۱۳۹۳ آذر ۲۵, سه‌شنبه

سادیسم مذهبی «خون» می‌خواهد!


عقیده جهنمی، به هیچ بهشتی ختم نمی‌شود!
وقتی لازم شود که عقیده‌ای را با «کشتن» نشر دهند، آن دیگر «عقیده» نیست؛ یک «سلاح مرگبار در دست دیوانگان» است.
دیروز یک آخوند ایرانی در سیدنی استرالیا، محصول تازه «ترور بیگناهان» را به‌ جهانیان عرضه کرد و با آویختن «پرچم اسلامی»‌ از پنجره کافه لینت، سادیسم مذهبی خود را به نمایش گذاشت و موجب قتل یک مادر ۳۸ساله و مدیر ۳۴ساله کافه شد و خود نیز کشته شد.
امروز هم در پیشاور پاکستان، افراطیون طالبانی به یک مدرسه حمله‌ور شدند و بیش از ۱۳۰ دانش‌آموز بیگناه را قتل‌عام کردند. همچنین «داعش» در تکریت عراق، بیش از ده نفر از اهل تسنن را در ملأ عام و با شلیک مستقیم به سر اعدام کرد!
دنیا توسط هیچ‌ سونامی و زلزله‌ای به آخر نخواهد رسید. جهان با اسلحه مرگبار عقاید جهنمی کسانی به پایان می‌رسد که قصد دارند با «کشتار بیگناهان»، خود و پیروان بیمارشان را به بهشت موهوم‌ خویش ببرند. و این «سادیسم مذهبی»، هرگز از ریختن خون مردم بیگناه و حبس و حصر و شکنجه‌ مخالفان خود سیراب نخواهد شد.
[فیسبوک همگانی بابک داد]

۱۳۹۳ آذر ۲۳, یکشنبه

راستی‌آزمایی: کروبی از مطهری «تلاش هدفمند» برای برپایی یک دادگاه علنی را می‌خواهد و بس!

مقدمه از سحام نیوز (روح‌الله زم):
بعد از درخواست آقای کروبی از آقای علی مطهری نماینده نه را در مجلس، مبنی بر پیگیری برگزاری دادگاهی علنی، گمانه‌ها درباره معنا و دلایل این خواسته شیخ محصور بالا گرفت. 
به اعتقاد بابک داد خبرنگار پیشین روزنامه‌‌هایی از جمله روزنامه «سلام»، و نویسنده کتابهایی از جمله «صد روز با خاتمی»، «رأی مردم» و «آخرین سلام» این درخواست آقای کروبی، حاوی چند معنا و هدف نهفته است که از جمله آنها وی به این نکت اشاره کرده است: «راستی‌آزمایی مطهری»، «کنایه به بزرگان خاموش»، «بی نتیجه بودن تحزب در ایران امروز»، «روشنگری اذهان متدینین درباره عدم عدالت رهبری» و «متمرکز نمودن فعالیت مطهری و همگان برای برپایی یک محکمه علنی» تا این نامزد محصور بتواند کلیت استبداد دینی را به چالش بکشد. 
گفتگو با این روزنامه‌نگار که سابقه خبرنگاری پارلمانی مجلس چهارم تا خبرنگاری رئیس جمهوری در دوران آقای خاتمی و… را در کارنامه دارد و سالها فضای سیاسی ایران را پیگیری کرده، به عرصه‌های دیگری هم کشیده شد و ذهنیت جامعه را از دیدگاه «اقشار موافق نظام» هم درباره این درخواست آقای کروبی مورد بررسی قرار داد.  
در ابتدای این گفتگو از وی پرسیدیم:
جناب بابک داد؛ چه اتفاقی پس از گذشت ۳۶ سال در جمهوری اسلامی افتاده و چرا کار به این‌جایی رسیده که یکی از محصورین‌ (آقای کروبی) نامه‌ای را به نماینده‌ای از مجلس نگاشته و از وی خواسته است که به طرفیت از او، مقدمات برپایی یک دادگاه علنی و عادلانه را فراهم کند؟
این روزنامه‌نگار در پاسخ گفت: بزرگترین اتفاق آن است که انقلاب ۵۷ از آرمانهای خود تهی شده و «حصر غیرقانونی منتقدان» چنان به رویه‌ای عادی تبدیل شده که کامل‌ترین تصویر از یک حکومت استبدادی و سلطنتی را به نمایش گذاشته است. کار آن انقلاب به جایی رسیده که بدون حکم، زندانی می‌کند. بدون دادگاه، حصر می‌کنند. و ساده‌ترین تشریفات قضائی را هم حتی برای نمایش انجام نمی‌دهند. حالا خود محصورین، تقاضای محاکمه‌شان را دارند تا بتوانند در این فضای اختناقی، لااقل از تریبون دادگاه همین نظام، به بخش کمی از اتهامات ناروای حکومتیان بر علیه جنبش سبز و ملت ایران پاسخ بدهند. چه استحاله و انحراف و چه اتفاقی بزرگتر از این، که حصر و سانسور و دوختن لب منتقدان در حکومت دینی(!) به یک «رویه عادی» تبدیل شده است؟!
چندی پیش درباره «سلام میرحسین به ملت ایران» یادداشتی نوشتم و اشاره کردم که «من در سلام میرحسین به ملت ایران، هم دل‌جویی دیدم و هم دل‌خوری، هم مهر دیدم و هم ملامت!». به نظرم شبیه قصه «طوطی و بازرگان» عزیزانی که در بند و زندان و حصر هستند با «ایهام و استعاره»، پیام و سخن‌شان را به بیرون از محل حصر می‌فرستند. خردمندان و درد کشیدگان و زندانیان و محصورین، غالبا از صنعت استعاره و ایهام و جملات چند پهلو برای گفتن چند پیام در یک جمله استفاده می کنند و «رمزگشایی» از سخنان پنهان آنها، کار ما و شنوندگان و مخاطبان است.
به نظر من در پیام آقای کروبی که خواهان برگزاری «محاکمه علنی» خود در دادگاه‌های جمهوری اسلامی شده است، حداقل ۴ مورد مستتر و نهفته است که او سعی کرده آن‌ها را به مردم و مسئولان منتقل کند. قبلا بگویم به نظرم آقای کروبی چنان بر حقانیت حرف‌ها و مواضع خود یقین دارد که حتی حاضر است در دادگاهی که «قوه قضائیه وابسته، غیر‌مستقل و فاسد» برگزار می‌کند، حضور پیدا کند و محاکمه شود، به شرط این‌که این محاکمه «علنی» باشد و دفاعیاتش به گوش مردم برسد. ایشان می‌خواهد حرف‌های خود را با مردم (و تاریخ) در میان بگذارد، وگرنه بهتر از همه می داند که حرف‌هایش در گوش حاکمیت و قضات گوش‌به‌فرمان نخواهد رفت، چون آن‌ها اساسا قرار نیست حرف‌های منتقدان و مخالفان را بشنوند و همیشه چشم و گوش‌شان را بر روی حقایق بسته‌اند.
تقاضای برپایی دادگاه از سوی آقای کروبی تقاضای بسیار معناداری‌ست. مهمترین معنای آن، اینکه هم جامعه جهانی و هم جامعه خودمان متوجه می‌شوند که وقتی نظام از محاکمه علنی این افراد در دادگاه برپا شده توسط خودش هم واهمه دارد و از آن طفره می‌رود، پس این حکومت قطعا” در جایگاه خوب ماجرا قرار ندارد. همچنین نشان می‌دهد نامزدهای محصور برای اثبات تقلب حکومتی سال ۸۸ و کشتار مردم بیگناه و سپردن دولت به فاسدترین کابینه تاریخ ایران، سخنان محکم و دلایل فراوانی دارند که ته‌مانده مقبولیت حکومت را نزد مردم ناآگاه از بین میبرد. سران حکومت بهتر از همه می‌دانند کروبی برای ارائه اسناد و دلایل خود، دستی بسیار پر دارد، آنقدر که ممکن است از تریبون دادگاه، وجدان عمومی جامعه را بشوراند و سلطنت آقایان را به خطر بیاندازد. برای همین هم اجازه برپایی حتی یک «دادگاه فرمایشی» همانند دادگاههای بعد از اعتراضات ۸۸ را برای‌ محاکمه محصورین نمی‌دهند. آنها به وضوح از محصورین و زندانیان عقیدتی ترس دارند. و کابوس‌شان، سخن گفتن این اشخاص با بدنه جامعه است.

بابک داد سپس به بررسی «معانی مستتر» در نامه آقای کروبی خطاب به علی مطهری پرداخت و اولین هدف از نگارش نامه را چنین عنوان کرد: 
اولین هدف «تست رهبر جمهوری اسلامی» برای مردم موافق نظام است. اینکه رهبر را درباره شروطی که در قانون اساسی این نظام از شروط رهبری و ولایت فقیه هستند؛ مثل شرط «عدالت» قرار داده است. کدام حاکم عادلی از برپایی دادگاه واهمه دارد؟! آقای مطهری هم اشاره‌ای به این شرط برای ولایت فقیه کرده است. حالا آقای خامنه‌ای است که باید مردم و اقشار متدین جامعه را قانع کند و ثابت کند که «حاکم عادلی» است. او حالا در معرض سنجش افکار عمومی متدینین جامعه قرار گرفته است. سئوال مردم این است: آیا آقای خامنه‌ای حتی به دادگاه و دستگاه قضایی حکومت خود هم اعتماد و اعتقاد ندارد که مانع برپایی یک «دادگاه علنی» شده است؟

این کارشناس مسائل ایران دومین هدف مهدی کروبی را «هدفمند کردن» تلاش‌های آقای مطهری برای یک موضوع مشخص، یعنی «برپایی یک دادگاه علنی» عنوان کرد و گفت: 
آقای کروبی مدیر باهوشی است. او سخنرانی‌ها و فعالیت‌های پراکنده آقای مطهری را درباره موضوع «حصر» دنبال کرده و می‌خواهد که آقای مطهری به جای پراکنده‌گویی بی‌ثمر، یک «اقدام هدفمند و متمرکز» انجام بدهد، یعنی درباره موضوع حصر فقط به دنبال یک هدف معین باشد و آن «برپایی یک دادگاه علنی و عادلانه» است. اگر آقای مطهری، به دنبال اثبات صداقت خویش است، بهتر است نشان دهد نقش «سوپاپ اطمینان» را در این قضیه ندارد که گاه به گاه، سخنی درباره حصرشدگان بگوید و بگذرد. برای اثبات صداقت خود، آقای مطهری بهتر است فقط یک خواسته‌ی مشخص و عملگرایانه را دنبال کند: «محاکمه علنی»! وگرنه فایده‌ای جز «تسکین موقتی» ندارد اینکه یک نماینده هر از گاهی یک سخنرانی کلی درباره حصر بکند و برود. این سخنرانی‌ها تا به حال هیچ نتیجه مشخص و عملی هم نداشته است. به نظرم «یک هدف عملی و متمرکز»، بهتر از بیان ده خواسته پراکنده است. می‌گویند یک ده آباد، بهتر از صد شهر خراب. این خواسته‌ی کروبی، تست «راستی‌آزمایی» و عزم جدی و واقعی مطهری درباره حصر نیز هست.

