۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۸, شنبه

آيا مهاجراني سخنگوي جنبش سبز است؟

آيا مهاجراني سخنگوي جنبش سبز است؟

در خبرها خوانده كه :"عطاءالله مهاجراني گفته جنبش سبز خواهان حفظ ولايت فقيه است!" اين بهانه اي است تا باز به يادش بياورد كه سبز، رنگ سفر بي بازگشت است. رنگ كوچ هميشگي عزيز و دلبندش است. بهانه اي مي شود تا به ياد بياورد كه عزيزش رفته و ديگر اينجا نيست! اين روزها، هر چيز كوچكي برايش اين بهانه را فراهم مي كند و بر دلش نيشتري وارد مي سازد. او هنوز داغ دار است. نگاهش به اتاق خالي فرزندش است. به قاب عكسش. به تختش. به جايي كه حالا ديگر سكوت مرگ از آن مي آيد. سال قبل، فرزندش در همين اتاق، درس مي خواند، با تلفن حرف ميزد و مي خنديد و گاهي دم مي گرفت:"مامان! مامان!..." و حالا معلوم نيست در سياهي قبر، با دلتنگي هاي عصر جمعه اش چه مي كند؟ بايد، بايد، بايد پدر يا مادر باشي تا بداني داغ يعني چه؟ چون هيچ پدر و مادري نيست كه كابوس داغ عزيزانش را يكبار در خواب، نديده باشد. و واي بر مادري و بر پدري كه اين كابوسش تعبير شده باشد..."دلبندم كجايي؟"

حالا يك سال مي گذرد. مادرها و پدرها و همسرهاي زيادي سياهپوش و داغدارند. عده اي هم چشم به در دارند تا عزيز دربندشان از راه برسد. مادر "ندا" هنوز از نگاه خيره او در آخرين لحظه جان دادنش ديوانه مي شود. آيا "ندا" براي حفظ ولايت فقيه به جنبش اعتراضي پيوست و گلوله خورد؟ مادر "كيانوش" هنوز داغ دار است. فقط يك پدر يا مادر مسئول مي فهمد بزرگ كردن بچه هاي شايسته اي مثل "سهراب" و "كيانوش" و "امير" و "ندا" و... چه كار دشواري است. بچه هايي كه مي توانستند مثل ديگران، چشم بر حق كشي ها ببندند و به فكر آينده شخصي شان باشند. اما سكوت نكردند و با سينه اي گشوده بر تفنگ، به اعتراض پرداختند. بچه هايي كه بي عدالتي سلطان فقيه را تاب نياوردند.

در اين يك سال، صدها نفر از بهترين بچه هاي ما به زندانها رفته اند. صدها نفر ناچار از ترك ميهن خود شده اند. دهها نفر مورد تجاوز جنسي قرار گرفته اند. هزاران نفر هنوز بر بدن خود، داغ شكنجه دارند. دهها نفر از بهترين جوانان ما را در سردخانه ها به مادر و پدرشان تحويل داده اند و حتي اجازه سوگواري را از خانواده آنها گرفته اند. و حالا در اين غروب دلگير جمعه، باز نيشتري بر قلبهاي همه اين بازماندگان فرود مي آيد. زيرا يكي از مدعيان گفته است:"جنبش سبز خواهان حفظ ولايت فقيه است!" آيا آنگونه كه آقاي مهاجراني مي گويد آنها براي "حفظ ولايت فقيه" كشته شدند؟ يا اعتراضشان به حق كشي و بي عدالتي بود؟

