فقط تا ظهر اولین روز ثبتنام انتخابات ریاست جمهوری، بیشتر از هفتاد نفر برای رئیس جمهور شدن نامنویسی کردند! این رقم تا پایان مهلت پنج روزه ثبتنام، بسیار فراتر خواهد رفت. رقم نامزدهای ریاستجمهوری در دورههای قبل تا ۱۰ هزار نفر هم رسیده! این ناشی از آسانی شرایط نامزدی برای مهمترین پست اجرایی کشور است، اما چه معناهای دیگری در نهان آن پنهان است؟
🔹مشت نمونه خروار!
اینکه در هر دوره با نامزدهای عجیب و غریب و شعارهای انتخاباتی خندهدارشان روبرو شویم و آن را با دیدهی تفریح ببینیم به کنار، حقیقت این است که این افراد فقط «بخشی از جمعیتی» هستند که مدعی ریاست جمهوری و نجات کشور هستند و به دلایلی مثل دوری راه و یا مشکلات دیگر پایشان به وزارت کشور نرسیده، وگرنه حتماً آنها هم ثبتنام میکردند. این یک نقص بارز در قانون انتخابات است که «تعمداً» فکری برای رفع آن نمیشود! چرا؟!
این به عنوان «مشتی نمونه» از خروارها انسانی معرفی و تبلیغ میشوند که «جامعهی ایرانیان» را تشکیل میدهند! آدمهایی با حداقل تخصص و سواد و شخصیت باثبات و بدون کمترین درک درست از واقعیت خود! دیوانگانی که ادعایشان در حد رئیسجمهوری است! آیا این حقیقت جامعه ماست؟
بخندیم یا متأسف باشیم، انتخابات ما از ساعت اول ثبتنام تا آخر شمارش آراء در «ویترین رسانهها» است و دیده میشود. و همینها داوری جهانیان درباره ایران را شکل میدهند!
🔹 تخریب دموکراسی!
آیا ثبتنام این تعداد آدم عجیب و غریب که انتخابات را به «سیرک» تبدیل میکنند، عجیب نیست؟ آیا عجیب نیست فردی که ادعای پیامبری میکند، یا آدمهایی که دچار «بیماری روانی مشهود» هستند، به آسانی به وزارت کشور میآیند و جلوی دوربین خبرنگاران خودنمایی میکنند و باعث وهن دموکراسی در ایران میشوند؟
این افراد بقیه ایام سال کجا هستند؟ و چه میکنند؟ مگر اینها جزو افراد فعال و مدعی ریاست جمهوری نیستند؟ پس چرا فیالمثل یکی از این هزاران نفر را در «مراسم مذهبی بیت رهبری» نمیبینیم؟ چرا آنجاها جلوی دوربینهای خبرنگاران ظاهر نمیشوند؟ چرا یکی از اینها را در مراسم نمازجمعه تهران و وسط سخنرانی ائمه جمعه نمیبینیم؟!
به نظرم حضور این همه نامزد عجیب و غریب در مهمترین رخداد «باصطلاح» دموکراتیک جمهوری اسلامی یعنی انتخابات، جای سئوال دارد. این روند غیرعادی است و با خوشبینانهترین حالت؛ به قصد تمسخر مردمسالاری و دموکراسی «هدایت و یا تشویق» میشود.
🔹تطهیر نهاد ولایتفقیه!
این سیل هدایتشده نامزدهای عجیب، به مخاطبان القاء میکند که اگر شورای نگهبان نباشد و اگر ردصلاحیتها نباشد، با نامزدهای این شکلی طرف خواهید بود! وجود این نامزدهای عجیب، خودبخود مردم را با «نظارت استصوابی» که کاملاً برعلیه مردمسالاری است، آشتی میدهد!
در صورتی که «میشود و باید» که برای شرایط نامزدی ریاست جمهوری، معیارهای مشخص و حداقلهای قانونی گذاشت و آنها را در همان مرحله ثبتنام اِعمال کرد.
در غرب که مهد دموکراسی است، فقط «یکی از شرایط نامزدی» جمعآوری تعداد مشخصی امضا و طومار مردمی است. و راههای فراوان دیگری هست که میدانید.
🔹این سیل نامزدهای عجیب، بهترین روش «تطهیر نهاد ولایت فقیه» است. چه کسی این نوع دموکراسی و هرجومرج را بر داشتن یک رهبری واحد و اتوکشیده ترجیح میدهد؟ سهل است که این روند غیرعادی، برای تخریب چهره نظام انتخاباتی است. و روشی است برای «تطهیر نهاد ولایت فقیه» که از سوی طراحان خاصی «هدایت و تشویق» میشود.
🔹 علاقه رسانهها و خبرنگاران به ضبط و پخش خبر از این نامزدهای عجیب و غریب «قابل درک» نیست! تفریح کردن با افرادی که علائم بیماری روانی در آنها مشهود است، نه حرفهای است و نه اخلاقی!