این روزنامه نگار مقیم پاریس به هدف سوم از نامه مهدی کروبی به علی مطهری پرداخت و ادامه داد: از خود بپرسیم چرا آقای کروبی پیام خود را خطاب به افراد متنفذ و شخصیتهای بانفوذی که ظرفیت‌های بالاتری دارند، صادر نکرده است؟ پاسخ مشخص است. هدف سوم کروبی، «کنایه‌ای معنادار» است به تمام کسانی که مقام و نفوذ و جایگاه بالاتری در این نظام دارند، اما چشم و گوش خود را بر جنایات ۸۸ و کهریزک و این ۱۴۰۰ روز حصر غیرقانونی بسته‌اند. این کنایه پرمعنی و گزنده در تاریخ باقی خواهد ماند که شخصیت‌های متنفذ میانه‌رو و  اصلاح طلب و کسانی‌که مدعی انتقاد از نظام هستند، چرا و چطور چشم بر این حصر غیرقانونی و زندانها و خون قربانیان انتخابات ۸۸ بستند و مصلحت‌اندیشانه سکوت کردند؟ در واقع کروبی، با درخواست از مطهری که یک نماینده مجلس است، همه شخصیتهای طراز بالا (ساکتین جنبش ۸۸) را تحقیر کرد و بی‌توجه به مقام آنها، درخواستش را با یک نماینده در میان گذاشت. این بی‌توجهی و تحقیر، برای برخی که خود را «استوانه و ستون نظام» می‌دانند، خیلی معنادار و گزنده است. کروبی همچنین «صداقت و حق‌طلبی» آنها را هم به چالش کشیده. آنها هنوز هم فرصت دارند، تا اگر می‌خواهند به میدان عمل بیایند و لااقل شجاعت یک نماینده را از خود نشان بدنند ‌و برپایی دادگاه علنی محصورین را از رهبری بخواهند.

دور باطل «حزب‌بازی» در حکومت ولایت فقیه!

بابک داد در ادامه به آخرین معنای نهفته در درخواست مهدی کروبی از علی مطهری پرداخت و گفت: 
این پیام در آستانه تاسیس یک حزب جدید اصلاح طلب (حزب ندای ایرانیان) و هفته پیش هم‌زمان با برگزاری کنگره حزب کار و صحبت‌های آقای هاشمی رفسنجانی و سایرین درباره «لزوم حزب و تحزب گرایی» صادر شده است. احتمالا این همزمانی اتفاقی است، ولی کروبی تنها کسی است که نشان داد «در این نظام، تحزب معنایی ندارد» شما چه فردی و چه حزبی به عرصه انتخابات بیایید، حالا دیگر باید دانسته‌ باشید که «رأی نهایی» با اشاره ابروی یک شخص و از جای دیگری غیر از صندوق‌های آراء مردم دیکته و خوانده می‌شود.
آقای کروبی نخستین فردی بود که بعد از انتخابات ۱۳۸۴ (و آن خواب کوتاهی که کرد و درحین آن خواب ۵ میلیون از رایش را کم کردند) به دنبال تأسیس حزب رفت و «حزب اعتماد ملی» را تشکیل داد و سال ۱۳۸۸ هم با حزب وارد انتخابات شد و دیدیم که با حزب او هم همان برخوردی را کردند که با او در مقام فرد در انتخابات ۸۴ کرده بودند. یعنی به همان راحتی که «فرد کروبی» را با تقلب از دایره خارج کرده بودند، در سال ۸۸ با «حزب کروبی» هم چنان کردند و حزب و روزنامه حزب او را هم بستند و دبیرکل آن را هم به حصر فرستادند. در واقع معنای پنهان دیگر در پیام آقای کروبی شاید این باشد که ظرفیتی برای تغییر دموکراتیک و حزبی در جمهوری اسلامی وجود ندارد. و رأی مردم به اشاره ابرویی دزدیده می‌شود. اینچنین حکومتی «جمهوری» نیست؛ سلطنت یک عده قلیل و متوهم بر مردم است و بس. و اگر سلطنت نیست، چرا از برپایی یک دادگاه علنی وحشت دارد؟!

این کارشناس مسائل سیاسی در ادامه افزود: اینکه آقای مطهری به دنبال درخواست آقای کروبی در این پیام برود یا نه، «امتحان صداقت و راستی ‌آزمایی» ‌اوست. افکار عمومی من‌بعد آقای مطهری را به خاطر شعارهایی که درباره حصر بدهد قضاوت نمی‌کنند، بلکه به خاطر «گام عملی» که برای درخواست کروبی انجام بدهد، داوری خواهند کرد و آن برگزاری یک محکمه و دادگاه علنی است. ایشان اگر به عنوان یک نماینده مجلس در «قوه قانون‌گذاری» نتواند چنین درخواست قانونی و ساده‌ای را از نظام بخواهد و بر آن پای بفشارد و به کرسی بنشاند، خیلی چیزها برای اقشار کم‌اطلاع و متدینین واضح و مشخص می شود. آنها می‌بینند که «فرزند استاد مطهری» که «پاره تن خمینی بود» و حالا به عنوان یک نماینده مجلس سخن می‌گوید، یک خواسته قانونی برای «برگزاری دادگاه علنی» را طرح کرده و پاسخ می‌جوید. این در اذهان آن بخش از مردمی که هنوز به جمهوری اسلامی معتقدند «ایجاد پرسش جدی» می‌کند: پاسخ نظام چیست؟!
البته نیک می دانیم که آقای مطهری به تنهایی کاری را از پیش نخواهد برد، چرا که تهدید شده که اعتبارنامه اش را مجددا بررسی خواهند کرد. اما نکته اینجاست که بقیه افرادی که پیام را شنیده اند و دستشان برای کمک باز است، مانند«طوطی‌های باغ هندوستان» کاری کنند که کلید آزادی را به طوطی محصور تاجر ایرانی برسانند و حصر را بشکنند و حصر منتقدان و مخالفان را از فرهنگ و رفتار نظام حاکم جمهوری اسلامی حذف کنند. این حصرها از زمان مرحوم آیت‌الله شریعتمداری در اوایل انقلاب آغاز شد و با سکوت شخصیتها و مردم، به آیت‌الله منتظری و حالا به نامزدهای انتخاباتی یعنی آقایان کروبی و موسوی و همسرانشان خانم رهنورد هم تسری پیدا کرد و صدها نفر نیز گرفتار این حصر و حبس‌های غیرقانونی و غیر شرعی شده‌اند. این «خلیفه کشی» از یک زمانی رایج شد و دیری نمی‌پاید که دامان همه خلیفه‌ها و خواجگان این نظام را خواهد گرفت و من معتقدم همین افرادی هم که حالا در صدر نشسته‌اند، روزی گرفتار و قربانی همین سنت «خلیفه کشی» خواهند شد.
خبرهای هفته گذشته

از بابک داد پرسیدیم: آیا نظام این عقلانیت را به خرج می‌دهد که بعد از ۱۴۰۰ روز به سمت «رفع حصر» برویم؟ وی گفت: پاسخ روشن است؛ خیر! 
داد افزود: اگرچه صحبت‌های آقایان جلیلی و ولایتی نشان می دهد که «آن بالاها» هم به فکر افتاده‌اند. اما رفتن به سمت موضوع حصر، هنوز هم برایشان «کابوس» است. از طرفی در بین اقشار متدین جامعه، شرایط آقای خامنه‌ای به عنوان «رهبر عادل» به شدت زیر سوال رفته است. مردم متدین می‌پرسند که آقای خامنه ای چرا به دستگاه قضایی خودش هم اعتقاد و اعتمادی ندارد؟ دستگاهی که قاضی و دادرس و دادستانش از خود نظام منصوب می‌شوند و وکیل هم اگر حقیقتی را بگوید یا به زندان می‌افتد و یا عزل می‌شود. پس برای چه، کسی را که خودش خواهان محاکمه خود است، محاکمه نمی‌کنید؟ و تا کی می‌خواهید این حصر غیرقانونی را ادامه دهید؟ این سوالات از افراد داخل نظام هم می‌شود و منجر به پاسخ آقای جلیلی می شود که می‌گوید: (آنها گناهی نکرده‌ بودند؛ بلکه به خاطر «پیشگیری» از اتفاقات بعد از فتنه ۸۸ آنها را حصر کردیم!)
اگر این حرف جلیلی راست باشد؛ پس حصر (با آنکه همچنان عملی غیرقانونی است) اما لااقل باید «موقتی» می‌بود و ظرف مدت کوتاهی پس از رفع خطر، باید برچیده ‌می‌شد! تأکید دارم بگویم در هر صورتی، بدون رعایت قانون، نباید کسی را حبس و حصر کنند. اما وقتی این حصر موقتی به ۱۴۰۰ روز رسیده؛ ادعای آقای جلیلی یک دروغ واضح و یک فرار به جلوی مضحک به نظر می‌رسد.
غیر از اینها، از مسئولیت مستقیم رهبر در موضوع حصر نمی‌توان چشم پوشید. آقای خامنه‌ای به عنوان نماد مقابله با رأی مردم و مسئول اصلی سرکوب معترضان بیگناه ۸۸ و فرمانده اصلی حصر نامزدها شناخته شده است. اما در این ۱۴۰۰ روز، رهبر هرگز «حتی یک دلیل» هم برای ضرورت حصر کروبی، موسوی و رهنورد بیان نکرده. مردم می‌پرسند چرا؟ بالاخره وقتی مقامات و مسئولان، ایشان را به عنوان «فصل الخطاب» می‌نامند، این «فصل الخطاب» بالاخره باید یک جایی شجاعت بیان دلایل خود را پیدا کند و درباره دلایل این حصر غیر‌قانونی، یک «خطابی» هم بکند. اگر مانند این ۱۴۰۰ روز «خطابی» نمی‌کند (که نکرده) پس تردید نکنید که این سکوت، هم ناشی از ضعف او در استدلال است. به عبارت بهتر، آقای خامنه‌ای برای قانع کردن اذهان پرسشگر مردم در مورد «حصر نامزدهای انتخاباتی» ناتوان است و در عوض، نامزدهای محصور دستانی پر از دلیل دارند که حاضرند تن به محاکمه بدهند؛ مشروط بر آنکه « علنی» باشد.
و البته کیست که نداند این حصر ظالمانه، ناشی از کینه و کدورت‌های شخصی رهبر از محصورین هم هست که حالا فرصتی برای «انتقام» یافته‌ است. و فقط همین ضعفها کافی‌اند تا آقای خامنه‌ای را مطابق «قانون اساسی همین نظام» از شرایط رهبری ساقط ‌کند. مشخص است چنین رهبر مرعوب و ضعیفی، تن به درخواست مطهری برای محاکمه علنی محصورین نخواهد داد. اما این چیزی از مسئولیت این نماینده صریح کم نمی‌کند.
بهترین حالت «طرح مکرر و هدفمند» خواسته‌ای است که شیخ مهدی کروبی از درون حصر بیان کرده و علی مطهری را در آزمون عملی کردن آن قرار داده است: «برگزاری دادگاه علنی در مقابل ملت».
***
گفتگویم با سحام، در سایت گویا نیز منتشر شده است.

