۱۳۹۰ مهر ۶, چهارشنبه

با «شناسنامه هاي باطله» رأي مي دهند و وام ميلياردي مي گيرند! آيا «محمد جهرمي» دوباره به سايه ها مي رود؟


رئيس كل بانك صادرات ايران، «دكتر! سيد! محمد جهرمي» به عنوان زمينه ساز اصلي اختلاس عظيم دولتي در تاريخ ايران، ديروز بالاخره از كار خود بركنار شد و به سايه ها خزيد. او به زندگي در «سايه» عادت دارد. با اينكه يار هميشگي احمدي نژاد بوده و هست، اما بعيد است مورد پيگرد قانوني قرار بگيرد. جهرمي امروز خبر داده كه «خاوري» مديرعامل بانك ملي ايران به كانادا گريخته است و مقامات دولتي دستپاچه شده اند.
هرچه كه باشد آقاي جهرمي، به آن فرمول جادويي دست يافته است؛ «راز بقا در جمهوري اسلامي»! او داماد حجت الاسلام «علي اكبر ناطق نوري» رئيس بازرسي بيت رهبري است و به دلايل بسياري از هرگونه پيگرد احتمالي در امان خواهد ماند. آقاي جهرمي كه تا چند سال قبل «علينقي جهرمي» نام داشت، بعدها لقب «سّيد» را براي خود اختراع كرد و نامش را هم از «علينقي» به «سيد محّمد» تغيير داد و در اقدامي ناگهاني، براي خودش مدرك «دكترا» صادر كرد و شد؛«دكتر سيد محمد جهرمي»! كسي كه آنقدرها اهل «خرج كردن» بود كه مانند مرحوم «دكتر عوضعلي كردان» و «دكتر محمدرضا رحيمي»، هرگز دُمش لاي تله مجلس و قوه قضائيه گير نكند و همچنان يك «دكتر» و «سيّد» باقي بماند! او در نظام كنوني، حقيقتا" آدم زيركي است.
آقاي جهرمي به پشتوانه پدر همسرش آقاي ناطق نوري، از نوزده سالگي داماد شد و بي معطلي، درجات دولتي را پيمود و در حالي كه هنوز يك «ديپلمه مردودي» بود، به مقام فرمانداري آمل و نمايندگي بنياد مستضعفان مازندران و سپس به مقام استانداري در استانهاي مختلف رسيد. در حالي كه هنوز مدرك قبولي در ديپلم دبيرستان هم نداشت، در استانها خود را «مهندس» معرفي مي كرد و يكباره هم از ناكجاآبادي مثل دانشگاه هاوايي يا آكسفورد، مدرك دكترا خريد! آقاي جهرمي استانهاي زنجان و سمنان و همدان تا استان فارس و خطه لرستان را با كسوت «استانداري» در نورديد و پرونده هاي مختلفي از «فساد مالي و اخلاقي» تا «تقلب مشهود انتخاباتي» و «قاچاق آثار باستاني» را در پشت سر خود به جاي گذاشت. به گفته يكي از نزديكانش (آقاي «و»)، آقاي جهرمي سالها به كار مورد علاقه اش، يعني خريد و فروش و قاچاق عتيقه جات و آثار گرانبهاي ميراث ملي و باستاني از استانهاي محل مأموريتش به خارج از كشور مشغول بود و به خصوص آثار باستاني تخت جمشيد و مجسمه هاي باستاني شهرهاي استان فارس در زمان استانداري او، به طرز حيرت آوري ناپديد شدند و سر از بازارهاي جهاني درآوردند.
آقاي جهرمي در گماشتن نزديكان و اعضاي فاميل خود به مقامهاي دولتي، فقط به يك فرمول توجه داشت:«فرمول بقا»! او اين فرمول را در سيستم حكومتي جمهوري اسلامي از همان ابتدا شناخته بود و به آن عمل مي كرد ( و هنوز هم عمل مي كند!): اينكه «حق السهم بالايي ها را بده و هر كاري ميخواهي بكن!» در همين حال، آقاي جهرمي حامي قدرتمندي هم در بيت رهبري داشت ( و هنوز هم دارد) كه سالها مسئول «دفتر بازرسي بيت» بوده است: حجت الاسلام علي اكبر ناطق نوري؛ پدر همسرش! كسي كه در انتخابات سال 1376 بدون پولهاي سرسام آور آقاي جهرمي، هرگز نمي توانست سرتاسر شهرها و روستاها را از پوسترهاي چهاررنگ تبليغاتي خود كاغذ ديواري كند. اما در آن انتخابات، بخت با ناطق نوري نبود و سيدمحمدخاتمي به رياست جمهوري رسيد. كابوسي كه جهرمي را تا مدتها به شوك فرو برد. اما او باز هم از خاكستر سايه هاي خود سر برون آورد.
محمد جهرمي در طول سالها و با زيركي توانسته بود خود را در «سايه» و به دور از جنجالهاي خبري نگاه دارد و از همان سايه، به كسب درآمدهاي نامشروع و كارهاي اقتصادي بي حساب و تأمين «پول سياه» براي كمپين جناح راست بپردازد. او توانست در فعاليتهاي سياسي و انتخاباتي راستگرايان سابق و اصولگرايان فعلي، نقش مالي مؤثري ايفا كند اما اصراري به علني شدن حضورش نداشت. شايد رمز بقاي او، همين بود.
