۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

شفاف سازی مواضع جنبش سبز/ یکم


جنبش سبز بمب اتمی نمی خواهد!

کودتاچیان بدنبال قدرت هسته ای هستند!

تصویری که از تحولات داخل کشورمان در ذهن دنیاست، دارد به مرور تصحیح و واقعی تر می شود. این کار مهمترین وظیفه ماست که در هر جایی و از هر تریبونی که داریم، از شبکه های خانگی و فامیلی و اینترنت و وبلاگها و... این تصویر را دقیق تر و واقعی تر کنیم.اینکه میان جنبش سبز با حکومت ولایت نظامی/سلطانی فقیه، چه دره عمیقی از فهم و درک و عمل وجود دارد.اينكه جنبش سبز براي احياي ارزشهايي متولد شده كه ارزشهايي انساني اند و در بسياري جهات نسبتي با نظام كودتايي، خونريز و متجاوز فعلي ندارد.

سه ماه و ده روز قبل مردم دنیا تصور می کردند مسائل ایران، یک دعوای انتخاباتی و داخلی است و حداکثر اختلاف نظرهایی درباره نتایج انتخابات میان چند گروه در گرفته است. با کشتار معترضان بیگناه و دستگیر های گسترده فعالان و روزنامه نگاران و بلاگرهای ایرانی، کم کم مردم دنیا متوجه شدند این اتفاقات، نشانه های بالینی یک کودتای نظامی تمام عيار را دارد و دیگر اختلافات میان دو نامز انتخاباتی موسوی- احمدی نژاد نیست، بلکه منازعات اساسی تر و بر سر مسائل ريشه ای تري مثل حق انتخاب مردم، وحشي گري و تمامیت خواهی اقليت طرفدار نظام سلطانی فقيه و قرباني شدن جمهوريت و اسلاميت و ايران در پاي جماعتي كم شعور و خونريز است. حالا مردم دنیا با ادامه جنبش صد و پنج روزه ملت و بخصوص تظاهرات بی سابقه جنبش سبز در روز ایران (قدس سابق) با بخشهای تازه ای از واقعیتهاي جنبش سبز مواجه شده اند. این جنبش اولا" بسیار پردامنه است و کاملا" مردمی و همه گير است. ثانيا" جنبشي است بدنبال صلح، حق حاکمیت مردم و دوستی با جهانیان و اساسا" اهل جنگ طلبی و دشمني با كشورها نیست. جنبش سبز روسيه و چين را بدليل حمايت از كودتا و كشتارها محكوم كرد اما در عين حال بدنبال ماجراجوئی و جنگ در جهان نيست و با دخالت رژيم كودتايي در امور داخلي كشورهايي مثل لبنان و عراق و فلسطین مخالف است. جنبش سبز با تغییر نام «روز قدس» به «روز ایران» بر این حقیقت تأكيد كرد که وقتي ملت ايران حق راهپیمایی و حق طلبی ندارد و خود مورد تجاوز و غصب قرار دارد و نمی تواند حقوق اساسیش را مطالبه کند، طبیعتا" نمی تواند و نبايد وکیل و وصي ملتهاي دیگر شود و برای آزادی ملتهای دیگر (مثل فلسطینیان) و در اصل به سود ماجراجوئي ها و امتيازگيري هاي دولت ايران در تظاهرات روز قدس شركت کند! چرا كه گفته اند چراغی که به منزل رواست به مسجد حرام است.

جنبش سبز تريبون محدودي دارد و در داخل كشور دچار سانسور شدید رسانه اي است و در خارج نیاز به سخنگویانی دقیق و هماهنگ با حركت اصيل ملت دارد. با این همه اين جنبش بدليل اصالتي كه از توده هاي مردم گرفته، توانسته با سرعتی باورنکردنی حساب یک ملت پرشمار و متمدن را از اقلیت حاكم و دولت خونریز و متجاوز منصوب رهبري جدا کند. با اين حال هنوز هم خلأهایی هست که به زودی و به هر حال مرتفع می شوند. تا آن زمان باید هم در داخل و هم در خارج «تفاوتهای جنبش سبز» با حکومت کودتایی را دقیق نمایش دهيم و بازتعریف کنيم. نباید بگذاریم تعاریف کلی، باعث ايجاد سوء تفاهم و شباهت شكلي جنبش سبز با حکومت شود. اینجا لازم است ما بر روی نقاط اختلافمان با سران کودتاچی تمرکز کنیم و خط کشی های جنبش سبز با حکومت را در سرفصلهای مهمی مثل دموکراسی، حقوق بشر، انرژی اتمی و سیاست خارجی برجسته سازیم. وگرنه ممکن است ناخواسته در جنگ رواني كودتاچيان با افكار عمومي جهان قرار بگيريم و در يك سوء تفاهم بزرگ، جنبش سبز به عنوان ملت و سربازان این حکومت منزوی به شمار آید؛ در حالی که این حکومت کودتایی، هرگز برآیند انتخاب ملت صلح دوست و متمدن ايران نیست. ایرانیان مهاجر در خارج کشور هم كه با حضور بی سابقه در اعتراضات اخیر و همین حضور آرام اما فعال خود به مردم دنیا نشان داده اند خصلت این جنبش، تغيير مسالمت خواهانه و حق طلبي غير خشونت آميز است و جنبش سبز محصول یک دعوای داخلی بر سر موضوعاتی داخلی نیست، بلکه خواسته های عمومی و مطالبات معوقه ملت ایران در دل این جنبش جای گرفته اند. با اين همه هنوز هم به روشنگری بیشتر و جداسازي حساب جنبش ملي سبز با حكومت غير مردمي آقاي خامنه اي و احمدي نژاد نیاز داريم.هرچه مسئوليت گروههاي سياسي و سران و شخصيتها در جنبش سبز بالاتر مي رود، مسئوليت آنها براي اين روشنگري و خالص سازي مواضع سبزها بيشتر و بيشتر مي شود.

مردم دنیا باید بدانند حكومت ايران در پي احياي غرور ملي ايرانيان نيست و غرور ملي ايرانيان هم با دستیابی به بمب اتمي احياء نمي شود. دنيا بايد مردم ایران را بشناسد كه بر خلاف آن عده قليلي مي انديشند كه غالبا" در تصاوير تلويزيوني حكومتي به عنوان ملت ايران نمايش داده مي شوند و شعار جنگ و مرگ سر مي دهند. ملت ايران غرور ملی خود را با دستیابی به بمب اتمی يا انكار ملل ديگر و يا با جنگ و خونريزي مطالبه نمی کنند. اینها خواسته اقلیت غاصبی است که مانند انتخابات اخير، همه دستگاههای تبلیغاتی کشور را در اختیار گرفته اند و با نمایش اين خواسته جعلي، به عنوان خواست ملی ايرانيان به دروغگویی در داخل و خارج می پردازند. سالهاست با تكيه بر اعتبار يك ملت بزرگ، آدمهاي حقيری دارند مقاصد حقيرتر خود را پيش مي برند و جنبش سبز از دل اعتراضات فراگیر به اين خيانتهاي مدام سر بر آورده و مردم را به درجه اي از شعور و بلوغ سياسي رسانده كه ديگر حاضر نيستند مورد سوء استفاده آن اقليت قرار بگيرند. طرح عامه فریب آقای خامنه ای و دولت کودتایی اش این است که غرور ملی مردم ما را با اصرار بر شعار «انرژی هسته ای حق مسلم ماست» تهییج کنند. اما جنبش سبز غرور ملي ايرانيان را در ارزشهاي ديگري ديد كه مورد اقبال ميليونها يراني قرار دارند و آنها حقوق اوليه و اساسي تري هستند كه بدون آن حقوق مسلم، كرامت و غرور و احترامي براي ملت باقي نمي ماند. ارزشهايي به مراتب اصيل تر از قدرت هسته اي؛ ارزشهايي مثل حق طلبي، آزادگي ، صلح و برادري، حاكميت ملت بر سرنوشت خويش، برابري حقوق شهروندان و آزادي در انديشه و عمل. امروز مردم ايران بدرستي آگاه شده اند كه عاقبت ماجراجویی های هسته ای، هیچ غروری برای ایرانيان به دنبال نخواهد داشت. مردم به عینه دیدند که پایه و بنای این حکومت كودتايي بر دروغ و خيانتهایی استوار است که نمونه واضحش را در انتخابات و کودتا و اتفاقات بعد از آن دیدیم و ديديد. مردم ما غرور ملی خودرا از مسیر مورد نظر احمدی نژاد و خامنه ای و با دستیابی به بمب اتمی دنبال نمی کنند. حاکمان بدنبال غرور ملی از همین نوعی هستند که خودشان گرفتارش شده اند و اين غرور نیست، تفرعن و خودپرستی فرعونی است. غروری که به جای احترام، نفرت می زاید. به جای مناعت و سعه صدر، تنگ چشمی و جاه طلبی و خونریزی به بار می آورد. غرور ملی مورد نظر آقای خامنه ای، چیزی شبیه همین نخوت و غرور و استکباری است که خود ایشان بدان دچار است و نسبت به يك ملت بزرگ نشان مي دهد. غرور بيمارگونه اي كه هيچ چيز عظش بي پايان آن را سيراب نمي كند و عاقبتي جز هلاكت ندارد. برای بدست آوردن یا تصاحب یک چنین احساس غروری به عنوان بديل غرور ملي(!)، البته که حکومت باید بدنبال سلاح اتمی و قدرت نظامی باشد. زيرا پايگاهي در ميان مردم ندارد و مشروعيت خود را بايد از روسيه و چين و كوبا گدايي كند و براي بقاي خود بدنبال تسليحات اتمی برود.

مردم ایران اما از اینگونه غرورملی دلزده و خسته هستند. مهاجران ايراني بيشتر از ما نگاه تحقيرآميز مردم دنيا به چنين ملتي را تجربه كرده اند. كيست كه نداند هيچ ملتي به صرف دستيابي به بمب اتمی صاحب غرور و احترام بین المللی نشده که حکومت کودتایی ایران دومین آنها باشد؟ از پاكستان تا كره شمالي و چين و هند بگيريد تا روسيه و حتی آمريكا هيچكدام نتوانسته اند مشروعيت خود را با صرف دستیابی به بمب اتمي تأمين كنند ولي تفکر کودتاچیان در ايران، از سالها قبل بر همين پايه استوار بوده و هست كه مي توانند با ارعاب مردم داخل و جهانیان؛ به سیادت و آقایی دست پیدا کنند و از دیدگاه آنها چه چیزی مرعوب کننده تر از سلام هسته ای؟

حاکمیت نظام با فريب و تهييج مردم بي خبر، آنها را در ماجراجوئي هاي هسته اي خود همراه می كند و در نهايت به بمب اتمي دست پيدا كند و جهان را به تمكين یا رضایت وادار سازد. آنها به همين مسير ادامه مي دهند و نهایتا" ایران و ايرانيان را به پرتگاه مخوفی می کشانند که نه تنها غرور ملی نخواهند داشت، بلکه عزت ملی ایرانیان را هم دستخوش ماجراجوئی های خود خواهند کرد و از ايران مخروبه اي به مراتب بدتر از عراق بعد از صدام حسين برجاي خواهند گذاشت.