۱۳۹۳ آذر ۷, جمعه

خبرها از «تگرگ سیاه»!

مثل «تگرگ»، بی‌وقفه و یک‌ریز روی سر مردم می‌بارند! حتی لحظه‌ای فرصت برای «واکنش احتمالی» کسی باقی نمی‌گذارند و زیر این رگبار و بمباران، همه مردم و نخبگان جامعه را دچار فلج و کرختی کرده‌اند. آنچه می‌بارد، تگرگ سیاهی است از «خبرهای بد و فجایع تلخ» و «سخنان جنون‌آمیز مسئولان»! و مگر بالاتر از سیاهی، رنگی هم هست؟!
★علی‌لاریجانی: کشورهای ۱+۵ باید «روحیه‌ی بقالی» را کنار بگذارند. کشور دچار «خشکسالی مالی» شده است!… 
★صدیقی: امام‌ زمان به‌دنبال «نوکر» می‌گردد! باید روحیه نوکری را در خود تقویت کنید!…
★طائب: مردم باید «متعهد» شوند امام‌ زمان را از غیبت در بیاورند. مقدمه ظهور هم، نابود کردن اسرائیل است!…
★علم‌الهدی: کسی که بگوید «رهبری معصوم نیست» یا دیوانه است یا دشمن!… 
★فرمانده بسیج: امر‌ به‌ معروف را سالهاست که «خدا» بر عهده بسیج گذاشته!…
★آیت‌الله جنتی: برخی از مسئولان، رفتارهای «ناسالمی» دارند که مردم را از اسلام «بیزار» می‌کنند!
گلواژه‌ها بی‌شمارند! وزیر پیشنهادی علوم چفیه بسیج را بر گردن خود می‌آویزد و شبیه همان نمایندگانی می‌شود که از او خواسته‌اند «حق» را وارونه کند.و او «جاه» خود را بر «آه» قربانیان بیگناه اعتراضات سال ۸۸ ترجیح میدهد و وزیر می‌شود! محمد فرهادی گفت: «درباره فتنه ۸۸؛ فصل‌الخطاب ما؛ فرمایشات رهبری است و فتنه، خط قرمز ماست!» و وزیر دولت تدبیر و امید(!) می‌شود!
و چه «تدبیر پر تزویری» است که برای وزارت، باید از جوی خون دهها پیکر نازنین از پسران و دختران مردم بگذرند‌.
همزمان؛ کوه موش می‌زاید. خبر می‌رسد که آن «بسیجی جانباز! فتنه» به درجه شهادت رسیده و بر جرم ناکرده مردم، یک «قتل» را هم اضافه می‌کنند تا از جسد او هم معرکه تازه‌ای بسازند. اما آفتاب حقیقت، ابرهای دروغ را می‌شکافد و خانواده‌اش می‌گویند او بخاطر عمل ناموفق «جراحی زیبایی!» فوت کرده و از بنیاد شهید گلایه دارند که او را «شهید» محسوب نکرده است!
و زیر این تگرگ به یاد دختران معصوم اصفهان میافتم که «اسیدپاشی سازمان‌یافته» عمرشان را بر باد داد و دارند «فراموش» می‌شوند و رنج آنها هم در‌ هزار درد و رنج دیگر در کرختی و فلجی اندام جامعه ما دارد «حل!» می‌شود.
وای بر ما، که به قول سعدی با چشم خویشتن، رفتن جان از بدن‌مان را به تماشا نشسته‌ایم! و کرخت و فلج، نظاره‌گر ویرانی خویش هستیم.
پایان این دورانِ سیاهِ کرختی را خواهیم دید. ما رؤیایش را دیده‌ایم. حتی زیر این تگرگ سیاه، برآمدن «آفتاب آگاهی» ناممکن نیست. اراده همگانی و عزم ملی را برای «تغییر و رهایی» آرزو کنیم و کرختی‌مان را درمان...
یادمان باشد که «امیدواری» واپسین اسلحه ماست. باید بیشتر از جان‌، مراقبش باشیم. 
[فیس بوک بابک‌ داد]

۱۳۹۳ آذر ۳, دوشنبه

ملتی که نخبگانش را زنده به گور می‌کند!

نسل امروز شاید به سختی به خاطر بیاورد که «#غلامحسین_‌ساعدی» نویسنده نمایش و فیلم «#گاو» بوده است.
گاو؛ به کارگردانی #داریوش_مهرجویی؛ قصه همان «مش‌حسن» است که در سوگ ‌گاو خویش، خود به گاوی افسرده و طغیانگر تبدیل می‌شود و به «گاو مش‌حسن» تغییر هویت می‌دهد. غلامحسین ساعدی علاوه بر گاو، چندین نمایشنامه و داستان نوشت و در ۴۹ سالگی، در همین «#پاریس افسونگر» و در انزوایی دلگیر مُرد! پیکر او در کنار #صادق_هدایت که او هم دلگیر از مردمانش، سالها قبل در همین پاریس، مرگ را برگزید و خودکشی کرد؛ در گورستان #پره‌لاشز دفن شد‌. ساعدی مشهور به «گوهر‌مراد» سالها در میان انبوه هموطنانی زیست که «مُرده»‌ی نخبگان خود را دوست‌تر دارند! مردمی که نخبگان خود را زنده‌به‌گور می‌کنند تا بتوانند کنار سنگ مزارشان بایستند و عکس‌ یادگاری روشنفکرانه و «سلفی» بگیرند.
نامه‌ای که می‌گویند زنده‌یاد ساعدی خطاب به همسرش نوشته، گویای این واقعیت تلخ است که نخبه‌کشی، «خصلت تاریخی و دیرین» ما بوده و هست. مردمی که عاشق سوگواری‌اند و اخیرا” به‌جای روشن کردن شمع در تشییع جنازه نخبگان، از خود «عکس سلفی» می‌گیرند تا در حافظه موبایل‌شان ثبت کنند که در دفن یک نخبه دیگر هم حضور داشته‌اند!
و به این می‌اندیشم که ما چه هنرمندیم در زنده به گور کردن نخبگان خویش. و چه شوقی داریم برای فخر‌فروشی با مُردگان مشهور و عکس یادگاری گرفتن بر سنگ مزارشان...
بابک‌داد. دوم آذر ۱۳۹۲
سالروز غروب «#گوهر_مراد»
 _____________
نامه منسوب به زنده‌یاد ساعدی 
خطاب به همسرش:
عیال نازنازی خودم!
حال من اصلاً خوب نیست، دیگر یک ذره حوصله برایم باقی نمانده، وضع مالی خراب، از یک طرف، بیخانمانی، از یک طرف، و اینکه دیگر نمی توانم خودم را جمع وجور کنم. ناامیدِ ناامید شده‌ام. اگر خودکشی نمیکنم فقط به خاطرِ تو است، والا یکباره دست می کشیدم از این زندگی و خودم را راحت می کردم. از همه چیز خسته ام، بزرگترین عشقِ من که نوشتن است برایم مضحک شده، نمی فهمم چه خاکی به سرم بکنم. تصمیم دارم به هرصورتی شده، فکری به حال خودم بکنم. خیلی خیلی سیاه شده ام. تیره و بدبخت و تیره‌بخت شده ام. تمام هموطنان در اینجا کثافت کاملاند. کثافت محض اند. منِ بیچاره چه گناهی کرده بودم که باید به این روز بیفتم. من از همه چیز خسته ام.
سه روز پیش به نیت خودکشی رفتم بیرون و خواستم کاری بکنم که راحت شوم و تنها و تنها فکر غصه های تو بود که مرا به خانه برگرداند. هیچکس حوصله مرا ندارد، هیچکس مرا دوست ندارد، چون حقایق را می گویم. دیگر چند ماه است که از کسی دیناری قرض نگرفته‌ام. شلوارم پاره پاره است. دگمه هایم ریخته. لب به غذا نمیزنم. میخواهم پای دیواری بمیرم. به من خیلی ظلم شده. به تمام اعتقاداتم قسم، اگر تو نبودی، الان هفت کفن پوسانده بودم. من خسته ام، بی خانمانم، دربه درم. تمام مدت جگرم آتش می گیرد. من حاضر نشده‌ام حتی یک کلمه فرانسه یاد بگیرم. من وطنم را می خواهم. من زنم را می خواهم. بدون زنم مطمئن باش تا چند ماه دیگر خواهم مرد. من اگر تو نباشی خواهم مرد، و شاید پیش از این که مرگ مرا انتخاب کند، من او را انتخاب کنم.
به دادم برس.
شوهر (غلامحسین ساعدی)

۱۳۹۳ آبان ۲۰, سه‌شنبه

ما «یزید» را با چشم خود دیدیم!