حقيقت اين است كه آقاي مهاجراني، اصلاحات خاتمي را هم با همين بندبازي هاي سياسي خود، به انحرافي هولناك كشاند و چون به نتيجه دلخواه خود نرسيد، به گوشه دنج اروپا پناه برد و به رمان نويسي پرداخت. اما هرگز به صراحت نگفت با چه شرايطي مقيم انگلستان شده است؟ تحصيلي؟ پناهندگي؟ يا مأموريت اداري؟ نزديك انتخابات عهد خود را شكست و باز وارد به زعم خودش "دنياي آلوده سياست" شد. فضاي اميدبخشي بود و ممكن بود "تغيير" به سود ايشان باشد! براي همين از محيط رمان نويسي به فضاي سياست برگشت و بعد از شروع اعتراضات، تلاش زيادي كرد تا به عنوان يكي از سخنگويان جنبش سبز شناخته شود. بعد مدعي شد بيش از همه فعالان، جغرافيا و محدوده جنبش سبز را مي شناسد و اوست كه تعيين مي كند "چه كساني سبز نيستند!" و سپس بسياري از هموطنان را با شيوه هاي انگ چسباني از دايره جنبش سبز بيرون نهاد و باز ادعا كرد اتاق فكر جنبش سبز را هم اوست كه تأسيس كرده و اداره مي كند. آقاي مهاجراني اكنون دارد با حاصل خون فرزندان اين مردم، به بندبازيهاي سياسي اش ادامه مي دهد تا به وقتش كارت لازم را براي معامله با حكومت در اختيار داشته باشد. اما به چه قيمتي؟ آيا بهتر نبود آقاي مهاجراني هم سهم خود را به مردم مي پرداخت و در اين جنبش ملي، با "سكوت كردن" خود، به عنوان چهره اي كه مورد اعتماد ملت نيست، خدمتي به اين حركت مي كرد؟ مي نشست و درباره حوادث اين يك سال، لااقل رمان و داستان مي نوشت و به كاري مي پرداخت كه هنرش را دارد؟

آقاي مهاجراني چند هفته قبل هم باز به دفاعي سست از ولايت فقيه پرداخت كه بوي بد ريا و دوگانگي از آن بلند بود و ادعا كرد در صورت حمله نظامي به ايران، در كنار محمود احمدي نژاد خواهد ايستاد. اين ژست هاي ميهن پرستانه با آنچه در عمل از ايشان ديده مي شود، تطبيق نمي كند. زيرا يك ميهن پرست واقعي، هرگز درصدد مصادره حركت ملي مردمانش برنمي آيد. جالب اينكه آقاي مهاجراني اين سخنان را به نمايندگي از جنبشي بيان مي كند كه در آن به همين خودكامگي ها و تفرعن و غرورها اعتراض مي شود و متأسفانه خود ايشان نسخه بديل همان ولايت فقيه متفرعن و خودكامه اي است كه از آن دفاع مي كند. آيا بهتر نيست آقاي مهاجراني اين واقعيت بزرگ را درك كند كه عموم مردم ايران، از حكومت يك ولي فقيه بر ملتي كه صغير و نادان انگاشته مي شوند، بي زارند؟ آيا بهتر نيست لااقل اين سخنان را به جنبش اعتراضي ملت نسبت ندهد؟ اين بزرگترين تقلب تاريخي در انتخابات، حاصل نفاق و بي عدالتي همان ولايت فقيهي است كه آقاي مهاجراني خواهان بقاي آن است و مردم به درستي آن را ريشه مشكلات كشور مي دانند. معلوم نيست ايشان چه اصراري دارد به جاي بيان نظرات خود، آن نظرات را با امضاي جنبش سبز بيان كند و با كارت مردمي بازي كند كه كمترين سهمي در جنبش آنان نداشته است. مردمي كه هنوز داغدار عزيزان خود هستند و سوز دلشان هنوز تازه است. آقاي مهاجراني از قبل از انتخابات و بعد از آن، در خارج از كشور بود و جز دادن رأي در سفارت ايران در لندن، قدمي براي اعتراضات برنداشته و حتي صداي يك ترقه را نشنيده است. بسياري از فعالان سياسي كه در خارج از كشور بوده و هستند، دهها برابر شخص ايشان كار كرده اند، ولي به اندازه يك صدم آقاي مهاجراني، ادعاي " قافله سالاري جنبش سبز" را ندارند. خوب است ايشان بگويد به جز چند سخنراني و مصاحبه كه بر ابهام ها و بدفهمي ها افزوده، چه قدم مثبتي براي جنبش برداشته است؟ يكي از بهترين دستآوردهاي اين جنبش يك ساله، اين است كه مردم بسياري از شخصيتهاي مدعي را در "عرصه عمل" شناختند و اين موهبت فقط بدليل "زمان بر بودن جنبش" بدست آمده است.اكنون اگر آقاي مهاجراني بگذارند مردم بدون ولايت و قافله سالاري امثال ايشان، به خوبي مي دانند چه مي خواهند و چه نمي خواهند. آنچه نمي خواهند اين است كه حركت اعتراضي شان "هاي جك" شود و دوباره مورد دستبرد راهزنان سياسي قرار بگيرد. راهزناني كه فقط "ميز" را مي پرستند و براي رسيدن به قدرت، از همان روشهايي استفاده مي كنند كه كودتاچيان امروز به كار مي برند: "هدف، وسيله را توجيه مي كند!"

