۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

راهکاری برای فعالان آزاد احزاب

«كمپين كوچ سبز براي هدايت جنبش!»

راهكاري براي يك فعاليت ضروري سياسي و تداوم جنبش سبز

قبل نوشت: يك «قلب نوشته»! صميمانه بابت صحبتم درباره اعترافات اسيران و دوستان دربندمان عذرخواهي مي كنم. انسان جايز الخطاست و من سرشارم از خطا و بابت اين خطاي سهوي عذر مي خواهم. توجيهش هم نمي كنم چون هم شما آنقدر باهوشيد كه توجيه را مي فهميد و هم من آنقدر وظيفه شناسي و جسارت دارم كه از اشتباهم حتي مانند اين كه سهوا" رخ داد، عذر بخواهم. اما خارج از توجيه، وقت محدود برنامه تلويزيوني و خطاي من در بيان منظورم باعث شد در اداي منظور حقيقي ام دچار اشتباه بشوم و آن خطا رخ داد كه گويي من از «دوستان دربند» توقع دارم زير انواع شكنجه اي غير انساني تحمل آهنين داشته باشند و «خسرو گلسرخي» باشند. خسرو گلسرخي عزيز كه شجاعتش قابل تعظيم است، توسط «آدمخواراني» مثل سعيد مرتضوي و قبيله اش محاكمه نشد. بالاخره رژيم شاه به حداقلهايي از ديسيپلين قانون و قضاء معتقد بود اما اين آدمخواران، چنان بودند كه زماني آيت الله منتظري فرمودند:« نيروهاي امنيتي نظام جمهوري اسلامي، در جنايات و شكنجه ها، روي ساواك را سفيد كردند!» و تازه آن حرف را زمان سال 1368 زدند كه آن مارها، هنوز به اين «افعي» هاي هفت سري مثل سعيد مرتضوي و قاضي حداد و مابقي آدمكشان تبديل نشده بودند. اما منظور و غرضم را اينجا با فرصت بهتري كه دارم، توضيح مي دهم كه من از سران حزبي «دستگير نشده» انتظار دارم رادمردي رهبران جنبش را تكميل كنند و بيرون از بيدادگاهها، گلسرخي باشند. در واقع جمله درستي كه قصد بيانش را داشتم و دارم اين است: مردم دلشان لك زده براي اينكه سران احزاب «كه دستگير نشده اند»، بايستند و محكم سخن بگويند كه اين نظام نامشروع است و بايد به رفراندوم و تغيير اساسي تن بدهد. برايتان مي گويم چگونه مي توانند «گل سرخي» در اين ايران «سبز» باشند كه دستگير هم نشوند و جنبش را پيش ببرد و نظام را وحشت زده تر از الان كند. بخوانيد يك پيشنهاد عالي دارم.

پروژه كودتاچيان در يك پلان كلي اين بود و هست:

· تقلب وسيع انتخاباتي و «تمديد احمدي نژاد»!

· بازداشت فعالان احزاب مؤثر اصلاح طلب و اعتراف گيري و تواب سازي از سران اين احزاب!

· حذف احزاب مؤثر اصلاح طلب!

· ايجاد دلسردي و خانه نشين كردن مردم!

· و سپس «حذف كامل» شخصيتهاي اصلي و بزرگان اصلاح طلب در غياب ملت!

· ختم «جمهوريت» و برچيدن انتخابات بعد از ركورد زني(!) 85درصدي 22 خرداد كه به «رأي 85درصدي مردم به نظام» تعبيرو مصادره اش كردند!

· شروع نظام شبه سلطنتي و حكومت اسلامي!

ديديد كه شعار «سران اغتشاشات اعدام بايد گردند!» هم توسط رئيس دولت كودتايي و توسط اوباش هوادارش در نمازجمعه اين هفته باب شد! يعني «استارت» اين فاز جديد كودتا هم زده شد. حال چرا احزاب اصلاح طلب براي خنثي سازي اين نقشه خبيثانه، آستين بالا نمي زنند و وارد گود نمي شوند؟ يادتان باشد منظورم «سران دستگير نشده» احزاب اصلاح طلب مشاركت، مجاهدين انقلاب و كارگزاران سازندگي است كه بايد از اصول حزبي خود و حقانيت رأي ملت «جانانه» دفاع كنند.همان طور كه موسوي و كروبي و خاتمي از جان مايه گذاشته اند.

ترديد نكنيد اگر مقابل كودتاچيان محكم و مقتدرانه ايستادگي نشود، آنها بنا دارند تا «حذف هاشمي رفسنجاني» جلو بروند. مخالفان ديرين آقاي هاشمي كه البته در جنبش سبز حضور كمتري دارند، نگويند «چه بهتر!» چون قبل از حذف هاشمي بايد از روي خيلي ها عبور كنند كه براي جنبش سبز، آقايان خاتمي و موسوي و كروبي اهميت دارد! پس آقاي هاشمي تنها مهره اصلي نيست، او «يكي» از كساني است كه براي تشكيل «سلطنت اسلامي» مزاحم آقاي خامنه اي و پسرش مجتبي خامنه اي (وليعهد سلطان فقيه!) است. هاشمي و سران جنبش سبز اين افراد يا بايد كاملا" ساكت و «بي اثر» شوند و يا رسما" حذف و قرباني و نابود شوند تا حكومت اسلامي بي مزاحمت آنان تشكيل شود.

براي خنثي كردن اين پروژه كودتاچيان، «احزاب» نقش خود را بدرستي ايفا نكردند و بخشي از فعالان حزبي ما به تعبير روزنامه كيهان «ميني بوسي» دستگير شدند و به اعتراف ناگزير و مجبور شدند كه چون ميزان وحشي گري دژخيمان را كم و بيش مي دانيم، اصلا" نبايد اين عزيزان را بابت اعترافات نكوهش كنيم. اگر انتظاري هست، از سران حزبي است كه خوشبختانه دستگير نشده و آزادند. چرا اين فعالان و سران احزاب اصلاح طلب كه دستگير نشده اند، «خاموش» هستند؟ اين جاي انتقاد و گلايه دارد. مردم از آنهايي كه زنداني و اسير نيستند، انتظار دارند در اين شرايط خاص، كار حزبي مؤثرتري انجام بدهند تا شعله اميد ملت و جنبش سبزشان خاموش و سرد نشود.

حالا بيشتر از هميشه مشخص شده كه طرح اصلي كودتاچيان، «حذف احزاب مؤثر» يعني سه حزب اصلي «مشاركت، مجاهدين انقلاب و كارگزاران سازندگي» است. احزاب هم قاعدتا" مي دانند روشهاي حزبي پاسخگو نيست و اگر تلاشهاي حزبي معمول را ادامه بدهند، دوباره با مشتي «گوريل» شطرنج بازي مي كنند و اين گوريل ها، نشان داده اند به هيچ موازين و قاعده اي پايبند نيستند و وسط بازي، زير همه چيز مي زنند! دوستان اصلاح طلب به عنوان «حزب سياسي»، بايد قبل از ورود به معركه انتخابات و شطرنج بازي با گوريل، حساب و كتابهايي مي كردند و مثلا" چند طرح و برنامه را براي «روز مبادا» طراحي مي كردند و آماده مي گذاشتند كه چنين نكردند. حالا از گذشته ها بگذريم و ببينيم امروز چه بايد كرد؟ الان جنبشي متولد شده كه نياز به هدايت دارد وگرنه با هزار ترفند، قرباني مي شود و مي ميرد. عده اي از سران مؤثر احزاب كه هنوز آزاد هستند و دستگير نشده اند بايد به نقش حزبي خود با قدرت بيشتري عمل كنند. اما قطعا" با تمام ملايمت و احتياطي كه به خرج دهند، توسط دولت كودتاچي دستگير مي شوند. چرا اين دوستان، نقش حزبي و راهبري مخاطبان خود را با جديت بيشتر و در اختفاء و دور از دسترسي و تهديد مأموران امنيتي ايفاء نكنند؟ چرا سران احزاب اصلاح طلب كه آزاد هستند، پرداخت هزينه هاي سبكتر از زندان و شكنجه و كمي سنگين تر از سكوت و انزوا را (كوچ براي فاش گويي) نپذيرند؟ آنها مي توانند «ترفند اعترافات ساختگي» را با كارهاي بيشتر حزبي و فعاليتها و طرحهاي بيشتر و منسجم تر، پاسخ دهند و خنثي كنند تا مردم دلسرد و مأيوس و خانه نشين نشوند. البته بگويم مردمي كه من مي بينم اين اعترافات را، و هر چيز ديگري را كه از صدا و سيماي ميلي پخش مي شود، «باور» ندارند؛ ولي اين چيزي از مسئوليت سران دستگير نشده احزاب كم نمي كند. چرا سران احزاب، يكبار براي هميشه مانند آيت الله منتظري شجاعت به خرج نمي دهند و «حرف آخر» را نمي زنند كه اين نظام كه با تجاوز به پسران و دختران و قتل و كشتارهاي فاجعه بار پايدار مانده، نه «جمهوري» است و نه «اسلامي» و بايد با هر شيوه اي، از «اساس» با آن مبارزه كرد و به تسليم در برابر اراده ملت مجبورش ساخت؟ چرا در سكوت نشسته اند و چرا تمام بارها را بر دوش كروبي و موسوي و خاتمي انداخته اند؟ اعضاي مركزي احزاب اصلاح طلب كه آزاد هستند، بايد بدانند اكنون زمان سكوت و خوف نيست. نبايد آنقدر منفعل باشند كه مردمي كه هزينه داده اند، از ادامه جنبش دلسرد شوند (كه نمي شوند). چرا بعد از دو ماه، خبري از برخي سران آزاد اين احزاب نيست و به سكوت گورستاني جامعه كه هدف اصلي كودتاچيان است، كمك كمي كنند؟ چرا اينقدر ترسيده اند و اگر حرفي هم مي زنند، سرشار از محافظه كاري و خوف است؟ آنها «به عنوان حزب» مي توانند و بايد وزنه مهمي در اين روزها باشند تا «مناسبات» را تغيير دهند. اگر «وزنه مهمي» نيستند، پس حزب نيستند والا حزب واقعي حتي اگر نيمي از سرانش هم زنداني شوند، چارچوب و برنامه حزبي و آلترناتيوهاي مدوني دارد تا در هر شرايطي با قدرت به كارش ادامه بدهد. اگر اين سران احزاب از دستگيري و زنداني شدن واهمه دارند (كه ترسي طبيعي است و اشكالي هم ندارد)، چرا از خانه و كاشانه دل نمي كنند و «كوچ سبز» را تجربه نمي كنند؟ يادتان باشد دوست بسيار خوبمان عرب سرخي چند هفته بعد از كودتا دستگير شد. اين بدان معناست كه چه سكوت كنيد چه نكنيد، در ليست دستگيري و حذف توسط دولت كودتاچي و «رهبري كينه توز نظام» قرار داريد. پس چه اشكالي دارد «كمپين كوچ و اختفاء براي بيان حقيقت» را پرشمار و نهادينه كنيم؟ كاش لازم نبود بگويم كه آوارگي و كوچ من براي بيان حقايق و افشاگريها و نقد تند نظام، چه روحيه اي به مردم و مخاطبان داده و مي دهد. و چه وحشتي بر بخشي از نظام انداخته. اين را در يك نظرسنجي يا شمارش هزاران نفره «حاميان حركت» من (و نه شخص من) در فيس بوك ببينيد و تأثير اين را بر روحيه بخشي به ملت اندازه گيري نماييد. اگر اين شيوه را درست و مؤثر تشخيص داديد، «دل كندن» را براي مدتي تجربه كنيد تا مردم و كشورمان را به چيزهاي بالاتري برسانيم. چه ايرادي دارد ده نفر يا پنجاه نفر ديگر هم راه بيفتند و «آوارگي يا كوچ» را بر «بيان حقانيت» ترجيح بدهند و اين نوع مبارزه را «نهادينه» كنند تا اين ملت روحيه بيشتري بگيرند؟ چهره هاي مؤثر حزبي يا مطبوعاتي اين كوچ سبز را يكبار تجربه كنند و ببينند مردم با روحيه اي صد برابر، فاز به فاز به برنامه هاي حق طلبانه آن سران مقتدر و شجاع احزاب عمل مي كنند و جبهه باطل در هم مي شكند و احمدي نژاد آنقدر گستاخ نمي شود كه بزرگان جنبش را هم به دستگيري و اعدام(!) تهديد كند. دوستان بايد شجاعت و صلابت را از آقايان كروبي و موسوي و خاتمي بياموزند و صريح باشند و اگر مي توانند مدتي با خانواده به سفر براي آزادي بروند و بگويند و بنويسند و افشا كنند و به مردم روحيه بدهند.

ما براي رسيدن به حقانيت و عدالت و آزادي، بايد در همين سرزمين بمانيم و هزينه هاي رسيدن به آن مواهب و فضائل را بدهيم و سران دستگير نشده احزاب، مي توانند با كوچ و اختفاء و بيان حقايق و افشاگريهاي آشكار، روشنگري كنند و برنامه بدهند. يكبار براي هميشه دست از خانه و كاشانه و حتي دست از جان بشويند تا سخنشان در «جان» مردم نفوذ كند و ملت با روحيه مضاعفي كه مي گيرند پيروز شوند.

تشكيل «جبهه سبز اميد» نويدبخش يك حركت جمعي و همه گير است و اميدوارم يك جبهه همه گير و گسترده باشد براي ايستادگي «همه حق» در برابر «تمام باطل». كه حتما" چنين هم خواهد بود. اين جبهه نياز به تعداد زيادي «رهبر مهاجر در وطن» دارد. براي پيام رساني آزادانه. براي راهبري گام به گام. براي آنكه ترفند دستگيري فله اي فعالان سياسي و مطبوعاتي را از نظام بگيرد.و براي آنكه نظام با دستگيري احتمالي موسوي و كروبي و خاتمي، نتواند به خيال خود؛ جنبش را «جمع» كند!

مردم عزيزمان دريافته اند كه آزادي «هزينه» دارد و براي پرداخت هزينه هايشان دنبال برنامه اند. مي دانند كه ساختن مملكتي كه آزادي و عدالت و رفاه دارد، مستلزم پرداخت هزينه است و متأسفانه ما با «رأي» و زبان انتخابات نتوانسته ايم و نمي توانيم به خواسته خود، يعني «تغيير» برسيم. مردم اما نياز به روشنگري معتمدان خود در احزاب سياسي دارند تا شفاف به آنها بگويند چه بايد كنند؟ راههاي نافرماني را بشنوند و با رهبري متحد «در يك زمان» آن روشها را به كار ببندند تا مؤثرترين روشها باشند؟ الان نظام با تهديد سران احزاب به دستگيري و بستن رسانه هايشان، عملا" امكان اين ارتباط را مسدود كرده است. پس تنها راه اين است كه عده اي «مهاجرت» كنند. مهاجرت در وطن و براي دوري از گزند مأموراني كه بدنبال خفه كردن صداها هستند. دست از عافيت و خانه و كاشانه بشويند و ايثار كنند و در خفا و بدور از تهديدها، در همين سرزمين براي مخاطبان حزبي خود يا كليه اهالي جنبش سبز، روشنگري كنند. امروز فعاليت سياسي نياز به از جان گذشتگي دارد و بايد براي پايمال نشدن خون قربانيان و كمك به اهداف مردم و دوستان دربند، چهره هاي مؤثر حزبي و رسانه اي، كمپين مهاجرين در وطن و فعاليت سياسي مخفيانه با همان سياق مسالمت جويانه و مدني را ايجاد نمايند.