آقای صدیقی امام ‌جمعه ‌تهران، که سال قبل مدعی بود «در کشور ما فقر وجود ندارد!» این هفته از مردم خواسته تا «مثل اسیران‌کربلا، گرسنگی و تحریم‌ها را تحمل کنند و همچون حضرت‌‌زینب تن به ذلت در برابر یزید ندهند»!
این سخنان، چند سئوال به ذهن می‌آورد:
آیا شما مقامات حکومتی هم، مانند ما «اسیران کربلایی» تن به سختی و دشواری و گرسنگی داده‌اید؟ یا آنکه برعکس، دست در جیب همین ملت کرده و هنوز هم آنها را چپاول می‌کنید؟ در برابر مردم دم از تقوا و قناعت می‌زنید و « چون به خلوت می‌روید، آن کار دیگر می‌کنید»؟
حکومت یزید، لااقل «آداب جنگ» و اسارت را می‌دانست و بعد از اتمام جنگ، با اسیران [خانواده و زنان و کودکان] و خواهر و پسر دشمن خود کاری نداشت. بلکه بگدر بارگاه خود به زینب؛ خواهر گرامی امام‌حسین اجازه داد خطابه‌ای طولانی و تاریخی بخواند و از حقوق مظلومان کربلا و برادرش حسین دفاع‌کند و یزید را سکه یک پول کند. می‌خوانید که «کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود» یعنی شمشیر زبان زینب در کاخ یزید، تاریخ کربلا را رقم زد. به وجدانتان رجوع کنید، بیت رهبری آیا یک بار هم تریبونی در اختیار مادران داغدار و حق‌طلبان داده است تا در برابر رهبر، سخن از حقانیت قربانیان خود بگویند؟ آیا در جمهوری ‌اسلامی ‌ایران، رفتاری که یزید با اسیران کربلا کرد و حرمتی که به خواهر دشمن خود گذاشت، سراغ دارید؟ آیا شما با مخالفان و منتقدان فسادهای علنی‌تان، لااقل به اندازه «یزید» هم تحمل و مدارا کرده‌اید؟ آیا در روز عاشورا مادری را زیر چرخهای پاترول نکشتید، چون فقط به «تقلب» اعتراض کرده بود؟ آیا به داغ دل خانواده‌های قربانیان کهریزک رسیدگی کردید؟ آیا به مادر «فرزاد کمانگر» معلم کُرد که بیگناه بر دارش کردید، اجازه دادید فریاد بزند؟ آیا «هاله سحابی» را که داغدار پدرش «عزت‌الله سحابی» بود، در همان مراسم تشییع پدر نکشتید؟ آیا شما بهتر از یزید با اسیران دربند رفتار کردید و به بیماری اسیران زندانها رحم‌ کردید؟ رضا صابر را در اعتصاب غذا زیر مشت و لگد آیا نکشتید؟ آیا ستار بهشتی را که کارگری ساده و معترض بود، زیر شکنجه نکشتید؟ آیا بند ۳۵۰ را به خون نکشیدید و مدتها از مداوای مجروحانش جلوگیری نکردید؟ آیا یزید هم با اسیران کربلا چنین کرده؟ اگر کرده که شما «یزید زمان» هستید.و اگر تاریخ می‌گوید که یزید به خواهر دشمنش غذا تعارف کرده و اجازه سخنرانی داده، پس شک نکنید که شما «یزید واقعی» هستید. قضاوت با مردم، آیا یزید، دستور مداوا و مدارا با پسر بیمار امام حسین یعنی «زین‌العابدین» را نداد؟ آیا رهبر معظم شما ذره‌ای از شرافت یزید را داشت تا برادرزاده میرحسین موسوی را به خاطر اعتراض دایی‌اش به رگبار نبندد؟!
آیا این رهبر فرزانه که ساعتها می‌نشیند تا شاعران درباری در مدح او «شعر و گلواژه!» بسرایند، یک‌بار به مادران داغدار قربانیان بیگناه اجازه داد همچون زینب در بارگاه یزید، آزادانه خطابه بخوانند و دادخواهی کنند؟ آیا به سخنان گوهرعشقی، که دو سال است ضجه میزند و دادخواهی می‌کند و جوابی نشنیده، اجازه دادند در حضور رهبر مسلمین جهان(!) داد فرزند بیگناه خود را بخواهد؟! مردمی که یک عمر از بیرحمی یزید شنیده‌اند؛ اما فساد و ظلم و بیرحمی «یزید زمانه خود» را با چشمان خویش دیده‌اند، امروز مانند همان اسیران‌کربلا در دست حکومت استبداد دینی گرفتارند. اما آنان که بر تخت نشسته‌اند، ذره‌ای از شهامت و مروّت یزید را هم ندارند تا به این مردم اجازه و حق دادخواهی و فریاد بدهند.
تاریخ و مردم قضاوت خواهند کرد که حکومت «سید علی خامنه‌ای» به حکومت چه کسی شبیه‌تر است؟ اگر امروزه قضاوت مردم امکان بروز ندارد، اما تاریخ صریح و بی‌پروا قضاوت خود را خواهد گفت: «خامنه‌ای روی یزید را هم سفید کرد
[بابک‌داد]

۱۳۹۳ آبان ۱۹, دوشنبه

جسد لطیف دخترک، در سردخانه گورستان می‌لرزد! وای بر ما...


مهنا دختر شاد یک پدر و مادر معلول بود. حتی علائم ناگهانی فلج پاها و کرختی دست‌هایش باعث نشد که شور زندگی در او از بین برود. این آخری‌ها قلم در دهان می‌گذاست و نقاشی می‌کشید و جزو بچه‌های ممتاز مدرسه معلولان تبریز بود. او چندماه قبل از مرگ دردناکش، بخاطر نقاشی‌های زیبایش از دست استاندار آذربایجان شرقی جایزه گرفت. ولی بالاخره روز ۲۹ مهرماه؛ روح کوچکش به آسمان پرواز کرد.
از آن روز تا حالا مسئولان نگذاشته‌اند پیکر این فرشته کوچک در خاک سرزمین مادری‌اش آرام بگیرد. چرا؟ چون والدین او بهایی هستند! و در حکومت «علی زمان!» پیروان آئین بهائیت نه تنها حق زندگی و تحصیل و اشتغال ندارتد، بلکه حتی قطعه زمینی برای تدفین هم از آنان دریغ می‌شود.
حالا جسد این فرشته‌ی کوچولوی معصوم، بیش از ۲۱ روز است که در سردخانه گورستان «وادی رحمت!» تبریز می‌لرزد و او فقط یک قطعه‌ زمین برای آرمیدن ابدی در شهرش، در سرزمین‌اش و در وطنش می‌خواهد. آیا این خواسته‌ی زیادی است؟
کاش هرگز به‌جای پدر و مادر معلول این دختر نباشید که مسئولان یک بار بگویند جسد بچه را در گورستان میاندوآب دفن کرده‌اند. و یک بار بگویند هنوز در سردخانه تبریز است.
صدای مظلومیت این فرشته بیگناه باشیم. به خدا که کمترین کار ما، انعکاس این رنج و مظلومیت است. آن پیکر همچون گل، هنوز در سردخانه گورستان تبریز می‌لرزد. وای بر مسئولان نظام مقدس(!) که آبروی مسلمانی را برده‌اند. و وای بر من و تو، اگر تردید کنیم.
دکمه «اشتراک» را بزن؛ این بار «مهنا درد مشترک ماست»...‌
[بابک داد]

۱۳۹۳ مهر ۳۰, چهارشنبه

اسیدپاشی و پشت‌پرده‌های آن

برای جا‌اندازی طرح «حمایت از آمران‌ به‌ معروف و ناهیان‌ از‌ منکر» در مجلس، که با‌ مخالفت مردم و رسانه‌ها روبرو شده، حکومت و تندروها به یک «مقدمه‌چینی روانی» نیاز دارند:
[ایجاد ناامنی و وحشت در مردم. و ایجاد تقاضای مردمی از حکومت برای تأمین امنیت!]
پلیس و نیروی انتظامی در این مقطع، باید «ناتوان و درمانده» جلوه کند و از دستگیری اسیدپاشان عاجز نشان داده شود. وگرنه همین پلیس در شش‌ساعت، گروه موسیقی هپی را ردیابی و دستگیر کرد. اما حالا با اینهمه تجهیزات از ردیابی چند موتورسوار اسیدپاش در خیابانهای اصفهان عاجز است؟
در آن شرایط است که حضور یک «نیروی قوی! مانند بسیج» در کنار نیروهای ناتوان پلیس، برای مردم حکم کیمیای نجات‌بخش را پیدا می‌کند و قانون جدید مجلس «جا می‌افتد» و خود مردم از حضور آمران و ناهیان حمایت می‌کنند! هزاران «بسیجی جبهه‌ندیده و انصار بیکار حزب‌الله» هم که در هشت‌سال دولت احمدی‌نژاد، از دهها رانت دولتی برخوردار بوده‌اند، بابت حضور در جامعه و تذکر و دستگیری مردان و زنان، طبق قانون جدید مجلس هم حقوق و مزایا می‌گیرند و هم بیمه می‌شوند و دهها مزایای دیگر هم دریافت خواهند کرد.
پرده بعدی این داستان، مانند «جا اندازی طرح بسیج محلات» در سال ۱۳۸۷ خواهد بود. هشت ماه مانده به انتخابات ۸۸، در یک اقدام هماهنگ و همه‌گیر دزدی و ناامنی در محله‌ها و شهرک‌ها افزایش یافت و پلیس از پیگیری انبوه پرونده‌های سرقت عاجز ماند. در آن مقطع سپاه پاسداران اعلام کرد که برای تأمین امنیت محلات، طرح «بسیج محله» را اجرا می‌کند و بلافاصله هم کنترل امنیتی محله‌های تهران و کرج و ورامین و... به دست بسیجیان افتاد. بلافاصله آرامش به محله‌ها برگشت و سرقت‌ها ناگهان پایان یافت! مردم مدتی راضی بودند و موقتا” روی آرامش را دیدند. اما بسیج محله «نقش اصلی» خود را شش‌ماه بعد در «کنترل و رهگیری و سرکوب معترضان» بعد از انتخابات ۸۸ ایفا کرد! شناسایی منازل جوانان معترض و سبزپوش و صاحبان پشت‌بامهایی که شبها صدای شعار و الله‌اکبر از آنها بلند میشد، کمترین کار «بسیج محله» در کودتای انتخاباتی سال ۸۸ بود.
حالا هم قصه؛ همان «مقدمه‌سازی برای جا‌اندازی!» است. یعنی بلافاصله بعد از واگذاری شهرها به «آمران و ناهیان» خواهید دید که اسیدپاشی‌ها خاتمه پیدا می‌کنند، چند نفر به‌عنوان «عوامل بیگانه!» دستگیر و محاکمه می‌شوند و ظاهرا” آرامش به جامعه باز می‌گردد. اما پشت این‌یکی فضاسازی امنیتی سپاه و تندروها چه طرحی برای «بازی قدرت و ثروت» پنهان شده، چیزی است که می‌توان درباره آن جداگانه سخن گفت.
[فیس‌بوک بابک‌داد]

۱۳۹۳ مهر ۱۹, شنبه

کوبانی، سرنوشت‌ منطقه و جهان را رقم می‌زند!