سال 1384 وقتي احمدي نژاد به قدرت رسيد، محمد جهرمي به وزارت كار گماشته شد؛ جايي كه هيچ توجهّي را بر نمي انگيخت! زيرا همواره نگاه رسانه ها و مردم به وزيران كشور و امور خارجه و اطلاعات و ارشاد است. بدين ترتيب «وزارت كار و امور اجتماعي» به عنوان حياط خلوت تيم احمدي نژاد به جهرمي سپرده شد تا در سكوت به كار بپردازد و اختلاس هاي بزرگ و برداشتهاي كلان مالي از خزانه ملي را تدارك ببيند! اينگونه بود كه محمد جهرمي در تبديل تيم احمدي نژاد به يك قدرت اقتصادي بزرگ نقشي اساسي داشت. او چند طرح زيركانه براي اختلاس هاي پنهان و دزديهاي كلان درانداخت كه حقيقتا" هوشمندانه و زيركانه بودند. جهرمي ابتدا با طرح «ايجاد بنگاههاي اشتغالزاي زود بازده» آغاز كرد و كمي بعد طرح «صندوق مهر امام رضا» را كليد زد. دو طرحي كه ميلياردها دلار از بودجه كشور را به يكباره بلعيدند و از تيم احمدي نژاد، يك كارتل عظيم اقتصادي و خطرناك ساختند كه آقاي خامنه اي، هرگز جرأت مقابله با آن را نيافته است. دعواهاي امروز بر سر اين اختلاس سه هزار ميليارد توماني، بخشي از تلاش حاميان آيت الله خامنه اي ست تا از قدرت مالي تيم احمدي نژاد بكاهند و آنها را به زانو درآورند.   
در طرح «اشتغالزايي زود بازده»، محمد جهرمي با اعطاي وامهاي اشتغال زايي سه و نيم ميليون توماني به بيكاران، ظاهرا" به جنگ غول بيكاري رفت. اما در نهان هدف ديگري در سر داشت. وقتي آمار بيكاري كشور، فاجعه بار تر از سالهاي قبل از دولت احمدي نژاد اعلام شد و نرخ تورم هم به طور جهشي بالا رفت، معلوم شد طرح دولت براي مبارزه با بيكاري «شكست» خورده و فقط باعث ايجاد تورم بيشتر، گراني مسكن و خودرو و اخلال اقتصادي وحشتناكي شده است. اينجا بود كه جهرمي دانست بايد براي رفع اين بحران، جاي ديگري را «ساكت» كند! او يكي از اصلي ترين كساني بود كه محمود احمدي نژاد را قانع كرد تا «سازمان مديريت و برنامه ريزي» را به عنوان تنها نهاد آماري و مديريتي اقتصاد كشور منحل كند! زيرا آمار شكست طرحهاي عوام فريبانه دولت و آمار واقعي بسياري از فعل و انفعالات منفي اقتصادي دولت، توسط همين سازمان تخصصي فاش مي شد و به گوش مردم و رسانه ها مي رسيد. سازمان مديريت و برنامه ريزي منحل شد و بدنبال آن شوراي عالي پول، شوراي اقتصاد و شوراهاي عالي ديگر يكي بعد از ديگري منحل شدند و تيمي از معتمدان رئيس جمهور نظام مديريتي و اقتصادي كشور را در يك اتاق دربسته در اختيار گرفتند.
خب! پس آن ميلياردها دلار (معادل هزاران ميليارد تومان) وام «خود اشتغال زايي» به كجا رفته بود؟ حقيقت اين است كه سهم بيكاران واقعي و مردم نيازمند، از اين وامها بسيار كم بود. در عوض بسيجيان، با راحتي توانستند وامهاي خود اشتغالي را بگيرند و هرگز هم آن را پس ندهند. اما باقي پولها به نام «مردگان»، از خزانه عمومي برداشت شدند و تحت عنوان وام اشتغال به شناسنامه هاي باطله تعلق گرفت! يادمان نرود؛ اينجا ايران است. كشوري كه به اعتراف مقامات رسمي اش، بيشتر از 5 ميليون شناسنامه «افراد متوفي» هنوز در سامانه اداري كشور وجود دارد و هنوز «در گردش» هستند. با اين شناسنامه هاي باطله مي توان براي نامزهاي انتخاباتي رأي نوشت. مي توان شكايت و طومار بر عليه افراد و روزنامه ها نوشت. مي توان در دادگاههاي غيابي شهادت داد و مي توان از بانكها، وامهاي كلان گرفت! خبرهاي تأييد نشده اما موثق مي گويند از اين شناسنامه هاي باطله در انتخابات مختلف سوء استفاده شده است. اين بار آقاي جهرمي تصميم گرفت يك استفاده «غير انتخاباتي» هم از اين شناسنامه ها بكند! نتيجه اينكه مردگان بسياري، به