مغضوب دوستان مي شدم و باز دود بيكاري ها و تبعيض ها به چشم خانواده ام مي رفت.

قلم اگر نخواهد بي وجدان و بي رگ و ريشه باشد، گاهي «ابزار محروميت» صاحب قلم است. قلم بيدار هميشه صليبي است به دوش صاحبش و با او اينسو و آنسو مي رود. قلم باوجدان مثل طناب دار صاحبش است كه نويسنده بيدار با خودش حمل مي كند.

هر لحظه ممكن است مأموران عصباني نايب امام زمان ما را بيابند يا بيخودي مظنون شوند و دستگير شوم. براي آن روزها، از حالا مي گويم و از جانب مادران و پدران شهيدان اين جنبش مي گويم:«اي مردم! سكوت و نااميدي و خانه نشيني شما، تاوان سنگيني خواهد داشت. نكند يادتان برود نگاه ندا، جواني سهراب، تن مثله شده ترانه موسوي و شكنجه هزاران نفري كه براي آزادي هزينه داده اند. اين سكوت تاوان سنگيني دارد. منتظر ديگران نمانيد و آزادي را با هزينه اي كه بايد بپردازيد، بدست بياوريد و كشورمان را از دست غاصبان نجات دهيد.» و با يكديگر مهربان باشيم.همين!

پي نوشت: در وبلاگم در بلاگفا و در متن بالا، عبارت «شصتمين روز» اشتباه است.كوچ اجباري خانوادگي ما از 23 خرداد «چهل روز قبل» شروع شده، لطفا" اشتباه محاسباتيم! را ببخشيد و اصلاح فرماييد. دوري از خانه چندين برابر سخت تر از اين اعداد است.اميد بازگشت و پيروزي جنبش سبز، اين سختي را قابل تحمل مي كند.