آرزوهايي براي تو،
اول از همه برايت آرزومندم كه سبز شوي،
و اگر هستي، جهان را هم سبز بخواهي،
و اگر اينگونه نيست، دوران زردي ات كوتاه باشد،
و پس از اين خزان، زنده بماني و عاشق بهار شوي.
آرزومندم كه زمستانت فرا نرسد، اما اگر پيش آمد،
بداني چگونه به دور از آفت هاي خزان و سرماي زمستان زندگي كني.
برايت همچنان آرزو دارم دوستاني داشته باشي،
برخي منتقد، و برخي همراه
از رنگهاي سبز و قرمز و آبي و سفيد و...
كه دست كم يكي در ميانشان
بي ترديد مورد اعتمادت باشد.
و چون زندگي بدين گونه است،
برايت آرزومندم كه دشمن نيز داشته باشي،
نه كم و نه زياد، درست به اندازه،
تا گاهي باورهايت را مورد پرسش قرار دهد،
كه دست كم يكي از آنها اعتراضش به حق باشد،
تا كه زياده به خودت غرّه نشوي.
و نيز آرزومندم مفيدِ فايده باشي
نه خيلي غيرضروري،
تا در لحظات سخت
وقتي ديگر چيزي باقي نمانده است
همين مفيد بودن كافي باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد.
مهم نيست كارهاي بزرگي انجام بدهي،
مهم اين است كارهاي كوچك را با عشقي بزرگ انجام بدهي.
و اين يعني مفيد بودن.
همچنين، برايت آرزومندم صبور باشي
نه با كساني كه خودي هستند و اشتباهات كوچك مي كنند
چون اين كارِ ساده اي است،
بلكه با كساني كه خودي نمي داني و اشتباهات بزرگ و جبران ناپذير مي كنند
و با كاربردِ درست صبوري ات براي همه آنها نمونه شوي.
و اميدوام اگر جوان كه هستي
خيلي به تعجيل، رسيده نشوي و به مقام بزرگي نرسي!
و اگر رسيدي، خوب تاريخ خوانده باشي و به عبرتهاي آن احترام بورزي!
و اگر پيري، به جواني احترام بگذاري و تسليم نااميدي نشوي!
چرا كه هر سنّي خوشي و ناخوشي خودش را دارد
و لازم است بگذاريم در ما جريان يابند.
اميدوارم حيواني را نوازش كني!
به پرنده اي دانه بدهي، و به آواز يك سَهره گوش كني!
وقتي كه آواي سحرگاهيش را سر مي دهد.
چرا كه به اين طريق
احساس زيبائي خواهي يافت، به رايگان.
اميدوارم كه دانه اي هم بر خاك بفشاني
هرچند خُرد بوده باشد
و با روئيدنش همراه شوي. سبز شوي. بالنده شوي.
تا دريابي چقدر زندگي در سبزي يك درخت وجود دارد.
و چقدر زندگي در ميانه اين مردم است...
بعلاوه، آرزومندم روزي حكومتت را خودت انتخاب كني
زيرا در عمل به آن نيازمندي
و براي اينكه چندوقت يك بار
عكس رئيس جمهورت را جلو رويت بگذاري و بگوئي: "اين انتخاب من است".
فقط براي اينكه روشن كني كدامتان اربابِ ديگري است!
و در پايان، اگر مرد باشي، آرزومندم زن حق طلبي داشته باشي
و اگر زني، شوهر حق خواهي داشته باشي
كه اگر فردا در زندان باشيد، يا پس فردا شادمان در آزادي قدم بزنيد؛
باز هم از عشق حرف برانيد تا از نو بيآغازيد.
اگر همه ي اينها كه گفتم فراهم شد؛
ديگر چيزي نمانده تا برايت آرزو كنم.
پس تو برايم آرزو كن. كه تو خوشبخت تري. كه تو سبز تري...
توضيح: اين قطعه برداشتي شخصي است از نوشته اي منسوب به ويكتور هوگو / بابك داد
۱ نظر:
امیدوارم خانواده ای همراه با عقایدتان داشته باشید تا تاییدتان کنند نه تنبیه و تمسخر و توهین به انچه که به ان معتقدید (از جانب فرزند سبز یک خانواده ی سیاه ذوب شده در ولایت سفیه)
ارسال یک نظر