متقاضيان وام خود اشتغالي «زود بازده» در سيستم بانكي كشور افزوده شدند و بعد از دريافت وامهاي خوداشتغالي، هرگز آن پولها را به بانكها پس ندادند! زيرا بعد از دريافت وام، شناسنامه شان باطل شده و مسير برگرداندن وامهاي سه و نيم ميليون توماني آنها به خزانه عمومي، مسدود شده بود! پولها اما در جيب افراد ديگري بود! با تمام اين ترفندها، طرح اشتغال زايي دولت «مهرورز» بعد از اينكه ميلياردها دلار پول از خزانه كشور را بالا كشيد، به اعتراف همين دولت به شكست كامل منتهي شد و هرگز باعث كم شدن آمار بيكاران كشور نشد، بلكه بر ميزان تورم پولي (به خصوص در بخش مسكن و اجاره بهاي خانه) به شدت افزود و در عرض دو سال، اجاره بهاي خانه ها را تا سه برابر افزايش داد و نام مردگان بيخبر را در فهرست بدهكاران به سيستم بانكي به بايگاني ها اضافه كرد.
محمد جهرمي در پرداخت وامهاي اشتغال زايي و بدون بازگشت به «بسيجيان بيكار» گشاده دستي فراواني كرد و از آنها عملا" لشگري از نيروهاي «آماده سركوب» ساخت تا در ايام ضروري، در خدمت دولت مهرورز قرار بگيرند. آنان از حمله به منزل شخصيتهاي سياسي تا سنگباران كردن بيوت مراجع تقليد، تا تقلب وسيع انتخاباتي و سركوب مردم و پرت كردن دانشجويان از ساختمانها شركت كردند و حقوق روزانه شان تا «سيصد هزار تومان» هم افزايش يافت.
هنوز هيچ پيگيري قضايي درباره عمق فساد مالي كه جهرمي در دوران تصدي اش (فقط بر وزارت كار و امور اجتماعي) مرتكب شده، صورت نگرفته و سرپوش آن فساد، هنوز برداشته نشده است.
محمد جهرمي سپس احمدي نژاد را مجاب كرد تا «صندوق تعاون» را در صندوق تازه تأسيسي به نام «صندوق مهر امام رضا» ادغام كند تا پرداخت وامهاي اشتغالزايي، از گزند پيگيري احتمالي مجلس و قوه قضاييه در امان بماند. بدين ترتيب بودجه هنگفت صندوق تعاون به صندوق «مهر امام رضا» منتقل شد و وزير كار هم از پاسخگويي قانوني درباره سرنوشت وامها معاف شد. اگر صندوق تعاون، ناگزير بود سالانه عملكرد مالي خود را به ديوان محاسبات كشور و نهادهاي مالياتي اعلام كند، صندوق مسكن مهر امام رضا به عنوان ثروتمندترين بنگاه اقتصادي به هيچ نهادي پاسخگو نبوده و نيست. هنوز هم نمي توان تخميني از سوء استفاده هاي مالي آقاي جهرمي و تيم احمدي نژاد از اين بنگاه بزرگ اقتصادي ارائه كرد. اما آمارهاي تخميني مي گويند اشتغال، هنوز بزرگترين معضل حل نشده دولت احمدي نژاد است و بيشترين پول خروجي از خزانه دولت نهم و دهم، با شعار «رفع بيكاري» روي داده است.
اكنون مهمترين متهم اختلاس سه هزار ميليارد توماني، كسي نيست جز «دكتر محمدجهرمي!». سايه نشيني كه بيشترين پاداش دولتي را به عنوان «كارانه / نزديك پانصد ميليون تومان براي عيدي!» از رئيس دولت كودتايي دريافت كرد و آنقدرها پول در كيسه اش دارد كه قاضي و قاضي القضات و حتي مقامات بالاتر را هم بخرد و ماننده بردگان آزادشان كند. پس داستان محمد جهرمي هنوز تمام نشده است. اگرچه امروز به ظاهر از رياست بر بانك صادرات ايران بركنار شده، اما او دوباره به تاريكي سايه ها خزيده است و فرمول بقاي دائمي در جمهوري اسلامي را هنوز از ياد نبرده است. ترديد نكنيد او و عوامل اصلي اختلاسهاي دولتي هرگز محاكمه نخواهند شد. زيرا حداقل محمد جهرمي از بسياري از مقاماتي كه به آنان رشوه و باج داده، سند و مدرك در اختيار دارد. شايد صدها سند از آن 140 هزار سند تخلفي كه محمود احمدي نژاد به تازگي تهديد كرده كه از 314 مقام عاليرتبه حكومتي فاش خواهد كرد، از جمله همان اسنادي باشند كه محمد جهرمي در جمع آوري و ثبت آنها تلاش كرده است.
فساد لاعلاج و سرطاني، تا عمق جان جمهوري اسلامي رخنه كرده و «اصلاح» اين حكومت، امري ناممكن است. اين را براي كساني گفتم كه هنوز هم در خيال خام اصلاح كردن اين نظام فاسدند.

۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

احمدي نژاد؛ «دانشجوي آمار» يا «پيامبري ديوانه»؟!


هفتمين سخنراني احمدي نژاد در سازمان ملل، با ارائه «سه چهره» از او برگزار شد: يك «دانشجوي آمار»، يك «دانش آموز تاريخ» و يك «پيامبر ديوانه».
اول:
احمدي نژاد ابتدا از روي آمارهاي جهاني «روخواني» كرد تا به زعم خودش، اثبات كند ثروت در جهان به درستي تقسيم نمي شود! او هيچ اشاره اي به آمار تقسيم ثروت در كشور ايران نكرد، اما مدعي شد: «ايران مدل خوبي براي مديريت جهاني است!»
خب ارائه اين آمارها، بخش مهمي از وقت او را گرفت در حالي كه اين آمارها در تمام دنياي اينترنت قابل دسترسي هستند. آنچه قابل دسترسي نيست و از سوي دولت احمدي نژاد پنهان مي شود «آمار فقر خشن» در ايران است.
او سپس مانند يك دانش آموز نوپاي رشته تاريخ، درباره مسائل تاريخي و دوران كشف قاره آمريكا و دوران برده داري و جنگ جهاني دوم و امثال اينها سخن گفت و بعد از «كساني» سئوال كرد كه ديگر نه زنده هستند و نه مي توانند پاسخگوي سئوالات كودكانه او درباره 400 سال برده داري و يا استعمار كهن و غيره باشند.
اما بخش مهم سخنان احمدي نژاد، چنانكه انتظار مي رفت درباره «اصلاح مديريت جهان» بود و او معصومانه(!) ايران را به عنوان مدلي مناسب براي مديريت جهاني معرفي كرد! در پايان هم در شمايل يك «پيامبر» از عشق و آزادي و عدالت سخن گفت و ناگهان چشمش به جمعيت صندلي هاي خالي سازمان ملل افتاد و با تلخي دريافت كه بيش از هفتاد درصد از شنوندگان، سالن را ترك كرده اند تا به او يادآوري كنند كه در وراي اين چهره پيامبرگونه اش، احمدي نژاد بيشتر شبيه يك «شيطان هذيان گوي» است كه با وقاحت تمام دروغ مي گويد. بيشرمانه ديگران را متهم مي كند و ابلهانه انتظار دارد تا جهانيان به وعده هاي توخالي او ايمان بياورند!
دوم:
سخنان احمدي نژاد با مقدمه ها و آمارهايي درست ايراد شد تا او را به نتيجه هايي نادرست برساند. او از رهبر فرزانه اش اين نوع فن بيان را آموخته است. فن بياني كه آميخته با دروغگويي و وقاحت است. او ياد گرفته كه مي تواني «مقدمه و آمارهاي درستي» بدهي، اما «نتيجه هايي خلاف واقع» از آنها بگيري! احمدي نژاد آموخته كه مي توان براي فرار از پاسخگويي درباره «فساد دولتي ايران»، از فساد در كشورهاي بزرگ انتقاد كرد و لابد اينچنين دولت خود را موجه و پاك جلوه داد! او ياد گرفته كه به جاي پاسخگويي درباره «تروريسم دولتي ايران» كه همچنان قرباني مي گيرد، مي تواند با طلبكاري مدعي و طلايه دار «مبارزه با تروريسم دولتي» شود! او دريافته كه مي تواند ديكتاتورهاي ديگر را محكوم كند تا هيچكس به نظام ديكتاتوري ايران اسلامي(!) ايرادي نگيرد. اين دانش آموز نوپاي تاريخ ما، اكنون آموخته كه به جاي پاسخگويي به فقر و فساد و تبعيض گسترده در «ايران امروز»، مي تواند انگشت اتهام را به سوي «دوران برده داري و استعمار غرب» در قرنهاي گذشته نشانه بگيرد و به جاي پرداخت بدهي هاي فراوان حكومت و دولت اسلامي به ملت ايران، از ساير ملل و دولتهاي جهان «طلبكار» باشد. او آموخته كه با متهم كردن كشورهاي ديگر، مي تواند از جايگاه «متهم» برخيزد و روي صندلي دادستان و «مدعي العموم» بنشيند و خطابه هاي آتشين بخواند و ژست يك «پيامبر» را بگيرد كه از عشق و آزادي و عدالت بشارت مي دهد. در حالي كه گفتار و رفتارش به همان «شيطان هذيان گوي» شبيه تر است كه حرف تازه اي براي هيچكس ندارد. دنيا شياطين هذيان گوي بسياري به خود ديده است.

۱۳۹۰ شهریور ۳۰, چهارشنبه

نخست وزيري، آخرين گامهاي معلق رهبري!