ماندن و یا سقوط ‫#‏کوبانی‬، دیگر فقط سرنوشت یک شهر نیست. کوبانی اگر بماند، «شروع ِ پایان» ‫#‏داعش‬ است. و اگر سقوط کند، آتشی چندساله همه منطقه و جهان را شعله‌ور خواهد کرد. ترکیه‌ای که حالا مرز را بر امدادرسانی به کوبانی بسته، اولین زخم داعشی‌ها را خواهد چشید. و بعد عربستان و اروپا و آمریکا...! برای همین است که جهانیان، چشم از کوبانی بر نداشته اند. ماندن یا سقوط این شهر، تاریخ را به «قبل و بعد از کوبانی» تقسیم می‌کند. آنطور که ۱۱سپتامبر چنان کرد.
آدم‌ها دو پا برای ماندن و افتادن دارند. یک پا برای ایستادن، ماندن، بودن دارند. و یک پا برای لغزیدن، فرو‌افتادن و سقوط. 
مردان و زنان کوبانی، مدتهاست با دستان خالی روی پای «ایستادگی» خود ایستاده‌اند. روی پایی که بنای مقاومت دارد، تکیه کرده‌اند. آنها بنای لغزش و عقب‌نشینی ندارند. کوبانی بنای ماندن دارد. و روی همان «پای ماندگاری» خویش می‌ماند.
[فیس بوک #بابک‌‌‌داد]

۱۳۹۳ مهر ۱۱, جمعه

چنین گفت جیلان...

امکان تغییر تصویر نبود. جیلان زنده است
و حماسه سخنان او بزرگ و قابل تعظیم خواهد ماند

خبر اولیه این بود: جیلان اوزلو، رزمنده ۱۹ ساله کُرد کوبانی، بعد از مدتها مقاومت و دفاع، وقتی که دید تمامی هم‌سنگرانش جان باخته‌اند و خود او هم در آستانه اسارت به‌ دست نیروهای داعش است، به همان وعده‌ای عمل کرد که به تازگی به خبرنگار (BBC news) هم گفته بود: «آخرین گلوله را برای کشتن خودم نگه داشته‌ام. آنها نمی‌توانند مرا زنده اسیر کنند.»
به نقل از خبر روزنامه رادیکال ترکیه، جیلان در لحظات آخر به‌وسیله بی‌سیم به دوستانش در سنگرهای دورتر خبر داده که نیروهای داعش به نزدیکی سنگر او رسیده‌اند و این، آخرین پیام اوست. او گفته که حالا نوبت گلوله آخرم است. و ماشه را با شهامت به سمت خویش چکانده است: «هیهات اگر ذلت اسارت را بپذیرم.»
ظاهرا” (و خوشختانه) خبر شهادت جیلان توسط منابع کُرد کوبانی تکذیب شده و روزنامه رادیکال هم آن را اصلاح کرده است. اعلام شده که جیلان خوشبختانه هنوز هم زنده و پرامید، برای سرزمین و مردمانش می‌رزمد.
اما این چیزی از اهمیت و ارزش سخنان حماسی جیلان به خبرنگار بی‌بی‌سی جهانی و تصمیم غیرتمندانه او برای آن «آخرین گلوله‌اش» کم نمی‌کند. کوبانی مظلوم، امروز زیر آتش سنگین داعش، صدها «جیلان شرافتمند» دارد که حماسه می‌آفرینند. کوبانی زنده است، چون هزاران جیلان دارد.
حماسه‌های بزرگ تاریخی، به همین سادگی و به همین زیبایی شکل می‌گیرند و جاودانه می‌شوند. سخنان جیلان اوزلو، شرح یک حماسه بزرگ است. این یادداشت بر عزم غیرتمندانه جیلان برای مقاومت تا واپسین نفس تکیه دارد. و تقدیری است از این «فضیلت بزرگ» که جیلان‌های کوبانی تصمیم دارند آنگونه بجنگند که حسرت اسیر شدن را بر دل دشمنان خود باقی بگذارند. این غیرت‌مندی، «خودِ خودِ حماسه» است.
برای اطلاع بیشتر: منطقه کردنشین کوبانی ( با نام عین‌العرب هم مشهور است) در بن‌بستی بین سوریه و ترکیه قرار دارد. دولت ترکیه سالهاست که با این سرزمین و مردمش، جنگی آشکار و نهان داشته و رژیم سوریه هم جز علویان، بر همه مردم سوری ستم می‌کند.
کمک‌رسانی به کوبانی بسیار سخت است. برای همین مردم مظلوم کوبانی، با تمام قوا دارند از خود دفاع می‌کنند.
تحسین و نقل حماسه‌های این دفاع شرافتمندانه و این مقاومت مظلومانه، کمترین کاری است که باید بکنیم. شاید امدادهای جهانی، زودتر کوبانی را از هجوم داعش برهانند. تاکنون ۱۴۵ هزار شهروند دیار کوبان، به مرز ترکیه پناه برده‌اند که روی خوشی هم از همسایه شمالی خود ندیده‌اند. بقیه هم برای دفاع در شهر باقی مانده‌اند. این «شهامت جمعی»، قابل تعظیم است.
[بابک‌داد]

۱۳۹۳ شهریور ۲۵, سه‌شنبه

اجلاس پاریس برعلیه داعش؛ «اول من گفتم نه!»


اجلاس بزرگ پاریس برای ائتلاف جهانی بر علیه ‫#‏داعش‬ امروز دوشنبه با حضور نمایندگان حدود سی کشور دنیا برگزار شد. فؤاد معصوم رئیس جمهور عراق در سخنانش با گلایه‌ از ایران گفت انتظار داشتیم همسایه ما که یکهزار کیلومتر مرز مشترک با او داریم، در این ائتلاف سهیم می‌بود. علاوه بر آمریکا، گفته می‌شود برخی از کشورهای عربی هم با حضور ایران مخالف بوده‌اند. اما امروز آیت‌الله خامنه‌ای هنگام ترک بیمارستان، خود را مسئول این غیبت اعلام کرد و گفت که این حکومت ایران بوده که «نه اول» را او به این ائتلاف گفته و با آن مخالفت کرده است! خامنه‌ای با لحنی نیشدار گفته باعث افتخار ماست که در یک «کار غلط دسته‌جمعی» شرکت نکنیم. این سخن یعنی رهبر ایران، نبرد جهانی با داعش را یک کار غلط و جهت‌دار می‌داند. خامنه‌ای که در مدت درمانش، دهها چهره سرشناس را به عیادت خود فراخوانده بود، بدون آنکه از عیادت‌کنندگان تشکر بکند، از «بیشترین تفریح» خود روی تخت بیمارستان اینگونه نام برد که مطالعه خبرهای مربوط به تحرکات آمریکا بر علیه داعش بهترین تفریحم روی تخت بوده است! این سخن ممکن است گوشه‌ای از رضایت پنهان رهبر حکومت ایران از داعش و یا دست‌کم رضایت رهبر از «آمریکا‌ستیزی داعش» را فاش کند. نکته مهمی که حتما در اذهان جهانیان باقی می‌ماند و بر انزوای سیاسی ایران خواهد افزود.
غیبت ایران در ائتلاف جهانی برای حذف داعش، بخصوص با اصراری که رهبر در گفتن «نهِ اول به ائتلاف» دارد، هم باعث منزوی‌تر شدن ایران از صحنه منطقه‌ای و جهانی می‌شود. نکته اینجاست که تمام تقصیر غیبت و تبعات بعدی آن، به حساب شخص سید‌علی‌خامنه‌ای لحاظ شده است.
از طرفی؛ لشگریان داعش اینک علاوه بر «سوریه منزوی»، یک کشور منزوی دیگر را هم برای روز مبادای خود یافته‌اند و ای بسا به تصرف بخشهایی از آن و پناه‌گرفتن در خاک ایران هم فکر کرده باشند.
به عبارت دیگر؛ قهر خامنه‌ای با ائتلاف جهانی بر ضد داعش، هم انزوای بیشتر را برای ایران به دنبال خواهد داشت. هم احتمال دارد «داعش زخمی‌شده»، برای گریز از بن‌بست پیش‌رو، به سوی کشور منزوی و تنهای ایران یورش بیاورد. در هر دو حالت، ایران یا درگیر انزوایی شدیدتر می‌شود و یا درگیر یک یورش یا «جنگ ناگهانی» خواهد شد که محصول تصمیمات و سخنان حساب‌نشده رهبر و مسئولان است.
امیدوارم چنان نشود وگرنه ایران باز هم چوب بی‌سیاستی، خودکامگی و تفریحات بیمارستانی(!) «رهبر با ‌بصیرت و فرظانه!» را خواهد خورد.
[فیس‌بوک همگانی بابک داد]


پی‌نوشت: به گزارش دویچه‌وله، درکنفرانس پاریس نمایندگان ۳۰ کشور شرکت دارند. در کنار وزرای خارجه آمریکا و بریتانیا، نمایندگان عربستان سعودی، مصر، قطر و امارات متحده عربی، اردن، کویت، لبنان و ترکیه، هم‌چنین روسیه و چین از جمله کشورهایی هستند که در یافتن راه حلی برای تهدید دولت اسلامی نقشی مهم بازی می‌کنند. ایران و سوریه، دو کشور مهم منطقه که در تشدید یا کاهش بحران نقشی تعیین کننده ایفا می‌کنند غایب‌اند.
با وجود آنکه دولت فرانسه در دعوت از ایران اصرار داشت، اما این پافشاری در مقابل نیروهای مخالف و در راس‌آن‌ها کشورهای عرب منطقه به جایی نرسید و مواضع اعلام شده در این کنفرانس با واکنش تهران روبرو شد.
آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی در این زمینه گفته است که آمریکا از ایران برای مذاکره درباره داعش دعوت کرده، اما او مخالفت کرده است زیرا "آن‌ها دست‌های آلوده‌ای دارند".
علی خامنه‌ای گفته است که در بیمارستان تفریح‌اش «شنیدن صحبت‌های مقامات آمریکایی در زمینه مبارزه با داعش» بوده است. وی سخنان مقامات آمریکایی در رابطه با داعش را "پوچ، توخالی و جهت‌دار" خوانده است.