امروز برای بقای ملت و سرزمین مادري مان ایران، لازم است مردم دنیا را توجيه كنيم تا آنها صداي ما را پژواك بخشند. ملل جهان باید بدانند جنبش سبز بدنبال دستيابي به احترام جهاني بر اساس اصول مترقي است و این احترام را با ارعاب جهانیان و بمب اتمي نمی خواهد و در 100 درصد مسائل با حکومت دیکتاتوری و دولت كودتايي ایران اختلاف نظر دارد. مردم دنیا ممكن است ندانند معنای ضمنی نامه نگاری میرحسین موسوی (رئيس جمهوري منتخب ملت) با آیت الله منتظری (نماد مرجعيت پاك ديني) چيست؟ شايد ندانند جنبش سبز بدنبال قرائت اصيل ديني فارغ از حكومت داري است. شايد ندانند معناي مورد نظر سران جنبش سبز از مفاهیم مذهبی یا سیاسی و حتی اقتصادی و فرهنگی، هيچ سنخيتي با مراد و مقصود حکومت طالبانی آقاي خامنه اي و جنتي و احمدی نژاد ندارد. باید با وضوح به آنها فهماند بین جنبش سبز و نظام تحت رهبری آقای خامنه ای چه دره عمیقی از فهم عمومی و مواضع سیاسی وجود دارد. باید برای مردم و دولتهای ناآگاه توصیف کرد بین دولت سبزی که میرحسین موسوی در نظر داشت با دولت ناپاک و متجاوزاحمدی نژاد چه تفاوتهای فاحشی هست؟ و مردم خواهان تغییر، بدنبال تغییر در تصویری بودند و هستند که دنیا از ایران در ذهن داشت و به اشتباه احمدی نژاد را نماد جامعه ایرانیان می پنداشت. چه در زمینه حقوق بشر، یا انرژی اتمی و ماجراجویی های منطقه ای که هر کدام سرفصل های مهمی هستند و جاي توضيح دارند. باید موضع روشن جنبش سبز را در خصوص همه این مسائل وضوح بخشیم تا مردم دنيا دچار سوء برداشت نشوند. هرگونه «تعلل کردن» ما در روشن کردن نقاط اختلافمان با حکومت کودتایی ایران، تعلل پرخطری است و فقط به بدفهمی دنیا دامن می زند و اتفاقا" حکومت کودتایی ایران سعی دارد درها بر همان پاشنه یعنی «سوء تفاهم بین المللی» بچرخند تا او زمان کافی برای دستیابی به بمب اتمی را پیدا کند و ديگر با بمب و تهديد و ارعاب جهانیان حكومت كند. درست مثل حکومت قذافی در لیبی. این سوء تفاهم که حکومت ایران مدعی است «مردم ایران انرژی هسته ای را برای احیای غرور ملی خود می خواهند» و پشتیبان حکومت برای دستیابی به بمب اتمی هستند، سوء تفاهم خطرناكي براي تمام ايرانیان است كه بايد به بهترين شكلي پادزهر آن را تهيه كنيم و نگذاريم جنبش سبز را در لكنت یا سانسور رسانه اي فعلي، به دام چنين سوء تفاهمي بكشانند. لازم است در جنبش سبز چه در بدنه داخلی و چه در سطوح خارجی به روشنگری بیشتری دست بزنیم. در شعارها، نوشته ها و بیانیه های خود بر این حقیقت تأکید کنیم که جنبش سبز درباره مقوله انرژی اتمی دقیقا" دیدگاهی صلح آميز، قانونمند و هنجارپذير دارد و ابدا" اجازه ماجراجوئي اتمي به سران رژيم كودتايي را نخواهد داد. تدقیق و ظریف کاری در این مقوله بسیار حیاتی است. باید نظرمان را واضح و بی تکلف بگوییم که جنبش سبز بدنبال احیای حق حاکمیت رأی مردم است و عموم مردم ایران، از اساس مخالف دستیابی به بمب اتمی و ماجراجوئی در عراق و فلسطین و لبنان هستند. در این صورت می توان و باید، سمت و سوی تحریم ها و تهديدهای بین المللی را از مردم دربند ایران به سوی حاکمان نامشروع بگردانیم. می توان و باید از فجایع انسانی بعدی جلوگیری کرد وگرنه اين اقليت نامشروع، همزمان با نابودي خويش، كشور را به ورطه نابودي خواهند كشاند.

بايد اين حقيقت بزرگ را به باور جهانيان برسانيم كه ملت ایران از جنگ بیزار است و تسلیحات هسته ای و بمب اتمی نمی خواهد، بلکه بدنبال آزادي، عدالت ، دموکراسی و صلح جهاني و حق انتخاب نوع زيستن خويش است. در عين حال كه خواهان استقلال و حفظ تماميت ارضي سرزمين خود هستيم و اجازه تجاوز دشمن خارجي را نمي دهيم، اما عجالتا" بدنبال نجات كشورمان از چنگال اين اقليت متجاوز و کودتاچیان غاصب هستيم كه كشور را به قهقرا مي برند. این پیام را باید با وضوح و تکرار به گوش مردم سایر کشورها برسانيم که اگر در ایران، مردم و رأي ملت حاکم نباشند، تضمینی برای هنجارشکنی غاصبان حکومتی فعلی نیست، که ايرانيان با رژیم کودتایی تفاوت اساسی دارند و متمدن ترين ملل جهانند و هیچ خطری از سوی مردم ایران (نه حکومت کودتاچی کنونی) ساير مردم جهان را تهدید نخواهد کرد. این گوشه ای از کار ماست. اینکه تصوير ايرانيان را در ذهن جهان تصحيح كنيم و بگوييم تنها همین اقلیت کودتاچی است که بعد از سرکوب جنبش حق طلبانه مردم ایران، به سرعت به دنبال ساختن بمب هسته ای است و از حالا چنگ و دندانش را به کشورهای دیگر نشان می دهد. جنبش سبز در صد و شش روز اخير اين تصوير نادرست را از ذهن بسياري از ملل جهان زدوده و اين حاصل تلاش همه كوشندگان اين جنبش ملي بوده است. اما هنوز به نو به نو کردن اين روشنگريها و تداوم تصحيح چهره ايرانيان نيازمنديم.

واقعیت این است که امروز امنیت ایران زمین به خطر افتاده و تیغ زهرآلود، به دست گروهی زنگی مست افتاده است. کودتاچیان در مراکز پنهان که هفته قبل یکی از آنها افشا شد، مشغول ساختن تجهیزاتی هستند که بر خلاف قوانین بین المللی و صرفا" براي دستیابی به تسليحات اتمي برپا شده اند و اگر مسئولانه در ميدان نباشيم، عاقبتی شوم از تحریم گرفته تا جنگ را بر ایران تحمیل خواهند کرد. نباید و نمی توانیم گوشه ای بنشینیم و این فاجعه عظیم را تماشا کنیم. باید مراقب باشیم احمدی نژاد و حکومت نامشروع فعلی، دارند آتشی می افروزند که ممکن است هیزم آن ملت ایران و این سرزمین استبداد زده باشد. با هر وسیله ای، با هر رسانه ای، باید حساب ملت صلح دوست ایران را از جریان خشونت طلب حاکم جدا کنیم. بخصوص تکیه بر این حقیقت که «ما بمب اتمی نمی خواهیم» و جنبش سبز خواهان اصول انسانی مانند صلح، برابری ، آزادی و عدالت است اهمیت اساسی دارد.

تردید نکنیم که حکومت نامشروع ایران در حال سقوط و نابودی است و دیکتاتورهایی مثل صدام و خامنه ای به هنگام سرنگونی و سقوط خود، کشور را هم به ورطه تباهی و نابودي می کشند. مراقب باشیم این حاکمان زبون در حال گریختن از این سرزمین دیرین، کشور عزیزمان را به آتش جنگ و تباهی و نیستی نکشانند و مام وطن را نابود نکنند. این مسئولیت سنگین همه ما در این برهه زمانی است. لازم است هر کجا که هستیم و با هر وسیله ای که در اختیار داریم، مسئولیت خود را به انجام برسانیم. یاحق!

۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

سیاهی شسته می شود...

این قفل بدست مردم باز می شود...

ديشب باد سرد نگذاشت صدايم به وضوح به مخاطبان برنامه تفسيرخبر صداي آمريكا برسد. سه نكته كوتاه گفتم كه يكي درباره افشاي سايت جديد غني سازي اورانيوم بود. اعتراف ایران به داشتن این سایت در اين شرايط كه پل بروكلين نيويورك در اقدامي بي سابقه سبزپوش شده و احمدی نژاد با سیاه ترین استقبال(!) تاریخ و سخت ترین سئوالات رسانه ها مواجه شده، .شاید برای منحرف كردن اذهان و افكار عمومي جهاني از سرکوبها و جنایات داخلی صورت گرفته باشد. اما فرقي نمي كند. صداي حقانيت ملت ايران كه زير بار فشارهاي اين دستگاه سلطاني له مي شوند، دير يا زود به مردم جهان رسيده و مي رسد. همانطور كه انتظاري از مجلس خبرگان براي مؤاخذه جنایات رهبر نداريم، انتظاري هم از خارجي ها براي تحت فشار گذاشتن رژيم ايران نداريم. قفلي كه بر سرنوشت ما و ایرانیان سراسر جهان بسته شده، نه بدست خبرگان بي خاصيت و بی اثر باز مي شود و نه بدست دولتهاي خارجي كه بدرستي به فكر امنيت ملتهاي خود و بمب اتمي ايران هستند. اين قفل فروبسته بايد با همت خودمان باز شود و مي شود. اين نظام از پاي بست دچار خوردگي و استيصال شده و اگر همت كنيم، بيشتر از آنچه تا حالا كرده ايم، ساقط خواهد شد. از حالا بايد به فكر باشيم نتيجه اين تلاشهاي بي شائبه و سختي ها، به يك چيز و فقط به يك چيز ختم شود: آزادي و حق انتخاب مردم. و بشارت بزرگ اینکه قفل را زیر باران باز خواهیم کرد.

انقلاب سبز، بارانی است...