در واقع ديكتاتوري و حكومت فردي در كشور ما، مدتهاست به صورت عيني و عملي وجود دارد اما با طرحي كه برخي نمايندگان مجلس در حال عرضه كردن آن هستند، به زودي ممكن است پست «رياست جمهوري» از نظام اجرايي كشور حذف شود و «نخست وزير» با توصيه رهبر و تأييد مجلس به رياست كابينه وزيران منصوب شود. بدين ترتيب مقوله تنش زا و به قول آقاي خامنه اي «چالش برانگيز» انتخابات رياست جمهوري در كشور خودبخود حذف مي شود و رئيس جمهوري هم نمي تواند به پشتوانه آراي مردم(!) در مقابل رهبر فرزانه بايستد و يا از وي تمكين نكند.
اين يكي از رؤياهاي ديرين آيت الله خامنه اي بود كه بالاخره دارد اجرايي مي شود. او نه در دوره رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني و نه در دوره سيد محمد خاتمي و نه حتي در دوره انتصاب رئيس جمهور معتمد خود يعني احمدي نژاد، هرگز نتوانست آن طور كه دوست دارد دولت را مديريت كند. بالاخره هميشه موانعي بود و «رضايت قلبي كامل» نصيب مقام رهبري نمي شد! اينك اما با جايگزين كردن «نخست وزير انتصابي» به جاي «رئيس جمهور انتخابي!»، دو مشكل به طور همزمان از پيش پاي رهبري برداشته مي شود و البته يك مشكل بزرگتر هم بر سر راهش قرار خواهد گرفت.
با اين طرح، نظام اسلامي هم از مقوله چالش برانگيز انتخابات و «معضل!» رأي مردم خلاص مي شود و هم دست رهبري براي تعيين نخست وزير و تشكيل دولت مورد نظرش و دخالت مستقيم در جزيي ترين مسائل باز خواهد شد. اما مشكل بزرگي كه درست مي شود اين است كه به طور رسمي، مسئوليت تمامي ضعف ها و نواقص سيستم دولت و مديريت معيوب كشور، بر دوش شخص مقام رهبري خواهد افتاد و او ديگر نمي تواند با زيركي، گهگاه نقش «منتقد دولتها» را بازي كند و به فريب مردم ادامه بدهد. صد البته ديري نخواهد گذشت كه مردم مانند ايام انقلاب سال 57، نوك پيكان مخالفت خود را به جاي «نخست وزير منصوب»، به سوي شخص مقام عظماي ولايت(!) نشانه خواهند گرفت كه مسئول اصلي اداره كشور است. پس زيركانه ترين كار، حمايت از اجراي اين طرح و حذف پست رياست جمهوري است. زيرا در وضع فعلي هم، رئيس جمهوري، منتخب «آراي مردم» نيست و رئيس جمهور، نماينده واقعي ملت نيست. به نظرم اين طرح، در صورت اجرايي شدن، صحنه سياسي كشور را براي عامه مردم كه از سياست اطلاع دقيقي ندارند، روشن تر خواهد كرد و مسئوليت اصلي تباهي كشور را به عهده «سيستم سلطاني ولايت فقيه» خواهد گذاشت.  
كسي چه مي داند؟ شايد اين بار هم قرار است اين وعده الهي تعبير شود كه «ستمكاران، زمينه سقوط خودشان را با دستان خود، فراهم خواهند كرد». آنچنان كه تاكنون آقاي خامنه اي، مسيري غير از تباهي و سقوط را نپيموده و ظاهرا" بنا دارد تا انتهاي اين مسير فاجعه بار را هم «تخته گاز» براند! به رغم تمام تمجيد و توصيفي كه برخي افراد از مديريت آقاي خامنه اي مي كنند، او اكنون هيچ تدبيري براي به تأخير انداختن سقوط خود سراغ ندارد و كابوسي كه اين «سلطان» ديده، توسط هيچ «شباني» به خير نمي شود!
 

۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

رنگ و نيرنگ!/ نامه كوتاهي از يك دوست كوچولو


اي آدمها!
فقط «يك روز» بود كه ما به دنياي عجيب شما پا گذاشته بوديم. دلمان خوش بود كه اينجا، دنياي بهتري خواهد بود! اما فقط بعد از يك روز، فهميديم عجب دنياي مزخرفي است! فرداي تولدمان، من و همه برادرها و خواهرهايم را ريختيد داخل يك تشت بزرگ، تا ما را به همان «رنگي» در بياوريد كه دل بچه هاي تان را بفريبد و پولي به جيب فروشندگان برساند! و شما نمي دانيد در آن روز، چندتا از ما زير دست و پاي همديگر له شديم و مُرديم. و نمي دانيد چندتاي ما حتي به «يك هفتگي» هم نرسيديم و در غربت دنياي شما جان سپرديم.
دنياي شما روي «رنگ» و «نيرنگ» مي چرخد اي آدمها! ما را رنگ مي كنيد تا با نيرنگ پول در بياوريد و نمي دانيد كسان ديگري هم هستند كه خود شما را مثل ما، روي هم مي ريزند و هر روز به رنگي در مي آورند تا پولهاي بزرگتري به جيب بزنند و شما از نيرنگ آنها بي خبريد يا به آن رضايت مي دهيد. ما زير دست و پاي همديگر جان مي داديم؛ همانطور كه شما هر روز داريد جان مي دهيد و به اشتباه، گمان مي كنيد داريد «زندگي» مي كنيد! در حالي كه زندگي شما چيزي بهتر از وضعيت ما نيست! فيلم خانوادگي(!) ما را دوباره ببينيد اي آدمها، اي شمايي كه اشرف مخلوقاتيد و كمي بيشتر به مفهوم زندگي انديشه كنيد!
نويسنده: يك «جوجه رنگي» كه ديگر نه رنگش و نه اسمش مهم نيست!
فيس بوك همگاني بابك داد

۱۳۹۰ شهریور ۱۳, یکشنبه

اثرات مرگ درياچه اروميه، وارد يخچال خانه شما هم مي شود!