حالا زماني است كه مردم به كساني اقتدا مي كنند كه تا پاي جان، از حق دفاع مي كنند و مانند كروبي و ميرحسين از جان خود گذشته اند. اما به تعداد بيشتري رهبران دست از جان شسته نياز است تا نظام نتواند با تهديد و دستگيري كروبي و موسوي، جنبش را دچار بحران رهبري نمايد.قبلا" گفته ام جنبش سبز، رأس و بدنه جدا ندارد و هر كسي همزمان يك پياده نظام و يك رهبر است. و حالا در ميان سران دستگير نشده احزاب، ما به رهبران بي شماري نياز داريم تا نظام توان مقابله با اينهمه «رهبران دست از جان شسته» را نداشته باشد. براي مقابله با ادامه جور و ستم اين نظام نامشروع، بايد «دل كند!». دست از جان شست و «حسيني» بود. حالا زمانه اي است كه حسين(ع) در چهره «جنبش سبز» ملت حق طلب ايران ظهور و بروز كرده و «حقيقت» فرياد مي زند:«آيا كسي هست ياريم كند؟» امروز حق و باطل دوباره روبروي همديگر قرار گرفته اند. «حق» يعني خواسته ملت مبني بر تغيير و «نه» به نظام فاسدي كه به قيمت تجاوز و قتل و شكنجه برقرار مانده است!

خوشبختانه ما الان مهندس موسوي را داريم كه يكبار با «غسل شهادت» بين مردم حاضر شد و گفت: «چيزي براي از دست دادن ندارم!» اين يعني «هر چيزي» كه دارم، فداي ملتي باد كه چنين حق مدار و آزاده و مظلومند. وگرنه ميرحسين موسوي هم خانه و زندگي و همسر و فرزند و نوه دارد و مثل همه خلايق او هم «جان دارد و جان شيرين خوش است!» اما وقتي مي بيند صحنه اي كه در آن ايستاده ايم، صحنه تقابل حق و باطل است، و در كشوري هستيم كه از شدت فساد حكومتش، براي دفاع از حق بايد دست از «جان» بشويد، مي گويد همه اين چيزهايي كه دارم، «چيزي» نيستند كه براي از دست دادنشان بترسم. براي همين «پاكباخته» است و شك نكنيد آدمهاي پاكباخته، در هر صورت شكست يا موفقيت، پيروزند. جاي اميدواري است كه ما شخصيت شجاعي مثل مهدي كروبي داريم كه براستي «دست از جان شسته» و «پاكباخته» است. تا هركجا كه موسوي و كروبي و خاتمي اين جسارت و جوهر حق طلبي را دارند و دست از جان و زندگي و خانه خود شسته اند، مردم پشتيبان آنها هستند و به آنها باور دارند. به ياد داشته باشيم نظريه پردازان كودتا، زماني آقاي خاتمي را به «تروري شبيه بي نظير بوتو» تهديد كردند و شايد از اين ابزارها هم استفاده كنند، اما خاتمي دلاورانه ايستاده است. رسم روزگار اينگونه است كه هر كسي كه دست از جان شست، چون ديگر بدنبال شهرت و نان و رفاه خود نيست؛ آزاده است و مي تواند ظلم را رسوا كند و حق را جار بزند و سخنش بر دل ميليونها نفر بنشيند و «حركت» ايجاد كند. چنان كسي بدليل لرزه اي كه بر اندام نظام ظالم مي اندازد، حتي اگر در بيدادگاه نظامي نايستاده باشد، يك خسرو گلسرخي است و «قهرمان» همه ملت خواهد بود. وقتي گفتم مردم دلشان براي خسرو گلسرخي لك زده، منظورم جسارت به دوستان شريف دربندمان نبود. مي گويم چند چهره اصلاح طلب دستگيرنشده، كوچ و اختفا را انتخاب كنند و با فاش گويي در خفا، روشنگري كنند و پايه هاي اين نظام نامشروع را به لرزه درآورند. مي گويم چه خوب مي شود اگر اين مردم، هزاران قهرمان حقيقت گوي آواره و هزاران «گل سرخ» داشته باشند. ما ظرف نيم ساعت يك ساك را برداشتيم و خانوادگي از خانه و كاشانه «يكباره» دل كنديم و زدم بيرون! چون «تحليلگر آزاد را عشق است!» تحليلگر و نويسنده زنداني به چه درد حركت حق طلبانه مردم مي خورد؟ شما به جاي نيم ساعت، چند روز فكر كنيد ولي ايمان بياوريد كه « كمپين كوچ و اختفاء براي بيان حقيقت» بهترين راهكار براي فعاليت آزادانه و حزبي شماست و كمك بزرگي به جنبش مي كند. بگذاريد «پيامهاي ضمني و مستتر» كه در سخنان رهبران جنبش هست، توسط شما اعضاي اين كمپين براي مردم بازگشايي و تشريح شود. راهكارهاي حزبي «نافرماني مدني» را در فضايي مخفي از دست مأموران نظام، اما با «آزادگي» و بدون نگراني به مردم بگوييد. شما سران احزاب، بسيار بسيار مؤثرتر و بيشتر از «من تحليلگر ناقابل»، روي روحيه مردم تأثير خواهيد گذاشت و يادتان باشد همه ما به قربانيان كودتاي انتخاباتي مديون و بدهكار هستيم. اكنون زمان سكوت و انزواي شما نيست.

مردم از سران احزاب «راهكارهاي نافرماني مدني» و رسيدن به آزادي را مي خواهند و خطاب به آنها مي گويند:« هم اكنون نيازمند ياري سبزتان هستيم!» حالا كه اين نظام فعاليت مسالمت آميز حزبي را بر نمي تابد و فعالان حزبي را به محض بيان نظراتشان دستگير و زنداني و تحقير مي كند، شما چگونه مي توانيد به مردم ياري برسانيد و حرفها و برنامه هايتان را شفاف بگوئيد؟ بهترين راه، تأسي به پيشينيان است. گروهي به مهاجرت در وطن همت كنند و ادامه حركت حزبي و سياسي خود را در كوچ و خفا انجام دهند و «كمپين كوچ سبز» را براي هدايت جنبش و حقيقت گويي را تأسيس كنند. يقين داشته باشيد به زودي همگي ما و اعضاي اين كمپين به خانه هايمان باز مي گرديم، منتها با سوغات «آزادي ايران»! كافي است از اين عافيت و آزادي موقتي كه داريد «دل بكنيد!» تا همه به آزادگي دائمي برسيم. به سخن اين برادرتان اعتماد كنيد و خانه و كاشانه تان را براي مدتي بگذاريد و خانوادگي كوچ كنيد و در همين سرزمين، اين نظام فاسد را افشا كنيد و راهكارهاي نافرماني مدني را بدون نگراني از دستگيري ارائه كنيد. باور كنيد مردم چنان روحيه اي از فعاليتهاي اعضاي اين كمپين مخفي مي گيرند كه كارهاي بسيار بزرگ و سترگي را «يك شبه» خواهند كرد.

۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

حجاريان و شجريان!

دورباد و دورباد اگر سخنانم در برنامه «تفسير خبر»، تعرضي يا جسارتي به اسيران سبزمان مثل حجاريان عزيز باشد. اين روزهاي رمضان را گواه مي گيرم كه همانطور كه بي «ربنا»ي استاد شجريان، اين ايام حال و هواي رمضاني ندارند، بدون حجاريان و دوستان دربندمان هم نسيم آزاديخواهي ملت ايران يك چيز بزرگ كم دارد. پس تعريض به آنان از ما دور باد. سخنان من معطوف به سران «دستگير نشده» احزاب اصلاح طلب است كه با اختفاء و كوچ، مثل مايي كه نه عضو حزبي بوديم و نه هدف حزبي داشتيم، به آوارگي رفتيم و حقيقت رافرياد زديم ، دوستان حزبي دستگيرنشده بايد مثل رهبران جنبش(سخنان مقتدرانه آقاي خاتمي در پنجشنبه،ياسوگند كروبي و غسل شهادت موسوي) شفاف تر و مؤثرتر به ميدان بيايند و سخن بگويند و به ياري رهبران جنبش سبزمان «موسوي، كروبي و خاتمي» بشتابند.اگر براي بيان حقيقت، كوچ و خانه بدوشي لازمست «حق» شايسته اين هزينه است.شايد لازمست از اين سوء تفاهم و لكنت خودم عذرخواهي كنم كه مرادم را درست بيان نكردم. انتظار شجاعت گلسرخي از سران حزبي «دستگيرنشده» است نه از دوستان دربندمان. به شجاعت موسوي و كروبي و خاتمي اقتدا كنند و با حضور مقتدرانه شان،دل مردم را به ادامه جنبش حق طلبانه شان گرم نگهدارند.و اگر خوف از دستگيري دارند به موج «كوچ سبز» امثال ما بپيوندند و اين روش را به كار ببندند و نهادينه اش كنند. مطلب كاملي نوشته ام اما كافي نت مناسبي براي ارسال مطلبم نبود.فردا مي فرستم.اما همين قدر بگويم كه رمضان بي «ربناي» استاد شجريان و «تغيير»و اصلاح بدون كلام شيرين حجاريان عزيز،كامل نيستند.مطلب كاملم را در اين باره به محض امكان ارسال در اين زندان بزرگ،ايران دربندمان، منتشر مي كنم و بر صبوري خانواده حجاريان و تاجزاده و ابطحي و رمضانزاده و ساير عزيزان و اسيران سبز تعظيم مي كنم و دلم براي ادعيه رمضانيه استاد شجريان لك زده! همانقدر كه دلمان براي بيان استوار شهيد خسرو گلسرخي از «حنجره يكي از سران دستگير نشده احزاب اصلاح طلب» لك زده كه فشار دوش كروبي وموسوي و خاتمي راسرشكن كنند و دشمن را نااميد وخسته و رسوا سازند. و يادمان باشد كه اسير اختلاف افكني هاي شياطين نشويم.تا بعد...

۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

مراقب نفاق باشیم!

فردا درباره نكاتي كه در مصاحبه ام در «تفسيرخبر» نياز به روشنگري دارند، منجمله نقدم به آقاي هاشمي يا علت دفاعم از مجاهده آقايان كروبي و خاتمي و موسوي خواهم نوشت. ترديد نكنيد من همواره منادي وحدت بوده و هستم و الان وقت صراحت است.امروز دعواي حق و باطل است. امروز «نفاق» ميان حق و باطل ايستاده و مانع از تشخيص حق از باطل مي شود. بايد مراقب بود؛ بيشتر از هميشه! وگرنه كم نبودند مردماني كه تا پاي آزادي رفتند و به تير نفاق و جهل برجاي ماندند! و هنوز اسير ظلم اند. دقت كنيم! اگرچه فاصله حق و باطل بسيار است، اما همواره «نفاق» سلاح برنده شيطان است و ما را دچار خطاي ديد كرده است و باز خواهد كرد.

۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

«ترور دموكراسي» در ايران!


راه جابجايي نرم و قانوني قدرت، « مسدود» است!


ده سال قبل، وقتي «سعيد عسگر» از كنار، به صورت «سعيد حجاريان» عضو وقت شوراي شهر تهران نزديك شد و اسلحه اش را به صورت حجاريان نزديك و شليك كرد، «حجاريان» هدف گلوله كينه و خصومت شخص آيت الله خامنه اي قرار گرفت، نه سعيد عسگر! از عصر همان روز، من مسئول ستاد خبررساني وضعيت سعيد حجاريان در بيمارستان سينا (زير نظر شوراي شهر و خانواده حجاريان) شدم و تمام 17 روزي كه سعيد در كما قرار داشت، شبانه روز در بيمارستان بودم. بسياري از شخصيتهاي سياسي كشور به ديدار حجاريان در اغماء آمدند و بعد از مصاحبه اي كه در جايگاهي كه براي كنفرانسهاي مطبوعاتي تيم پزشكان ترتيب داده بوديم، با خبرنگاران گفتگويي مي كردند و مي رفتند. در بسياري از ديدارها من كنار تخت سعيد ايستاده بودم و واكنشها و احساسات گوناگون دوستان و دشمنان حجاريان را مي ديدم. به وضوح مي توانستم در چهره برخي عيادت كنندگان، «حسرت» را ببينم! حسرت از هدف گيري ناشيانه سعيد عسگر! و هراس احتمال زنده ماندن سعيد، كه همان روزها حسين شريعتمداري و كيهان او را «سعيد عزيز!» خطاب و برايش به ظاهر دلسوزي مي كردند! اما بيشتر از همه، آن «حسرت» را در چهره آقاي محمدي گلپايگاني ديدم. رئيس دفتر مقام معظم(!) رهبري! عصر يكي از همان روزها، يك تاكسي پژوي ساده (!) با چهر سرنشين اجازه يافت وارد محوطه اختصاصي ساختمان شرقي بيمارستان (محل درمان سعيد) شود. داخل تاكسي، چهار مرد تنومند نشسته بودند. وقتي پياده شدند، نفر وسطي عمامه سفيدي بر سر خود گذاشت و ناگهان تبديل شد به «حجت الاسلام محمدي گلپايگاني» رئيس دفتر مقام معظم رهبري! و بلافاصله به همراه سه محافظ تنومندش وارد ساختمان و اتاق استريل سعيد حجاريان شدند. من طبق معمول همراهي شان كردم و همزمان خانواده سعيد را خبر كردم! آقاي گلپايگاني پيام همدردي منافقانه «حضرت آقا» را به خانم دكتر مرصوصي (همسر سعيد) و مسعود حجاريان (برادر سعيد) و ساير بستگان او ابلاغ كرد و گفت «آقا» هر شب سعيد عزيز را دعا مي كنند!(كه لابد زودتر خلاص شود!) همان موقع، آن «حسرت» را در چهره آقاي گلپايگاني ديدم. مطمئن بودم دارد توي دلش، سعيد عسگر احمق را بابت نشانه گيري ناشيانه و «زخمي كردن» سعيد حجاريان به فحش و نفرين مي كشد. مطمئن بودم مقام عظماي ولايت، شب و روز دارد خداخدا مي كند، سعيد از كماء بيرون نيايد و تمام كند.


حجاريان «خار چشم» آقاي خامنه اي و بسياري از محافظه كاران و انحصارطلبان بود و هست! اما كينه شخصي مقام معظم رهبري(!) از سعيد حجاريان، دهها دليل داشت و دارد. حجاريان «عامل اصلي» زاويه گرفتن قشر بزرگ و مؤثر «دانشجو» و دانشگاهيان از «سلطان فقيه» شناخته مي شد. او همچنين تأثير بزرگي در «تحقير بزرگ رهبر» در دوم خرداد 76 توسط ملت ايران داشت. ترور سعيد با استفاده از يك موتور 1000 مخصوص سپاه و توسط عده اي بسيجي، فقط به فرمان شخص «آقا» انجام شده و بس. و حالا هم «آقا» مطمئنا" از زنده ماندن حجاريان عصبي بودند و شايد براي التيام عصبانيت «آقا»، سعيد عسگر و همدستان تروريستش را دستگير كردند و مدتي «گوشمالي» دادند و البته بعد از بخشش، پاداش خود را گرفتند و در سركوبهاي ديگر دانشجويان و مردم، با قمه و باتوم و گاز فلفل حضور يافتند! بهرحال از آنجا كه نفرين و دعاهاي «نايب خودخوانده امام زمان» آبرويي نزد «خداي ضدولايت فقيه» ندارد، خواست خدا بر اين بود كه سعيد بعد از هفده روز مداواهاي فوق العاده پزشكان و دعاهاي فوق العاده مردم شريف ايران، چشم باز كند و از كما بيرون بيايد و به زندگي بازگردد. من بعد از «بازگشت» سعيد، به خانه برگشتم.اما «احياي» او حدود يكي دو سالي وقت گرفت تا بتواند دوباره بنويسد و مرجع فكري اصلاح طلبان باشد. اين بدترين ناكامي رهبر بود و براي مدتي دست از كشتار مخالفان توسط «عوامل خودسر» برداشت؛ اما خوي كينه توز ايشان باعث شد دوباره اين اعمال و جنايات را استارت بزند و مشتي «عوامل خودسر» را با كليه تجهيزات و اختيارات فراقانوني، به قتل مخالفان يا دستگيري و ربودن آنان بگمارد.