۱۳۹۳ شهریور ۱۴, جمعه

تفکیک جنسیتی را از «مجلس» شروع کنید!


در مجلس چهارم (۲۰سال قبل) که اکثریت در اختیار راستگراها (اصولگرایان امروز) بود، از تهران هم یک خانم سی‌و‌چند ساله به مجلس راه یافته بود. این خانم جوان در مقابل زنان دیگر مجلس، لااقل موی صورت نداشت و یک «زن» به نظر می‌رسید. اما آنچه چشم برخی آقایان نماینده را متوجه این خانم می‌کرد، این نکته بود که او هنوز «مجرد» بود.(و از خانواده مشهوری هم بود.) چندین بار از خبرنگاران همکار شنیدم که این خانم از برخی رفتارهای زشت و شبه‌تعرض از طرف برخی نمایندگان آزره شده و به رئیس مجلس (آقای ناطق‌نوری) هم شکوه کرده است. او حتی در جلسات کمیسیون هم بر سر صندلی و فاصله‌گرفتن از برخی آقایان (روحانی یا غیرروحانی) جروبحث کرده بود. آنطور که از یکی از دوستان نماینده شنیدم، این سوءاستفاده‌ها و آزارها باعث شد این خانم پزشک، تن به ازدواجی ناگهانی بدهد! البته مشکلات اینچنینی، پایان نگرفت.
کمیسیون‌های مجلس اغلب بدون حضور خبرنگاران و تا حوالی غروب برگزار می‌شوند. فاصله نمایندگان مرد و زن در کمیسیونها، از فاصله دانشجویان دختر و پسر به مراتب کمتر است. و شیطنت آخوندی برخی نمایندگان هم شگفتی‌انگیز است!
حالا بحث است که «تفکیک جنسیتی هدیه نظام به مردم است!» و هر کسی دارد از «محاسن» این طرح سخنی می‌گوید و حتی حدیث تولید می‌کنند! پرسش و خواسته منطقی این است که این کار اول از «خانه ملت!» آغاز شود.

در عکس بالا که خبرگزاری مهر از صحن علنی مجلس مخابره کرده، آقای ابوطالب نماینده تهران در حال عکاسی یواشکی(!) از یک خانم نماینده است و گپ صمیمانه‌ای هم در کنارشان بین دو نماینده زن و مرد در جریان است!
آیا چنین صحنه‌هایی را در شهرداری و یا دانشگاهها دیده‌اید؟ خب نمایندگان عزیز چرا باید از این «هدیه الهی!» و تفکیک جنسیتی محروم بمانند و آن را از تفکیک در شهرداریها شروع کنند؟! کار به این خوبی(!) چرا نباید قبل از همه، بین زنان و مردان در مجلس انجام شود و بین آنها «پرده عفاف» کشیده شود؟ آیا ساعتها بحث و حضور پر‌ ازدحام نمایندگان «نامحرم!» آن هم در اتاق کمیسیون‌ها، ستون‌های اسلام و دین را نمی‌لرزاند؟! اگر تفکیک جنسیتی در شهرداری و دانشگاهها «مستحب» باشد، من شهادت می‌دهم برای مجلس امری «واجب» است. زیرا خطرات بیشتری در راهروهای پارلمان و اتاق کمیسیونها و حتی مطابق عکس فوق، در خود صحن مجلس وجود دارد که ممکن است نظام ناب اسلامی را به مخاطره بیاندازد. پس این تفکیک را از مجلس شورای اسلامی آغاز کنید و برای رفتن به بهشت، یک بار هم خود نمایندگان پیشقدم شوند.
اما اگر دیدید تفکیک و جداسازی این نمایندگان زن و مرد در یک مجلس ۳۹۰ نفره «ممکن و شدنی» نیست (که نیست)، پس لطفا” این بحث ابلهانه را خاتمه دهید و برای «غیرت دینی» آقای قالیباف یک فکر عاجلی بکنید. و از این بیشتر، مردم و کارکنان شهرداری‌ها و دانشجویان و دیگران را با «متر و معیار شهوت‌هایتان» قضاوت نکنید!
[فیسبوک بابک داد] اینجاست.

۱۳۹۳ شهریور ۴, سه‌شنبه

فتواهای خام «مراجع درباری»!


دو روز قبل انگشتان یک سارق خرده‌پا را در ملاء‌عام قطع کردند، اما جهرمی و بروجردی و رحیمی و هزاران سارق میلیاردی، با پرداخت «خمس و زکات» پولهایی که از بیت‌المال دزدیدند، زیر سایه «روحانیت حکومتی» به سلامت زندگی می‌کنند. اینجا پاسخ این سئوال آشکار می‌شود که چرا «آخوند درباری» و «آخوند حکومتی» همیشه مورد طعن و لعن مردم ما بوده و هست؟
آقای مکارم شیرازی از پرسرعت‌ترین تکنولوژی‌های روز دنیا استفاده می‌کند، اما حکم بر حُرمت اینترنت پرسرعت می‌دهد! جناب مکارم یک سایت عظیم اینترنتی دارد که برای دیدن و شنیدن خطابه‌هایش، اتفاقا باید همان اینترنت پرسرعتی را داشته باشند که فتوا داده «حرام» است. لااقل مقلدان مکارم، بعد از این برطبق فتوای مرجع‌تقلیدشان از دیدن آثار صوتی و تصویری ایشان بر روی سایت‌ باید حذر کنند! چون فیلم و صدا را بدون استفاده از اینترنت پرسرعتی که حرامش کرده، نمی‌توان دید و شنید! بازنده اول این «فتوای خام» خود حضرت مکارم است!
کاش آقای مکارم می‌دانست با همین میکروفون و تلفنی هم که در دست دارد، می‌توان مثل اینترنت پرسرعت کارهای مختلفی کرد. آن تلویزیونی که ایشان برای خطابه‌گویی در ماه رمضان هم استفاده می‌کند، همچنین یک «آلت‌حرام بالقوه» است! باید فتوا بر حرمت همه اینها می‌داد و شجاعت می‌داشت تا برای تحریم همه ابزار و تکنولوژی‌های روز دنیا، فتوای حرمت صادر کند و خود هم بدان عمل کند. ای کاش به‌جای اینترنت پرسرعت، خرید اتومبیل لوکس پرسرعت را برای فرزند خود هم حرام می‌کرد. تا فاصله فقیر و غنی آنقدر نشود که انگشتان یک دزد خرده‌پا را قطع کنند و دزدان حکومتی از هر مجازاتی مصون بمانند. می‌دانم؛ خواسته‌های بی‌ربطی از مراجع حکومتی است. اما گفتم تا بگویند به رغم داشتن دهها شبکه صداوسیما و هفتصد تریبون نمازجمعه و صدها سایت و خبرگزاری و... چه چیزی بر اعتقاد و دین و ایمان مردم سال ۱۳۵۷ افزوده‌اند؟ نتیجه ۳۵ سال تفتیش عقاید و کشتن اندیشه‌ها برای این حاکمیت چه بوده به جز یک «ریزش بزرگ مردمی» و یک «هیچ بزرگتر»؟!
[بابک داد]
فیس‌بوک همگانی

۱۳۹۳ شهریور ۲, یکشنبه

ریختن آب‌یخ یا کمک مالی؟ کدامیک مفیدتر است؟

کمپین سطل‌آب‌یخ (با تمام ارزشی که برای پیشگیری و درمان بیماری ALS دارد)، یک حرکت متناسب با اقلیم خشک و جغرافیای ایرانِ قحطی‌‌زده‌ی ما نیست.
هنرمندان و ورزشکارانِ دوست‌داشتنی ایرانی، بهتر از من می‌دانند که ذخیره آب سد لار و لتیان تهران رو به اتمام است و در بزرگترین منبع تصفیه آب زاینده‌رود هم، همین جمعه یک کامیون گازوییل سقوط کرده و آب بخش بزرگی از اصفهان قطع شده است. در بسیاری از شهرستانها از خرمشهر و چابهار تا شمال کشور، آب لوله‌کشی «قابل آشامیدن» نیست. در روستاهای بی‌شماری هم آب، به وسیله تانکر و در وضعیتی رقت‌انگیز توزیع می‌شود.
ریختن یک سطل آب شُرب، آن هم «آب و یخ» چه آگاهی و اطلاعی درباره بیماری ALS به مردم دیار مصیبت‌زده ما می‌دهد؟! این کمپین در این سوی غربی جهان که حتی تابستان‌هایش هم پرآب و پر باران است، یک توجیه و تأثیری دارد. اما در ایرانی که در پایتخت‌اش هم به زودی آب را جیره‌بندی خواهند کرد، ریختن «سطل‌آب‌یخ» چیست به‌جز یک حرکت لوس، بی‌اثر و بدون نتیجه؟!
سلبریتی‌های ایرانی می‌توانند مبلغی را که در این چالش تعیین شده (ظاهرا پرداخت صد دلار بجای ریختن آب و یخ تعیین شده است) به موسسه خیریه مبارزه با بیماری ALS و یا مؤسسات مشابهی مانند «محک» و... واریز کنند. و جلوی دوربین‌ها هم اعلام کنند که برای مقابله با خشکسالی و همدردی با مردم نقاط کم‌آب کشورمان، «با پرداخت پول» به آن حرکت انسانی می‌پیوندند. آیا این روش، مناسب‌تر و پرفایده‌تر از ریختن آب روی سرمان نیست؟
با احترام به همه خیرخواهانی که تاکنون با دلسوزی برای بیماران ALS، سطل آب‌یخ را روی خود خالی کرده‌اند، از همگان اندکی «تأمل و درنگ» در این‌باره طلب می‌کنم. کشورمان، تشنگان بسیاری دارد. یاحق.
بابک داد
پی‌نوشت: در خبری تأسف‌آور اعلام شد: کوری گرفین، جوان آمریکایی مبتکر «چالش سطل آب یخ» (Ice Bucket)، کمپینی برای حمایت از بیماران ALS، روز جمعه در آبهای منطقه سترایت وارت جزیره «نانتوکیت» در ایالت ماساچوست آمریکا غرق شد.
این روزها افراد مشهور و معروف بسیاری در زمینه های گوناگون، در فعالیت بشر دوستانه جدیدی با عنوان «چالش سطل آب یخ» برای حمایت از افرادی که دچار بیماری موسوم به ALS هستند شرکت می کنند.
در این کمپین، افراد دعوت شده لازم است ظرف ۲۴ ساعت یک سطل آب یخ را بر روی سر خود خالی کنند یا اینکه به جای آن مبلغی پول – معمولاً ۱۰۰ دلار برای مبارزه با بیماری موسوم به ALS اهدا کنند.
روزنامه بوستون گلوب در گزارشی اعلام کرد که کوری گرفین ۲۷ ساله پس از پریدن از ساختمان به آبهای ویژه غواصی در منطقه سترایت وارت، جان خود را از دست داد.
این روزنامه افزود که بسیاری از جوانان در مکانی که گرفین از آن برای آخرین بار به سمت آب پرید ، تجمع کردند. او پیش از مرگ توانست از طریق ابتکار «چالش سطل آب یخ» ۱۰۰ هزار دلار برای مبارزه با بیماری ALS جمع آوری کند.
فیس‌بوک بابک داد اینجاست.