***

غروب دلگيري است. خورشيد فرو مي رود و من در انديشه مردمي هستم كه نان در خون خود مي زنند و مي خورند و بغض هايشان را فرو مي دهند. آنها روزگاري از ما و شما خواهند پرسيد در روزگاري كه ما خون دل مي خورديم، شما چه مي كرديد؟ پاسخ آقاي مهاجراني و اشخاصي نظير ايشان از حالا معلوم است: "دفاع از ولايت فقيه"! و مردم لابد خواهند گفت: "ما زير چرخ هاي سهمگين همان ولايت فقيه، داشتيم جان مي داديم...اي كاش ما را مي ديديد"! شايد بهترين توصيه به امثال آقاي مهاجراني، اين باشد كه مردم را ببينند. همين!

۲۹ نظر:

داریوش گفت...

درود

متاسفانه یک گروه که همگی پیش از این در رژیم جمهوری اسلامی مسئولیتهایی بر عهده داشتند این جنبش را به نام خود سند می زنند و افکار و نظرات شخصی خود را به عنوان خواست جنبش مطرح می کنند؟

دو سه روز پیش هم محسن کدیور سخنرانی تو یک دانشگاه تو آمریکا داشت و تنها خواست جنبش رو اجرای قانون اساسی معرفی کرد.

این آدمها چیکار کردند که اینجوری از ملت طلبکارند و خودشون یک پا ولی فقیه شدند؟

ناشناس گفت...

شاید هم بهتر باشد آقای مهاجرانی مشخص کند می خواهد رومی باشد یا زنگی.

بکی به نعل زدن و یکی به میخ زدن را هر کسی بلد است.

ناشناس گفت...

سلام واعا برای امثال کدیور ها و مهاجرانی ها متاسفم اما بازم خوبه خودشونو نشون میدن که مردم تکلیفشونو با این جماعت بفهمه. اینها هنوز هم فکر میکنن 30 سال پیشه که با هر رنگی که میخوان مردمو رنگ کنن.

مردم پیروزند

«میم» مثل «میرحسین» گفت...