ديروز باز هم سعيد حجاريان به «تير كين آلود» آيت الله خامنه اي گرفتار آمد و «ترور» شد! خدا كند او اين بار هم از كماي بعد از اين ترورش به سلامت (از زندان) بيرون بيايد و سلامتي اش را بازيابد. هرچند شخصا" از عمق كينه توزي آقاي خامنه اي در مورد سعيد حجاريان بسيار نگرانم و بعيد به نظرم مي رسد بگذارد «پروژه حذف سعيد»، اين مرتبه هم مانند ده سال پيش «نيمه كاره» و نافرجام بماند! ده سال قبل، كابوس شبانه آقاي خامنه اي، بيرون آمدن سعيد حجاريان از «كما» و احياي او بود. چرا بايد با خوش باوري فكر كنيم، اين بار به «احياي سعيد» رضايت خواهد داد. معتقدم حتي به رغم گرفتن اين اقارير و پخش اين اعترافات نمايشي، «كينه توزي شخصي» آيت الله خامنه اي، التيامي پيدا نمي كند و دل علي وار(!) ايشان جز با «كشتن مخالف!» ارضاء نمي شود و روح انتقامجوي ايشان آرام نخواهد گرفت. پس باز هم بايد مانند ده سال قبل، مثل اجتماعات مقابل بيمارستان سينا، بايد همگي دست به دعا برداريم و براي نجات جان سعيد و ساير دوستان، بخصوص مصطفي تاج زاده و بهزاد نبوي و محسن ميردامادي و عبدالله رمضان زاده و عيسي سحرخيز و... كه طي اين سالها، كينه هايي عميق در دل آقاي خامنه اي كاشته اند، از خداوند استمداد بطلبيم: «اللهم فك كل اسير!» بخصوص اسيران دربند حاكمان كينه توز را، خودت رهايي ببخش!


و اما بعد از اين روزها و دادگاههاي نمايشي، چه خواهد شد؟ به عقيده من، حاكميت جائر و ديكتاتور، دو گونه برخورد خواهد كرد. برخي از اين اشخاص را به مرور آزاد مي كند و دسته ديگري از «مؤثرين» را احتمالا" با حبس طولاني مدت يا احكام سنگين نگه مي دارند و يا فقط مي ترسانند و بعد از آزادي، آنها را با «شمشير داموكلس» پرونده هاي مفتوح يا حبس تعليقي، عملا" از «احياي» دوباره و فعاليت در سپهر(!) سياست ايران منع خواهند كرد! از ديدگاه مقام معظم(!) رهبري، در سپهر سياست ايران، «حزب فقط حزب علي! رهبر فقط سيدعلي!». در آسمان سياست ايران، فقط بايد يك خورشيد، آن هم «خورشيد ولايت» نورافشاني و دّرافشاني(!) كند و ديگران، «هيچ» نيستند. ذوب شدگان در آن خورشيد، تنها هنگامي «ستارگان» اين آسمان به شمار مي آيند كه نور و مشروعيت شان را از همان منبع نور، يعني از خورشيد ولايت مطلقه فقيه گرفته باشند! بنابراين شرط حاكمان مطلق گرا، چنانچه در كيفرخواست امروز به شكلي غيرحقوقي مطرح شده است، «انحلال حزب مشاركت و مجاهدين و كارگزاران» است. ساير احزاب هم از ديدگاه آقايان، آن قدر قوي نيستند كه قابل كنترل نباشند و به وقتش، مثل «مصطفي كواكبيان» رئيس يك حزب اصلاح طلب كوچولو(!) حتي در مراسم تنفيذ رئيس جمهور منصوب مقام عظماي ولايت هم شركت مي كنند! همان چند حزب كم شمار و كنترل شدني، براي «نمايش دموكراسي» در نظام جمهوري اسلامي كافي هستند. «حزب» براي مقامات نظام مثل داروي لازمي است كه «دوز» دارد. نبايد از يك اندازه اي بيشتر شود، و نبايد مطلقا" نباشد! براي اين نظام كه ادعاي تلفيق دين و دولت و مذهب و سياست را دارد و سعي دارد اثبات كند هم «جمهوري» و هم «اسلامي» است، بايد «دوز» كمي از احزاب قابل كنترل، توسري خور و حرف گوش كن وجود داشته باشند و هر از گاهي، نقش اپوزيسيون داخلي را ايفا كنند تا خداي نكرده شائبه ديكتاتوري و سلطانيزم ولي فقيه در ذهن كسي پيش نيايد. دقت كنيد ترس نظام از اين «وصله» سلطانيت و ديكتاتوري، آن اندازه بالاست كه در اعترافات، حجاريان را وادار كردند اين نظريه را پس بگيرد و در نقد آن سخن بگويد. به هزار و يك دليل، مقامات نظام نيازمند و محتاج هستند كه اثبات كنند در كشور «دموكراسي» برقرار است و به قول احمدي نژاد «آزادي تقريبا" مطلقي داريم!» اما دموكراسي از نوع خاصي كه انتخابات اخير، نسخه جامع و كامل آن را به نمايش گذاشت. نظام براي تسلط بر مردم بيخبر و اقشار ناآگاه، كه رأي لازم براي «نمايش انتخابات» را به طور سنتي به صندوقهاي رأي مي ريزند، نياز دارد آنان را با صدا و سيمايش قانع كند كه خدا فقط يك «دفتر نمايندگي» روي زمين دارد و آن هم آقاي خامنه اي است و سايرين همگي دشمن و مزدوران اجانب و بيگانگان هستند و الي آخر! بنابراين دوستان دربند ما، به شرطي مي توانند آزاد شوند كه «كاملا" حذف شوند!»: يعني كناره گرفتن از فعاليت سياسي، يا فعاليت سياسي تازه اصولگرايانه و با تبعيت كامل از مقام معظم رهبري، و يا «خروج از كشور»! بخشي از اصلاح طلبان ناگزير شوند به خارج بروند تا نظام آنها را مانند فاطمه حقيقت جو و پيرمؤذن و يوسفي اشكوري و دهها چهره اصلاح طلب ديگر، آمريكايي و بيگانه بنامد و نزد مردم عادي، چهره شان را تخريب كند!


سياست در نظام ولايي، «يك قبله» و «يك قبيله» بايد داشته باشد. هركسي با ما نيست، بر ماست و بايد حذف، نابود، كشته و يا خانه نشين شود. سپهر سياست ايران بايد يك خورشيد داشته باشد و ستارگانش هم به سوي قبله همان خورشيد بايستند!


اما براستي در نبود و غيبت و خانه نشيني يا هجرت فعالان مؤثر و انحلال احزاب فراگير سياسي، مقامات نظام چه فكري مي كنند؟ آيا نظام گمان مي كند با انحلال احزاب، ادعاي «دموكراسي ديني» اش حتي در ميان كشورهاي اسلامي هم مخاطبي خواهد داشت؟ آيا در نبود اين رهبران فكري، نظام خواهد توانست اقشاري مثل جوانان يا دانشجويان و نخبگان جامعه را «تصاحب» و كنترل كند و آنها را تحت كنترل خود درآورد؟ آيا فكر مي كند مي تواند سلطه بي مزاحمتي بر منابع اقتصادي كشور داشته باشد و تصميمات ماجراجويانه اي مثل «پرونده هسته اي» را بدون سئوالات و مزاحمتهاي اصلاح طلبان و روزنامه ها و بيانيه هاي حزبي شان پيش ببرد؟ كيفرخواست دادگاه ديروز را بخوانيد! سه حزب كارگزاران، مشاركت و مجاهدين انقلاب «به جرم حضور در انتخابات!» متهم به «براندازي نرم!» متهم شده اند و براي نخستين بار، در اقدامي غيرقانوني انحلال آنها تقاضاي حكم شده است! اين تازه ترين گواه اين مدعاست كه اين نظام، انتخابات و فعاليتهاي حزبي و دموكراسي را بر نمي تابد و هرگونه جابجايي مسالمت آميز قدرت از طريق انتخابات را «انقلاب مخملين» يا «براندازي نرم» مي داند!


مطمئنم سعيد و بسياري از دوستان، دقيقا" مطابق برخي اقارير ساختگي و اعترافات دروغيني كه برايش نوشته اند، عمل خواهد كرد! يعني از حزب و «كار حزبي» استعفا مي دهد و ديگر در ايران كار حزبي نخواهد كرد! او و ساير چهره هاي دادگاه امروز، ديگر «كار حزبي» نخواهند كرد و هيچ اعتقادي به «اصلاحات نرم» يا نظريات پيشين خود نخواهند داشت. گمان كنم دوستان دربند در زندان به اين نتيجه رسيده اند كه كار حزبي، چانه زني در بالا، فشار از پايين و گفتگو با سران جبار و ديكتاتور اين نظام فاسد چيزي جز تلف كردن وقت و انرژي نيست؟ نظام ولايت فقيه ساز و كار حزبي و جابجايي مسالمت آميز قدرت را از مدتها پيش، «قفل» كرده بود و دوره اي براي «گذار» و شناخت عميق اين فروبستگي و انسداد سياسي لازم بود تا «همه» اين واقعيت را تجربه و درك كنند. تمام پيام سركوبهاي بعد از كودتا و پيام دادگاههاي اخير و محاكمات، فقط يك نكته است: راه جابجايي نرم قدرت در نظام « مسدود» است! اين ما را به آستانه تازه اي مي برد. با اين سئوال كليدي كه اگر «رأي نه مردم» به نامزدهاي نظام، «انقلاب مخملين» است و اگر دموكراسي و جمهوريت در نظام فعلي محلي ندارد، پس با اين نظام چه بايد كرد؟ براي بركناري اين نظام جائير و فاسد كه با «تجاوز به زندانيان» و «دفن شبانه قربانيان بي نام و نشان» بر سر قدرت باقي مانده، چه بايد كرد؟ در مقاله بعدي اين را توضيح خواهم داد.پيش از آن شما را با مرور يك صحنه تنها مي گذارم. يكي از نزديكان صحنه قتل «ندا آقاسلطان» از لحظه افتادن او روي آسفالت نوشته است. مي گويد: «وقتي ندا افتاد، ناله اي كرد. ناباورانه به فواره خون از سينه اش نگاهي كرد و روي آسفالت افتاد! از گلويش صداي «خُر خُر» مي آمد. داشت خون بالا مي آورد. جيغ مي زدم. ياد همه دخترهاي خانواده ام افتادم. يكي فرياد ميزد:«ندا. نرو. ندا..» ناگهان چشمان او به جايي در آسمان خيره ماند و تمام كرد. اما صداي «خُرخُر» گلوي ندا، هنوز كابوس شب و روز من است.»

تجاوزها حباب تقدس نظام را ترکاند!

آيت الله خامنه اي مقصر «هتك آبروي نظام» است!

آيت الله خامنه اي ديروز در ديدار با دانشجويان بسيجي، «هتك آبروي نظام مقابل ملتها» را مسئله اصلي دانست و تلاش كرد اتفاقات كوي دانشگاه يا جنايات در زندان كهريزك را «كوچك نمايي» كند و كم اهميت نشان دهد. ديروز ايشان باز هم به دانشجويان بسيجي «مجوز برخورد» با معترضان در دانشگاهها را داد و مانند خطبه هاي 29 خرداد، با تهديد و هشدار با دانشجويان معترض سخن گفت! با اين همه، بر خلاف سخنان قبلي اش درباره دخالت «انگليس خبيث و نجس! و آمريكا» در اعتراضات بعد از انتخابات، ديروز اعتراف كرد ارتباطي ميان پيش قراولان اعتراضات با كشورهاي خارجي نديده است! و رسما" ادعاي قبلي خود را پس گرفت! آقاي خامنه اي همچنين با «كوچك نمايي» جنايات كهريزك، وعده داد با عوامل آن قتلها و جنايات برخورد خواهد شد. لابد به زودي عده اي «عوامل خودسر!» به ملت معرفي و مثل «تيم ترور حجاريان»، آنها از يك «دخمه» بيرون مي آورند و مثلا" محاكمه مي شوند. اما هيچكدام از اين سخنان، «نگراني عميق» آقاي خامنه اي را پنهان نكرد: هتك آبروي نظام مقابل «ملتها»! و چرا ملتها؟

ظاهرا" «ولي امر مسلمين جهان» فهميده است بعد از كودتا و افشاي جنايات فجيع پس از انتخابات، براي «نظام» نزد ملتهاي مسلمان و عربي و جهانيان ديگر هيچ قداست و آبرويي باقي نمانده است. اما هنوز با فرافكني، قصد دارد آدرس اشتباهي بدهد و ديگران را مقصر اين هتك آبرو معرفي كند.در حالي كه خرد و كلان دريافته اند شخص آيت الله خامنه اي، به عنوان آمر و فرمانده كل قوا، مقصر اصلي تمامي جنايات صورت گرفته در خيابانها و زندانهاست و تنها خود ايشان «مقصر اصلي هتك آبروي نظام» است و بس!

مسئله اي كه آقاي خامنه اي هنوز درنيافته است «ابعاد هولناك» اين جنايتهاي ضدبشري و اهميت آنها براي «ملتهاي جهان» است كه با «كوچك نمايي» و لفاظي هاي هميشگي، نمي تواند روي آنها خاك بپاشد و از حافظه ذهني مردم جهان محوشان نمايد. ايشان نگران «هتك آبروي نظام در بين ملتها» است اما از اين واقعيت روي بر مي گرداند كه خود ايشان و دولت منصوبش و نيروهاي نظامي و شبه نظامي تحت امرش، تنها ظرف همين چندماه، ديگر هيچ آبرويي براي نظام باقي نگذاشته اند و برخي ملتهاي مسلمان كه زماني به ايران به عنوان پايتخت اسلام ناب(!) نگاه مي كردند، امروز از خبر «تجاوز به پسران و دختران زنداني» در زندانهاي ايران اسلامي(!) به خود لرزيده اند و شوكه شده اند. مردم دنيا اكنون فيلمها و خبرهاي جنايتهاي ضدبشري و ضدديني اين نظام برعليه شهروندان بي دفاع خود را ديده اند و آن «حباب تقدس نظام» نزد ملتهاي جهان تركيده است.

گاهي بايد از اين كودتاي اخير، به عنوان يك «عدو» كه «سبب خير» شد، شكرگذاري كرد. اگر كودتاي 23 مرداد رخ نمي داد، آيا پرده هاي واقعيت از چهره حقيقي و اقدامات جنايتكار نظام تحت رهبري آقاي خامنه اي، اين چنين «يكجا» برداشته مي شد؟ اگر مقام معظم رهبري اندكي تدبير و عقلانيت و امانتداري و عدالت داشت و به «رأي مردم» گردن گذاشته بود و مهندس موسوي رئيس جمهور مي شد، آيا راز سالها جنايات مقام عظماي ولايت و اقليت حاكم وابسته به ايشان «نزد ملتها» فاش مي شد؟ ترديد نكنيد اين لطف خدا بود كه كودتا و جنايات بعدي رخ دهد تا آبروي افراد پاكدامني مانند موسوي و كروبي و خاتمي و ساير اصلاح طلبان، دوباره بري «حفظ آبروي اين نظام» خرج نشود.«و عَسي ان تكرهوا شيئا" و هو خير لكم!»( اي بسا چيز ناخوشايندي، باعث خير تو باشد!)

سالهاي سال مردمي كه عزيزانشان در زندان سال 67 اعدام شدند و اجسادشان شبانه در گورستان «خاوران» دفن شده بودند، نتوانستند «ملتهاي جهان» را به حقيقت جنايات سال 1367 در زندانها مجاب كنند و واقعيت «آبروي نظام» را نزد ملتها افشا كنند. اما دفن شبانه اجساد منجمد شده تعدادي از قربانيان جنايات اخير در بهشت زهرا، به لطف رسانه هاي جهاني و اينترنت، ناگهان تمامي اذهان جهاني را متوجه خود كرد و به حيرت انداخت و حقانيت ادعاي خانواده هاي كشته شدگان سال 67 را «به ملتها» اثبات نمود. آنچه باعث خوف آقاي خامنه اي شده، هتك آبروي نظام ولايي او «نزد ملتهاست» وگرنه دولتها هيچ اعتقادي به حقانيت اين نظام ندارند (به همين دليل زير بار اتمي شدن ايران نمي روند) و شهروندان ايراني هم كه سالهاست از عمق بسياري از جنايات نظام باخبر هستند.