برخلاف انقلابهاي خونين ديگر، انقلاب سبز چنان اتفاق مي افتد كه نمونه سمبليكش را در جاده ها مي توان ديد.از شعارنوشتن روي ديوارها در شهرهاي كوچك بشارت مي دهم كه مأموران وحشتزده با سطل رنگ، از پس پاك كردنشان بر نمي آيند. در جاده ها هم انقلاب سمبليك نور و V در جريان است. در آخرين روزهاي فصل سفر و تعطيلات، و حتي همين پريروز در جاده هاي عباس آباد و مرزن آباد و جاده چالوس، مردم براي ماشينهاي روبرويي علامت V نشان مي دادند و چراغ مي زدند. وقتي چراغ زدن و V نشان دادن مردم به يكديگر شروع مي شود، ماشينهاي عقبي و جلويي به اين علامت سبز مي پيوندند و ناگهان كارواني از ماشينهاي شاد شكل مي گيرد. حالا در جاده ها مردم، يك شاخه سبز درخت، تكه اي پارچه و حوله سبز رنگ و حتي ظروف سبز رنگ را از پنجره ماشين بيرون مي گيرند و به ماشينهاي مقابل نشان مي دهند و آنها هم پاسخ مشابهي مي دهند. پيروزي جنبش سبز به همين آرامي اتفاق مي افتد و انقلاب سبز به زودي همه گير خواهد شد و همه به سيل اين جمعيت صفاجو و صلح دوست و حق طلب ملحق مي شوند. جنبش سبز مسالمت آميز و آرام و متمدنانه و با همين شيوه هاي كاملا" مدني دارد جلو مي رود و روز به روز پوست مي اندازد و تازه تر مي شود. روز به روز خشونت كودتاچيان و مظلوميت قربانيان دارد به سود جنبش سبز و نهادينه شدن نفرت مردم از ولايت نظامي فقيه منتهي مي شود.اما مردم اين نفرت را با كينه و خشونت نمايش نمي دهند. مردم ما دشمن را با سبزي و ملايمت خود ديوانه كرده اند و عصبيت آقاي خامنه اي و جنتي و فرمانده سپاه و چنگ و دنداني كه نشان مي دهند، بابت همين ملايمت بي نظير ملت است. انقلاب سبز مثل باران است. گاهی رگباری است، گاهی نرم است. اما هرجور که ببارد؛ خیلی زود سیاهی را از ایران عزیزمان خواهد شست.

پنجشنبه يك دختربچه و پدرش در ترافيك جاده چالوس، صدها ماشين روبرويي را به واكنش مثبت ناگزير كردند و به تنهايي كارواني از سبزها به راه انداختند. آن دو آنقدر براي سه نفر مأمور نيروي انتظامي كه كنار جاده ايستاده بودند علامت V نشان دادند تا آنها مجبور شدند دو انگشت خود را بالا ببرند و جواب بدهند:V! و باز كنسرتي از بوق و نورباراني از چراغهاي ماشينهاي عقبي و روبرويي برپا شد. به همين سادگي!

شما برای رهایی چه كرده ايد؟ آيا قدم هايي براي آزادی و سقوط دیکتاتورهای خونریز برداشته ايد ؟ نكند جا بمانيد! بهرحال این کاخ فرو می ریزد؛ چه بهتر که با مشارکت ما فروریزد.

اين كاخ كه مي بيني؛ خواه از من و خواه از تو

جاويد نخواهد ماند، گاه از من و گاه از تو.

ياحق!

۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه

صد و سومین روز گریزها!

ما ابزار تحقیر بتها هستیم! گرداننده اوست!

صد و سه چهار روز از کوچ اجباری اما سبز خانواده ما می گذرد. امشب هم به لطف خدا در صدوسومین روز مهاجرت سبزمان، در برنامه تفسیرخبر صدای آمریکا با شما خواهم بود.هفته قبل از کنار یک بستنی فروشی مصاحبه کردم و تا ساعت 12 شب بدنبال پیدا کردن جایی برای اقامت شبانه مان گشتیم. خصلت این مبارزه مخفی در همین است که لحظه ای از خطر دور نیستیم و فقط بودنمان، نوعی تحقیر دشمن و نوعی حمله است. در طول این مدت، سواد امنیتی خانواده بسیار بالا رفته و با انواع هشدارباش هایی که از دوستان ناشناس و دلسوز دریافت کرده و می کنیم، انواع روشهای ردیابی تلفن یا شنود خطوط خارجی و روشهای پلیسی را آموخته ایم و با خطری که هفته قبل از بیخ گوشمان گذشت و ناچار شدم با پای زخمی محل را ترک کنیم، «شش بار» از یک قدمی خطر مطلق گریخته ایم. با این همه، عجیب به عهد خدا با «مهاجرین» باور آورده ایم. خدای آزاده و صمیمی مان که ضد ولایت فقیه و شرک است. آن خدای حافظ، وعده داده اگر در راه درستی و حقیقت از خانه و کاشانه و شهرتان مهاجرت کنید، شما را کفایت خواهد کرد. کفایت یعنی اقناع، راضی و تأمین کردن! و این وعده خدای ما بدجور درست است! خدای ما در عمل به این وعده اش، اینقدر درست و دقیق است که آدم حسرت می خورد چرا زودتر پیله وابسنگی هایش را ندریده و چرا زودتر به مهاجرت تن نداده است؟ این وعده خدا هم برای تأمین معاش مهاجران درست است، هم در تأمین رضایت روحی بچه ها و هم در تأثیر کلام من بی اثر! آن خدا که دوست بزرگ و صمیمی ماست، همه اسباب آرامش را برای مایی که زیر چادر می خوابیم یا بظاهر دربدر هستیم مهیا کرده است. دردها و زخمها را خودش از سر ما می گذراند و بارها ما را تیمار کرده است. این را به خداوندم مدیون هستم که از لطفهایش بگویم. هرچند او به سخنان من کمترین احتیاجی ندارد، اما شایسته ترین است برای تکریم و تعظیم. وای بر آنها که چنین خدای ماه و باحالی را رها می کنند و بر خداهای زمینی متفرعن و مستکبری مثل آیت الله خامنه ای تعظیم می کنند. خدایان کوچک و حقیری که حتی بندگان سرسپرده اش، آنها را دوست ندارند و فقط وابسته به ثروتهای آن خدایان کوچک هستند که آنها را هم از تاراج یک ملت بی پناه بدست آورده اند!

امشب صدای این برادر کوچک شما، «ادامه تحقیر» تشکیلات و دستگاه عریض و طویل امنیتی و اطلاعاتی این نظام «ولایت سلطانی فقیه» است. من کمترین، فقط ابزار این تحقیر هستم و گرداننده این بازی تمسخر و تحقیر بتهای زمینی، همان خدایی است که صمیمی است، خودمانی است و می شود با زبان یک «شبان» با او عشق بازی کرد و دستک و پایکش را بوسید و تا ابد بنده حقیقتش بود. همان خدایی که چشمان ندا به او خیره شد و سهراب جوان را برای مصمم کرد در راه حق جان دهد. همان خدایی که حسرت را از دل پسرم زدوده و او لحظه ای از کنکور و از دست دادن دانشگاه و آینده اش، بیمناک نیست! خدایی که منشأ آرامش ماست، تسکین دردهای ماست و با اینکه شدیدا" بنده بدی برایش بوده و هستم، اما عجیب جوانمرد و مهربان است. بر آستانش سجده می کنم و به شیوه خودم، بندگی اش می کنم که او به راستی بزرگترین است.یاحق!

پی نوشت: از همدردی و دلسوزی شما عزیزان بی نهایت ممنونم و بازهم از عدم امکان پاسخگویی به پیامهای شما و ایمیلهای تان عذر می خواهم. و در پاسخ به کسانی که می خواهند از جزئیات سفرهای ما بیشتر بدانند، می گویم که تا در این سرزمین هستیم، جزئیات بیشتر فقط موجب خطرات بیشتر برای ما خواهد بود. اما به محض احساس اطمینان، خاطرات این تحقیر صد و چند روزه را برایتان خواهم نوشت.

۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

«مهر» بي سهراب ها، با اميدها فرا رسيد!

مهرماه فرا رسيد. سهراب و دهها جوان مثل او امروز به جاي نشستن پشت نيمكت دانشگاهها،فقط به جرم حق طلبي در خاك سرد خفته اند! يا كنج سلول زندانها اسيرند! و يا محروم و ستاره و مهاجرند. با اين همه «اميد» همچنان زنده است. خون مظلومان، درخت اميد به ريشه كني ظلم را تناور مي كند. ماه مهر رسيد و جاي بچه هاي مهربان و صميمي و صادقي مثل كيانوش و سهراب و محسن و سعيده و ندا و ديگران ميان دوستانشان و خانواده و در ميان ما مردم خالي اما سبز است. سبز سبز است. مهرماه سال ١٣٥٧ دانشجويان سراسر كشور با تعويق بازگشائي دانشگاهها مواجه شدند. بسياري از دانشجويان معترض دستگير و زنداني و شكنجه شده بودند. يكي از آنان برادر عزيز تازه درگذشته ام «سيف الله داد» بود. سيف الله يكي از رهبران جنبش دانشجوئي دانشگاه شيراز بود و بخاطر فعاليتهاي مؤثرش در جنبش و بخصوص اعتراض به تعطيلي دانشگاهها دستگير شده بود. پدر و مادرمان با شنيدن خبر دستگيري او شوكه شده بودند و با خوف و رجاء و بيم و اميد، سوار اتوبوسي شدند و اين برادر كوچكتر را براي سفر شيراز به همراه بردند. از خرمشهر تا شيراز ، پدرم از كار سيف الله متحير و كمي عصباني بود. مي گفت شاه با اين عظمتش را نمي شود با اين اعتراضات ساقط كرد و اينها جان خودشان را بيخود قرباني مي كنند! او سه ماه بعد، وقتي سقوط همان شاه باعظمت را با چشمانش ديد، مي گفت تصورش هم سخت بود آن اعتراضات به اين نتيجه بزرگ برسد و شاهنشاه روزي سرنگون شود. يادم هست وقتي سيف الله را از پشت شيشه كابين زندان عادل آباد شيراز ديديم، به او مژده داد:«بچه هاي دانشگاه به ياد تو و زندانيان و دانشجويان ديگر، سر كلاسها نرفته اند!» و سيف الله فكور و اميدوار بود. اعتراضات و تظاهرات و سركوبها و واكنشهاي مردمي آن قدر ادامه يافت كه بالاخره صبح پيروزي ملت سر زد. افسوس كه قدر آن فرصت طلائي دانسته نشد و بعد از خبط ها و اشتباهات و تندرويها و جنايات گروههاي سياسي، بالاخره ميراث رشادتهاي ملت به تاراج رفت و اكنون سالهاست آن انقلاب مردمي در غصب عده اي ضدانقلاب است. كساني كه اگر انقلابي ٥٧ بودند، پيام مردم آن انقلاب را درك مي كردند و قدم در مسير مخالف رأي مردم و تشكيل حكومت ولايت نظامي نمي گداشتند. كساني كه اشتباهات شاه در سال ٥٧ را مو به مو تكرار كرده اند و گريزي از سرنوشت شاه ندارند. امروز، فرارسيدن «مهر» بوي غريبي دارد. جاي بچه هاي حق طلب و فهيم در ميان ساير دوستان فهيم شان سبز است و بر دوستان بي شمارشان فرض است بر آرمان حق طلبانه شهيدان و اسيران جنبش حق طلبانه آنان باقي بمانند. حكومت ظلم رفتني است و نشانه ترس حاكمان از سقوط، حالا آشكارتر از هميشه شده است. تا سقوط اين حاكميت فرعوني يك ايستگاه باقي است. بايد بسيار مراقب باشيم. مراقب نقش حساسي كه تك تك ما داريم و بايد قبل و پس از پيروزي ايفايشان كنيم. پيروزي بسيار نزديك است، بايد مراقب ميوه و حاصل رشادتهاي سهرابها و مظلوميت نداها باشيم، مبادا بدست نورسيدگاني بيفتد كه همواره در كمين غصب حركتهاي ملي و مردمي هستند. بايد يادمان باشد آرمان بزرگ ما و شهيدان عزيزمان «حاكميت رأي ملت» بوده و هست. پايان ريا و تقلب و دستكاري در آراء ملت، خواسته ماست. خواسته ما زندگي برابر و شرايط مساوي براي همه ايرانيان از هر قوم و رنگ و مذهب و حق انتخاب براي تمام ايرانيان است. سهراب ها و نداها اگر زبان داشتند براي دوستان دانشجوي خود مي گفتند كه ما براي پس گرفتن رأي به تاراج رفته مان از جان خود گذشتيم و ما كه هنوز هستيم نبايد بگذاريم رأي هيچ شهروند ايراني دزديده و ناديده و غصب شود. اينجا ايران است؛ سرزميني كه عادت نداشته چندان در چنگال غاصبان باقي بماند. امروز خورشيد مهر ايران، در نبود شهيدان، بر گياهان اميد و تلاش خستگي ناپذير ما مي تابد. مباد غفلت كنيم، بخدا كه خورشيد آزادي در آستانه طلوع است؛مهر امسال شبيه ترين ماه به مهر٥٧ است و ما شاهدان و شهيدان طلوع خورشيد آزادي ايران هستيم. بايد به قانون اساسي نوين و سبزي بينديشيم كه ايران را براي ايرانيان مي خواهد و براي نگارش آن قانون نوين، خوب است كه نخبگان و دانشجويان و جوانترها دست به كار شوند. سال ٥٧ مشق تعدادي از نخبگان مثل برادرم سيف الله داد، نوشتن پيش نويس قانون اساسي بود و عده اي هم مشق بي قانوني مي كردند. حالا اما تعداد گروه اول بيشتر است و متمدنانه ترين جنبش مردمي جهان، در راهست و جوانان نخبه دست به قلم بي شمارند. [پي نوشت]: سپاسگزارم از لطفهاي شما و دعاهاي خير و احساسات خوبتان. خانواده ام به لطف خدا و دعاي شما بهبود يافتند ولي همواره نيازمند نوازش دعاي شما هستيم. در طول اين كوچ سبز كه فردا يكصد روزه مي شود، فراز و فرود بسيار ديديم. از زخم پاي ديابتي كه هنوز درگيرش هستم تا عفونتهاي سفري و آنفولانزا و مسموميت! اما معجزات بزرگ و كوچك هم كم نبودند و نيستند. بزرگترينش همين كه به رغم اينكه چندبار محل اقامتمان لو رفته، قبل از رسيدن مأمورين محل را ترك كرده ايم و معجزه كوچكش بند آمدن تب ٤١ درجه فرزندم زير چادر و باران شديد پريروز بود. مهر فرا مي رسد و فصل مسافرتها تمام شده است و خطر سوءظن مأموران بيش از صد روز اخير خواهد بود. بچه هايم از تحصيل باز مي مانند و ما هنوز در مهاجرتيم. اينها هزينه بدست آوردن آزادي در سرزمين آزاده پرور اما هميشه اسير ايران است. باري؛ قصه هاي معجزات اين مهاجرت بسيارند و نوشتن شان با اين موبايل وقت گير است. هرچند حالا هم وقت قصه گفتن نيست و به وقتش ماجراهاي تلخ و شيرين اين كوچ را خواهم گفت. عجالتا" خورشيد را بنگريد؛ دارد طلوع مي كند. اين شب سياه، آبستن نور شده است! تا طلوع خورشيد آزادي و عدالت و حق، يا حق!

۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

عید فطر بر ایرانی ها مبارک باد!

سلام. عيد فطر بر سبزهاي سرفراز مبارك باد. گرفتار بيماري اعضاي خانواده ام و امكان نوشتن مطلب نداشتم. فردا انشاءلله مطلب جديدي درباره بازگشايي دانشگاهها منتشر مي كنم. فعلا" هم در حال اختفاء و گريزيم و هم پرستاري ٢ بيمار. سفر دائمي و گريز ٩٧ روزه اين مسائل را هم دارد.عيدتان مبارك و دعايمان كنيد. ياحق!

۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

جمعه سبز ابراهيمي؛روز ايران است!

ديكتاتور ادعاي خدايي دارد! بت شكنان بيائيد!

به قديمي هايي كه هنوز معتقدند امام گفته حفظ نظام از اوجب واجبات است، بگوييد اين نظام ديگر هيچ نشاني از آن جمهوري اسلامي ندارد و برايشان شرح دهيد كه حالا «نظام»؛ يك ديكتاتوري فرعوني و نمرودي است كه علاجش فقط سقوط است و بس! چاره تمام آزمندان قدرت طلب كه كاخ رؤياهاي حقيرشان را بر جنازه مردم بنا كرده اند، از فرعون تا هيتلر و صدام سقوطي هولناك بوده و هست. هرگاه پاي"حرص عريان" و "طمع زننده" قدرتمنداني مثل صدام يا آقاي خامنه اي وسط مي آيد و هنگامي كه عطش امثال آنها براي تصاحب "قدرت فوق مطلقه" و "حكمراني خداگونه" از پرده بيرون مي افتد، هر انسان موحد و يكتاپرستي هوس كافري اين خدايان زميني را مي كند، آنچنان كه هوس كفرش در دل ملت ايران هم افتاده و عاقبت به خروش و طغيان بر آمده ايم! سالياني مي شد كه من هم مثل تويي كه خواننده اين سطرهائي، آرزو داشتم"بنده نافرمان" اين خداي خودخوانده مستكبر و متفرعن باشم! اما دست و پاي همه ما به زندگي نه، به توهم زندگي بند بود و خوف داشتيم كافريش دامان معاش نيم بند و سرنوشت خانواده بيگناهمان را بگيرد! آقاي خامنه اي، خداي ناعادل و جباري است و سربازانش هم گروگانگير و متجاوز و حقيرند! حتما" شنيده ايد كه ساعتي پس از صدور بيانيه مهم آيت الله العظمي منتظري خطاب به علماي اسلام، نوه هاي اين مرجع آزاده را به گروگان گرفته اند و موج دستگيري (گروگانگيري) اعضاي فعال يا غيرفعال خانواده سياسيون به راه افتاده ! اما حالا زمانه سكوت در برابر جباران نيست. آقاي خامنه اي خداي ناداني است زيرا نصيحت ناپذير است و حتي دوستان مشفق و دلسوزان و پايه گذاران جمهوري اسلامي را هم به جرم خيرخواهي براي آرمانهاي انقلاب و امام عقوبت مي كند، به زندان مي برد و حذف مي كند! او نادانترين كسي است كه داعيه خدايي كرده وگرنه دانسته و ندانسته عمر حكومت خود را كه ميراث همان انقلاب بود، با سركوب ياوران انقلاب ٥٧، يعني مردم كوچه و بازار كوتاه نمي كرد! سالها بود هرچقدر داعيه خداوندگاري و حرص قدرت طلبي در رفتار و گفتار آقاي خامنه اي بيشتر نمايان مي شد، وسوسه هاي شيطاني(!) امثال تو و من هم براي عصيان عليه اين خداي تازه بيشتر مي شد و از صميم قلب مي خواستيم اين افتخار زودتر نصيبمان شود كه "بنده طاغي و عصيانگر" اين خداوندگار خودخوانده باشيم. مي دانم كه ديگران هم بارها همين آرزو را داشته و هوس كرده اند كه به سوي اين خداي تازه "غزل كفر" بخوانند و بر تنديس اين شيطان مجسم خونريز، ريگي بياندازند و "رمي جمره"اش نصيبشان بشود! هنگامي كه تشنگي معظم له(!) را براي شنيدن تملق و چاپلوسي بندگانش مي بينيم،يا اداي جباريت مضحك او از جباريت و اقتدار الهي را مشاهده مي كنيم، آن هوس دوباره در من و شما زنده مي شود كه اين بت را بشكنيم و كفرش بگوئيم. مي دانم كه ما بي شماريم و اين بت شكني، احساسي شخصي نيست و آرزو و آمال همه ماست، چون همه ما از شرك بيزاريم و پرستش "خداي زميني" را شرك مي دانيم. اين آرزو يا طاعت و عبادت بت شكنانه را در ميان تيره هاي مختلف ايرانيان ميتوان ديد كه حالا دارند يك به يك عملي اش مي كنند؛ هر كس به زباني. ببينيد چه رقابت نيكي ميان نخبگان براي نوشتن نامه هاي سرگشوده و رسواساز به ساحت اين خداي تازه در گرفته است؟ از نوانديش ديني(دكتر سروش) تا شيعه سابقا" تندرو و ولايي(محمد نوري زاد)، هر كدام هوس رمي جمره داشته اند و اين عجب نيست. هوس «رمي جمره» و شكستن اين بت مجسم، در هر دلي كه يكبار به يگانگي و يكتايي خدا ايمان آورده است، جوانه مي زند و از دل بيرون نمي رود تا چاره اش كند! هوس كفر اين خداي تازه بسياري را راهي قبرستان كرده و بسياري را مقيم زندان! اما آنان مانند «ابراهيم در آتش» در جوار آرامش و لطف خداي يكتا نشسته اند و اين مائيم كه فريضه ابراهيمي خود را معطل گذاشته ايم و اگر با هم يكدل باشيم، شايد مهمان همين دنيا و زير سايه خداي يگانه زندگي كنيم و عزتمند بمانيم وگرنه ما را هم راهي مي كنند اين اشغالگران، سربازان شب. هوس انجام اين فريضه ابراهيمي، خانواده ما را نه به زندان و قبرستان، كه به آوارگي و خانه به دوشي و خطر كشاند و بسياري را به مهاجرت فرستاد، كه به رغم سختي هايش، رنجي شيرين دارند. در اين سفر دائمي كه شبيه حج در وطن است، گويا به مناسكي رفته ايم براي شكستن بت مجسم استكبار و شرك كه مسلط بر زندگي ما و شما شده است. ٩٤ روز است دستگاه امنيتي و اطلاعاتي اين خداي جبار را به سخره گرفته ايم و بت حقير «ارعاب» در اين بتكده را تحقير كرده ايم. در عجبم كه هنوز عده اي براي اداي سنت توحيد ابراهيمي، به مكه و صفا و مروه مي روند! در حالي كه "شرك زنده" اينجاست و ادعاي خدايي اش به آسمان بلند است! در عجبم كه برخي موحدان، اين بت را وا مي گذارند كه خون عزيزانمان را بريزد و براي اداي فريضه "رمي جمرات" و سنگباران شيطان، تخته سنگي در سرزمين عربستان را به نشانه شرك شيطان سنگباران مي كنند! فريضه ابراهيمي يك هوس گذرا و شخصي و انتزاعي نيست و نسيم اين خواسته الهي، روح بسياري از مردمان را هم نواخته و مصفايشان ساخته است. اينك "فصل بت شكني" فرارسيده و فرصت بي نظيري مهيا شده است. حالا در ميان "ابراهيميان" ملت بت شكن ايران آنقدر ابراهيم و هاجر و مرد و زن ميدان عمل هست،و آنقدر پتك و تيشه و تبر هست تا خداوند، آن "روزي دهنده بزرگ" به بندگان شايسته اش، به "ابراهيميان زمان"،سهمي و فرصتي براي بت شكني ببخشد. «روز ايران» يا جمعه سبز، فرصت مهياست تا ستم خداي خودخوانده را ريشه كن كنيم كه مي كنيم. شك نكنيد بارگاه پوشالي اين نظام غير الهي، چنان با دعاي سوخته دلان و نفرين بازماندگان از پاي بست سست شده، كه حتي فرياد منسجم ما آن را فرو مي ريزد. تبر ابراهيمي ما براي بت شكستن، لباس سبز ماست. پرچم ياحسين سبز ماست. اتحاد ماست. پرچمها و علم هاي سبز ايام محرم و عاشوراهاي ماست. سبزي حضور يكدل و محكم ماست.پس بت شكنان جا نمانيد، چشمان ندا هنوز به ما خيره است. و چشمان نداهاي مظلوم ديگر،...! فردا را به نام «روز ايران» ثبت كنيم! تا حق،يا حق!

۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

طلوع خورشيد «ناگزير» است! اين شب آبستن نور شده!

از وقتي مقام معظم(!) رهبري رأي ملت را تصاحب كرد و بر خون بيگناهان پاي گذارد و اعتراضات ميليوني ملت را كاريكاتور انقلاب ٥٧ ناميد، براي خيلي از سنتي ها و اقشار عادي و حتي نا آگاه، «قداست و درستي و سلامت آقا» به آخر رسيد و تمام شد! براي مردمي كه من مي بينم و ٩٣ روز است دمخورشان هستم، تمام دودلي و ترديدهاي باقيمانده در اقشار سنتي و روستاييان و متدينين (حتي قشري) درباره "خروج رهبر" از همه مدارها و قرارهاي دين خدا به يقين رسيده و حالا آدم مؤمني را نمي يابم كه «به نام دين» طرفدار آقاي خامنه اي مانده باشد. من كه مهاجر شهرهاي اين سرزمينم و به رغم زندگي مخفي، با هر قشري سخن مي گويم و سخنشان را مي شنوم، كسي را نيافته ام كه مؤمن باشد و آقاي خامنه اي را هم «علي عادل» بداند! بهتر بگويم كسي نيست بتواند مؤمنانه از صلاحيتهاي رهبري ايشان دفاع كند، چون ديگر چيز قابل دفاعي باقي نمانده و مردم در گوشه و كنار كشور به مرور از اين نظام و رهبرش رويگردان شده اند. اينك براي يك روستانشين ساده دل و يك تهراني اهل اينترنت، اسلاميت و مشروعيت نظام از بين رفته و باطل شده است. منتها اين بي اعتباري حكومت، در هر قشري «علائم باليني» متفاوتي دارد. نحوه بيان اعتراضات روستائيها از شهرستانيها متفاوت است و شهرستانيها هم با بيان متفاوتي نسبت به شهرنشين ها و تحصيل كرده ها از مخالفت خود با اين حاكميت جور سخن مي گويند. سخنراني اخير آقاي خامنه اي اما، از ديد اعضاي صميمي يك خانواده كاشمري، صريح ترين دست و پا زدن او براي حفظ جايگاه فراانساني خود نزد اقشار سنتي بود كه نقشي بر آب زد و اثري نداشت. بي اثريش را گفتند و ساعتي به نقد اين تلاش بي نتيجه «آقا» سخن گفتند و شنيديم. براي آنها بي عدالتي هاي رهبر در همان شهرستان نمود داشت كه فكرش هم دشوار بود! آنها مي گفتند اگر رهبر خود را علي زمانه معرفي ميكند، بايد بتواند مثل علي(ع) از اين نقطه سرزمين تحت حكومتش و ظلمي كه مأمورانش به نام دين و خدا بر ما كرده اند، آگاه و هشيار باشد و چون نيست، او «علي» نيست! پسر ١٩ ساله شان اسماعيل گفت:«او كاريكاتور يزيد هم نيست!» سخنراني آقاي خامنه اي در سالروز شهادت امام علي(ع) و تشبيهات ناسازي كه ميان حكومت ظالم و جائر خود، با حكومت عدل و داد اميرالمؤمنين كرد، دل هر مسلمان و هر انساني را به درد و خروش آورد. ديدن اين همه مظالمي كه در نظام كودتاچي تحت نام «علي» بر مردم مي رود،هيچ وجداني را آسوده نگذاشته تا مانند حجره نشينان مدارس علميه و بيت برخي مراجع تقليد، وجدان خود را به خواب بزنند و گمان كنند در سرزمين عدل علي(ع) زندگي مي كنند. امروز ناآگاهترين مردم روستاهاي دورافتاده و شهرهاي بزرگ ما، تمثال بي مثال «كاريكاتور ديكتاتور» را در قامت حقير رهبري مي بينند كه شرح جنايتهايش را باد به اقصي نقاط كشور برده. حاكم جائري كه نه تنها علي نيست، بلكه مردمان صادق او را يزيد مي نامند و تشبيه او را به علي «كفر» مي دانند. حاكمي كه «اسباب بزرگي» نداشت و سالهاست «تكيه بر جاي بزرگان» زده است و امروزه داعيه خدايي هم دارد! كسي كه با خودفريبي و عوام فريبي، اداي صلاح و فلاح و اخلاق مداري و دينداري در مي آورد، حال آنكه به وقت عمل، براي حفظ تخت سلطاني اش، خونها ريخت.رهبري كه به قول اسماعيل-فرزند ميزبان كاشمري ما- حتي «كاريكاتور يزيد» هم نيست، وگرنه حريت و انسانيت را از يزيد تقليد مي كرد و لااقل با اهل بيت و خانواده مخالفانش جوانمردانه رفتار مي كرد! «اسماعيل» در يك تعويض روغني كار مي كند اما براي تحليلش، چند اسم هم مي آورد! باري، مردم دوردستها هم طعم ظلم را چشيده اند و هم خبر ظلم و خونريزي و حتي گروگانگيري خانواده سياسيون را شنيده اند. گويا نسيمي كه از دره اوين و از كنار سلولهاي زندان اوين مي گذرد، زمزمه اسيران را به تمام سرزمين ميبرد و به مردم دوردستها ميرساند. اسماعيل در جمع خانوادگي و شلوغ شان، نمونه هايي رو مي كند! مي گويد: دستگيري و آزار «شاهپور كاظمي» (برادر همسر ميرحسين)، «عاطفه امام» (دختر جواد امام كه زنداني بود) و «دكتر عليرضا بهشتي»(فرزند شهيد بهشتي) و نوه هاي آيت الله منتظري(كه عصر ديروز دوشنبه و چند ساعت از انتشار بيانيه پدربزرگشان به گروگان گرفته شده اند) ، تنها چند نمونه از خوي حقير رهبر و متوليان اين دستگاه جائر است. نظامي كه به گفته آيت الله منتظري، حقيقتا" «حكومت ولايت نظامي» است و رهبرش علي خامنه اي هم دچار سندروم «خود علي بيني!» است و مخالفان صالحش را به كشتن و اسارت و «داغ كردن» تهديد مي كند و خونهاي مظلومان را تحقير مي كند و اعتراضات مردم را به «كاريكاتور انقلاب ٥٧» تشبيه مي نمايد. در اين كوچ مخفيانه ٩٣ روزه، هر كجا باد مي تواند بوزد، سفر كرده ايم و همه جا آثار ظلم و فقر و تبعيض و بيعدالتي و... را ديده ايم كه تك تك ملت را به ستوه آورده است. همه بدنبال يك زبان مشترك براي ابراز انزجارشان بودند كه اينك آن زبان را يافته اند و مي بينند مي توانند با زبان سبز، كله سياه طاغوت را بكنند و سر سرخشان را حفظ كنند. همه يكدل شده اند كه در «روز ايران»، با نماد يكپارچه سبز، ايران را سبز كنيم و سياهي را بشوئيم و ريشه سياه ستم را از اين خاك در آوريم. باورش داريم. «ايران ما» به طلوع فجر پيروزي بسيار نزديك شده؛ اين بشارت را از اعماق اين سياهي شب مي نويسم! از اين لحظه اي كه شب،«آبستن نور» شده؛ اما سياهترين چهره اش را هنوز نشانمان مي دهد. آني ديگر، تاب مقاومتش مي شكند و شب محو مي شود. من و ما چه باشيم يا نباشيم طلوع خورشيد شب شكن، «ناگزير» است! حتمي است! ولي حضور «من و تو با هم» به اين طلوع خيره كننده، درخششي از جنس «ما» مي دهد. و خورشيد به «ما؛ همه فرزندان ايران» نيرويي ناتمام مي بخشد براي باغباني و كاشتن و ساختن اين سرزمين! مراقب باش كه از ضيافت خورشيد جا نماني. در «روز ايران» خورشيد آزادي بر سر همه مي تابد. جا نماني از لحظه تولد خورشيد مهر ايران!

۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

همه چيز درباره «روز ايران»