سلام.آقای داد. کمی نه خیلی زیاد به عقب برگردیم. شب بیست و سوم خرداد ماه 88 رمان نویسی متواری ایرانی مهمان شبکه «بی بی سی» است و اولین نفری است که اعلام می کند :«صدای پای پایان جمهوری اسلامی و شروع حکومت اسلامی را شنیده است و به عدد سی اشاره می کند» و امروز آب به آسیاب همان«حکومت اسلامی« می ریزد. کمی به قبل تر برگردیم بانو «مهسا یوسفی نگار» را می شناسید؟همان که آقای رمان نویس متواری به خاطر شکایتش بازداشت شد؟ او طراح جلد کتاب «گوهر نماز و نیایش» آقای مهاجرانی است و همان که به قول «احمد زید آبادی» وقتی بچه ها ی روزنامه نگار در زندان بودند مهاجرانی مشغول عشق بازی بودو بعد ماجرای عشق بازیش با خانم آبروی او وآبروی دوم خرداد را به پرتگاه برد.کمی به قبل تر برگردیم داستان بازدید سر زده حضرت ایشان از روزنامه جامعه و تهدید روزنامه توس را درلبنان فراموش نکرده ایم.....می توان خیلی به عقب برگشت و از این سریال درد آور دید و خواند . مهاجرانی نان « بحاالانوار» را در حوزه مذهب می خورد و نان « هاشمی » و پول را در سیاست دو واژه ای که نا با مذهب جنبش سبز می خواند نه با سیاست جنبش سبز و حالا کم کم لازم می شود که مختصات فکری و فرهنگی جنبش در فاصله گرفتن از چنین تفکراتی تعریف شود . پاینده باشید.

ناشناس گفت...

بنظر من مهاجرانی خیلی خوب میداند که نطام ولایت فقیه بن بست است و هیچ راه اصلاحی نداردومردم نه شاه می خواهند ونه ولی فقیه ولی طعم قدرت برایشان شیرین است

ناشناس گفت...

کاش سکوت می کرد...

Unknown گفت...

جناب داد با سلام. مثل اینکه نامه آقای عزت ا... سحابی در دیماه 88 از یاد آقای مهاجرانی رفته است. اکنون از شما متشکرم به سبب یادآوری این نکات مهم به آقای مهاجرانی. بنده به عنوان یک عضو کوچک جنبش سبز در این مدت هرگز کارهای آقای مهاجرانی را نپسندیده ام.
با تشکر

کوروش گفت...

با درود خدمت شما آقای داد

نخست این موضوع رو بگم که از زمانی که از کشور خارج شدید به عقیده شخصی من نوشته هاتون خیلی قوی تر و با لحن محکم و صراحت کلام بیشتری نوشته میشه و از این بابت احترام من برای شما چندین برابر شده.

افرادی مانند مهاجرانی و کدیور و نبوی و مسیح علی نژاد و... مرتب با تریبون هایی که مشخص نیست چگونه در اختیارشون قرار می گیره خواست ها و چیزهایی رو که به سود خودشون هست به عنوان خواست مردم مطرح می کنن. اینها به فکر منافع شخصی خودشون هستن و میخوان از مردم و جنبش به عنوان یک امتیاز برای چانه زنی با حکومت استفاده کنن.

البته امیدوارم که همه هموطنان به این آگاهی رسیده باشن که اصلاحاتچی ها سر سوزنی به فکر مردم نیستن و فقط حرفشون اینه که چرا باند احمدی نژاد سر قدرته. جای ما اونجاست.

شاد باشید

ناشناس گفت...

درمورد خاتمي هم بنويسيد

ناشناس گفت...

درود بر شما

خوب دست ایشان را رو کردید

درود
درود

ناشناس گفت...

سلام آقای داد،من هم با نظر اکثریت موافقم که نظام ولایت فقیه به بن بست رسیده،ولی آیا راهی هست که بدون خونریزی و اینکه باز هم مردم فرزندانشان را از دست بدهند کاری کرد ؟ 22 بهمن فراموش شده ؟ کسی توانست نفس بکشد؟ چهره مستاصل میرحسین را می بینید؟ توان بازگشت به عقب و گذشت از خون شهیدان را ندارد و طاقت ریخته شدن خونی دیگر را هم همین طور،اتفاقااگر واقعیت را ببینید،افرادی که در جنبش سبز هزینه دادن خواهان اصلاح نظام هستن،حال این اصلاح با حذف ولایت فقیه باشد یا حفظ آن،ولی اصلاح باید و باید و باید صورت گیرد،من از مهاجرانی دفاع نمیکنم چون زمان خاتمی هم نماند،7روز بعد انتخابات هم در BBC شدیدترین انتقادها را از شخص خاتمی کرد،ولی موسوی ، خاتمی و کروبی که مردانه ایستاده اند باید حمایت شوند،لطفا مجاهدین خلق و سلطنت طلبها هم بروند دنباله تخیلشان،که مردم و جنبش سبز پذیرای آنها نیستن،به امید ایرانی آزاد و آباد

ناشناس گفت...