در كشوري كه داعيه دار پرچمداري اسلام ناب محمدي است و مدعي بود تحت امر «ولايت فقيه مجتهد و عادل و جامع الشرايط» اداره مي شود و زمينه ساز ظهور حضرت صاحب الزمان است، به پسران و دختران اين مردم «تجـــاوز» شده است! فقط به صرف اعتراض به تقلب انتخاباتي كه آن تقلبها و كودتا هم با دستور و حمايت همه جانبه رهبري انجام شد. به زندانيان بي دفاع در زندانها با «شيشه نوشابه»، با «باتوم» و توسط عده اي از مأموران كثيف ايراني و لبناني تبار، «تجاوز جنسي» صورت گرفت و همگي بر مبناي همان دستور «برخورد بيرحمانه» آقاي خامنه اي انجام شد. آبروي نظام ولايي در كل جهان اسلام بر باد رفت و يكباره آن هاله تقدس تصنعي نظام نابود شد. آيا اين چيزي جز وعده الهي است كه ظالمان را بدست خودشان بي آبرو و نابود مي سازد؟ چرا ايشان خود را به نفهميدن مي زند؟ و چرا بدنبال مقصر ديگري غير از خود مي گردد؟ چه كسي در خطبه هاي نمازجمعه 29 خرداد، دستور برخورد با معترضان را صادر كرد؟ و امروز چه كسي غير از آقاي خامنه اي مسئول «بي آبرويي نظام» نزد ملتها و دولتهاي جهان است؟

در انتخابات اخير دنيا و همه «ملتها» ديدند و شنيدند كه «ولي فقيه عادل»(!) چه بي عدالتي ها و تقلبها و خيانتهايي به آراء مردم كرد و آقاي خامنه اي چگونه بيرحمانه دستور برخورد با معترضان را صادر نمود. ملتها ديدند دختر معصومي را كه با شليك مستقيم بسيجيان، بر زمين افتاد و جان داد. و ديدند بسيجياني را كه از پشت بامها با نهايت خشم، مردم بي دفاع را به رگبار مسلسل مي بستند. و ديدند اجساد قربانيان را كه در قبال دريافت پول و به شرط عدم برگزاري مراسم ترحيم به خانواده هاي سوگوارشان تحويل مي دادند. و ديدند دفن شبانه قربانيان را و... اما افشاي خبر تجاوزهاي جنسي در زندانها و بخصوص كمپ «آشويتس ايران» كهريزك، ته مانده آبروي نظام را نزد همه ملتهاي جهان برد. اين جنايات هم به لطف همين كودتا از پرده بيرون افتاد و «عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد!» افشاي اين اعمال ضدبشري و كثيف در «ام القراي اسلام!» ساير جنايتهاي دوران رهبري آيت الله خامنه اي را «يكجا» عيان نمود. در اين نظام اسلامي(!) به دستور شخص رهبري و عوامل منصوبش مانند احمد خاتمي و احمد جنتي، «برخورد بيرحمانه» و كشتار مردم و دستگيريهاي جمعي معترضان و جنايت تاريخي «تجاوزهاي جنسي» به پسران و دختران در زندانها رخ داد. مسئول هتك آبروي نظام و رهبري، شخص آيت الله خامنه اي است. نكته مضحك اينجاست براي بررسي اين تجاوزها، از يك «قرباني تجاوز جنسي» در كمپ كهريزك پرسيده اند: «ميزان دخول آلت مأموران» چقدر بوده؟ و آيا مأمور مربوطه به مرحله «انزال» و ارضاي كامل رسيده يا خير؟ و قاضي ادعا مي كند بر اساس «اصول شرعيه!» بايد ميزان و انزال معين و اثبات باشد تا «تجاوز» از لحاظ شرعي اثبات شود!

آقاي خامنه اي به عنوان يك «فقيه عادل جامع الشرايط» آيا نمي داند كه به برخي از زندانيان با شيشه نوشابه و يا باتوم و لوله و حتي با شلنگ تجاوز شده، كه نه «ميزان دخول»(!) آنها مشخص است و نه قابليت ارضاء و انزال دارند؟! آيا تضميني براي قربانيان هست كه جراحتهاي شديد خود را به كساني نشان بدهند كه به فكر «ميزان دخول» هستند و مي خواهند با اين روشها، اصل جنايت را كمتان كنند؟ حالا «تعارض» را ببينيد! در همين كشور اسلامي، يك زن را به صرف حضور در خانه يا بستر يك مرد نامحرم، مستوجب «سنگسار» مي دانند و قاضي، مطلقا" كاري به «ميزان دخول آلت» يا «ارضاي مرد» ندارد و هرگونه سئوالي را در اين باره «وارد» نمي داند! صرف «هم بستري» حتي اگر هيچ عملي هم رخ نداده باشد، براي صدور حكم ضدبشري «سنگسار» كافي است تا زن و مرد بدبخت را تا گردن زير خاك فرو كنند و با سنگ ريزه آنقدر بر سرشان بكوبند تا بميرند!

اكنون ملتهاي اسلامي كه آقاي خامنه اي در آرزوي «زعامت» آنها بود، ديگر ذرّه اي به عدالت، ايمان، پاكي و خلوص ايشان به عنوان «ولي امر مسلمين» اعتقادي ندارند و براي همين ايشان چنين از هتك آبروي نظام (نظام يعني خود ايشان) نزد ملتها خشمگين شده است. آقاي خامنه اي كه رؤياي زعامت مسلمانان جهان را در سر دارد، به خوبي مي داند سالهاست نزد «دولتهاي اسلامي» آبرويي براي نظام باقي نگذاشته است و به اين دل خوش كرده بود كه با اختلاف افكني بي دولتها و ملتهاي مسلمان، زعيم و «ولي امر ملتهاي مسلمان» شود. غافل از اينكه جنايتهاي نظام تحت رهبري ايشان، چنان «يكباره و يكجا» از پرده بيرون افتاده كه حتي نزد قشر ناآگاه جامعه خودمان هم آبرويي براي نظام و شخص رهبري باقي نمانده است. بي اعتقادي به عدالت و ايمان آقاي خامنه اي در ميان مردم كشور خودمان هم به وضوح چندين برابر قبل شده است. مقام معظم رهبري اين واقعيت را در «اعلام شروع ماه رمضان» و «بي اقبالي» مسلمانان كشورها به رساله هاي عمليه ايشان به روشني ديده و تازه متوجه شده كه چه هزينه هاي كلاني كه براي رياست جمهوري احمدي نژاد و كودتاي ننگين 23 خرداد پرداخته است.براي همين، تازه نگران «هتك آبروي نظام(بخوانيد خودش) نزد ملتها» شده است.

اينها نشان مي دهد عمر حقيقي اين نظام به آخر رسيده و فقط از لحاظ «اسمي» پابرجاست. اين تجاوزهاي كثيف، باعث شد «تقدس» نظام اسلامي در ميان مسلمانان و ساير ملتهاي جهان از بين برود و مسئولان فاسد نظام اسلامي ايران، ديگر نتوانند نزد كشورهاي مسلمان، خود را «كاسه داغتر از آش» و «كاتوليك تر از پاپ» بنمايند و اينجا و آنجا به بهانه دفاع از مسلمانان مظلوم جهان، دست به ماجراجوئي و ايجاد اغتشاش و جنگ افروزي بزنند!

اينها تلاشهاي واپسين يك «حكومت پايان يافته» است. و كسي جز شخص آقاي خامنه اي، مقصر هتك آبروي نظامي نيست كه ادعاي جانشيني و نيابت امام زمان را داشت اما اكنون نزد ملتهاي جهان، بي حيثيت شده است. اين تقاص خونهاي به ناحق ريخته شده اي است كه به گفته بزرگان ديني، به زودي دامان قاتلان و آمران آن را مي گيرد. اعتراف رهبر به «بي آبرويي نظام نزد ملتها» اعترافي بسيار با اهميت تر از اعترافات نمايشي بيدادگاههاي اخير است و جالب اينكه، اين اقرار بزرگ زير شكنجه و فشار از آقاي خامنه اي گرفته نشده است. اين نشانه فروپاشي نظامي است كه به حكم روزگار، به دست خود باعث فروپاشي خود شده و «خود كرده را تدبير نيست

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

حجاريان دوباره ترور شد!

[«علامت سلامتي»: v به علاوه عشق به شما!]
سلام بر شما مخاطبان گرامي. از ايميل هاي محبت آميزتان، كامنت هاي دلپذيرتان و حمايت تان در فيس بوك سپاسگزارم. همچنين از حضورتان در صفحه حاميان بابك داد ممنونم. اين صفحه توسط دوستان ناديده و داوطلب،ايجاد و اداره مي شود كه از آنها هم صميمانه تشكر مي كنم.از تك تك شما ممنونم و بدليل عدم دسترسي به اينترنت، امكان جواب دادن به ايميلها و تشكر از شما را ندارم. گفتم علامت سلامتي ام را بجاي ضربدر روي ديوار، V بگذارم و در كنارش، عشقم را به شما بيان كنم.
«پي نوشت»: دادگاه امروز را «ترور دوباره حجاريان» ناميده ام. بار اول جسمي و بار دوم شخصيتي ترور شد و هر دوبار او بخاطر كينه توزي شخصي آيت الله خامنه اي و به دستور و توسط مأموران ايشان ترور شد. بعد از ترور اول، مردم دست به دعا برداشتند و سعيد به لطف خدا «احيا» شد و به دامان مردم برگشت. دوباره همگي دعا كنيم خدا كند از اين ترور شخصيتي هم جان بدر ببرد! هم سعيد و هم ساير «ترورشدگان» در اين بيدادگاههاي نظام. فردا درباره اين قضيه مطلبم را منتشر خواهم كرد اگر عمري باشد انشاءالله. اگر حال خوبي به دلهاي پاكتان دست داد، با هر زباني كه با خداي خودتان معاشقه و گفتگو مي كنيد، دربندان عزيز و خانواده هايشان و زخم خوردگان اين نظام جائر و همه مردم را دعا كنيد. ما را هم از دعا و انرژي مثبتتان بهره مند كنيد.ياحق!

۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

هشدار!

مراقب تزویرهای اینترنتی و ایمیلهای متقلبانه باشید.
دوستان و مخاطبان عزیز!
دولت کودتا با تقلب و جعل40میلیون رأی ملت بر سر کار آمده و اساس آن بر جعل و حقه و فریبکاری است. به شدت مراقب ایمیلهایی که ممکن است با نام من بگیرید، باشید. من چندین بار در روزهای اخیر و ماههای اخیر، با نام خودم، ایمیل های حاوی مثبتات یا منفیات، شعر یا داستان یا تقاضا و حتی تهدید و ناسزا و تصاویر مستهجن(!) دریافت کرده ام! من چند ایمیل اکانت دارم اما یادتان باشد، ایمیل انحصاری من برای «نامه نگاری» فقط این ایمیل است.
babakdad@hotmail.com
و از ایمیلهای دیگرم ( مگر آنکه قبلا" از آن اکانت برای شما به عنوان گیرنده نامه داده باشم و برایتان آشنا باشد و در لیست ایمیلهایتان به نام من ثبت شده باشد) به هیچ عنوان برای نامه نگاری برای اشخاص جدید و دوستان تازه استفاده نمی کنم. به غیر آن به ایمیلهای مشابه و شبیه اطمینان نکنید. ضمنا" من نظرات یا درخواستهایم را صرفا" از طریق همین وبلاگ منتشر می کنم.
پس مراقب باشید به دام مأموران امنیتی، اختلاف افکنان خناس و یا کلاهبرداران و سوئ استفاده کنندگان جاعل دولتی و غیردولتی نیفتید.هر کجا جای تعجب یا تحقیق دیدید، صحت یا سقم مطلب را با تطبیق نوشته هایم دراین وبلاگ بررسی فرمایید. یا با ایمیل بالا مکاتبه کنید.

«تخته پاره بر موج/يادداشتهاي روزهاي دور از خانه/٦»

«دل كندن»،شرط آزادگي است!
عصر روز جمعه خبردار شدم خط موبايلم لو رفته. سه چهارساعت قبل از مصاحبه با «تفسيرخبر» صداي آمريكا با اجراي سيامك دهقانپور بود كه فهميدم تلفنم لو رفته و بالتبع جاي ما هم رديابي شده و خطر دستگيري نزديك است. من آدم مذهبي نيستم، اما به سبك خودم بنده خداي خوب و با مرامي هستم: «كه در اين نزديكي است، لاي اين شب بوها، پاي آن كاج بلند...» من عميقا" به كمكها و لطفهاي اين خداي «ضد ولايت فقيه!» باور دارم. به لطفهايش به بندگان مخلص،به خدمتگزاران خلق و به حق گويان و حق طلبان «باور» دارم. خدايي كه انعكاس زيبايي اش نه در چهره جبارانه و عبوس احمد خاتمي و جنتي، بلكه در «نگاه آسماني» ندا آقاسلطان است. راستش خداي من «شرك» ولايت مطلقه فقيه را قبول ندارد و سالهاست گير بدجور شياداني افتاده است! جمعه شب بعد از تعيين قرار مصاحبه با voa، فردي تلفن كرد و با عجله گفت:«آقاجون رديابي شدي،سريع فرار كن!» و بلافاصله قطع كرد.شوكه شدم! اين شخص كي بود؟ تلفن جديدم را چطور پيدا كرده بود؟ اين تلفن،يك هشدار دلسوزانه از طرف يك «مأمور دلسوز»و شريف بود؟! آخر اين شماره جديد، فقط دست سه نفر بود كه مورد اطمينان بودند! او حتي نگذاشت من حرفي بزنم،و فقط هشدارش را داد و قطع كرد! از پنجشنبه در خانه يك دوست قديمي مهمان بوديم و تازه از ملاقات با «پدرام» برگشته بودم. يك دنيا بي رمق و خسته بودم. اما ديدم جاي ريسك نيست! به خانواده گفتم «سريع بريم!» اين يعني خطر در فاصله ١٠ دقيقه اي ماست! و «حضرات!» سر مي رسند! پس «احتياط واجب» اين بود كه زودتر برويم. با اينكه خانواده هاي ما تازه با همديگر صميمي شده بودند، اما بايد سريع جمع مي كرديم و بايد ناگهان «دل مي كنديم!» اين شصت،هفتاد روزه، «دل كندن ناگهاني» بخشي از عادت ما شده است! گاهي مثل الان، بايد ظرف ١٠ دقيقه از دوستي عزيز و خانه اي امن و آرامشي هرچند موقتي، به سرعت «دل بكنيم!» و برويم. درست شبيه دل كندن از دنيا و حتي «ماكت كوچكي» از مردن ناگهاني و چشم بستن بر همه دلبستگي هاست! تمرين بدي هم نيست، بالاخره بايد وقتي كه اصلا" منتظرش نيستي،بروي و از چيزهايي كه داري،از كساني كه دوستشان داري،از احساساتي كه به آنها نياز داري و حتي از خود اين دنيا و زندگيت دل بكني! و از دلبستگي هاي فراوانت چشم برداري. هرجور دل كندني، دل آدم را به درد مي آورد، اما دل دردكشيده ات را بزرگ مي كند. آزاده و بي دلبستگي و وسيع و غني مي شوي! حافظ مي گويد:«غلام همت آنم كه زير چرخ كبود، ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است!» اعتراف مي كنم از اينكه خانواده ام شب ٢٣ خرداد از خانه كوچك ولي آراممان دل كندند، يا از اينكه پسرم بعد از ماهها به قول بچه ها «خرخوني» از كنكور دل كند و در اين ٧٠ روز،خانواده ام بارها و بارها از همه آنچه دوست داشته و دارند،بزرگوارانه دل كنده اند، به آنها رشك ميبرم. حتي حس مي كنم بچه هايم،خيلي بزرگ و غني شده اند. ميزبان مهربانمان،قرآن برداشت كه از زير آن عبورمان دهد، لحظه اي چشمانش را بست و لاي قرآن را باز كرد و استخاره اي زد. صفحه اي باز شد كه ابروهايش را به بالا پراند! واقعا" متحير شد؛آياتي بود كه معاني عجيبي داشت. درباره لحظه تصميم بزرگ «ابراهيم جوان» بود كه وارد بتخانه شد و همه بتها را شكست،الا يك بت تا مردم،حقيقت را از او بشنوند،البته اگر بتواند سخني بگويد...! و خدا به ابراهيم جوان وعده داد:«آسوده باش و حق را بگو كه ما حافظ و پشتيبان توئيم!» راستش با شنيدن اين نشانه ها، پشتم تير كشيد و خشكم زد. چشمهاي دوستم كه آدم اهل دلي هست، نمناك شد. اين «نشانه» اميدبخشي بود. آيا من (اين من ناچيز) بايد بتهايي را بشكنم؟ و آيا خدا پشتيبان ماست؟ آيا ديگر جاي نگراني هست؟ به شوخي و جدي گفتم:«ولي مشكل اون بت بزرگه ها! از ما گفتن بود!» گفت:«خيالم راحت راحت شد. تقدير نيست كه دستشان به تو برسد!» و سفارش كرد:«بعدا" سر فرصت به معناهاي ضمني اين آيه ها، خوب فكر كن!» خداحافظي كرديم و رفتيم. چرخي درشهر زديم و يك خط موبايل ديگر (بيستمين خط را!) خريدم. اما «خط لو رفته» را روشن نگهداشتم، چون دو نفر قرار بود تلفن كنند. ساعت ١١ شب بود و ما مجددا" بي خانمان شده بوديم و فقط يك ساعت به شروع برنامه «تفسير خبر» باقي مانده بود.يادم آمد جاي امني در طرف ديگر شهر سراغ دارم كه مي توانيم امشب را در آنجا سر كنيم. شماره تلفن جديدم را براي تماس به سيامك دهقانپور ايميل كردم. نيم ساعت مانده به برنامه،شخصي به همان خط «لورفته» تلفن كرد. خيلي عصبي بود. گفت:« داريم ميايم خدمتتون. ديدي بالاخره گرفتيمت! نزديكتونيم! بلاهايي رو... سر خودت و... مياريم! ديگه توي مشتمون هستي مادر...!امشب مهمون مايي!» گفتم:«آخه اون بزرگترات بهت ياد ندادن چه جوري بايد يه مهمون رو به بارگاه ولي فقيه دعوت كني؟ اين چه جور دعوت كردنه بي ادب؟»مكالمه را قطع كردم و سيم كارت را شكستم! مصاحبه ام را كنار اتوبان كرج، مشرف به شهرك آپادانا انجام دادم.خيلي خسته بودم. اواخر مصاحبه از غيرت مردم شهرك آپادانا تمجيد كردم و از الله اكبري كه شب قبل براي چهلمين روز شهادت «سهراب اعرابي» عزيز سر داده بودند. شهرك آپادانا از اتوبان پيدا بود. چند پنجره باز شد و چند خانواده، از آرامش خود «دل كندند» و فرياد زدند: «الله اكبر». ماندن بيشتر ريسك بود. راه افتاديم به سمت ديگر شهر و بدنبال جايي براي زندگي. زندگيي كه هر لحظه اش،هم اميدواريم به پيروزي و هم آماده ايم براي دستگيري،براي وداع و براي «دل كندن»! زندگي ما در طول اين هفتاد روز «كوچ سبز»، براي يك شب ديگر «تمديد» شد! و يك برگ ديگر،بر «سند انكار قدرت امنيتي» نظام افزوده شد! اين اميدبخش است.ما به دعاي خير مردم و به لطف خدا اتكا كرده ايم و رسم «دل كندن» را در اين هفتاد روز كوچ سبزمان بارها تمرين كرده ايم.از من بپذيريد كه اگر اهل «دل كندن» باشيد، به قول سهراب سپهري،هم: «زندگي، رسم خوشايندي است!» و هم «مرگ،پايان كبوتر نيست
ترديد نكنيم براي آزادي و آزادگي، شرط اول قدم آنست كه رسم «دل كندن» را تمرين كنيم!

۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

خبر فوري:«مهدي» رگ خود را زد!

الان خبردار شدم «مهدي» قرباني ١٨ ساله تجاوز جنسي در كهريزك، صبح جمعه رگ دست خود را در حمام با تيغ زده و متأسفانه خون بسياري از دست داده. مهدي دچار افسردگي شديد و عفونت زخم مقعد و روده بود و روز جمعه، خواهر او تنها در منزل بوده و مأموران اورژانس در آخرين لحظات خونريزي شديد شريان مچ مهدي را بند مي آورند. آنها تلفن جديدم را نداشتند تا زودتر خبرم كنند و بتوانم كمكي بكنم يا حداقل خبررساني كنم. ظاهرا" پزشكان در بيمارستان مجبور شده اند دو كيسه خون به مهدي تزريق كنند و از مرگ حتمي نجاتش دهند. متأسفانه امكان رفتن به شهرستان محل زندگي آنها را ندارم ولي تلفني خبر مي گيرم. اينها تبعات جنايات كثيفي است كه به بهانه حفظ حاكميت ولي فقيه عادل! در زندانها انجام داده اند. مهدي هنوز بستري است و خواهرش مي گويد هيچ حرفي نزده و نمي زند. آيا حرفي هم مانده كه بگويد؟ ما را چه شده است؟ قلبم تير مي كشد...
[پي نوشت]: چندروز قبل كه تلفن كردم و مهدي درباره «پدرام» برايم حرف ميزد، بنظر اميدوار مي آمد.خواهرش مي گفت دارد بهتر مي شود. وقتي شنيده بود همدردي مردم چقدر زياد است، حس كردم دارد احياء مي شود. اما ظاهرا" خوش بيني زيادي داشتم.افسردگي غيرقابل پيش بيني است و درمانش زمانبر است. حس تنفر از خود و نااميدي، يكي از بدترين اثرات تجاوز جنسي است. دنبال امكان خاصي براي فرستادن او به خارج هستم.(بودم! از اينجا پست قبل را بايد اصلاح كنم!) ساعتي قبل كه تلفني احوالپرس مهدي بودم، پدرش را در جريان اين فكر،يعني خروج مهدي از كشور قرار دادم. مخالفت كرد و سربسته از من خواست ماجراي خارج فرستادن مهدي را فعلا" دنبال نكنم. دليلش را نگفت. كلا" بعد از خودكشي پسرش شديدا" وحشت كرده و ترسيده، به عنوان يك پدر دركش مي كنم و فعلا" ايده خارج كردن مهدي را پيگيري نمي كنم تا وضعيت آنها را بهتر بررسي كنم. همچنين بد نيست برخي دوستان هم از شخص كم بضاعت و تحت تعقيب من، توقعات «شدني و ممكن» داشته باشند. من امكانات بسيار محدود و محدود و محدودي دارم! درستش اين است.«امكانات حتي محدود هم ندارم!» در يادداشت تازه ام نوشته ام اين هفتاد روزه «واقعيت» زندگيمان چگونه در معرض خطر بوده و هست! انتشار يادداشتم را كه درباره «مصاحبه جمعه شبم زير سايه تعقيب مأموران» آماده كرده بودم، بدليل اهميت خبر رگ زني مهدي عزيز، عقب انداختم. اگر آن را بخوانيد (فردا انشاءالله آن را در وبلاگ مي گذارم) مي بينيد جمعه شب فقط «١٠ دقيقه» با دستگيري فاصله داشتم! بعضي دوستان نسخه هايي داده اند كه فقط «حضرت سوپرمن» قادر به انجامشان است! پس اين دوستان(!) فعلا" درباره راههاي رفتن به كردستان و تركيه و دوبي يا بردن پيش دكتر نسخه ندهند لطفا"!
[پي نوشت ٢]: «مهدي» را نااميدي به فرجام رگ زني كشاند! معروف است شيطان،ابزار و اسباب تسلط بر آدميان را به فروش گذاشت! ابزار شهوت، خشم، دروغ،و...! مي گويند گرانترين ومؤثرترين ابزار شيطان در آن بازار مكاره،«افسردگي و يأس» بود! شيطان گفت:«نا اميد كردن آدمي، آخرين و مؤثرترين حربه من است!» ديشب از يكي از مأموران كه مدام تهديدنامه برايم ايميل مي كند،مجددا" كلي فحش و ناسزا و تهديد دريافت كردم.تهديدهايش مهم نيست.اما چيزي نوشته بود كه مرا به فكر فرو برد. چند روز است دوستاني در فيس بوك صفحه «حمايت از بابك داد» ايجاد كرده اند. نه براي حمايت از «شخص داد»،بلكه براي «حمايت از آزادي بيان او» و اشخاصي كه براي بيان حقيقت، ناگزير مي شوند براي حفظ جان خود و خانواده شان، ترك خانه و كاشانه و وطن كنند. صفحه اي با اين آدرس: www.facebook.com/group.php?gid=123300322650 آن مأمور در ايميلش به عدم استقبال مردم از عضويت در اين صفحه و اقدام حمايتي، اشاره اي كرده و كنايه اي زده و نوشته بود:« فقط ١٦٠٠ نفر؟ براي همين ١٦٠٠نفر حامي! جون خودتو كف دستت گرفتي؟ ديدي شما توي اقليت هستين؟ باورت شد؟» راستش اعتراف مي كنم او با اين «ترفند شيطاني»،توانست مثل يك بازجو مرا نااميد كند، يا حداقل ساعتي مرا به فكر فرو ببرد! راستي «آزادي بيان» اشخاص همين تعداد حامي دارد؟ نكند با همين ترفندها، دوستان دربند يا خانواده هاي آنان را به نااميدي برسانند و آنها را بشكنند؟ من بطور مطلق،«هيچ» براي تحقير شخص خودم توسط آن مأمور شيطان صفت ناراحت نشدم. اما ترفند شيطاني نظام يعني «نا اميد كردن» بدجور مؤثر است. اين را گفتم كه تأكيد كنم «اميد»، تنها نياز اساسي اهالي جنبش سبز است و «يأس»، سم مهلك آن است. خانواده زندانيان نبايد نااميد شوند، آزادشدگان و قربانيان شكنجه ها و تجاوزها و مبارزان، نيازمند روحيه بخشي و اميد هستند. ما بايد راه را بر چيرگي دلسردي و يأس بر خود و خانواده زندانيان و قربانيان ببنديم. راستي چرا ما مردم براي حمايت از زندانياني كه براي دفاع از حق و رأي ما، اسير شده اند و شكنجه مي شوند، به «افطار خانواده زندانيان» پشت ديوارهاي اوين نپيونديم؟ چرا آنجا «افطار ميليوني» برپا نكنيم؟ بگذار ننگ باتوم زدن به روزه داران هم در پرونده نظام ثبت شود. بگذار روزه مان را با باتوم افطار كنيم، اما خانواده زندانيان را دلگرم و اميدوار كنيم.چرا ما مردم پنجشنبه ها به بهشت زهرا نرويم و مزار شهيدان سبزكفن را غرق دسته هاي گل نكنيم؟ چرا شنبه ها، به «مادران داغدار» در پاركها سر نزنيم؟ چرا از يك كليك ساده روي پتيشن هاي اعتراضي و سايتها و گروههاي حمايت از زندانيان و مبارزان دريغ مي كنيم؟ آيا مي دانيد كودتاچيان از اين حمايتهاي شما و بودنتان به زانو درخواهند آمد؟ آنها دارند پتيشن مصنوعي «تقاضاي محاكمه موسوي و كروبي» را به دنيا ايميل مي كنند! نكند ما هدف را فراموش كنيم و نااميد شويم. يادتان باشد آخرين ترفند شيطان،«نااميد كردن» آدمي است. خدا نكند شيطان بتواند نااميدمان كند! وگرنه اين ديكتاتورها، نسل آزاديخواهي و حق طلبي را در اين سرزمين از ريشه مي خشكانند.«مهدي» قرباني نااميدي از احقاق حقش در اين حكومت است. داروي او و ما و فعالان و خانواده هاي زندانيان و اسباب پيروزي جنبش سبز ما، فقط «اميد» است. آن «مأمور موظف!» و ايميل تحقيرآميزش درباره حاميان من، «عدو»يي بود كه «سبب خير» شد كه از ضرورت اميد بيشتر بنويسم.يا حق!
(پي نوشت٣): دوستان از بحث فيس بوك عبور كنيد.از آن ماجرا،مثالي زدم تا درباره شيوه هاي شيطاني مأموران نظام بعد از «تفرقه افكني» و «ترديدافكني» از ترفند كثيف «نا اميد سازي» سخن بگويم. من از همه ادوستان facebook ممنونم، اما غرضم تأثير مخرب «وسوسه يأس» شيطان بر ماست. پس لطفا" پيام اصلي بحث را گم نكنيد:«امروز و هرروز افطار با خانواده زندانيان،اوين!»

۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

«جماعت بمن چه؟» را آگاه و همراه كنيم !