۱۳۹۳ مرداد ۳۱, جمعه

حماس «جرقه جنگ» را زده بود!

اعتراف حماس
یک فرمانده نظامی حماس اعتراف کرده که شاخه نظامی عزالدین‌قسام دو ماه قبل، سه نوجوان اسرائیلی را ربوده اند! بعد از آن رخداد، تنش بین اسرائیل و حماس بالا گرفت. بیش از یک‌هزار فلسطینی بازداشت شدند و یک نوجوان بیگناه فلسطینی هم به‌دست افراطیون یهودی ربوده و سوزانده شد. سپس راکت‌اندازی حماس و حملات موشکی و هوایی اسرائیل صدها قربانی گرفت و هنوز هم آتش این جنگ خونین شعله‌ور است. اکنون آغازگر این تنش خونبار، لب به اعترافی بزرگ گشوده است.
به گزارش رویترز از ترکیه؛ «صالح العاروری» از فرماندهان حماس این سخن را خطاب به هیأتی موسوم به «اتحادیه بین‌المللی علمای اسلام» در استانبول ترکیه به زبان آورده و ربایش آن سه نوجوان اسرائیلی را انتقام از اسرائیل ذکر کرده است.
فاصله بین حماس با مردم بیگناه غزه را نباید فراموش کرد. دفاع از مردم مظلوم غزه، یک وظیفه انسانی است؛ اما هرگز نباید از «فاصله‌گذاری بین مردم غزه و حماس» غفلت کنیم.
اعتراف فرمانده عالیرتبه حماس مبنی بر ربایش و قتل سه نوجوان اسرائیلی، که جرقه این جنگ را روشن کرد؛ آغازی بر تحلیل این نکته است که حماس از این آتش افروزی خونبار در دوماه قبل چه انگیزه‌ای داشته است؟ و آیا آن انگیزه، به ریخته‌شدن خون صدها شهروند بیگناه غزه «ارجحیت» داشته؟! من بعید می‌دانم.
[بابک داد]

۱۳۹۳ مرداد ۲۹, چهارشنبه

الگوبرداری داعش از هالیوود!


آنها که اهل فیلم و سینما هستند، از شباهت فوق‌العاده فصل پایانی فیلم «هفت» شاهکار دیوید فینچر با فیلمی که امروز از سر بریدن یک خبرنگار آمریکایی توسط داعش منتشر شده، حیرت خواهند کرد. «لباس نارنجی» این خبرنگار اسیر و «سرِ تراشیده‌اش» و آن صحرای داغ و برهوت، کاملا شبیه به لباس و گریم «کوین اسپیسی» بازیگر فیلم «هفت» است‌. فیلمی که خشونت هولناک و صحنه‌های دلخراش آن، هرگز از یاد بینندگانش نرفته است. این‌همه تشابه تصویری آن هم در فیلمی که داعش به عنوان یک «پیام برای آمریکایی‌ها» ساخته و منتشر کرده، امری اتفاقی و تصادفی نیست.
دستگاه تبلیغاتی داعش، با زیرکی تمام از عناصری بصری و سینمایی استفاده کرده که خشونت این قتل دلخراش را مانند فیلم هفت، برای سالها در اذهان مردم آمریکا و همه بینندگان آن فیلم ماندگار و حک خواهد کرد.
داعش با شعار «النصر بالرعب» (به معنای پیروزی بوسیله هراس‌افکنی) بر سرزمین بزرگی از شمال عراق سیطره پیدا کرده و بوسیله هراس‌افکنی، پیشاپیش بر دشمنان خود غلبه می‌کند. درست شبیه به کاری که گوبلز و دستگاه تبلیغاتی هیتلر در جنگ جهانی انجام دادند و به فتوحات آسان و برق‌آسایی هم دست یافتند.
اکنون سئوال این است که با تجربه تاریخی گوبلز و هیتلر، آیا دنیای امروز باز هم مرعوب تبلیغات خشونت‌بار، هدفمند و هالیوودی «دولت اسلامی» خواهد شد؟ یا آن‌قدر صبر می‌کند تا تبلیغات شبه‌هالیوودی داعش، بر شمار فتوحات و پیروزیهای آسان این گروه خشن اضافه کند؟!
فیسبوک همگانی بابک داد اینجاست.

۱۳۹۳ مرداد ۲۵, شنبه

چرا آیت‌الله سیستانی مهم است؟

‎‎
بعد از انتخاب حیدر العبادی به نخست‌وزیری عراق و برکناری نوری‌المالکی، به‌نظر می‌رسد که عراق یک گام مهم به‌سوی یکپارچگی و برون‌رفت از بحران داعش برداشته است. رهبران قبایل سنی حمایت خود را از دولت آقای العبادی اعلام کرده‌اند و چشم‌براه گام‌های او برای رفع و جبران تبعیض‌های دولت پیشین علیه اهل تسنن هستند. کُردها هم چنین انتظاری دارند.
اما نقش آقای سیستانی مرجع مقبول شیعیان را در روند کنونی نباید کم‌اهمیت انگاشت. آیت‌الله العظمی سیستانی که اخیرا” در اقدامی ستودنی و معنادار، عنوان «آیت‌الله» را از کنار نام خود برداشته است، در این روزها به معنای حقیقی نقش یک مرجع دینی را ایفا کرده که دامان خویش را از سیاست بیرون نگه‌داشته و ارشادها و توصیه‌های انسانی‌اش، مورد اقبال همه گروه‌ها و کشورهای جهان قرار گرفته است. آقای سیستانی بارها از نوری مالکی خواسته بود با کناره‌گیری اژ نخست‌وزیری عراق، راه را برای تشکیل یک دولت وحدت ملی باز کند. مالکی آنقدر سماجت کرد تا عاقبت با حکم پارلمان عزل شد. اینک باز هم آقای سیستانی در حمایت از حقوق همه گروههای عراقی، به دولت حیدر ‌العبادی توصیه کرده تا با جبران و رفع تبعیض بر علیه غیرشیعیان، یک دولت برای «تمام عراق» باشد.
اگر عراق بر مشکلات کنونی فائق آید (که امیدواریم به‌زودی چنین شود) نقش تاریخ‌ساز آیت‌الله العظمی سیستانی آشکارتر خواهد شد. مردی که از مقبولیت مذهبی خویش، نه برای جاه و جلال و رسیدن به مقام سیاسی، بلکه برای نجات کشور و ایجاد همدلی و اتحاد بین همه گروه‌های عراقی استفاده کرد.
حیدر العبادی و عراقی‌ها، امروز یک فرصت تاریخی و بزرگ برای تشکیل «یک عراق جدید برای همه ملت عراق» را در اختیار دارند. آرزو کنیم که همه آنان این فرصت را قدر بدانند.
بابک داد
[نشانی فیس‌‌بوک همگانی]

۱۳۹۳ مرداد ۷, سه‌شنبه

استهلال: «رؤیت میلیاردی ماه!» ، دُکان پر درآمد رهبر!


شرط «رؤیت هلال ماه» با چشم عادی و یا با تلسکوپ؟! در این‌باره بین مراجع دینی اختلاف‌نظر وجود دارد. اما آقای خامنه‌ای که خود را مرجع تقلید شماره یک می‌داند‌، اصرار عجیبی دارد که درباره شروع و پایان ماه رمضان، نظرات متفاوتی با مراجع دیگر اعلام کند. برای همین یک «ستاد استهلال» راه‌اندازی کرده که در اندازه‌های یک وزارتخانه بودجه و نیرو و امکانات دارد. با این‌همه ستاد استهلال غالبا” پراشتباه عمل می‌کند و امسال هم رئیس آن، از «سه روز قبل!» به مطبوعات گفته: روز سه‌شنبه عید فطر خواهد بود!
سئوال این است که اعزام ۱۵۰ گروه و تجهیزات به اقصی نقاط کشور برای دیدن هلال ماه نو، برای چیست؟ وقتی که حجت‌الاسلام مروی رئیس ستاد استهلال از شنبه می‌گوید که عید فطر سه‌شنبه خواهد بود، اینهمه کاوش در آسمان واقعی است؟ یا آنکه این ستاد عریض و طویل، پوششی برای یک فعالیت سیاه پولی دیگر است؟
اگر سرانگشتی هم حساب کنیم هزینه اعزام و استقرار و تغذیه و دستمزد ۱۵۰ گروه، سر از ارقام چند میلیارد تومانی در می‌آورد. اگر هر گروه پنج نفر باشند و فقط سه روز دستمزد بگیرند و از ارزان‌ترین وسایل نقلیه هم استفاده کنند، فقط برای دو اعزام در اول و آخر ماه رمضان به بودجه‌ای چند میلیاردی نیاز است. در صورتی که عکس‌های منتشره از استهلال نشان می‌دهد تعداد نفرات یک گروه بیش از پنج نفر است و تجهیزات و تلسکوپ‌ها و ... چندین برابر این برآورد ساده را نشان می‌دهد. و ستاد استهلال در طول سال هم کارمندان و حقوق‌بگیران پرشماری دارد. آن هم در حد یک سازمان دولتی و یا حتی یک وزارتخانه.
با پولی که هر سال صرف این ستاد می‌شود، چه کارها در زمینه علوم و نجوم می‌شد کرد، بماند. اما نکته اینجاست که وقتی این ستاد تصمیم قبلی گرفته که طبق نظر «آقا» روز سه‌شنبه را عید فطر اعلام کند، صرف این بودجه‌های هنگفت برای چیست؟
حقیقت این است که «استهلال» یک روش برای «سرقت موجه» پول مردم است. وگرنه چندین قرن است که بدون دوربین و تلسکوپ و گروههای رؤیت و ریخت و پاش‌های میلیاردی، مردم مسلمان هم روزه گرفته‌اند و هم هلال ماه نو را دیده‌اند. این سئوال هم برود کنار صدها پرسش از حکومتی که دین می‌فروشد و بهشت و جهنم را هم به دلخواه خود، بین مردم پیش‌فروش می‌کند!
[فیسبوک همگانی بابک داد]

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۵, پنجشنبه

مصباح یزدی باز هم «حماسه» آفرید!