غروب دلگيري است. خورشيد فرو مي رود و من در انديشه مردمي هستم كه نان در خون خود مي زنند و مي خورند و بغض هايشان را فرو مي دهند. آنها روزگاري از ما و شما خواهند پرسيد در روزگاري كه ما خون دل مي خورديم، شما چه مي كرديد؟ پاسخ آقاي مهاجراني و اشخاصي نظير ايشان از حالا معلوم است: "دفاع از ولايت فقيه"! و مردم لابد خواهند گفت: "ما زير چرخ هاي سهمگين همان ولايت فقيه، داشتيم جان مي داديم...اي كاش ما را مي ديديد"! شايد بهترين توصيه به امثال آقاي مهاجراني، اين باشد كه مردم را ببينند. همين!

با سلام
زیبا و پر از انچه هست که باید ان نا بخردان بدانند و بقول فرانسوی ها وسط دو صندلی ننشینند که خطر ناک است.
سلا مت باشید

وطن گفت...

Badbakhtaneh amsal agaheyeh Mohajerani besiarand va ishan as chehrehayeh ashnayeh bakhsh mohafezekar dar in teif gostardeh keh dar moghabel efrat garayen ghad alam kardeh mibashand. Dar vahleh avaal garayeshat moetadal dar in jonbesh niaz beh yek hamgarayee va vahdat darned keh dar amak didgahayee chon aghayeh mohajerani ra be enzava bekeshanad. Ta zamani keh parakandeghi dar saf eatedal garayan in nehzat vojood dareh didgahayeh mohafezekaraneh be nahvi az anya dast bala ra peyda mikonnand harchand ham keh pishineyeh a naan bar hamegan roushan bashad.

ناشناس گفت...

در این شهر صدای پای مردمی است که همچنان که تو را می بوسند ،طناب دار تو را می بافند ( مردمی که صادقانه دروغ می گویند

از اینکه باید همیشه حواسم جمع باشه خسته شدم شما چی
سلا مت باشید

پدرام گفت...

این شد حرف حساب.
جمله جالبی بود که این نظام به بن بست رسیده. حقیقتا هم همینطوره.
خب دیگه آقای مهاجرانی هم مث هر آدم دیگه ای یه ظرفیت هایی داره. همه که جونشون و جون زن و بچه و هستیشون رو کف دست نمی زارن به خاطر آرمانشون. هر کسی در مواجه شدن با مشکلات به ظرفیتی داره. این ماییم که می بایست به این ظرفیت ها احترام بزاریم و بر اساس این ظرفیت ها روی آدم ها حساب کنیم. ارزش آدم ها به ظرفیت های درونیشونه. خوب حالا که در این مورد آقای مهاجرانی رو شناختیم باید ایشون رو از خودمون برانیم؟ آیا باید دچار کوتاه فکری سیاه و سفید بشیم؟ آیا نباید با این واقعیت رو بشناسیم و در بکار گیری اون بهترین بهره رو ببریم؟ دوستان لطفا تعمق بیشتری بکنیم. دنبال آدم کامل گشتن کار بیهودهایه. این اندیشه غلط رو از ذهن فرهنگی جامعه مون بیرون کنیم و طرحی نو دراندازیم.
من از آقای داد به خاطر خیلی چیزا باید سپاسگداری کنم اما از ایشون تقاضادارم این مسئله رو روشن کنن.
در انتها در مورد جنبش سبز بگم. لااقل در رابطه با تجربه های شخصی خودم. این جنبش هرگز بیانگر وسعت نظر و خواسته های عامه مردم نیست. خواسته های مردم فراتر از این جیزایی که آقایون ادعاش رو دارن. این اسم تنها می تونه یه لوگو باشه. یه نشانه از اینکه مردم به دنبال تغییر هستن. و البته تغییر رژیم یک از اون خواسته هاست.