«آقاي...» دارد ميرود خانه، كه اتفاقي مي افتد وسط يك تظاهرات و درگيري! راهش را كج مي كند كه پليسها او را با مردم «اشتباه!» نگيرند. اسمش و رسمش «بمن چه؟» است! پس او را «آقاي بمن چه؟» صدا مي كنيم كه قرار است امروز،اتفاق بسيار مهمي را تجربه كند. او كاري به كار مردم ندارد و هرچه مي گويند تقلب شده،كودتا شده، كشتار شده ... مي گويد:«خب قبول دارم! اما بمن چه؟ من دنبال يه لقمه نون بي دردسرم و از باتوم و زندان هم مي ترسم! وگرنه ميدونم چي داره ميشه!» دلش از سنگ نيست، با ديدن فيلم كشتارها يا شكنجه ها غمگين مي شود،اما راستش مي ترسد! ترس يك واقعيت است و خيليها از خيلي چيزها مي ترسند. آقاي «بمن چه؟» اهل تظاهرات و باتوم خوردن نيست و با اينكه مي بيند مردم توسط بسيج و پليس باتوم مي خورند، اما به خودش دلداري ميدهد كه «بالاخره يه طوري ميشه! چرا من برم وسط؟ اصلا" بمن چه؟» او سعي مي كند از «مهلكه» فرار كند. زني زير مشت و لگد بسيجيها جيغ ميزند:«بيشرفا! من خواهرتونم!نزنيد!» چند جوان مي ريزند و بسيجيها را فراري مي دهند و زن نجات پيدا ميكند. آقاي «بمن چه؟» در دلش ذوق مي كند اما جلو نمي رود. فقط زير لب مي گويد:«جان! بنازم به غيرتتون!» يك لباس شخصي كنارش ايستاده و همين يك جمله را كه مي شنود، يقه او را مي چسبد و دوستان بسيجي اش را صدا ميزند! مي ريزند سر «آقاي بمن چه؟» و بدجوري كتكش مي زنند. يكي مي گويد:«ببريدش توي ون! از اول تو نخش بودم! رهبر اين مادر...ها همينه!» بدجور باتومش مي زنند.«آقاي بمن چه؟» هرچه خواهش و تمنا مي كند، باتومهاي بيشتري بر سر و بدنش فرود مي آيد.از بين چكمه مأموران، ملتمسانه به جمعيت اطراف نگاه مي كند.باتومي به سرش مي خورد. چشمانش تار مي شود. مي بيند همه مردم اطراف شبيه خود او شده اند! همه را «جماعت بمن چه؟» مي بيند! از بي تفاوتي هاي قبلي خودش متنفر مي شود و آرزو مي كند كسي به كمكش بيايد اما«اين جهان كوه است و فعل ما ندا!». او را كشان كشان به سمت ون مي برند! با نوميدي در دل مي گويد: «يعني كسي نيست كمكم كند؟» اين ماجرا را همين ديشب از زبان يك شخص حقيقي در تهران شنيده ام. انتهاي ماجرايش را فعلا" نمي گويم تا كمي فكر كنيم! فكر كنيم كه چندبار گفته ايم: «بمن چه؟» و بعد ببينيم چطور و چگونه «تاوان بي تفاوتي» خود را داده ايم؟كمي فكر كنيم به يادمان خواهد آمد. هر وقت ظلمي ديده ايم و بي تفاوت رد شده ايم و خودمان را كنار كشيده ايم،يعني گفته ايم:«بمن چه؟» بعد از مدتي سر خودمان يا عزيزانمان بلايي آمده كه جريمه آن بي تفاوتي بوده است! ترديد نكنيد، اين رسم روزگار است و ردخور ندارد! حالا اخبار جنايتها و شكنجه ها و تجاوزهاي هولناك را مي بينيم و حتي ناراحت مي شويم، اما خودمان را توجيه مي كنيم: «از من يك نفر كه كاري بر نمياد! خدا خودش تقاص اينا رو مي گيره به حق امام...!» بعد مي رويم پي ادامه زندگي عاديمان! اين يعني «دلم سوخت ولي خب بمن چه؟» بعد روزي خودمان يا عزيزانمان، مورد ظلم همين حاكمان ظالم قرار مي گيريم و در دل آرزو مي كنيم اي كاش همه دنيا به كمك ما برخيزند و حق ما را بگيرند و بي تفاوت نباشند! اما مي بينيم ديگران هم مثل خود ما، جزو «جماعت بمن چه؟» هستند! اينطور هيچ تغييري در وضع و سرنوشت ما رخ نمي دهد. مي پرسيد خب چه بايد بكنيم؟ رمز خروج از اين طاعون بي تفاوتي چيست؟ خودتان بهتر مي دانيد. بايد مردمي را كه مخالف ظلم و ستم هستند، اما اهل راهپيمايي هم نيستند،آگاه و روشن كنيم و از آنان بخواهيم از «جماعت بمن چه؟» فاصله بگيرند و بي تفاوت نباشند. در كارهاي جمعي بي خطر شركت كنند و نسبت به سرنوشت ستمديدگان شكنجه ها و تجاوزها بي تفاوت نباشند. اگر اهل خطر حضور در تظاهرات نيستند، روشهاي بي خطر نافرماني مدني را انجام بدهند. روشهايي مثل الله اكبرهاي شبانه، يا «بيرون كشيدن پول از بانكها و تبديل پول به دلار» كه قبلا" شرحش را نوشته ام و يكي از همين كارهاي جمعي ولي بي خطر و «بسيار مؤثر» است. تلاش كنيم هر كدام ٣ نفر از اطرافيانمان را از «جماعت بمن چه؟» جدا سازيم و قطره قطره آنها را به «اقيانوس همه با هم ملت» پيوند بزنيم. اين افراد بي تفاوت را همراه همان مردمي كنيم كه رمز پيروزي يعني «وحدت» را دريافته اند و در آن روز،«همه با هم» يكدل شدند و ريختند و «آقاي بمن چه؟» را از دست لباس شخصيها نجات دادند و براي نجات او، به عنوان يك هموطن باتوم هم خوردند و هرگز نگفتند:«بمن چه؟» حالا زخم سر و بدن آقاي «بمن چه سابق!» بهتر شده و ترسش هم از باتوم ريخته است! او ديشب از لاي پنجره اتاقش در يك مجموعه آپارتماني بزرگ، همزمان با مصاحبه تلويزيوني احمدي نژاد،سر بيرون كرد و با ساير مردم همصدا شد و شعار «مرگ بر ديكتاتور!» سر داد. ساعتي مهمانش بودم تا همسايه اش ايايد!(همسايه او يك قرباني و شاهد است كه براي ديدنش در تهرانم!) برادر آن قرباني گفت چنين همسايه اي داريم كه زخمي و بستري است. بجاي انتظار براي رسيدن فرد مورد نظرم،رفتم به عيادت «آقاي بمن چه؟»! او ميخواهد فردا شنبه هم با «همه» باشد. خيلي مصمم بنظر ميرسد. ميخواهد پول و پس اندازش را از بانك بيرون بكشد و تمام آن را دلار و يورو بخرد. وقت خداحافظي خيلي محكم گفت:«ديگر هرگز و هيچوقت نخواهم گفت بمن چه؟» شما چطور؟/[پي نوشت]: برخي خوانندگان عزيز،براي حمايت از من و ترجيح آوارگي و خانه بدوشي براي نوشتن و دفاع از حقانيت مردم و مظلوميت قربانيان،و انعكاس صداي مظلومانه مردم، صفحه اي در «فيس بوك» ايجاد كرده اند. ضمن قدرداني از همه آنها و شما،اگر خواستيد عضو اين جمع «حاميان معنوي» باشيد، به اين صفحه برويد و عضو شويد. «نكته مهم» اين است كه نظرات من،فعلا"فقط در وبلاگم «فرصت نوشتن٢» (www.babakdad.blogspot.com)منتشر مي شوند و بعد توسط دوستان و دهها هموطن ديگر منتشر و تكثير مي شوند، كه از همگي آنان سپاسگذارم. واما نشاني صفحه«حاميان بابك داد»چنين است. اگر خواستيد عضوش شويد: www.facebook.com/group.php?gid=123300322650

۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سه‌شنبه

«ميرحسين كروبي»! اسم رمز وحدت جنبش سبز است!

قبل نوشت: خبر خوش امروز، يكي نامه قدرداني و همدلانه مهندس موسوي به شيخ شجاع مهدي كروبي براي افشاي جنايات و تجاوزهاست. همدلي شان دائمي باد. خبر خوش ديگر، «اتحاد مقدس» آقايان موسوي، كروبي و خاتمي و تشكيل جبهه «راه سبز اميد» است. اتحاد اين بزرگان، جنبش آزاديخواهي و حق طلبانه مردم ما را سريعتر به پيروزي خواهد رساند. اين «وحدت مقدس و سبز» بر شما ملت آزاديخواه كه عمري از اختلاف افكني منافقانه حاكمان آسيب ديده ايد و تلاشهايتان بي نتيجه مانده، مبارك! در آستانه سالروز ٢٨ مرداد،اين «اتحاد»،گوياي هوشمندي رهبران جنبش است كه امكان تكرار تفرقه اندازي بين «مصدق-كاشاني» راخنثي كردند. اتحاد مقدسشان هميشگي باد!/ توضيح: اين مقاله را ساعاتي قبل از انتشار اين دو خبر خوش نوشته بودم. خوشحالم كه بسياري از نگرانيهاي اين يادداشت، از بين رفت./ من از هيچ چيزي به اندازه اختلاف افكني و تفرقه اندازي در جنبش سبز نمي ترسم! حتي تصور لو رفتن محل اختفاء و احتمال دستگيري و شكنجه ام، مرا اينقدر دچار وحشت نمي كند! ايجاداختلاف بين سران و اهالي جنبش سبز، همه زحمات و دستآوردها و سختيها و خون قربانيان و شكنجه اسيران سبز را بر باد خواهد داد. اين بزرگترين آرزوي كودتاچيان و مقامات نظام است و براي اختلاف افكني در جنبش سبز از «همه نيروها و سرمايه هاي خود» استفاده مي كند. براي مقامات نظام، هيچ اتفاقي بهتر از اين نيست كه جنبش سبز با اختلافات دروني فروبپاشد و آنها هم از هيچ چيزي به اندازه «وحدت» اهالي جنبش سبز نمي ترسند! هر صدايي كه وحدت و يكدلي كروبي و ميرحسين وخاتمي و رفسنجاني و علماي شجاعي مثل منتظري و صانعي و ساير حق طلبان را توصيه و تبليغ كند و «يكدلي» را فرياد بزند،«خارچشم» مسئولان نظام است كه سالهاست با اختلاف افكني بين نخبگان و ملت توانسته اند، نيرو و انرژي مخالفان را «خنثي» و بي اثر كنند و بر مسند قدرت نامشروع خود باقي بمانند. اين شيوه منافقانه، روش همه ديكتاتورهاست، اما روشهاي نظام كنوني براي ايجاد شكاف و اختلاف در مردم، روشهايي جديد، مدرن، هوشمندانه و دقيق هستند. آنها براي اين كار، سرمايه گذاري كلاني كرده اند. بسياري نيروهاي وبلاگنويس و كامنت نويس و هزاران تلفن كننده به شبكه هاي ماهواره اي را آموزش داده و به انواع اختلاف افكني و ايجاد شبهه و ترديد و اطلاعات و اخبار غلط و «شايعات هدفمند!» بر عليه رهبران و مؤثرين جنبش سبز، به كاري شبانه روزي و حقوقهاي مكفي! مشغول كرده اند. اكنون آنها بيشتر از هميشه، وحدت آقايان كروبي،موسوي و خاتمي و هاشمي را «نشانه» گرفته اند. انرژي نيروهاي اپوزيسيون خارج كشور را هم با همين روشهاي مزورانه و اختلاف افكنانه «خنثي» مي سازند و با بزرگنمائي اختلافاتي «كه الان وقتش نيست»، دعواهاي كاذب را براه انداخته و يا با «تحريك منافقانه» احزاب اپوزيسيون، به هدفشان يعني خنثي كردن انرژي نيروها «توسط خودشان!» مي رسند. اين روزها نشانه هاي شوم ايجاد اختلاف بين موسوي و كروبي بيشتر شده اند. برخي از خناسان، سعي دارند يكي را بر ديگري متمايز كنند يا بكوبند. البته كسي منكر تفاوتهاي شخصي و برخي ديدگاههاي سياسي و روشهاي مبارزاتي اين دو بزرگمرد نيست و روشنگري درباره اين تفاوتها،كار بدي نيست؛ مشروط بر اينكه در راستاي تحكيم اتحاد و همسوئي آنان باشد. نكند مطلب ما حاوي «تمايز» يكي بر ديگري باشد و ناخودآگاه به ايجاد بدبيني و اختلاف افكني (هدف نظام) كمك كنيم. تاريخ معاصر و بخصوص قضاياي كودتاي ٢٨ مرداد و ايجاد شكاف و اختلافات بين «مصدق - كاشاني» مقابل روي ماست. نگذاريم كليد پيروزي جنبش سبز، يعني «وحدت» را از ما بدزدند. خوشبختانه اين هوشياري عالي درموسوي وكروبي وجود دارد و به خوبي، فعاليتهاي همديگر را حمايت و «هم پوشاني» مي كنند. خبر بد براي مقامات نظام نامشروع، اين است كه كروبي و موسوي بر يك «هدف واحد» هم قسم و يكدل و متحد شده اند. خبر بدتر كه لرزه بر اندام مقامات نظام انداخته، «تقسيم كار» آگاهانه و هوشمندانه بين آقايان كروبي و موسوي و وحدت بي نظيرشان در انجام موازي كارهاست! و باز خبر بدتر براي رهبري و كودتاچيان اين است كه با دستگيري يا تعرض به هريك از اين شخصيتها و بزرگان سبزانديش ديگر، با دست خود «شيشه عمر نظام» را خواهند شكست و طرفداران «متحد و يكدل» اين بزرگواران، يكصدا به قيامي عمومي دست خواهند زد. من از روز اعلام نامزدي ميرحسين موسوي و هفته ها قبل از انتخابات، بر «حمايت همزمان» از موسوي و كروبي تأكيد داشتم و واژه تركيبي «ميرحسين كروبي» را براي اين حمايت همزمان ابداع نمودم، كه خيلي زود سر زبانها افتاد. آن شعار تازه مربوط به فضاي رقابتي انتخابات بود و به منظور تجميع و اتحاد «مخالفان احمدي نژاد» طراحي شده بود.هرچند موسوي و كروبي در همان دوران رقابتها، شرافتمندانه و دوستانه رقابت كردند و محبوبيتشان نزد مردم صدچندان شد. حالا كه دوران رقابتهاي انتخاباتي تمام شده،ما به اتحاد و يكدلي بيشتري نيازمنديم. هركسي كه سخنش بوي تفرقه اندازي بدهد، حتي اگر در ظاهر خودش را طرفدار يكي از اين دو عزيز نشان دهد،«وحدت مقدس» جنبش سبز را نشانه گرفته و در راستاي اهداف تفرقه افكنانه مقامات نظام كار مي كند. با عبرت از تاريخ و كودتاي ٢٨ مرداد و با هوشياري صد در صدي وحدت را پاسداري كنيم و اجازه ايجاد اختلاف بين «مير حسين كروبي» را ندهيم. با هيچ خدعه و ترفندي، فريب نخوريم و «ميرحسين كروبي» را تحت هيچ شرايطي تنها نگذاريم. پيروزي نزديك است وما بنا داريم بعد از پيروزي هم از سمبل و نماد وحدتمان «ميرحسين كروبي» حمايت كنيم. /[پي نوشت]: برخي خوانندگان عزيز،براي حمايت از من و ترجيح آوارگي و خانه بدوشي براي نوشتن و دفاع از حقانيت مردم و مظلوميت قربانيان،و انعكاس صداي مظلومانه مردم، صفحه اي در «فيس بوك» ايجاد كرده اند. ضمن قدرداني از همه آنها و شما،اگر خواستيد عضو اين جمع «حاميان معنوي» باشيد، به اين صفحه برويد و عضو شويد (صفحه شخصي «بابك داد» در فيس بوك را هم يكي از دوستان عزيزم ساخته كه راستش خودم هم آدرس «لينكش» را ندارم كه اينجا اعلامش كنم! ولي با جستجوي نام من در فيس بوك، ظاهرا" مي توانيد آن صفحه را هم بيابيد و آدرسش را به من هم بدهيد! و عضو جمع دوستان شويد. «نكته مهم» اين است كه نظرات من،فعلا"فقط در وبلاگم «فرصت نوشتن٢» (www.babakdad.blogspot.com)منتشر مي شوند و بعد توسط دوستان و دهها هموطن ديگر منتشر و تكثير مي شوند، كه از همگي آنان سپاسگذارم. واما نشاني صفحه«حاميان بابك داد»چنين است. اگر خواستيد عضوش شويد:
www.facebook.com/group.php?gid=123300322650

۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

«باطل السحر» اختلاف افكني هاي هدفمند نظام، تكثير صداهاي اتحادآفرين است!»