بار سفر سبزت را ببند برادرم!
بايد در «تهران» متمركز شويم و بس!
اول: اين راهي است براي ساكنان شهرهاي كوچك، كه هم اعتراضشان را فرياد كنند و هم به درياي ملت بپيوندند كه وعده داده خدا به «مهاجرين»! و وعده اش بخدا خلاف نيست. من تجربه اش كرده ام! مرا گواه بگيريد! هركسي خود را «يك ايراني سبز» مي داند و مي تواند، اسباب سفر به «تهران» را مهيا كند تا جمعه صبح در «يك نقطه» اين شيربچه ي آسيا متمركز شويم و قلب تپنده اش را از شر بيماري كشنده ديكتاتوري نجات دهيم. در شهرستانهاي كوچك فضاي امنيتي طوري است كه فشار و آزار«بعد از حضور» بسيار است و فضاي محدودي براي حضور سبزهاي پرشمار دارند و حتي امكان انعكاس حضور مردم سبزپوش و پوشش خبري حضورها و سركوبها نيست. تهران بايد مهمترين محل حضور ميليونها مردم معترض كشور به اين نظام ناعادل سلطاني و جنايات اخير و قديمش باشد. تمام دوستان شهرستاني كه مشتاق هستند در «روز ايران»، در آئين شكستن بت ديكتاتوري سهيم شوند، بسم الله! تهرانيها آماده بزرگترين پذيرايي از هموطنان بت شكن خود شوند. جمعه چنان يار يكديگر خواهيم بود كه سبزي ما سياهي را همچون سيلابي بشويد و ببرد. شهرستانيهاي عزيز! يك سفر سبز «نذر آزادي كشور» كنيد و به تهران بيائيد. و از شنبه، كه بت ترس فروريخت پژواك نداي عدالت و آزادي را در شهرستان كوچك خود خواهيد شنيد. كافي است «فشار از يك نقطه» باشد. ميليونها سبزپوش بايد تهران را از امروز و فردا و از پنجشنبه اشغال كنند. نبايد از هاي و هوي باطل بهراسيم. با هم اگر باشيم، «باطل رفتني است»؛ منتها ما يك «سفر سبز» به آزادي و عدالت بدهكاريم. بسم الله! / دوم: از امروز دوشنبه براي سفر به تهران ٣ روز كامل فرصت هست.از دورترين شهرستانها مثل چابهار ٢ روز فاصله تا تهران است.اين «سفر سبز» از دورترين نقطه ايران به قلب آن تهران، فقط ٢ روز طول مي كشد! پس هيچ عذري براي ماندن در خانه و شهر كوچكمان نداريم. فرياد «كيست ياريم كند؟» را كه از سلولهاي زندانها و از سوي فرزندان عدالتخواه شما بلند است مي شنويد؟ اگر نياييد،شايد وااسفاي ما كمكي نكند. منتظر قرباني شدن مهدي ها و ميرحسين ها و نداها و سهرابها نباشيم و نگذاريم جباران جبون و هراسان، خاكستر مرگ بر كشورمان بپاشند. اي آذريها، لرها، كردها، بلوچها، فارسها، تركمنها، عربها، ارامنه،اي «ايراني ها» جمعه با لباس سرزميني و محلي تان، به شرط سبز بودنش به تهران بياييد و تهران را سبز كنيد. نظام كودتائي «رژيم انكار» است. رأي ٤٠ ميليوني ما را انكار كرد! فيلم جنايات خياباني و قتل جوانان ما را انكار كرد! اسناد تجاوزها را انكار كرد! شكنجه زندانيان را انكار كرد! فقر و بيكاري را انكار مي كند! جمعه ما با «سفر سبز آزادي» به تهران، مشروعيت اين نظام نامشروع را انكار كنيم و اجازه ندهيم جنبندگي و زيستن و بودنمان را هم انكار كنند! بخصوص خطابم به هموطنان «شهرهاي كوچك» است كه فضاي امنيتي شهرشان مانع مي شود «سبزپوش» به خيابان بروند و احساس تنهايي مي كنند. هر فرد از ما، براي تجربه شيرين «ملت شدن»، از حالا رهسپار تهران شود و يادش نرود رمز پيروزي بر باطل يكي شدن ماست:«من اگر برخيزم، تو اگر برخيزي، همه بر مي خيزيم!» راه پيروزي ايران،از تهران مي گذرد! پس بار سفر سبزت را ببند برادرم! نصرت واقعي با هجرت نصيبمان مي شود. خداوند به مهاجرين وعده پيروزي و نصرت داده و كوچ سبز خانوادگي ما، گواه ٩٠ روزه اين وعده خداست! «تو پاي به راه در نه و هيچ مپرس، خود راه بگويدت كه چون بايد رفت؟»/ تا حق، يا حق!/ دوستان اين متن را از اسارت فيلترينگ بيرون بياوريد، فتوكپي كنيد و به هر شيوه به بستگان خود در شهرهاي كوچك و بزرگ برسانيد. صبح پيروزي و ظفر بسيار نزديك شده!/ ادامه دارد...

۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

متن باز: جنبش سبز دهها «رهبر آزاده» دارد! آماده شويم!

كودتاچيان هنوز نفهميده اند اين جنبش چه ابعادي دارد. كه رأس و بدنه اش يكي است. كه دستشان به همه سران و سرداران و سخنگويان و سربازان اين جنبش نمي رسد! كه نمي توانند ميليونها رهبر اين جنبش را به بند بكشند. آنها نفهميده اند جنبش سبز، درياست و اين دريا، نكبت ديكتاتوري سلطاني را خواهد شست! اما خوب است بدانند با دستگيري سران جنبش،پايان كار ديكتاتوري را سريعتر و دردناكتر و زشت تر خواهند كرد. بايد بدانند اين مردم هر كدام مي دانند در وقتش چه بايد كرد و با بازداشت سران جنبش، دلسردي يا هرج و مرجي رخ نمي دهد؛ چون جنبش سبز، هزاران رهبر فهيم و زيرك و آزاده دارد كه نمي گذارند جنبش به بيراهه برود. با شروع اعتصاب فلج كننده،بايد واقعيت جنبش را بار ديگر به رخ نظام بكشيم! شروع اعتصاب از «خود من» گام اول است. شروع اعتصاب و «شروع تغيير» بايد از من باشد. چرا افتخار اين شروع را از خودم سلب كنم؟ چرا اين فرصت نصيب برادر و خواهرم شود؟ چرا تأخير كنم؟ اينك كه اعتصاب و راهپيمايي در «روز ايران» (قدس سابق) وقت نمايش اقتدار ماست؛ از همديگر سبقت بگيريم تا «تيم ٧٠ ميليوني مان» پيروز شود. يادمان باشد نظام كودتاچي با صرف ميليونها پول من و شما، از مدتها قبل در فضاي اينترنت سرمايه گذاري كرده و تيم سايبر سپاه مدتهاست به «جعل» نام و ايميل و سايت و وبلاگ مشغول است. اگر هنوز هم در اين ميدان منطق و كلمه و دانش موفق نيست و اگر همچنان در عرصه نقد و منطق، بازنده و منزوي است، به پشتوانه مالي اش دل بسته و به جنگ رواني در اين دنياي مجازي ادامه مي دهد. مراقب باشيم اسير دسيسه هاي شيطاني سپاه كودتاچي در دنياي مجازي نشويم. خبر سازي و جعل ايميل افراد مشهور، سر دادن شعارهاي اختلاف افكن و هرز دادن نيروها به دعواهاي بيهوده كامنتي، اينها بخشي از تلاشهاي كودتاچيان براي منحرف كردن جنبش و دلسرد كردن ملت است. مردم از خونريزي و هرج و مرج اكراه دارند و سپاه، گاهي در لباس ضديت با نظام، به ميان جامعه مجازي ما مي خزد و لابلاي جماعت، مردم را به شورش و هرج و مرج و جنگهاي كور دعوت مي كند. به ميداني كه آنها سلاحش را آماده كرده اند نمي رويم. ما در ميدان واقعي، فعلا" آماده اعتصاب و «روز ايران» مي شويم. بانكها، بيمارستانها و ادارات خدماتي بزودي به تعطيلي كشيده مي شوند. خدمات مورد نياز را بگيريم و آماده شويم. ديگران را مطلع و توجيه كنيم.تاحق،يا حق! / [«شيخ در خطر! آماده اعتصاب باشيد!] بخش خبري «بيست و سي» موضوع اعترافات بعدي كروبي را هم تعيين كرد! به هوش باشيم!/بابك داد/ (اين پست «متن باز» است و هر چند ساعت يكبار، به روز مي شود...)/ آيت الله كروبي سالها در زمان شاه، رنج زندان را كشيده و از آغاز ورود به عرصه سياست، پيه سختي و شكنجه و زندان را به تن نازنينش زده است. او هرگز نمي دانست براي تأسيس حكومتي زنداني شده كه روزي به دست سفاكان متجاوز جنسي خواهد افتاد و او ناگزير مي شود براي دفاع از حقانيت مردم، در اين نظام دست از جان بشويد! حالا بخش خبري بيست و سي، ارگان جنگ رواني كودتاچيان، زمينه تبليغاتي و رواني لازم را براي بازداشت او آماده و حتي تعيين كرد قرار است او به اشتباهش در رسانه اي كردن رنج قربانيان تجاوزهاي جنسي در زندانهاي سپاه اعتراف كند! مردم! جاي درنگ نيست. اين شيخ بسيار نجابت كرد و صبوري به خرج داد تا حيثيت برباد رفته نظام را اعاده كند، اما ديكتاتور حقير و نظام كودتائي اش، قصد دارند همزمان با نابودي خود، كشور و ذخيره هاي ارزشمندمان را هم به نابودي بكشانند. و مهدي كروبي، ذخيره بسيار نادري است. حذف و حصر او، يعني پايان مروت و پايمردي و ختم «دل كندن» براي حقيقت! واي بر ملتي كه بگذارد اسطوره هايش را زنداني و قرباني كنند و «صورت مسئله»هايش را پاك كنند. به قصد حمايت از شيخ شجاع اصلاحات، مقابل منزلش برويد و بست بنشينيد.زنجير سبز تشكيل دهيد. نگذاريد به حريم خانه شيخ شجاع اصلاحات جسارت كنند. نگذاريد «مردانگي» را از شما بدزدند. ترس كافي است. شيران بيشه معرفت، خانه شيخ را با زنجيره سبز و الله اكبر در ميان بگيريد. «اعتصاب سريع» را هم براي لحظه اي كه خبر بازداشت شيخ اصلاحات و رؤساي جمهور موسوي و خاتمي را بشنويد، فراموش نكنيد. بدانيد كه اعتصاب، خيلي «كم هزينه تر» است از «تسلط» اين جانيان و متجاوزان و بيماران جنسي بر جان و ناموس و فرزندان و اموال ما و شما. واي اگر چنان شود! تا حق،يا حق! / شيخ اصلاحات، آبروي ماست. پيگير آبروي فرزندان زخم خورده ماست. خانواده صدها زنداني سياسي و قربانيان خانه اين «پدر ستمديدگان» را مي شناسند. برويد قبل از آنكه اوباش كودتاچي «آبروي ملت» و نماد شجاعت ما را بربايند؛يكي بگويد:«خانه دوست كجاست؟»(اين پست،چند ساعت ديگر به روز مي شود...)

«اعتصاب سريع»؛ به محض بازداشت كروبي! به اطرافيان خبر دهيد!