ناشناس گفت...

آن ايده مقبول ومطلوب وبه صلاح است که فراگير بوده وهمه ايرانيان بدون استثنا درآن قرارگيرند طيقي گسترده به وسعت ايران ودربرگيرنده همه ايرانيان
منهاي هواداران استبداد

ناشناس گفت...

دیگر نه حنای مهاجرانی برای مردم رنگ دارد نه خاتمی و غیره و ذالک . حیف این مردم فهیم ، باسواد و فرهیخته با این مملکت غنی از ثروت که دست یک مشت آدم های پست و رزل و زالو صفت افتاده که برای بقایشان دست به هر کاری میزنند . 75 سال پیش هیروشیما با خاک هموار بود حالا چی ؟ بهترین ساخت و ساز شهری و امکانات رفاهی زندگی . 300 سال پیش آمریکا در دست یک مشت سرخپوست آدمخوار بود ، حالا چی ؟ بر عکس 2500 سال پیش ایران مهد علم ،فرهنگ و تمدن بود ، حالا چی ؟. خدا باعث و بانیان این رکود ، پسرفت و زوال را به عذاب دنیوی و اخروی گرفتار کند.

Iranlover گفت...

با درود

من هم با نظر دوستان موافقم در مورد اینکه آقای مهاجرانی. ولی‌ ما ایرانی‌‌ها یا همه چیزو سفید میبینیم یکدفعه یا سیاه! ایشان در زمان ریا ستشون بر وزارت ارشاد عملکرد خوبی‌ داشتن به نظر من، در زمان ایشان بود که خیلی‌ از خواننده‌های ایران تونستن آلبوم درست کنن و خیلی‌ کارای دیگه. در زمان انتخابات هم حرفهای خوبی‌ زدن که من شخصن خوشم اومد. ولی‌ نمیدونم الان چی‌ شد که یکدفعه اینجوری میگه. مگر نه اینکه ولایت فقیه همون اسم شرعی دیکتاتور هست؟ در مورد آقای کدیور هم دقیقا همین اتفاق افتاده. ایشون گفت که ما به دنبال اجرای قانون اساسی‌ هستیم، قانون اساسی با ولایت فقیه؟؟؟هنوز خوابید نمیبیند چه بالایی‌ سر مملکتمون اومده با این نظام من در آوردی ولایت فقیه؟ فقط امیدوارم این بحثها باعث بشه که همه نزدیک تر بشن به خواسته‌های جنبش سبز.

با درود و خسته نباشید

ناشناس گفت...

از خیابان تا اینترنت
با اجازه شما مطلبی خارج از موضوع را مطرح می کنم
یکسال پیش در همین روز ها بود که ملت ایران در خیابانها در پی تدارک بودند ...پیش امد انچه که بعضی از ما ها فکرش را می کردیم و در تله افتادیم ولی چه شد گرفتند و کشتندو خط و نشان کشیدند ولی انچه که امروز محسوس است این است که خود را در این دنیای مجازی به نحوی ارام می کنیم می نویسیم می خوانیم البته از دست انها در این دنیای مجازی نیز در امان نیستیم ولی تا کی ایا با مبارزه مدنی با یک نظام غیر مدنی می شود جنگید وپیروز شد چه باید کرد با کدامین واژه ها باید نوشت .یکسال تمام عروسکهای کوکی در صدای امریکا و غیره حرف زدند و تفسیرهای نه چندان درست تحویل ملت دادند همانطور که می دانید انها دیگر جایی ندارند خوب می داند ...پس چه باید کردباید روش دیگری را به کار برد هفتاد میلیون انسان بی گناه دارند از بین می روند اقای داد ایران دیگر به هیچ ملایی برای عوض شدن نیاز ندارند اینکه هر چیزی با جنس خودش از بین میرود در مورد جمهوری اسلامی و این نظام صحت ندارد اگر کمومونیسم به این صورت از بین رفت باید بگویم که کومونیسم یک عقیده بود ولی اسلام یک مذهب است عقاید کهنه قدیمی دیگر به درد ما نمی خورد باید خلافیت داشته باشیم و همگی متحد شویم که البته به سختی ممکن است این ارمان یکی شدن.