نمایش و بزرگنمایی این افراد، در واقع خدمت کردن به همان تفکری است که معتقد است «مردم شعور تشخیص ندارند» و باید ولیفقیه به جای آنان تصمیم بگیرد!
رسانههای ما باید متوجه این نکته باشند چه تصویری از واقعیت جامعهی بیمار ما مخابره میکنند. اگر این بخش واقعیت را نمایش میدهند، باید رد این افراد را در جاهای «مقدس!» هم نشان بدهند. و لنز دوربین را در بیت رهبری هم به شکار این قبیل افراد بفرستند.
🔹مجلس باید با تغییر قانون انتخابات به این روند مضحک پایان دهد.
مضحک است که نامزدی رئیسجمهوری از شرایط ثبتنام گواهینامه رانندگی هم آسانتر است! و عجیب است که مجلس در هیچ دورهای، برای تغییر قانون انتخابات ریاست جمهوری فکری نمیکند!
🔹به هرحال، روند ثبتنام نامزدهای ریاست جمهوری، برای تمسخر دموکراسی و مقدسکردن نهاد سلطنت فقیه است. و من همچنان باور دارم که این روند مضحک، از جایی طراحی، هدایت و یا تشویق میشود!
بابکداد
۲۲ فروردین ۹۶
نشانی تلگرام:
http://t.me/babakdad
۲ نظر:
سلام جناب داد
می خواستم نکته ای را به عرض شما برسانم تا اگر مقبول نظر شما هم افتاد با توجه به امکانات رسانه ای که در اختیارتان است آنرا به گوش هموطنانم برسانید.
با یک سری سوال شروع میکنم:
وضعیت عمومی کشوری که در آن زندگی میکنیم چگونه است؟
از نظر اقتصادی در رفاهیم؟از نطر اجتماعی در یک اجتماع سالم زندگی میکنیم؟ از نظر فرهنگی دارای یک فرهنگ متعالی هستیم؟از نظر علمی یک کشور تولید کننده علم و تکنولوزی هستیم و در این زمینه روی پای خودمانیم؟از نظر سیاسی دارای یک حکومت و نظام آگاه به منافع مردم،برآورنده نیازهای جامعه و پاسخگو به نیازهای ملتش هستیم؟از نظر مدنی دارای آزادی در دسترسی به حقوق انسانی خود هستیم و کرامتمند زندگی میکنیم؟
به این سوالات می توان چندین سوال دیگر هم افزود اما وقتتان را بیشتر نگیرم و به همین ها اکتفا کنم.
از هر کدام از آحاد جامعه که این سوالات را بپرسید مطمئنن جوابشان با حد مطلوب فرسنگها فاصله دارد.
متاسفانه وضعیت اقتصادی مردممان بسیار نامطلوب است و بسیاری در فقر زندگی میکنیم.اجتماعی بیمار و مبتلا به بسیارآسیب هائیم ،از دروغ،ریا ,نفاق بگیرید تا,فاصله های نجومی طبقاتی. طلاق بالا،انواع بزه ها,فحشا,خیانت,عدم اعتماد مردم به هم ودهها آسیب اجتماعی دیکرکه همه غرق در آنیم.فرهنگ کارمان که جزو بدترین هایییم،فرهنگ ترافیکیمان که واویلا،همه از هم ناراضی و همه خود را محق و از دیگران طلبکار.در علم و تکنولوژِی اکثرا مصرف کننده.حکومتان فارغ از منافع مردم دنبال بلند پروازیهای خود است و سیاستمدارانمان شده اند افرادی فاسد،جاه طلب،خودخواه،منافق و دروغگو.با کوچکترین اعتراض هم میروی کنار نرگس محمدی ها و آرش صادقی ها.
اگر بخواهم همه آسیب هایمان را بشمرم مثنوی هفتاد من کاغذ میشود.پس اینجاهم به همین اکتفا میکنم.
واقعا در کجا و به چه شکلی داریم زندگی میکنیم؟اگر بگویم کم کم کشورم را دارد لجن میگیرد و ما هم داریم به این لجنزار که اسمش را زندگی گداشته ایم عادت میکنیم،دروغ گفته ام واغراق کرده ام؟
اگر جوابتان مثبت است راه نجاتمان چیست؟
اصل حرفم در اینجاست.
از آنها که شرایط را مساعد یا حداقل رو به جلو میدانند بگذریم.آنها مسببان این وضعند و انتفاعشان در شرایط موجود است.فعلا آنها به کنار.اما سال هاست افراد و جریاناتی در کشور از شرایط ناراضیند و شعار اصلاح میدهند.راه حلشان هم اصلاح تدریجی است.نزدیک هر انتخاباتی که می شود یک سری هیولا را نشانمان میدهند و میگویند :
ببین!این مصباح یزدی است،تئوریسین خشونت،خیلی بد است.میخواهی حذفش کنی؟میدانیم آدم خوبی را نظام معرفی نکرده،ولی این دری نجف آبادی ازاو بهتر است.خیلی بد نیست یک کم بد است.پس به او رای بده.از ترس رسایی به خانم صفدر حسینی رای بده.از ترس جلیلی به روحانی رای بده.