اول خواستم اين مطلب را بدليل اينكه نكند بحثي «شخصي» شود، در وبلاگ منتشر نكنم. اما نكات و هشدارهايي در آن هست كه براي هوشياري دوستان جوانتر مفيدند و براي ساير خوانندگان، ضروري است. كاش يكي از دوستان،لينك مطلب موردبحث را براي ديگر دوستان در بخش كامنتها بگذارد تا خوانندگان، در خلال نظرات كاربران آن پست سايت بالاترين، يك «ترم فشرده!» از چگونگي ايجاد جنگ رواني توسط يك كاربر خاص! را در يك جامعه مجازي ببينند و بگذرانند! در جامعه مجازي بالاترين، يك نفر طرحي (خوب يا بد) داده با اين عنوان: «بابك داد و كاري كه از دست ما برمي آيد!» او از كاربران ديگر،خواسته تا نظر و راهكارشان را درباره اين طرح بدهند. چند نفر راههايي را كه به ذهنشان رسيده،نوشته اند. «ماكت كوچكي» از آنچه را كه در جامعه واقعي ما رخ ميدهد،در جريان اين بگومگوها مي توان ديد. اما به محض «جدي شدن» بحث و به قول بالاتريني ها، به محض «داغ شدن!» موضوع، سروكله برخي افراد خاص در اين جامعه مجازي هم پيدا مي شود كه شبيه معادلهاي واقعي شان در جامعه واقعي ايران امروز ما،٣ ويژگي عمده دارند: اول اينكه در «اقليت» هستند، اما به لطف دموكراسي در جامعه بالاترين، حق رأي و آزادي بيان دارند ولي غالبا" از حق آزادي بيان براي «كشتن آزادي بيان» ديگران يا لجن مال كردن مخالفان خود استفاده مي كنند .دوم اينكه اين افراد معدود، بسيار بي منطق هستند و سوم اينكه خيلي خوب بلدند (يا آموزش ديده اند و شغل سازمانيشان اين است!) كه جنگهاي رواني و بحثهاي حاشيه اي راه بيندازند و مثل بزرگترانشان در روزنامه كيهان،براي افراد پرونده «نيمه پنهان» بسازند و سوابق اشخاص را «مورد دار!» كنند! در نهايت وظيفه«پرسنلي!» اين افراد بي نام و نشان، كه شغلي جز كامنت نويسي، لجن مال كردن و ايجاد جنگ رواني ندارند و دائم آنلاين و حاضر به جواب هستند، شكستن «عزم جمعي در اكثريت» است. راحت دعوا راه مي اندازند. راحت هر شخصي را بي حيثيت و هتك حرمت مي كنند. و با پوشش اسم مستعارشان، خود را هر بار در قالب چيزي مثل يك زنداني سياسي و يا مبارز ضدنظام! «جا» مي زنند تا حرفشان كه در راستاي منافع نظام و براي ايجاد شبهه و ترديد و اختلاف در جمع است، مقبول(!) واقع شود. نكته ظريف اينكه اخيرا" مأموران تبليغاتچي نظام براي دفاع از نظام،ناچار مي شوند در ظاهر از ادبيات مخالفان نظام استفاده كنند و به عنوان «شاهد عيني!» ابتدا از نظام انتقاد كنند، بعد مثلا" به بي بي سي فارسي بگويند:«ديگر اعتراضات مردمي تمام شده و خبري نيست!» به هرحال بحثي كه در بالاترين شروع شد و به حاشيه رفت،«ماكت كوچكي» بود از شيوه هاي ايجاد جنگ رواني يك اقليت،و ناكام گذاشتن يك كار جمعي. حال درباره آن بخش موضوع،نكاتي بگويم كه به «شخص بابك داد» مربوط بود يا هست. اولا"درباره مطالبي كه كاربري بنام«امريكا!» درباره سوابق! دوستي با من نوشته ومطلقا" كذب است،مي گذرم. اما به اين بهانه مي خواهم بگويم من از بدگويي هاي برخي سايتهاي خاص! خيلي خيلي بدترم! داعيه پاكي و عصمت ندارم. آن «عصمت» بماند براي نايب و ماموران امام زمان،كه براي حفظ قدرت نامشروعشان،به «عصمت» بچه هاي ملت تعرض مي كنند!ديگر «من» برايم اهميتي ندارد كه بخواهم از شخص خودم دفاع كنم. من «خودم» را پشت سر گذاشته ام تا بتوانم از حقانيت رأي مردم و خونهاي به ناحق ريخته شده بگويم و بنويسم.هرگز ادعاي عرفان و ايثار ندارم و دنبال قهرماني هم نيستم! اما فقط بايد از پوسته ات بزني بيرون و «پيله» خود را بشكافي تا پروانه شوي و «گلستان را ببيني!» وگرنه بايد در لاك و پيله «من» خودت بماني و كرم باشي و كرم بميري! من آنچنان غرق تماشاي اين گلستان «حق بچه هاي وطنم» هستم كه بدگويي يا اتهام زني و شبهه افكني ها را ناشنيده وامي گذارم. پروانه كوچكي هستم و وظيفه ام گفتن و نوشتن از گلزار غصب شده ايران است! تا از داغ لاله،خون شقايق و گلهاي پرپرشده اين باغ بنويسم، كه توسط جنايتكاران كودتاچي كشته شده يا مورد شكنجه و تجاوز جنسي قرار گرفتند. هيچگونه «نفع شخصي» در دفاع از مهدي يا پدرام يا ندا و سهراب وجود ندارد.اما«نفع جمعي» فراواني دارد كه همگي خواهان آنيم.به حكم ادب از دوستاني كه نوشته هايم را تكثير و ترجمه و لينك و منعكس مي كنند،از سبزهاي بالاترين واز ساير هموطنان براي همكاريشان در نشر واقعيات اين نظام جائر سپاسگزارم. اين «همكاري جمعي» و «همدلي» ما براي بيان حقانيت و انعكاس مظلوميت ملت،سعادتي است كه بيان و تكثير آن،امروزه نصيب من يا شما شده است. براي «خنثي سازي» نيرنگ حاكمان در ايجاد اختلاف و شكاف ميان مردم، امروزه بايد متحد باشيم.از هركسي كه قدمي برمي دارد، يا «معبري» را در اين ميدان مين باز مي كند،و يا هر كسي كه در صف دژخيمان متجاوز «خط شكني» مي كند و هر كسي كه صداي مظلوميت ملت را است و آن را بيان مي كند،بايد دفاع كنيم و صداي او را تكثير و منعكس نمائيم. اين روزها افشاي جنايات نظام،سود شخصي براي گوينده اش ندارد و بجز «خواندن شهادتين» و آمادگي براي مرگ معناي ديگري ندارد. براي همين هر صدايي كه گوشه اي از مظلوميت ملت ما را بيان كند، بايد بدون درنگ تقويت و تكثير شود. تنها رمز پيروزي ملت ما، «وحدت» و يكدلي و يكصدايي است. مراقب اختلاف افكني و بازيهاي رواني مأموران سايبر سپاه و نظام در اينترنت و فورومها و بالاترين باشيم. آنها سالهاست بر مسند قدرت باقي مانده اند، چون ما فريب اختلاف افكني ها و بازيهايشان را خورده ايم. هركسي امروز كلامش بوي نفاق و دوبهم زني و اختلاف افكني بدهد،بايد منزوي شود. امروز زمان يك كاسه شدن همه نيروها براي غلبه بر «شيطان معظم!» يعني سران اين نظام ضدبشري است و يادتان باشد: «بزرگترين نيرنگ شيطان، ايجاد اين باور است كه شيطان وجود ندارد!»، در حاليكه «شيطنتهايش» به سادگي قابل ديدن و قابل فهم اند! آنها در لباس ميش، گرگ صفتند! «باطل السحر» اختلاف افكني هاي مأموران خبره امنيتي نظام، فقط اتحاد ماست. پيروزي نزديك شده است، با غفلت و فريب خوردگي دورش نسازيم. [ پي نوشت]: چند دوست ناديده ام، براي حمايت و تكثير صداي مردمي كه از حنجره و قلم من بيان ميشوند (و نه براي حمايت از شخص من) يك صفحه در فيس بوك راه انداخته اند. ضمن تشكر از آنها و هر تلاشي كه صداي مظلوميت مردم ما را تكثير و منعكس كند، نشاني آن صفحه را مي گذارم،تا اگر خواستيد از اين روش حق طلبي حمايت كنيد عضوش بشويد. www.facebook.com/group.php?gid=123300322650

[اخطار! كروبي را تهديد نكنيد! وگرنه...!]

«مهدي طائب» فرمانده بسيج گفته:«اگر كروبي ٤ شاهد نياورد، بايد ٨٠ ضربه شلاق بخورد!» به بزرگترها و فرمانده ها و رهبر طائب اخطار ميكنم او را «كنترل» كنند! مطمئن باشند تعداد شاهدان و قربانيان تجاوزهاي جنسي در زندانهاي كودتاچيان، خيلي بيشتر از آن است كه امثال «طائب» منتظر چهارتايش باشند و حكم شرعي صادر كنند! اما تضميني نيست مثل «قتل ندا» يا «تيراندازي بسيجيان به مردم» كه فيلمشان دنيا را تكان داد،اسناد و مدارك و حتي شخص قربانيان و شاهدان را انكار يا «امحاء» و سربه نيست نكنند! مدارك و شواهد را به مجامع جهاني مي دهيم تا هيچ تهديدي بر عليه شاهدان و قربانيان تجاوزها در كار نباشد و هيچ كشوري جرأت نكند با نظام و دولتي كه با سركوب معترضان و تجاوز به فرزندان ملت بر سر كار آمده، مناسبات و روابط برقرار كند. اين روزها آرام نيستم. آتشينم! با همه خشمم، اصول تحقيق را يك به يك انجام ميدهم.در حال تحقيق و سرزدن به چند شاهد مطمئن و يك قرباني جنايات اخير هستم. سرنخهاي آنها را از «مهدي» گرفته ام كه بعد از شنيدن حرفهايم از صداي آمريكا و شنيدن اخبار همدردي مردم خوب ايران،باور كرد هيچ گناهي نكرده و عصمتش محفوظ مانده، آرام شد و از لاك افسردگي بيرون آمد و آرام آرام چيزهايي يادش آمد كه سرنخهاي تازه اي هستند. خودش داوطلبانه تلفن كرد و نكات تازه اي را گفت كه كمك بزرگي است به افشاگريهاي دقيق تر! دراولين فرصت، پرده از يك جنايت كثيف ديگر در كمپ كهريزك بر مي دارم. به زودي براي كساني كه چهره واقعي اين نظام را هنوز نشناخته اند، از «دندانپزشكي كمپ كهريزك!» پرده بر مي دارم. در حال تكميل تحقيقات و گفتگو با دو قرباني اين جنايتها هستم. اما اخطار ميكنم هرچه وحشي گريهاي مقامات نظام با «اسيران سبز»(زندانيان) بيشتر شود،و يا اگر مداحان وكفن پوشان اوباش فدايي رهبر، جرأت كنند و به رهبران جنبش سبز بخصوص شيخ غيرتمند و شجاع مهدي كروبي، تعرض و جسارتي بكنند، يا تهديدي نسبت به آقايان موسوي و خاتمي صورت دهند، قسم ميخورم برخي از تحقيقات و يافته هايم را «قبل از تكميل تحقيقات» و قبل از اتمام بررسيهاي جامعي كه في المثل در مورد «مهدي» كردم و خطرات تماس و حضور در منزلشان را براي «دقت تحقيقات» به جان خريدم، منتشر خواهم نمود. روش تحقيق من در اين روزهاي اختفاء، وقت گيرتر هستند و شخصا" تا از ابعاد واقعي ماجرايي اطمينان كامل پيدا نكنم،يا مدارك و اسنادش را شخصا" نبينم، منتشرشان نمي كنم.اگر هم از صحت ماجرايي مطمئن شوم، مانند ماجراي دردناك تجاوزها به «مهدي» تا پاي جان، پاي «حقانيت» او خواهم ايستاد. اما حالا اعلام مي كنم اگر تهديدهاي امثال طائب و احمدخاتمي و علم الهدي بر عليه آقاي كروبي قطع نشود، به همين اطمينان ٥٠ و٦٠ درصدي فعلي كه درباره دو جنايت ديگر دارم، اكتفا كرده و منتشرشان خواهم كرد. اگر گزندي به اسيران و رهبران و اهالي جنبش سبز برسد (تأكيدم روي حجاريان، تاجزاده و بخصوص كروبي است) از تصاحب مادر پسرجوان ١٦ ساله اي به نام «پدرام/اسم مستعار است» توسط قاضي ناجوانمرد پرونده سخن مي گويم و قبل از تكميل تحقيقاتم، اين ماجرا را افشاء مي كنم. به شهادت مهدي،«پدرام» هم سلولي او بارها مورد تجاوز قرار گرفته و قاضي پرونده، از تجاوز مأموران به پدرام، بوسيله موبايل خودش، فيلمي تهيه كرده و مادر جوان او را تحت فشار گذاشته بود ١٠ميليون تومان رشوه بدهد تا با «يك تعهد ساده!» پدرام را آزاد كند!(تحقيقاتم در اين مورد و هويت اين قاضي كامل نشده، اما آمر اصلي او چه كسي جز مقام معظم رهبري است؟) مادر پدرام بعد از تأمين و پرداخت رشوه ده ميليوني به قاضي،مورد سوء استفاده قاضي قرار گرفته وبراي نجات جان فرزندش از دست متجاوزان وحشي، ناگزير تسليم خواسته جنسي قاضي شده است.ظاهرا" فيلم تجاوز مأموران به پدرام،از موبايل جناب قاضي رشوه گير لو رفته!(مطمئن نشده ام. صحت و سقم آن بماند تا وقتي خود سند بدستم بيايد) اواخر هفته بنا دارم بروم و جزئيات اين دو ماجرا را دربياورم و با يك پزشك زندان و بستگان يك قرباني ديگر هم ديدار كنم. اما اگر تهديدها بر عليه موسوي و كروبي قطع نشود و اگر لازم بدانم، قبل از اتمام تحقيقاتم،همه آنها را افشاء خواهم كرد. مگر آنكه جانم را قبل از آن گرفته باشند و حقيقت اين جنايات را، با جسم من دفن كنند. اما مطمئن باشيد حتي با كشتن من، حقيقت اين جنايات نخواهند مرد و ترتيبي داده ام كه ماجراي اين حقايق تلخ، بر زبانهاي ديگري جاري شوند. من از دفاع از مظلوميت و حقانيت مهدي و پدرام و ملت گروگان و دربند ايران، فارغ نمي شوم.مدتهاست با همه ضعفها و اشكالاتم، با خداي خودم عهد بسته ام با «حقيقت گويي» همآغوش بمانم، خواه زنده باشم، خواه مرده! و «مگس» كوچكي باشم كه فرعون يا نمرود زمان را از پاي درآورد!/بابك داد [پي نوشت]: ازشما و همه لطفهايتان صميمانه ممنونم.مي دانيد اگر امكان پاسخ به ايميلهاي شما را ندارم،دليل امنيتي دارد و عمل به توصيه بچه هاي سبز اينترنت است.همچنين از دوستاني كه نوشته هايم را تكثير و ترجمه و لينك و منعكس مي كنند،و از گويا و بالاترين ودنباله و ساير هموطنان بدليل همكاريشان براي نشر واقعيات اين نظام ستمكار سپاسگزارم. مطمئنا" ميدانيد در اين «همكاري جمعي»،كسي بدنبال منفعت شخصي نيست و «همدلي» ما براي بيان حقانيت و انعكاس مظلوميت ملت است كه سعادت بيان مظلوميتشان، امروز نصيب من يا شما شده است. پس در بيان و انعكاس اين نظرها و نوشته ها،«شخص» مهم نيست! امروز بايد از هركسي كه «معبري» را در اين ميدان مين باز مي كند،و يا هر كسي كه در صف دژخيمان متجاوز «خط شكني» مي كند و هر كسي كه صداي مظلوميت ملت را است و آن را بيان مي كند،دفاع كنيم و صداي او را تكثير و پخش و منعكس نمائيم. اين روزها «نفع شخصي» در دفاع از حق، وجود ندارد و اگر امثال «مهدي» يا ساير قربانيان شكنجه ها و تجاوزها،ببينند صداي مظلوميتشان شنيده مي شود و جايگاهشان در جامعه محترم است و صداي مظلوميت آنها در جهان«پژواك» دارد، احساس تنهايي وانزوا نمي كنند ومثل مهدي دوباره«احياء» مي شوند و از جنايات ديگر پرده بر مي دارند. اين كار،موجب «بازسازي روحيه» بچه هاي درهم شكسته اي مثل مهدي شده و نقشه نظام كودتاچي، براي سركوب روحيه آزاديخواهي جوانان از طريق تجاوز و آزار جنسي را خنثي مي سازد. پس هر حركت كوچكي براي افشاي جنايات نظام،وقتي «مؤثر» است كه نشر چندباره و تكثير شود تا تأثيراتش صدچندان شود و «پژواك» پيدا كند. در اين همصدايي، «اركستر حق طلبي» مردم رنجديده ما در جهان طنين افكن مي شود و ما وقتي «ما» بشويم، مطمئنا"پيروز خواهيم شد. ياحق.

۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

نافرمانی های مدنی/بک


«تبديل پول»؛


يك روش بي خطر و ساده!


از امروز، همه پول هايتان را از بانكها درآوريد


و بلافاصله به «ارز» تبديل كنيد و نگه داريد!


توضيح ضروري: براي آنكه دوستان نامطلع، از چگونگي بودنم در ايران و نوشتن و مصاحبه هايم دچار اشتباه نشوند كه اين نظام خونريز، سعه صدر و صبوري «تحمل مخالفان» را دارد، اين توضيح را هربار مختصرا" مي گويم. من به همراه خانواده ام از فرداي كودتا (23 خرداد) و به محض تماس مشكوك مأموران و احساس احتمال دستگيري، خانه و كاشانه را ترك نموديم و خانه بدوشي را انتخاب كرديم. آوارگي را برگزيدم تا بتوانم بنويسم و بگويم و «صدايي» باشم از «حقانيت ملت» و افشاگر جنايتهايي باشم كه از قبل از انتخابات 22 خرداد شروع شد و بعدها وحشيانه ادامه يافتند و ابعاد هولناكشان روز به روز بيشتر آشكار مي شود. پس ادامه بودنم در ايران، به لطف آوارگي و انتخاب زندگي مخفي است! وگرنه نايب خودخوانده امام زمان، تحمل كمترين صداي مخالفي را ندارد و مأمورانش، تا به حال از دستگيري من عاجز مانده اند. نكته ظريف اينكه هر روز ادامه بودن ما، «سند انكار/» قدرت امنيتي اين نظام است./ بابك داد


آقاي خامنه اي بدون درك درست از جنبش سبز و «روشهاي مدني» آن، حركتهاي مسالمت جويانه و مدني ملت متمدن ما را «كاريكاتوري از انقلاب 57» دانست و با ناشي گري، نظام اسلامي(!) را معادل نظام طاغوت خواند و ادعا كرد بر خلاف طاغوت، اين نظام در مقابل حركتهايي مانند انقلاب سال 57 «مستحكم» است و تازه اين حركتها مثل انقلاب هم نيست و «كاريكاتور انقلاب57» است! ظاهرا" ايشان بدرستي در نيافته اند كه «خصوصيت جنبش سبز»، همين است كه بنا ندارد با روشهاي سخت و خونين، نظام فاسد و مستكبر را تسليم يا سرنگون سازد و حق خود را پس بگيرد، براي همين اعتراضات مدني و روشهاي نرم اعتراضي مردم را به سخره مي گيرند.