سلامت باشید و سر بلند
ناشناس

روشنک گفت...

سلام بر آقای داد عزیز و همه دوستان

مثل همیشه از نوشته صریح و زیبای شما ممنونم . روش شما در انتقاد مثبت ، بدون تعارف و البته بر اساس واقعیت از شخصیت های بارز حکومت و نیز جنبش سبز بسیار بجا و ضروری است .
بنده از حدود 5،6 ماه پیش تقریباً تمامی نوشته های شما را حداقل در سایت گویا خوانده و بسیار لذت برده ام . استعداد شما در بیان صریح ،
مختصر و قاطعانه مطلب و صد البته مهمترازآن ،شجاعت بی نظیر شما در بیان مطلب بسیار قابل تقدیر و احترام است .
ولکین یک خواهش به عنوان یک هموطن از شما دارم .احساس می کنم درمطالب شما نسبت به آقایان خاتمی ، موسوی و به خصوص آقای کروبی نرمش زیاد از حدی است و انتقادات خیلی کمی نسبت به این آقایان دیده می شود . درست است که ایشان در راه اصلاحات و نیز دفاع از مردم تا به حال تلاش بسیار زیادی کرده اند ولیکن نباید فراموش کنیم که نقطه ضعف بسیار بزرگی دارند و آنهم فقدان شجاعت در برابر سخنان و رفتارهای مستبدانه آقای خامنه ای است .نمونه اش هم مصاحبه چند روز پیش آقای کروبی است که در پاسخ گزارشگر در مورد نظر ایشان در مورد آقای خامنه ای گفتند من در مورد ولی فقیه صحبت نمی کنم ! کاملاً مشخص است که ایشان شجاعت لازم را در مخالفت با آقای خامنه ای ندارند .اما از طرفی این واقعیت است که در حال حاضر وضعیت جنبش سبز و آقایان موسوی و کروبی طوری است که هر دو به وجود یکدیگر نیاز دارند و باید در کنار هم باشند در غیراینصورت بدون شک رژیم جنایتکار و تابن دندان مسلح می تواندکاملاً هر دو را سرکوب کند .پس بایداین رابطه را با تمام توان محکمتر کرد که این درسایه استفاده از تجربیات گذشته ، امیدواری و نیز انتقاد مناسب میسر خواهد شد

مخلص کلام اینکه از شما آقای داد و نیز سایر روزنامه نگاران شجاع سرزمین عزیزمان ایران خواهش می کنم مثل همین مطلبی که درمورد آقای مهاجرانی نوشته اید آقایان موسوی و کروبی را مخاطب قرار داده و نقاط ضعف آنها به خصوص عدم انتقاد صریح از آقای خامنه ای را به آنها گوشزد کنید .الان اصلاً زمان تعارف با رهبران جنبش سبز نیست
موفق باشید و پایدار

ناشناس گفت...

سلام آقای داد
مگر شما معنی این شعار مردم را درک نکردید؟
استقلال ازادی جمهوری ایرانی
ملت ایران دیگر پای علم هیچ امامزاده ائی سینه نمیزند وای مطلب را خود این اقایان به خوبی میدانند.

محمود گفت...