ما را از نجاست میترسانند تا به همین لجن پناه ببریم.واقعا شرایط ما از بیست سال پیش بهتر شده؟رو به اصلاحیم؟آنها به این نکته توجه ندارند که مردم به شرایط خو میگیرند.اگر دیگر بوی گند این لجنزار برایمان عادی شد چه؟فساد و تباهی و دروغ را امری عادی شمردیم و بدتر از آن خودمان هم به آن مبتلا گشتیم چه؟آنموقع چقدر باید صبر کرد تا این کلِ آلوده اصلاح شود؟بعضی ها میگویند همین قدر که ونزوئلا نیستیم جای شکر دارد.ارزش پولمان دو ساله یک سوم نمی شود،مرغ و تخم مرغ و گوشت روزانه و ساعتی بالا نمیرود ،باید شاکر بود!چرا انتظاراتمان انقدر نزول کرده؟یعنی امکانات ما در این حد است؟شأن ما برای زندگی این مقداریست که برایمان فراهم کرده اند؟
شعار میدهند:صبر اصلاحطلبانه و تحمل حرکت تدریجی از گلوله خوردن هم سختتر و گاهی از شهادت هم باارزشتر است.ولی توجه ندارند که این یعنی همراهی با ظلمِ ظالم.یعنی صبر در وخیم تر شدن اوظاع.پزشکی که به امید بهبود ، اجازه انتشار سرطان به همه بدن و ریشه دواندن غده ای بدخیم را میدهد، خیانتکار به بیمار نیست؟
این زمین بازی که حکومت جلوی ما چیده زمین بازیِ ما نیست.هیچ کجای این بازی به نفع ما نیست.پس چرا تن به بازی در چنین زمینی بدهیم.بازیگردان خیلی حرفه ای شده.بازی دادنمان را هر روز بهتر می آموزد.فقط به صحنه ثبت نام ها نگاه کنید:با این جانوران که نشانمان میدهد کداممان دست بوس شورای نگهبان نمیشویم که با رد صلاحیت خدمتمان را میکند؟از طرف دیگر، کنار این جانوران،زاکانی و مهرداد بذرپاش این کوتوله های سیاسی به چشممان رجل سیاسی نمی آیند؟میبینید؟بازی استادانه چیده میشود.ما هم هر دوره چقدر راحت بازی میخوریم و تن به بازیشان میدهیم.آخر بازی هم جنتی(توصیه کننده به یک وعده غذایی برای روزمان)می شود رئیس مجلس خبرگانمان.
همه هم با آمار مشارکتمان در انتخابات،ژست مشروعیت و مقبولیت میگیرند.دشمن ترین مان با انگشت های جوهریمان پای کارنامه خود مهر تائید میزند.
بنظر شما اگر در بیست سال گدشته زمین بازیشان را ترک کرده بودیم هنوز هم باز به همین ترتیب بازی را میچیدند.اگر میگویند صبر کردن از شهادت هم سخت تر است این صبر ،صبر در عواقب مبارزه با ظلم است نه در همراهی ظالم.وگرنه در همراهی ظالم که کنار سفره انقلاب نیش نیست،نوش است.فیش حقوق نجومی و زمین و رانت نجومی است.سهم ما از این اصلاح تدریجی چه بوده.زندگی زیر خط فقر و دفترچه قسطِ وام بدست، جلوی باجه بانکها،در حال دادن بهره هایی که هیچ نزولخواری در هیچ کجای دنیا آنقدر نمیگیرد.یا در صف سبد کالای صدقه ای یا در ترافیکِ بی مدیریتی بر شهر، در حال مسافر کشی برای تامین شهرییه نجومی فرزندانمان برای تحصیل کردن.
آیا اگر آمار مشارکتمان در انتخابات در بیست سال گدشته زیر بیست درصد بود,یا خیابان ها در راهپیماییها خالی بود،سخنرانی های مسئولین مسطمع نداشت و برای سخنرانی آنها در شهرمان از ساعت شش صبح نمیرفتیم و برایشان جیغ و سوت و هورا نمیکشیدیم باز هم این چنین به بازیمان میگرفتند؟
این خود مائیم که با انگشتهای جوهری جلوی دوربین خبرنگارها پای سند ظلم بر خود را مهر کرده ایم.آری صبر کردنی هم اگر هست صبر در عدم همراهی ما بر ظلم بر خودمان است.
راه نجات توسل به نجومی خواران نیست راه نجات شناخت قدرت مردم است و مردم یعنی من+شما
ارسال یک نظر