مهدي كروبي يك آيت الله حقيقي است؛ «نشانه خدا» كه حامي مظلومان بي پناهان است، كه از عدالت طلبي سرشار است و ياور ستمديدگان هراسان است. مهدي كروبي بدون اين لقبها اما دلپذيرتر است. وقتي كساني مانند احمدجنتي و صادق لاريجاني «آيت الله» مي شوند، «آيت الله كروبي» شجاع و وفادار و نستوه را «مهدي كروبي» خطاب مي كنيم تا بداند «باباي ستمديدگان» به القاب آقا و آيت الله محتاج نيست و شرافت و شأن پدرانه او را ارج مي نهيم. او حامي فرزندان زخم خورده ملت بود و براي احقاق آن عزيزان كه زير دست متجاوزان اوباش لبناني و سپاهيان رهبر، مورد تجاوز جنسي قرار گرفتند و پژمردند تا ديگر بدنبال رأي خود نباشند، به دنيايش پشت پا زد. كروبي براي اين بچه هاي سوخته دل و زخم خورده؛يك «پناه و حامي» شد و حتي بيشتر از پدرانشان هم پاي حقوق آنان ايستاد. اگر خبر دستور رهبر نظام كودتاچي، براي بازداشت مهدي كروبي درست باشد، واي بر ما اگر بلافاصله دست از كار و شغل خود نكشيم و اعتصاب نكنيم و واي بر اين حكومت معاويه اي، كه به فروپاشي خود سرعت داده است. اگر كروبي را بگيرند، بخاطر حفظ و صيانتي است كه او از ناموس پسران و دختران ايراني كرده و از موقعيت و مال و جان خود دست شسته،پس بايد كه ما هم بلافاصله از كار دست بشوئيم و اعتصاب كنيم. همان لحظه شنيدن خبر، كار يا وسيله كارمان را تعطيل و خاموش كنيم. مثالي مي زنم براي آن ٩ ميليون مسافركش ليسانسه و ديپلمه، كه از جور اين حكومت جائر و فاسد، چيزي جز يك ماشين فسطي ندارند! خبر را كه شنيدي،همان وسط خيابان ماشينت را خاموش كن! فقط فرض كن «مهدي» پسر تو بود كه زير دست و پاي متجاوزان وحشي لبناني و سپاهي، مورد تجاوز قرار مي گرفت و زار مي زد. كروبي براي بچه هاي ما پدري كرده و كلام حق را گفته و دست از جان شسته! تو هم دست از كار و كسب بشوي! جانب حقانيت كروبي را رها نكنيم وگرنه اين متجاوزان،رسم مروت را بر مي اندازند و شايد فردا بچه خود تو را بزنند و بكشند يا مورد تعرض قرار دهند و كسي جرأت و جسارت نكند حامي و پناهش بشود! نگذاريم نظام كودتايي معاويه زمان، رسم مردي و مردانگي را هم به بند بكشد. وقتي مهدي كروبي شجاع را اسير كرده باشند و تو به بهانه كسب روزي، مغازه ات را باز كرده باشي،يا به اداره و بيمارستان و كارخانه رفته باشي، لحظه اي صداي ضجه آن پسران و دختران معصوم را به ياد بياور و بينديش به آن پيرمرد كه پدر و پناه آنهاست! كار و كسب را رها كن و نگران روزي نباش! باور كن كه:«والله خير الرازقين!» [پي نوشت: دوستان خبررساني كنيد! اعتصاب سريع را توضيح دهيد و اينكه كروبي كيست؟ و چه كرده؟ به افرادي كه مخاطب اينترنت نيستند، نسخه اي از اين مطلب را هديه دهيد.هر نفرتان به ١٠ نفر! «تا حق، يك يا حق!»

۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه

خامنه اي اعلام جنگ كرد: «با قاطعيت علوي، مخالفان را داغ مي كنيم!»

آماده اعتصاب سريع و فلج كننده شويم!
امروز رهبر جمهوري اسلامي گفت:«روز قدس فقط متعلق به قدس است! اگر كساني بخواهند از روز قدس براي تفرقه افكني بين ملت استفاده كنند؛ بايد با آنان برخورد شود!» آقاي خامنه اي در خطبه هاي نماز جمعه، با ارائه تصويري دستچين شده از حكومت امام علي(ع) تلاش كرد نظام فعلي را «مصداق حاكميت علوي» معرفي كند! او گفت: «به رغم اينكه علي(ع)، حكومت را به آب بيني بزغاله تشبيه و حكومتداري را تحقير مي كرد؛ اما براي حفظ حكومت ٣ جنگ خونين را انجام داد كه صدها كشته بجاي گذاشت و امام علي با قاطعيت علوي گفت مخالفان را داغ مي كنيم!» رهبر جمهوري اسلامي به مخالفان و معترضاني كه بخواهند «يك چيز كوچك!» را وسيله دشمني قرار دهند و «مانند خوارج با دروغگويي و شايعه سازي» بخواهند با نظام مقابله كنند هشدار داد:«برخورد با نظام قابل تحمل نيست و جواب تند دارد!» آقاي خامنه اي به خطر انحراف نظام اشاره كرد و با طعنه به سران جنبش سبز گفت نخواهد گذاشت آنان نظام را به وضعي ببرند كه فقط ظاهري اسلامي داشته باشد اما در باطن سكولار يا مرعوب غرب باشد! وي به حمايت ملتهاي اسلامي از نظام اشاره كرد و گفت بعد از اتفاقات اخيري كه باعث ايجاد نگراني در ميان ملل دوستدار نظام در جهان شده بود، به آنان گفته شد جاي نگراني نيست و نظام مقتدر و مسلط باقي مي ماند! آقاي خامنه اي رأي ٨٥ درصدي ملت را نشانه اعتماد مردم به نظام دانست و هشدارباش «كساني را كه با لباس دلسوزي خواهان بازگشت اعتماد مردم به نظام مي شدند» به سخره گرفت! او روز قدس را يادگار امامي دانست كه «اين جمهوري اسلامي را به ما هديه كرد و شعارهايش هرگز به موزه تاريخ نمي روند!» رهبر جمهوري اسلامي اما تصريح كرد:«روز قدس فقط متعلق به مسئله قدس است و مراقب باشيد كساني از اين روز براي تفرقه افكني ميان صفوف ميليوني ملت ما استفاده نكنند و اگر كردند با آنان بايد معارضه و برخورد شود!» آقاي خامنه اي مطابق عادت، با بيان سخنان و «مقدمه درست»، «نتيجه گيري نادرست» كرد و مطالب موردنظرش را در قالب آنها بيان كرد. برخي از آن سخنان «بظاهر درست» و (نتيجه گيري نادرست) كه همگي جملات داخل گيومه و پرانتزهاي آن از بيانات آقاي خامنه اي است، از اين قرار هستند:«امام علي اصرار داشت مردم چاپلوسي و تملقش را نگويند و حكومت را بي ارزش مي دانست(اما براي حفظ حاكميت اسلام، ٣ جنگ خونين داخلي را اداره كرد!)»/«لغزش مسئولان و بزرگان خطرش براي مردم و نظام بيشتر است (اما مردم بايد به «آن بزرگان!» نامه بنويسند و از انحراف آنان مراقبت كنند!)/«مايه ننگ حكومتي است كه مردمش و ملل مظلوم دنيا آن را نخواهند و ملت با حكومتش مخالف باشد (اما نظام ما چنان حكومتي نيست و مورد اعتماد ٨٥ درصدي ملت خود و محبوب ملل مسلمان ديگر است!) / «انحراف و لغزش ممكن است به سراغ يك حكومت و نظام ما هم بيايد (اما نگذاريد بعضي ها برايمان يك جمهوري اسلامي جعلي درست كنند كه در صورت اسلامي و در باطن غيراسلامي باشد)»/ «روز قدس از برجسته ترين يادبودهاي امام راحل براي مبارزه با... (اما فقط متعلق به مسئله قدس است!)»/ تحليل اين خطبه ها: هرلحظه بايد منتظر خبر برخورد با خوارج(!) كه اسم مستعار سران جنبش سبز شده باشيم. نگراني از دستگيري آقايان كروبي، موسوي و خاتمي با اين سخنان بيشتر شده و بايد آماده شنيدن اخبار ناگواري بود. بايد براي روز قدس هم فكري كرد. اين رهبري بناي همراه شدن با خواسته هاي ملت را ندارد و امروز دوباره فرمان خونريزي صادر كرد! بايد به اعتصاب سراسري و تحصن فكر كنيم كه فعلا" برنده ترين سلاح و كم هزينه ترين نوع مبارزه است. دوستان و شبكه هاي فاميلي و خانوادگي خود را براي «اعتصاب سريع» توجيه كنيم و اگر حاكميت، ناداني و جاهليت بيشتري از آنچه تاكنون انجام داده مرتكب شد، بايد بدانيم يك كار درست «اعتصاب سريع» است و انجامش بدهيم. هرچند «جاي اميد» اينجاست كه سخنان آقاي خامنه اي، بوي هول و هراس آشنائي مي داد و او نتوانست وحشت شديدش را پشت نقاب اين سخنان خشونت بار، پنهان كند! ديكتاتورها همواره مثل يكديگر ساقط مي شوند؛ با عربده كشي خشمگنانه اما با دلي ترسان! سخنان اين آخرين ديكتاتور منطقه اما، «مشمئز كننده تر» از سايرين شده و بوي الرحمانش به آسمان برخاسته است.پس به قول حافظ:«بر او نمرده، به فتواي من نماز كنيد!»يا حق!

۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

اگر «سبزپوش» نرويم دستگيري كروبي، موسوي و خاتمي حتمي است.

جمعه «روز ايران سبز» است و سرنوشت ايران رقم مي خورد!
بازداشت آقايان بهشتي و الويري و پلمپ دفتر آقاي كروبي، زمينه چيني براي بازداشت سران جنبش است. اما كودتاچيان اين كار را به «نتيجه روز قدس» احاله داده اند. فرداي روزي كه مردم در خانه بمانند و «سبزپوش» به راهپيمايي نروند! بعيد است مردم به ستوه آمده ما؛ با خانه نشيني و تنها گذاشتن سران جنبش سبز، يك عمر سلطه كودتاچيان را بر خود «پيش خريد» كنند. منتها بايد «سبزپوش» برويم تا نتوانند حضور ميليوني ما را مثل انتخابات ٢٢ خرداد به اسم نظام «مصادره» نمايند. رنگ سبز قدرت ملي ما را به رخ كودتاچيان و رهبرشان مي كشاند.اما اگر دستگيري سران اصلاحات قبل از روز قدس انجام شود، نبايد منتظر جمعه نشست. هر كجا بوديم بايد اعتصاب عمومي كنيم و دست از كار بكشيم. اين قرار ميرحسين موسوي با ملت بود كه بعد از كودتا و سركوبهاي خونين ملت گفت و نوشت:«بازداشتم كردند، اعتصاب سراسري كنيد.» آن سخن را وقتي گفت كه چندين روز از بازداشت برادر همسرش مي گذشت ولي او و همسرش حتي خبري از نزديك شدن خطر دستگيري به مهندس موسوي و خانواده اش ندادند. حالا اما خطر بازداشت هر سه آقايان جدي است . بدون اينكه در دام اقدامات تحريكي كودتاچيان بيفتيم و «شورشهاي كور» انجام دهيم، فقط سر كارمان نرويم. پس «كلمه رمز» فرمان اعتصاب سراسري و تحصن عمومي؛ «شنيدن خبر» دستگيري آنهاست.جمعه «روز ايران» است نه روز قدس و ما براي اعتراض به غصب ايران و وحشيگري نظاميان متجاوز به ملت ايران «با رنگ سبز» به خيابانها ميرويم تا نكبت و «سياهي» روسياه شود.

۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه

شما «اميد» را حس مي كنيد؟

شما «اميد» را حس مي كنيد؟

دارد اتفاق مي افتد!

داريم «بت» ها را مي شكنيم!