فرقي ندارد چه چيزش را دوست داشته باشي. زيبايي، تأثيرش بر محيط زيست، تأثيرش بر زندگي و دفاع از حق زندگي اش را. درياچه اروميه به هر دليلي، هم زيبا و دوست داشتني است، و هم حياتش لازم و ضروري است و هم دفاع از زندگي اش، دفاع از زندگي آدمهاست. دفاع از ايران است.
برخي فكر مي كنند اعتراض مردم به خشك شدن شصت درصدي اين درياچه، يك كار «لوكس» براي حفظ زيبايي خيره كننده آن است. البته دفاع از زيباترين درياچه آب شور دنيا، كار بزرگي است. اما كار بالاتر از اين حرفهاست. پاي يك «چرخه طبيعي» در ميان است كه در ادامه اين مطلب خواهيد ديد وقتي اين چرخه آسيب مي بيند، تا داخل خانه من و شما هم مي آيد. همانطور كه گوشت و ميوه و سبزيجات وارد خانه مان مي شوند، نقص طبيعت هم در قالب انواع بيماريها وارد خانه خواهند شد و دامان همه را خواهد گرفت. پس دفاع از محيط زيست را يك كار «لوكس» ندانيم. اين خطاي محض است.
شايد خيلي ها واقعا" ندانند دفاع از حيات طبيعي اين درياچه، دفاع از طبيعت، حفظ سيستم اكولوژي و چرخه محيط زيست جانداران و انسانها و حتي دفاع از تماميت آبي و خاكي ايران است. خواهيد ديد كه ابعاد اين قضيه، از «سلامتي شهروندان» تا «مليت ايراني» همه ما را شامل مي شود. بگذاريد كمي، خيلي مختصر از اين درياچه بگويم تا بدانيد كجاي كاريم؟
دریاچهٔ ارومیه، بزرگترين دریاچهٔ داخلی ایران و دومین دریاچهٔ آب ‌شور دنیاست (آيا هنوز هم هست؟!) حوضه آبريز اين درياچه، باعث سيراب شدن دهها دشت كشاورزي سرسبز در اروميه و تبريز و مراغه تا مهآباد و نقده و ميآندوآب و سلماس و آذرشهر و پيرانشهر و اشنويه و... مي شود (آيا آبريز درياچه، هنوز هم آن دشتها را سيراب مي كند؟!) آبريز اين درياچه تمام اين مناطق وسيع را براي فعالیت کشاورزی و دامداری دو تا سه استان بزرگ كشور پوشش مي دهد (آيا هنوز هم پوشش مي دهد؟!)
بگذاريد كمي دلتان را بسوزانم؛ براي خشكي درياچه اي كه متعلق به ما و فرزندان ماست و با سوء مديريت حكومت، اكنون دارد به شوره زاري متروك تبديل مي شود. بيشتر از شصت درصد آن، همين لحظه به شوره زار تبديل شده است. از جنس آب آن بگويم؛ آب دریاچهٔ ارومیه از دستهٔ «آب‌های كلروره سدريك» است كه خاصيتهاي درماني ضد روماتيسمي دارد. در كف اين درياچه گِل خمیری شكل و سیاه‌رنگي هست، كه گِل كميابي است و جزو «گِل‌های کلروره» است. اين گِل خميري، خاصیت درمانی و شفابخشي برای بیماری‌هایی مثل رماتیسم و آرتروز و دردهاي مفاصل و بیماری‌های زنان‌ دارد
. به زودي ديگر نه از آن آب شفابخش و نه از آن گِل تسكين دهنده و درمانگر خبري نخواهد بود(چنان مباد). مگر آنكه درياچه را نجات دهيم.
اين درياچه «حيات وحش» مخصوص خودش را دارد كه برايتان مي شمارم. انواع گونه هاي جانوران و پرندگان كم نظير اين درياچه، «چرخه طبيعت» آن را تكميل مي كند ( آيا هنوز هم چنين است؟!) و باعث مي شد چرخه زندگي انسانها هم با سلامت و وفور نعمت بچرخد. آيا باور مي كنيد در حیات وحش درياچه اروميه ۲۷ گونه پستاندار، ۲۱۲ گونه پرنده، ۴۱ گونه خزنده، ۷ گونه دوزیست و ۲۶ گونه ماهي وجود داشته كه اكنون بسياري از آنها تلف شده اند؟ و باز دلتان را بسوزانم و بگويم كه دریاچهٔ ارومیه ۱۰۲ جزیره‌ ثبت شده دارد. (آيا بايد بگوييم داشت؟!) که همهٔ آن‌ها از سوی سازمان یونسكو به عنوان «اندوختهٔ طبیعی جهان» به ثبت رسیده‌اند. يكي از اين دهها جزيره (كه امروزه شوره زار و خشكي، بسياري از آنها را به همديگر پيوند داده و عملا" نابود كرده است) جزیرهٔ اِشک است. اِشك زیستگاه پرندگان زیبای کوچک، از جمله مرغ آتش و تنجه و همچنین تعدادی گوزن زرد ایراني و گوسفند وحشی (قوچ و میش) است ( يا زيستگاه آنها بود؟)
يك بار ديگر به عكس اين مطلب نگاه كنيد و ديروز و امروز درياچه را مقايسه كنيد. با مرگ اين جانداران و خشكي درياچه اروميه، كل «چرخه» زيست محيطي منطقه شمال غربي ايران (و بعد ايران) دچار فاجعه و بحران جدي تري مي شود. اين فاجعه زيست محيطي به همه ايرانيان و حتي به ساير همسايگان ايران هم آسيب خواهد رساند. پس اگر فكر مي كنيد چون شما در آن ناحيه زندگي نمي كنيد، از خطرات و اثرات اين «فلج طبيعت» مصون خواهيد ماند، بدون ترديد اشتباه مي كنيد. وقتي چرخه طبيعت دچار بحران و فلج مي شود، «يك جاي كار مي لنگد» و بالاخره خود را نشان خواهد داد و اثرات اين فاجعه بزرگ، وارد «يخچال خانه» شما هم مي شود و به صورت بيماري هاي مختلف در خانواده تان بروز خواهد كرد. ترديد نكنيد كه با مرگ تدريجي اين درياچه، به زودي مناطق ديگر هم از آثار اين «نقص چرخه طبيعت» ضرر جدي خواهند ديد. امان از آن روزي كه مي گويند براي هر كاري خيلي دير است، و ما در آن روز، حسرت خواهيم خورد و «بي تفاوتي» امروزمان را در مقابل اين فاجعه بزرگ نخواهيم بخشيد.
من معتقدم هر كسي كه خود را «ايراني» مي داند، بايد براي نجات درياچه اروميه كاري بكند. دفاع از درياچه، كاري سياسي نيست. اما اين حكومت حتي قدرت فهميدن همين نكته هاي ساده را هم ندارد و با جان و جهان و سلامتي و محيط زيست و همه چيز ايرانيان بازي مي كند و پاسخ هر خواسته اي را با سركوب مي دهد. اين روزها هموطنان آذري در تبريز و اروميه و شهرهاي ديگر، براي دفاع از درياچه اروميه و اين «حق ملي ايرانيان» سينه سپر كرده اند، پس بايد كه همه با هم يكصدا شويم و از مرگ اين چشمه حياتبخش، جلوگيري كنيم. يا حق!