سلام

آقای داد سی سال پیش هم کسی برای روی کار اومدن بدترین نوع استبداد یعنی استبداد مذهبی علیه رژِیم شاه قیام نکرد ولی اسلامیون اومدن روی کار و خاطره دوران صفویه رو زنده کردن که کشتن و قلع و قمع کردن. تازه ما امروز با انتشار اسناد محرمانه و مرور آنها و خوندن مصاحبه های مختلف در اون زمان فهمیدیم که توافقاتشون با کشورهای خارجی از مدتها پیش انجام شده بوده و مشکل کشورهای خارجی با شاه نه حقوق بشر بوده نه به فکر مردم بودن بلکه تنها مشکلشون نفت بوده که شاه داشته قیمت نفت رو میکشیده بالا.

این بار هم اسلامیون کت و شلواری دارن قیام مردم رو مصادره میکنن به نفع منافع خودشون و معلوم هم نیست که باز دست خارجی ها تو کاره یا نه و این موضوع سی سال دیگه معلوم میشه.

انگار مردم ایران خودشون زبون ندارن که مهاجرانی و کدیور و... از طرف مردم و جنبش حرف می زنن.

کامنتها رو میخوندم. یک از هموطنان ا دو گروه نام برده بود و گفته بود جنبش پذیرای این دو گروه نیست. این اشتباهه به نظر من اگر حقیقتا به دموکراسی اعتقاد داریم. اون دو گروه هرکی میخوان باشن و عقیدشون هرچی میخواد باشه ایرانی هستن و ما باید پذیرای هر ایرانی با هر عقیده سیاسی و هر باور مذهبی باشیم و همه چی رو تو یک رفراندوم و انتخابات آزاد معلوم کتیم و بعدش هر حزب و گروه و دسته ای فعالیت سیاسیش رو آزادانه بکنه. قرار نیست بازهم داستان خودی و غیر خودی و ضد نظام و این حرفها تو کشور راه بیفته. باید تحمل مخالف رو با هر عقیده ای داشت. ما حتی بارها گفتیم برای حزب اللهی های امروز هم حق داشتن تشکل سیاسی قائلیم.

شاد باشید

Unknown گفت...

با درود
از اقای عبدالکریم سروش هم بگوئید.این بنیان گذاران کاخهای ظلم وفساد اسلامی امروز هم قصد خیانت به مردم را در فردای پیروزی جنبش سبز در سر می پرورانند.

شایگان اسفندیاری گفت...

فکر نمیکردم کامنت من رو سانسور کنید.

Unknown گفت...

Someone tell this man "Stop talking on behalf of Green Movement"

BabakDad گفت...

شايگان عزيز با پوزش، بعضي از كامنتها بعد از تأييد در وبلاگ ديده نمي شوند. من خود بلاديده سانسورم رفيق. چرا بايد كامنت شما را سانسور كرده باشم؟ از رامين عزيز هم خواهش ميكنم به احترام مخاطبان فارسي زبان اين بلاگ، فارسي بنويسند. متشكر

ناشناس گفت...

in hamoon adame mozzavver va noon be nerkhe rooz khore ke zamane rafsanjani pishnahad tamdide doreye riasat jonhoorio baraye sesal dade bood va peygiri ham mikard

ناشناس گفت...

عاشق قلمتون هستم

ناشناس گفت...

آقای داد، هم نظر شما را خواندم و هم آنچه که خوانندگان عزیز مطلبتان در تایید جملات شما نوشتند. آقای داد، این گفته آقای مهاجرانی در مورد جنبش سبز کاملا با نظر آقای موسوی در مورد بازگشت به قانون اساسی اول انقلاب همسوست. اعدام بدون ولی فقیه متوقف نخواهد شد همانطور که با رفتن شاه نشد (و حتی بیشتر شد!). تغییر تدریجی تنها راه برون رفت از این بحران است و با نشانه رفتن شخص اول مملکت هیچ مشکلی حل نخواهد شد، من منکر تلخی فجایع کنونی نیستم ولی بدون تفکر و اتخاذ موضع صحیح و تنها با تحریک احساسات راهی بهتر از آنچه که در انقلاب 57 رفتیم نخواهیم پیمود.