در يادداشت قبلي گفتم، اگر مقامات نظام از «شدت خشم و نفرت عمومي» اين ملت خبر داشته باشند، آرزو مي كنند اي كاش با يك «انقلاب مخملين» و «براندازي نرم» و بدون خونريزي بركنار شوند. حال مي خواهم چندتايي از اين راههاي «بي خطر براي مردم» و «مؤثر» براي سرنگوني مخملي و نرم(!) اين نظام خونريز را مطرح كنم. راههايي كه از خلال نظرهاي بچه هاي فهيم و آگاه جنبش سبز دستچين شده اند و نظر و فكر و ايده خود شما مردم است. اين هم آخرين «لطف» اهالي جنبش سبز به سران اين نظام، تا با يك روش مخملين و نرم، قدرت را ترك كرده و به صاحبان اصلي آن يعني ملت واگذار كنند. اگر جنايتهاي نظام ادامه يابند، شايد بعد از اين به تناسب درندگي و خونخواري نظام، از تبليغ اينگونه روشهاي نرم و مخملين منصرف شويم و «با زبان خودشان»، سخن بگوييم!


***


«اقتصاد» و ثروت نفت و پولهاي درگردش ملت، اصلي ترين «ابزار قدرت نظام» است. نظام بخصوص با تكيه بر «منابع عظيم مالي مردم»، به كشورها و گروههاي تروريستي «رشوه» مي دهد تا باقي بماند. با استفاده از اين ثروتها، با كشورهاي حريصي مثل سوريه و روسيه و چين و ونزوئلا و كوبا و... مبادلات سنگين اقتصادي دارد و براي گروههاي تروريستي مثل حزب الله لبنان و حماس فلسطين، پولهاي كلان مي فرستد. با همين ثروت عظيم «ابزارهاي سركوب ملت» را خريداري مي كند و آدمكشان و شكنجه گران را درر «روسيه» آموزش مي دهد و يا آدمخواراني را از لبنان و اردن و سوريه وارد كشور مي كند تا ملت را سركوب كنند. حال ما مي خواهيم اين نظام نامشروع را تسليم خواست ملت كنيم و اگر تسليم اراده ملي نشد، او را سرنگون سازيم.اما


از يك طرف «كارد» ظلمها و جنايتهاي اين رژيم خونريز به «استخوان» همگي ملت رسيده است و از طرفي، شك نداريم كه اين نظام با «همّت جمعي» همه مردم «ساقط» مي افتد. اينها واقعيتهاي موجود ماست. اما در هيچ كشوري، همه مردم هم اهل مبارزه و ايستادگي و پرداخت هزينه هاي سنگين و خون دادن و زندان رفتن و شكنجه شدن نيستند. پس بايد بدنبال راههايي باشيم كه «همه ملت» بتوانند به سادگي اجرايش كنند. راههايي كه «ساده و بي خطر» باشد و ملت را بدون پرداخت هزينه هاي سنگين و خونريزي به مقصودشان برساند. فقط هم قسم شويم كه اگر چنين راههاي كم خطري پيش پايمان گذاشته شد، «سهم» خود را بدون خطر و دشواري بدهيم تا اين سرزمين روي آزادي ببيند و از شّر دزدان بيت المال خلاصي يابد.


حالا اين شما و اين هم چند راهكار «بي خطر، ساده» ولي مؤثر كه حتي از لحاظ مادي هم برايتان «سودآور» خواهند بود! اين راهها را فرزندان شما در جنبش سبز كه هر كدام يك سرباز و يك رهبر هستند، پيشنهاد كرده اند و من فقط تجكيع شان كرده ام. اين روشها، بعضا" به لحاظ مالي «سودآور» هم هستند اما اگر همين كارهاي سودآور را هم، با «نيت خالصانه» و براي گرفتن تقاص خونهاي به ناحق ريخته شدن عزيزانمان انجام دهيد، اجر مبارزه شما هم به اندازه ساير مبارزان، مأجور خواهد بود. اين كارها با همه سادگي شان، ضربه هايي بسيار سخت بر سيستم اقتصادي نظام فرو مي آورد.


ابتدا راهها را مي گويم و بعد توضيح كوتاهي درباره هركدام مي نويسم. بعد تصميم بگيريد آيا دوست داريد «مهرماه»، فصل پائيز اين نظام و هنگامه تسليم و يا حتي سرنگوني آن باشد؟ آيا دوست داريد تا دو،سه ماه ديگر، جانيان و متجاوزان و شكنجه گران را در محكمه هاي عدالت ملي ببينيد كه محاكمه و مجازات مي شوند؟ اگر آري، از همين فردا اين كارها را انجام دهيد.و بدانيد «خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهد، مگر آنكه خودشان بخواهند!» پس براي تغيير سرنوشت خود و فرزندانمان، همه با هم همّت كنيم! حكومت ظلم پابرجا نمي ماند، اگر ما همت كنيم.


1- تمام پولها و سپرده هايتان را از بانكها و سيستم بانكي خارج كنيد. حساب بانكي تان را خالي كنيد. چك پولهاها و تراول چكهايتان را تبديل به پول نقد يا «ارز» كنيد! اين شامل هموطنان خارج از كشور هم مي شود. آنها بخصوص با قطع كامل كارهاي بانكي در شعب بانكهاي ايراني، كمك بزرگي به اين طرح مي كنند.


2- بدون از دست دادن وقت، تمام پولهاي نقدتان را از «ريال» تبديل به «دلار» يا «يورو» كنيد و ارزهاي خود را در خانه نگهداري نماييد. در ادامه خواهم گفت تقاضاي زياد «ارز» باعث چه صدماتي بر نظام اقتصادي جمهوري اسلامي مي شود.


3- بدهي هاي بانكي و هرگونه اقساط وامهاي بانكي خودتان را حداقل در سه ماه آينده پرداخت نكنيد. هيچ فيش بانكي براي دستگاههاي دولتي از قبيل پرداخت جريمه اتومبيل، قبوض آب و برق و تلفن و موبايل پرداخت نكنيد. اگر از قطع شدن اين خدمات نگرانيد، بدانيد اين «نگراني» و يا «قطع برق و تلفن» كمترين هزينه من و شما براي آزادي كشورمان خواهد بود. يادمان باشد در اين راه،ديگران «خون» داده اند و هنوز در زندانها شكنجه مي شوند.


4- كليه «اوراق بهادار» يا «مشاركت» خود را به بانكها پس بدهيد و پول آنها بگيريد و آن پولها را هم به ارز و بخصوص به «دلار» يا «يورو» تبديل كنيد و در خانه و مكان امني نگهداري كنيد.


5- از پرداخت هرگونه عوارض و ماليات خودداري كنيد. اين كار را تا سه ماه انجام ندهيد. وجوه و سپرده هاي خود را از دستگاههاي دولتي مثل سازمان حج و زيارت و وزارت مسكن و خودروسازهاي داخلي «سايپا» و «ايران خودرو» پس بگيريد. هر نوع پولي نزد دستگاههاي دولتي داريد، پس بگيريد.


6- صندوقهاي صدقه كميته امداد را «تحريم» كنيد و به هيچ عنوان در آن صندوقها صدقه نريزيد. اين صندوقها، قلك هاي ميلياردي نظام هستند و پولهاي من و شما، مطلقا" به جيب مستضعفان نمي رود.


7- هرگونه كالايي از محصولات چين، روسيه و كشورهاي حامي دولت كودتا را «تحريم» كنيد و از كوچك و بزرگ، شكلات يا تلويزيون ساخت اين كشورها را نخريد.


8- از پرداختن خمس و زكات و وجوه شرعيه به «مراجع خاموش» پرهيز كنيد و در عوض، مراجع مبارزي مانند آيات عظام منتظري، صانعي، بيات، دستغيب و ديگران را از لحاظ بنيه مالي و با پرداخت وجوه شرعيه تقويت كنيد.


9- از ريختن نذورات و كفاره و هر نوعوجهي در حرم امامان معصوم(ع) و امامزادگان خودداري كنيد و پرداخت نذورات خود را مطابق احكام شرعي «تعليق به بعد» كنيد. ميزان درآمد حاكمان از اين حرمين شريف فوق العاده و سرسام آور است. قطع اين نذورات و تأثير بالاي اين كار را دست كم نگيريد.


شما هم به راههاي مشابه فكر كنيد و آنها را به يكديگر بگوييد يا براي ما بنويسيد. يادتان باشد همين راهها را هم از ميان ايده هاي خود شما مردم جمع آوري و تدوين كرده ايم. حال درباره هر مورد، توضيح كوتاهي مي دهم. شرح و بسط آن را خودتان فكر كنيد و يا از اهلش سئوال كنيد.


اگر پولهاي خود را از بانكها و سپرده هاي خود را از دستگاههاي دولتي مثل سازمان حج و زيارت ايران خودرو و سايپا و وزارت مسكن و... پس بگيريد، سيستم مالي كشور در زمان كوتاهي فلج مي شود.البته همه با هم بايد تلاش كنيم و مي كنيم. اگر شما شروع كنيد، ضرر نخواهيد كرد.تضمين مي كنم.


اگر پول نقدتان را به ارز رايج مثل «يورو» يا «دلار» تبديل كنيد، «تقاضا» براي خريد ارز بالا مي رود. سپس قيمت دلار و يورو در بازار از كنترل دولت خارج مي شود و نظام بانكي نمي تواند ارز مورد نياز مردم را تأمين كند و نمي تواند ارز مورد نياز مردم را به بازار «تزريق» كند. يعني آنقدر ارز در اختيار ندارد. كمبود دلار و يورو باعث افزايش قيمت آنها در بازار مالي و افت شديد «ريال» مي شود. دولت رانتخوار از كنترل انحصاري بازار عاجز مي شود و بدين ترتيب، در كمتر از دو ماه، شريان اقتصادي دولت قطع و سيستم اقتصادي دولت كودتا زمينگير مي شود.


بخش بسيار كلاني از ثروت مردم نزد وزارت مسكن و حج و زيارت و خودروسازهاي داخلي است. با اعلام انصراف از حج و خريد مسكن و خودرو، و پس گرفتن پولتان، اين ثروت را از دست حكومت بيرون بياوريد و تبديل به «دلار» كنيد كه مطمئنا" دولت و نظام بانكي قدرت تهيه اين ميزان دلار را نخواهند داشت. ارزش «ريال» به طور مقطعي نزول شديدي خواهد كرد و اقتصاد نظام زمينگير خواهد شد. اقتصاد «پاشنه آشيل» نظام است. بدون اين ثروت، نظام نه قدرت سركوب ملت و خريد آدمكشان را دارد، نه مي تواند به بسيجيان حقوقهاي آنچناني بدهد تا بچه هاي ملت را بزنند و بكشند و بگيرند و پسران و دختران عزيز مردم را در زندانها مورد تجاوز قرار دهند، و نه توان ساختن كمپ ها و آشويتس هايي مانند زندان كهريزك را خواهند داشت و نه مي توانند به دنبال ماجراجويي هاي هسته اي و ساختن بمب اتمي بروند و ايران را درگير جنگ و تحريم كنند.


با اين كار، همچنين ارزش پولمان را كه به شكل «ارز» در اختيار داريم نيز حفظ مي كنيم و در هنگام «سقوط دولت» و سقوي «ريال»، چون ارزش مالي «ارز» كاهش پيدا نمي كند، ارزش پول ما هم حفظ مي شود. بعد از پيروزي جنبش سبز، اقتصاد كشور مثل بناهاي ديگر بازسازي خواهند شد. تمام ارزها را به «ريال سبز» تبديل خواهيم كرد و «ريال» را به جايگاه واقعي اش در اقتصاد دنيا ترقي خواهيم داد.


اگر بدهي بانك و اقساط تسهيلات، مالياتها و عوارض مختلف خود را ندهيد، بانكها و دستگاههاي دولتي و شهرداريها و قوه قضائيه براي پس گرفتن وامها و مالياتها، دچار «حجم انبوهي» از پرونده ها مي شوند و زمينگير و درمانده خواهند شد.


اگر كالاهاي چيني و روسي و كشورهاي حامي كودتاچيان را نخريد، مبادلات دولت كودتا با آن كشورها در كمتر از دوماه قفل مي شود.


اگر صندوقهاي صدقه كميته امداد را تحريم كنيم، و از پرداخت نذورات در امامزاده ها خودداري كنيم و خمس و وجوه شرعيه را به «مرج خاموش» ندهمي و حداقل آن را به سال بعد موكول كنيم، نظام نمي تواند با اين پولهاي نذورات و صدقه ها و وجوه شرعيه، به فلسطين و لبنان و سودان و سوريه پولهاي كلان بدهد و يا 18 و نيم ميليارد دلار پول و شمش طلا به سوي لبنان بفرستد كه در تركيه كشف و ضبط بشود.با اين طرح، نظام ديگر نمي تواند با پولهاي ملت ما، براي دختران در سوريه و لبنان و سودان(!) جهيزيه تهيه كند و آنها را به خانه بخت بفرستد و در عوض، دختران و حتي پسران زنداني ما را در اختيار مزدوران لبناني و اردني و سوري قرار دهد تا آنها را مورد تجاوز قرار دهند. همچنين پشتوانه مالي مقام رهبري و «نظام رانت محور» او نيز به شدت ضعيف شده و از بين مي رود.


اين نظام نامشروع را با روشي «بي خطر»، ساده، بدون هزينه جاني و حتي از لحاظ مالي «سودآور» زمينگير و تسليم و سرنگون خواهيم كرد. شروع كار از همين فردا. شما، شخص خود شما، شروع كننده و نفر اول باشيد. برويد بانكها و سايپا و حج و زيارت و.... و پول هايتان را پس بگيريد و بلافاصله «يورو» و «دلار» بخريد. اين نظام را بدون خونريزي و با روشهايي «مدني» و مدرن، تسليم يا سرنگون مي كنيم. آن چنان كه از فرط فلاكت، به دريوزگي بيفتند و ناچار شوند تسليم خواسته هاي برحق مردم شوند و قدرت نامشروع را رها كنند و حاكميت را به ملت بسپارند.


از صبح فردا، «همه با هم» شروع كنيم. يادمان نرود «رمز پيروزي» ما در اين جنبش سبز، «وحدت» و «سبقت» است و كسي نبايد منتظر ديگري بماند. بسم الله!


توجه: انتشار و تكثير و ارسال با ايميل و فتوكپي اين مطلب، «ساده ترين» و «مؤثرترين» كاري است كه شما خواننده گرامي مي توانيد براي «فلج كردن نظام مالي» رژيم تهران انجام بدهيد. «اسم بنده» را هم از روي اين نوشته ها برداريد، تا شائبه «شهرت طلبي» در كار نباشد. من در زندگي مخفي ام در ايران، فعلا" به شدت از شهرت و نام طلبي پرهيز دارم و زندگيم به لحظه اي خطا و دستگيري و اعدام بند است. اما با تكيه بر همت خود و لطف خدا، وظيفه ام را انجام مي دهم. شما هم اگر مي خواهيد به وظيفه خود عمل كنيد، تا هركجايي كه دستتان مي رسد، براي انتشار و براي عمل به محتويات اين مطلب كه حاصل فكر اهالي خوش فكر جنبش سبز است، تلاش كنيد. درست است كه «نظام جور و ظلم رفتني است»؛ منتها نه با انفعال ما! همه بايد تلاش كنيم و مايه بگذاريم. يا حق!