۱۳۹۰ شهریور ۱۰, پنجشنبه

«منبرداران سياسي»!


سخنان آيت الله خامنه اي در نماز عيد فطر درباره انتخابات آينده، وحشت و هراس او را از چند نكته برملا كرد. او بعد از پشت سر گذاشتن انتخاباتي سراسر تقلب و خيانت و جنايت در سال 88، اكنون مسئولان را مجددا" به «تضمين امنيت!» در انتخابات آينده فرا خوانده و گفته است: {نباید اجازه داد به چالشی برای امنیت ملی ما تبدیل شود!}
اگر معناي «امنيت ملي» را در لغت نامه حكومتي ببينيم، به معناي امنيت حكومت به كار مي رود. بسياري از محكومان اقدام عليه امنيت ملي، هيچ كاري بر عليه مردم نكرده اند و صرفا" منتقد خامنه اي و حكومت ولايت فقيه بوده اند. پس معناي واقعي جمله خامنه اي اين است كه «مبادا انتخابات آينده، براي حكومت ما، چالش امنيتي ايجاد كند»! در حقيقت اين فرمان رهبر، به معناي صدور دستور براي تكرار همان تقلبها و برخوردها و خيانتهاي انتخابات 88 است. انتخاباتي كه هنوز هم به پرونده فجايع آن رسيدگي نشده و دو نامزد معترض آن، هنوز در حبس خانگي به سر مي برند. اين سخن، پيام و تهديد آشكاري است براي نامزدهاي انتخاباتي و گروههاي سياسي كه در صورت بروز هرگونه تقلب و تغيير آراء، به اعتراض نپردازند و براي حكومت «چالش امنيتي» برپا نكنند!
آقاي خامنه اي در عين حال از گروهي با عنوان جديد «منبرداران سياسي» هم انتظاراتي دارد: {منبرداران سیاسی مراقب و مواظب باشند و از انتخابات مانند نعمت الهی پاسداری كنند. البته حرفهای گوناگونی درباره انتخابات داریم كه در زمان خود مطرح خواهیم كرد.} اين سخن هم به طور ساده، دستور خودسانسوري براي فعالان سياسي است كه از حالا مراقب باشند چه مي گويند؟ و چه مي نويسند؟ و منتظر باشند آقاي خامنه اي در سخنان بعدي، مسير را به آنها نشان بدهد! اين ميان البته يك اتفاق ظريف هم افتاده؛ شخصيتهاي سياسي به «منبرداران سياسي» تبديل شده اند. اين تركيب تازه در سخنان آقاي خامنه اي، يك تركيب اتفاقي و تصادفي نيست. آقاي خامنه اي تسلط خاصي بر كلمات و فن بيان دارد و كلام را بدون منظور خاصي به كار نمي گيرد. وقتي از واژه «منبرداران سياسي» به جاي شخصيتهاي سياسي و مراجع فكري و گويندگان و نويسندگان (كه بارها از اين واژه ها استفاده مي كرد) استفاده مي كند، معناي ضمني آن را بايد دريافت و در آن تأمل كرد.
«منبر» بر خلاف كرسي استادي دانشگاه و تريبون و رسانه، در عرف معناي بخصوصي دارد. منبر محل «توليد انديشه» نيست، پس يك مرجع فكري و يك شخصيت سياسي نمي تواند يك «منبردار سياسي» باشد! زيرا وظيفه مرجع فكري و شخصيت سياسي، داشتن ايده و نظريه است و همواره براي پاسخ براي سئوالات آماده است. در مقابل منبر مكاني براي «تكرار و توضيح» نظر و سخن ديگران است كه منبردار غالبا" سواد درك و فهم آن را ندارد، اما خوب بلد است چطور پياز داغشان را اضافه كند تا آن سخن را در مغز مردم فرو كند! پس اگرچه «منبرداري» به صورت عمومي، مي تواند هم احترام انگيز و هم تحقير آميز باشد، اما منبرداري سياسي يعني تبليغ يك انديشه خاص! و يقينا" براي شخصيتهاي سياسي واژه توهين آميزي است. اگر يك منبردار مذهبي محترم نزد مسجدي ها، كسي است كه «چانه گرمي دارد و خوب اشك مردم را در مي آورد!» ولي انديشه اي و نظري از خودش ندارد تا براي مردم بگويد و عرضه كند. در واقع منبردار قرقره كننده حرفهايي است كه در منبرهاي بزرگان شنيده و گوينده ي سخناني است كه از بزرگان «نقل» مي كند! پس تركيب «منبردار سياسي» در حد و اندازه هاي يك «مرجع فكري» و يا يك «شخصيت سياسي» احترامي ندارد. منبردار سياسي بايد «نقل كننده» سخنان بزرگان (و اختصاصا" مقام رهبري) باشد و بتواند روضه هاي پرشور سياسي بخواند تا مردم را براي انتخابات تشويق و تنور انتخابات را داغ كند. منبردار سياسي از خودش چيزي براي گفتن و نظري براي بيان كردن ندارد. منبردار سياسي نهايتا" فرد طوطي صفتي است كه همان چيزهايي را تقليد مي كند كه در پس آينه به او گفته مي شود. مانند گويندگان صداوسيما و يا مداحان حكومتي كه منبري در اختيار دارند كه مي توان به سادگي از آنها گرفت و به ديگران داد!