معجزه حقیقت آنست که گاهی ناخواسته از زبان اهل باطل بیان می‌شود.
به گزارش خبرگزاری فارس، محمدتقی مصباح یزدی از حامیان خامنه‌ای گفته است: «کمال افراد در گذشته‌، ملاکی برای درستی آنان در امروز نیست
بنا بر سخن مصباح یزدی، جمله مشهوری که از آیت‌الله خمینی درباره «کمالات خامنه‌ای برای رهبر شدن» نقل شده بود، امروز معتبر نیست!
مصباح یزدی بنا دارد با این جمله‌اش، گذشته مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی از جمله میرحسب موسوی و مهدی کروبی را زیر سئوال ببرد، اما بدون آن‌که خودش بخواهد با سخنانش، شخص خامنه‌ای را زیر سئوال برده است: «همین آقای خامنه‌ای را!» که می‌گویند آیت‌الله خمینی در بیست و پنج سال قبل، احتمالا یک «کمالاتی» در او دیده و او را برای رهبری بعد از خودش به یکی دو نفر نشان داده و معرفی کرده بود. هرچند در اصل و صحت این خاطره منقول، شک و تردید جدی وجود دارد.
حالا و مطابق سخن مصباح، «کمالات! گذشته خامنه‌ای» هم دچار سائیدگی، خرابی و کهنگی شده و امروز کمالات او هم معتبر نیست. نمی‌شود که یک قاعده فقط برای عده خاصی از آدمها صدق کند و برای عده‌ای عمل نکند. هرچند این رهبر فرظانه(!) از آغاز هم «کمالی» جز خودکامگی، کینه‌توزی و بی‌بصیرتی نداشت.
این «اعجاز حقیقت» است که گاهی حرف حق، ناخواسته از زبان اهالی خیمه باطل بیان می‌شود. چنانچه مصباح یزدی، ناخواسته حرفی بر زبان آورده که یک «گل به خودی» به خیمه رهبر محسوب می‌شود. حامیان رهبر روزانه دهها «حماسه!» خلق می‌کنند و نظام را از داشتن دشمن بی‌نیاز کرده‌اند.
[فیسبوک بابک داد]

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۵, دوشنبه

این غربت نفس‌گیر...

امروز از دو هفته هم می‌گذرد که قلبم بیمار است و بابت بررسی دقیق عروق و رگهای قلب و مغز بستری شدم. در آن میان به‌جز نگرانی‌های همیشگی پدرانه٬ گهگاهی اینترنت داشتم و می‌توانستم دور از چشم پرستار٬ یک سری بیایم فیسبوک و هم خبرخوانی اینترنتی کوتاهی بکنم. غیر از این٬ انصافا توان نوشتن همین چند‌جمله را هم نداشتم. وگرنه سرشارم از نوشتن و گفتن.
بعد از ورود به فرانسه در زمستان ۱۳۸۸ تاکنون٬ بیماری قند (دیابت‌م) باعث مشکلات قلبی و عروقی شد. شش بار آنژیوگرافی (برای گشودن رگهای بسته) شدم که در چهار مرتبه آن٬ پزشکان بلافاصله چند فروبستگی در رگهای اصلی یافتند که باید در آنها پنج استنت (فنر بازکننده رگهای قلب) کارگذاری می‌کردند.
ظاهرا کم‌کم مشکل رگها به نواحی خطرناکی مثل مغز می‌رسند که غالبا مرگبار است و منجر به سکته مغزی می‌شود. این مرتبه علائم بالینی اولیه‌ام چنان بوده که موجب نگرانی پزشکان از این زاویه شد. خوشبختانه با دوبار ام.آر.آی (سی‌تی‌اسکن) از مغزم٬ نگرانی پزشکان در این زمینه تا حدودی رفع شده. البته هنوز نظر قطعی را باید از زبان پزشک متخصص مغز و اعصاب بشنویم که منتظر آنم.
شاید این غربت نفس‌گیر و دوری فرساینده از سرزمینی که دوستش دارم دلیل افزایش این فشارها باشد.
در سالهای گذشته٬ چندبار فرصت‌های مناسب مهاجرت تحصیلی و امکان شغلی برای مهاجرت عادی از ایران داشتم که از آنها چشم پوشیده و ماندن در آن را ترجیح داده بودم. حالا این مهاجرت ناخواسته، شنیدن خبرهای ناگوار از ایران٬ احساس تلخ بی‌عملی و تحمل دشواری‌های غربت هم مزید علت‌ بیماری شده‌اند.
الان که کمی بهترم٬ لازم دیدم این خبر را برای مخاطبان این صفحه بگویم. انشاالله بعد از تکمیل درمان٬ با افتخار به نوشتن و فعالیت در فضای مجازی بر‌می‌گردم. [بابک داد]
توضیح: عکس متعلق به آغاز هفته قبل است٬ ساعتی قبل از سی‌تی‌اسکن مغز.

۱۳۹۳ فروردین ۳۰, شنبه

طراحي امنيتي: يورش به زندان؛ فعال شدن تندروها!



                         اول: پشت پرده «هجوم طراحي شده» به بند 350 اوين!
هجوم به بند 350 اوين و ضرب و شتم وحشيانه زندانيان، يك عمليات تمام عيار با "برنامه ريزي دقيق"، "هماهنگي" و با "طراحي دقيق آثار رواني آن" انجام شده است. پشت اين حمله كه توسط چندين نفر از مأموران لباس شخصي "تصويربرداري" شده، قرار است چه چيزي «پنهان» شود؟ فيلمبرداري از اين عقده گشايي، قرار است كدام زخم سوزناك حاكمان و رهبران را التيام ببخشد؟! حكومت با اين كار، مي خواهد چه پيامهايي را به خارج، به اروپا و يا حتي به اردوگاه شرق بفرستد؟! اين "شوك برنامه ريزي شده" كه جامعه ما را چنين ملتهب و مضطرب كرده، قرار است كدام "حقارت تازه حكومت" را زير هياهو و التهاب خويش پنهان سازد؟! زندانيان بي پناه بند 350 ، قرباني كدام طراحي امنيتي تازه مقامات حكومتي شده اند؟!
ضمن همدردي با خانواده زندانيان، معتقدم بايد اين خشونت عريان و حيواني وزارت اطلاعات و قوه قضائيه را به طور جدي پيگيري كنيم. اما علاوه بر اين و در حاشيه اين پيگيريها، بد نيست به اين پرسشها هم بيانديشيم. سابقه اين حكومت سرشار است از انجام اين روشها: ايجاد يك "جنجال و التهاب" براي فروخواباندن يك "افتضاح بزرگ" در جايي ديگر .


                           دوم: فعال شدن باند احمدي نژاد «طراحي بيت» است!

با دستور آيت الله خامنه اي، "باند احمدي نژاد" دوباره فعال شده اند و غلامحسين الهام "توافقنامه ژنو را ننگين و ذلت بار" ناميده است. اگر بخواهيم درباره "ريشه ننگ و ذلت" منصفانه داوري كنيم بايد به دوران قبل از توافقنامه ژنو برگرديم. يعني حقيقت اين است كه «اصل فعاليتهاي اتمي ماجراجويانه جمهوري اسلامي» ننگين، شكست خورده و ذلت آفرين بود. توافقنامه ژنو، خوب يا بد، معلول و محصول آن فعاليتهاي مشكوك و بي ثمر اتمي است كه با لجاجت رهبر پيش رفت و كشور را به خاك سياه نشاند و عاقبت به "هيچستان" رسيد! در هر حال همه مي دانند كه تمام كليدهاي "شروع و تعليق و توقف" فعاليتهاي هسته اي، فقط در دست خامنه اي بوده و هست. و هم آن تحريمها و فشارهايي كه كشور بخاطر آن لجاجت اتمي دچارش شد و هم اين ننگ و ذلتي كه به قول غلامحسين الهام بوسيله توافقنامه ژنو براي نظام اسلامي آفريده اند، همگي "دستپخت رهبر معظم!" است.
به عبارتي چه آن دوراني كه رهبر به احمدي نژاد چراغ سبز نشان داد تا به قطعنامه هاي سازمانهاي بين المللي دهان كجي كند و ايران را وارد بزرگترين تحريمهاي بانكي و نفتي و تجاري نمايد. و چه حالايي كه كشور را به گِل نشانده اند و در اين تنگناي وخيم اقتصادي، همان رهبر به روحاني و ظريف چراغ سبز نشان داده تا با غرب مذاكره كنند و فعاليتهاي اتمي را تعطيل نمايند، همواره مسئوليتها بر عهده رهبري بوده و هست. چه آن زمان و چه حالا، "مسئول نهايي" همه آن تحريمها و تنگناها و اين توافقنامه (كه به قول الهام ننگين و ذلت بار است) فقط رهبر قلدر و بي بصيرت جمهوري اسلامي است.
در اين ميان"هيأت حاكمه فاسد و متملق" جمهوري اسلامي كه در هر حالتي از اشتباهات آقاي خامنه اي حمايت مي كنند، باز هم به دنبال دشمن فرضي هستند. اين بار اولي نيست كه رهبر و حاميان او"فرافكني" مي كنند و براي شكستهاي پي در پي خويش، يكي را به عنوان "مقصر" به مردم معرفي مي كنند. غافل از اينكه همه چشمها و گوشها به روي واقعيتها باز است؛ اگرچه آنها بتوانند براي مدتي با زور و ضرب، زبانها را ببندند و قلمها را بشكنند. حقيقت را براي هميشه نمي توان كتمان كرد. حقيقت اين است كه نوك پيكان "مسئوليت" هميشه به سوي كسي است كه صاحب "تمام اختيارات" بوده است.
[فيسبوك همگاني بابك داد]