از نگاه آقاي خامنه اي، منبردار سياسي خوش قريحه كسي است كه بتواند مديحه سراي افكار رهبري باشد. به آن جلا بدهد و از تندي آن، حريري دروغين ببافد و در گوش مردم، آن را زمزمه كند. منبردار سياسي بايد سخنان ايشان را با «چانه گرمش» تبيين و تبليغ كند و همواره نگاهش به لبخند و اخم «آقا» باشد و روضه هايش را بر اساس اميال رهبري بالا و پايي ببرد. در عموم مراسم مذهبي و روضه هايي كه در بيت رهبري تشكيل مي شود، منبردار و مداح و روضه خوان، گوشه چشمي به چهره آقاي خامنه اي دارد تا بر وفق مراد او، هركجا لازم شد مجلس را گرم و يا سرد كند. اكنون رهبر جمهوري اسلامي براي تضمين امنيت انتخابات آينده و دوري حكومتش از چالش هاي انتخاباتي، چشم به چانه گرم «منبرداران سياسي» دارد و چون مي داند منبرداران سياسي راحت تر از مراجع فكري به فرمانهايش گوش مي سپارند، براي آنها تعيين وظيفه مي كند كه چه بگويند و چه نگويند. آقاي خامنه اي به خوبي مي داند منبردار، غالبا" آدم زبون و ضعيف و فرمانبرداري است. و براي يك رهبر خودكامه كه از هر انديشه نو و از هر صاحب انديشه اي مي ترسد، سپردن امور انتخاباتي به منبرداران سياسي، خيلي بهتر از اين است كه كار را به «مراجع فكري» و «شخصيتهاي سياسي» بسپارد كه ممكن است گاهي مانند محمد نوري زاد، خود وي را مورد پرسش قرار بدهند.  
اينكه چرا آقاي خامنه اي از روش سابق خود دست برداشته و ديگر در سخنانش از مراجع فكري و شخصيتهاي سياسي چيزي نمي گويد و چيزي نمي خواهد و اينكه چرا نگاهش به سوي «منبرداران سياسي» است، جاي تأمل جدي دارد! جاي تأمل اينجاست كه بعد از انتخابات سال 88 چه اتفاقي در كشور و حاكميت افتاده كه «رهبر فرزانه!» ديگر نيازي به شخصيتهاي متفكر و مراجع فكري ندارد و فقط به «نقل كنندگان» و منبرداران سياسي نياز دارد؟ آيا او خودكامه تر شده؟ و يا تنها تر؟ يا هر دو؟
آقاي خامنه اي اكنون بيش از هميشه خودكامه و تنهاست. تنهاتر و خودكامه تر از هميشه. او مجيزگويان رياكاري مانند حداديان و ارضي و قاليباف و رضايي و رحيم مشائي را در كنار خود مي بيند كه امروز منبردارند ولي خيزهاي بزرگي برداشته اند. آنها به زودي همديگر را براي تصاحب ثروت و قدرت خواهند دريد. پس رهبر بوي «چالش بزرگ» را از حالا احساس كرده است و با همه اشتباهاتش، توانسته بفهمد كه انتخابات آينده به كابوسي تلخ تر از انتخابات 88 تبديل خواهد شد. نگاه او به منبرداران فرومايه اي است كه به زودي كابوسهاي رهبر را به واقعيت تبديل مي كنند و «امنيت ملي آقا» را به چالش جدي تري خواهند كشيد. زيرا اينك، جنگ قدرت ميان خود گرگهاست. و گرگها منبردار و غيرمنبردار نمي شناسند. براي همين است كه در نماز عيد فطر، به جاي تزريق شادي و اطمينان به هوادارانش، به آنها نگراني و تلخي تزريق مي كند و آينده سياهي را كه شبها در كابوسهايش مي بيند، در روز عيد فطر برملا و فاش مي كند.
عاقلان عرصه سياست و همه انسانهاي باشرف، اين انتخابات را كه از حالا فرمان تقلب آن با بهانه «تضمين امنيت!» صادر شده، تحريم خواهند كرد. مردم هم در نيمه هاي شب منتظر مي مانند تا بعد از «خون بازي گرگها» و وقتي كه آنها همديگر را بدرند، بالاخره سپيده صبح فرا برسد. شركت در انتخابات آينده، علاوه بر اينكه عبور از جوي خون قربانيان بيگناه انتخابات 88 است، حضوري گوسفندوار در اين خون بازي گرگهاست. براي شريف ماندن و براي دريده نشدن، بايد دامن از بازي شوم گرگها بركشيد. ترديد نكنيد همين منبرداران سياسي فرومايه، زودتر از آنچه تصورش را بكنيم، رسوايي بزرگتري را در انتخابات 90 رقم خواهند زد.