خانوادگي، دسته جمعي داريم سخت ترين روزهاي زندگي مان را مي گذرانيم؛ ولي اميدمان هنوز زنده و بشاش و پابرجاست به اينكه سحر آزادي، حقيقتا" نزديك شده است. نمي دانم اين اميد از كجا مي آيد؟ اما به سراغ خيلي ها آمده است. مردم «اميد» را حس كرده اند. خيلي از نااميدهاي سه ماه قبل، الان به آزادي و پايان اين نظام جنايتكار و ظالم اميدوار شده اند! نمي دانم اين چگونه احساسي است كه هر كسي را در شهر و روستا مي بينيم، مي گويد دارد احساسش مي كند. برق تازه اي در چشم بعضي ها مي بيني كه نمي ديدي! شما چطور؟ آيا حس نمي كنيد چيزي درونتان بيدار شده كه تا همين سه ماه پيش هم نبود؟ ممكن است الان خوشحال و شاد نباشيم، يا حتي سوگوار عزيزي باشيم و يا چشم براه عزيز زنداني و دربندمان باشيم، و يا از چشم مأموران مخفي شويم، اما بعد از اين لايه هاي رويي، بعد از اين غمها و سوگ ها و انتظارهاي كشنده، وقتي به عمق وجودمان دقيق تر نگاه كنيم، مي بينيم آن زيرها، يك چيزي «جوانه» زده و دارد به سرعت، لايه هاي بالايي وجودمان را مي شكافد و قد مي كشد و بالا و بالاتر مي آيد. اگر دقت كنيد مي بينيد آن جوانه عجب «جوانه سبزي» است. بعد با اينكه نيمه شبي تاريك است و يك راننده اتوبوس برايت همان حس ناشناخته اميد و از همان جوانه حرف ميزند و به مسافران نگاه مي كني كه خوابيده اند، اين اعتراف را بر زبان مي آوري كه:«من چه سبزم امروز! و چه اندازه تنم هشيار است!» و راننده خوش قريحه مي گويد:«من چه سبزم امشب! من چه سبزم امروز» و با هم مي خنديد.

بعد از مصاحبه جمعه شبم با سيامك دهقانپور، بار و بنديل ناچيزمان را بستيم تا جابجا بشويم! ساعت دو نيمه شب زديم بيرون و تا عصر شنبه در اتوبوس بوديم تا به سمت ديگري از اين سرزمين غصب شده برسيم. اما ارزشش را داشت! شمار روزهاي كوچ سبزمان «يك عدد» بالاتر رفت و شما روزهاي «تحقير» قدرت امنيتي نظام كودتا هم ايضا" يك روز بيشتر شد! از غروب جمعه دچار دلشوره بودم. حيف است با يك اشتباه، بازي را ببازم! بعد ديدم بقيه خانواده هم همين نگراني را داشته اند؛ منتها نگراني در خانواده ما «نهادينه» شده و آن نگراني را خيلي جدي نگرفته بودند. در ميان برنامه اتفاقي روي خط تلفني افتاد كه احساس كردم بايد همين الان برويم! همين الان بايد از اينجا و از اين شهر دل بكنيم تا داغ دستگيري ام بر دل كيهان و افراد مرتضوي بماند! و راه افتاديم. بي هيچ وسيله اي! اما با «اميد»!

بعد از حدود هفتاد و چند روز «كوچ سبز»؛ خوشبختانه حالا همه خانواده به زندگي پارتيزاني (به قول روزنامه كيهان!) عادت كرده ايم. خوابيدن توي ماشين، راهپيمايي كنار جاده، زندگي زير چادر، توي كوير، توي جنگل، بيداري شبانه لب ساحل ، علافي در ترمينال مسافري و حتي خوابيدن روي صندلي سالن فرودگاه مهرآباد! اينها را با تعمد و از روي قصد مي گويم و مي دانم وضعيت امنيتي ما را باز هم مشكل تر از اين خواهد كرد. قصدم اين است اولا" «تابوي» ترسيدن از هيمنه امنيتي نظام را بشكنم. شايد اين كار باعث شود ترسي كه سالهاست با آن بر ما حكومت مي كنند، در دل شماي خواننده اين نوشته بريزد و از بين برود. آنها از ما مي ترسند و از ترسشان است كه جنايت مي كنند. قصد ديگرم اين است كه «هزينه» دستگيري ام را بالاتر ببرم. با بستن جاده ها يا تفتيش آدمها يا كنترل و شنود تماسهايي كه بين ساعت 12 تا يك نيمه شب ميان ايران و آمريكا مي شود و افزايش رديابي هاي هزينه بر، كاري مي كنم تا «هزينه» دستگيري اين صداي مخالف را براي آنها آنقدر بالا ببرم تا دستگيري فله اي و آسان دوستان و دانشجويان را جبران كرده باشم! و قصد آخرم اين است بگويم آزادي «هزينه» دارد و براي روشنگري يا تحقير نظام، مي توان كوچيد. مي توان «دل كندن» را تجربه كرد. و بدون دل كندن از آنچه داريم، به چيزهاي برتري كه حق ماست نمي رسيم. و آزادي حق ماست.

همه اين گريزها فقط با لطف خدا بوده و دعاهايي كه برخي از شما مي كنيد و همواره آن دعاها و انرژي هاي نيكي را كه برايم مي فرستيد، مثل يك نسيم پاك، يك عطر خوش احساس مي كنم. و همين است كه به من ياري مي دهد ادامه بدهم.

در طول مسير شب، به بت ها و «تابو»هايي فكر مي كردم كه نظام بدست خود آنها را شكسته است و جنبش سبز در هر گام، بتي را مي شكند و تابويي از ذهن جامعه زدوده مي شود. تابوها خواه بدست مقامات نظام يا بدست مخالفان نظام و يا بدست مردم، فرقي نمي كند، دارند يك به يك شكسته مي شوند و اين كاخ كه اساسش بر تابوهاي دروغين بنا شده، به سرعت در حال فروپاشيدن است.

اين كاخ كه مي بيني؛ خواه از من و خواه از تو!

جاويد نمي ماند، گاه از من و گاه از تو!

اين اتفاق دارد به سرعت در «زير پوست جامعه» رخ مي دهد و از قشر نخبه و جوان شروع شده و نرم نرمك دارد در ذهن جامعه سنتي و قشر كمتر آگاه يا كم سواد و روستائيان هم چنين اتفاقي مي افتد. جامعه دارد از برخي بتهاي خودساخته و تابوهايش فارغ مي شود و ذهن مردم روز به روز دارد از اسارت آن تابوها آزاد و رها مي شود. رهبران و اهالي جنبش سبز، «ابراهيم وار» به بتكده اين نظام آمده اند تا تك به تك، بتها و تابوهايش را بشكنند. به بي تدبيري مقامات نظام فكر مي كردم كه اگر بر نظر مردم و رأي ملت گردن گذاشته بودند، منتخبين ملت نهايتا" تغييراتي «درون ساختار نظام» انجام مي دادند. اما با اين كودتا و فجايع بعد از آن، اساس مشروعيت نظام زير سئوال رفت و تابوي مشروعيت و اولوهيت نظام شكست. مقامات نظام به دست خود پرده حقيقت را انداختند و نتوانستند چند سال ديگر هم از اعتبار اشخاص شريفي مانند خاتمي و موسوي و كروبي، براي بقاي حكمراني مستبدانه خود بهره ببرند. آنها ثابت كردند كه حكومتي اصلاح ناپذيرند كه به تغييرات بايد اساسي تر نياز دارد و بايد طرحي نو در انداخت. بعد تابوها و بتهاي بيشتري شكسته شد. تابوي «مقدس بودن نظام جمهوري اسلامي» با تجاوز جنسي به پسران و دختران شكسته شد. حالا ديگر تابوي فصل الخطاب بودن حرف مقام عظماي ولايت، شكسته شده و تعداد كساني كه به رهبري «نه» مي گويند، مانند بيست سال قبل كم شمار نيست، بلكه بي شمار شده است! درباره تابوهايي كه بدليل بي تدبيري مقامات نظام شكسته شده اند و تابوها و بتهايي كه بدست مردم شكسته شده اند، در مطلب ديگري مفصل تر خواهم نوشت. فعلا" تكرار تاريخ را ببينيد كه ابراهيمياني آمده اند با تبرهايي بر دوش، تا بتهاي زمانه را بشكنند و سرعت فروپاشي اين كاخ را ببينيد كه مقدمه آزادي است.

پي نوشت: دوست عزيز و ناديده اميرفرشاد ابراهيمي در سايتش «ناگفتني ها» از خبر كيهان ابراز نگراني كرده و گفته ممكن است اين خبرسازي كيهان، مقدمه اي باشد براي «ربودن» و سر به نيست كردن بابك داد توسط مأموران نظام كودتا! اين نگراني را كسان ديگري هم ابراز كرده اند و دليل شان هم اين است كه با انتشار خبر خروج بابك داد از ايران، پروژه دستگيري و ربودن من كليد خورده و اين خبرسازي براي جوابگو نبودن مسئولان امنيتي بعد از ربودن و كشتن است.

پي نوشت دوم: اين شعر زيباي سعدي شيرازي را كه دوستش دارم، به «تو» تقديم مي كنم. به تويي كه مي شناسم و به تويي كه نمي شناسمت. به تويي كه وقتي دوستي هايت و دعاهايت و اميدهايت را به سويم مي فرستي، بوي خوش عطري را مي دهد كه جادوئي است. و تشنه روزگاري مي شوم كه «باور دارم» چندان طول نمي كشد كه فرا برسد و در همين ايران آزاد ببينمت. بشناسمت. بگويم ديدي آن اميدي كه مي گفتيم، دروغ نبود! ديدي آن جوانه اميد چه زود به درختي تنومند تبديل شد و «اميد ما» اعجاز كرد؟ ديدي آن روزگار تلخ چندان نپائيد؟ و مردم به هم بگويند آزادي مبارك! دوستتان دارم هموطنان!

خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی!

چه خیال آب روشن که به تشنگان نمایی؟

تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی؟

چه ازین به ارمغانی، که تو خویشتن بیایی؟

بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی

شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی!

دل خویش را بگفتم - چو تو دوست می گرفتم؛

نه عجب که خوبرویان بکنند بی وفایی!

تو جفای خود بکردی و نه من نمی توانم

که جفا کنم ، ولیکن نه تو لایق جفایی!

چه کنند اگر تحمل نکنند زیر دستان ؟

تو هر آن ستم که خواهی، بکنی که پادشاهی!

سخنی که با تو دارم ، به نسیم صبح گفتم

دگری نمی شناسم ، تو ببر که آشنایی!

من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت؛

برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی!

تو که گفته ای تامل نکنم جمال خوبان

بکنی ، اگر چو سعدی نظری بیازمایی!

در چشم بامدادان، به بهشت بر گشودن

نه چنان لطیف باشد که به دوست بر گشایی!

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

سبزها به «قانون اساسي نوين» بيانديشند! نظام رفتني است!

قانون اساسي نوين, براي همه ايرانيان!

بيانيه ديروز ميرحسين موسوي را حتما" بخوانيد و هوشمندي او را از خلال كلماتش دريابيد. امروزه نسل نوين و خيزش نوين و انرژي نويني بنام جنبش سبز شكل گرفته كه شبيه هيچ رخداد ديگري نيست بجز خودش. براي ادامه اين جنبش، بايد هوشمند و اميدوار و زيرك بود كه اهالي و سران جنبش سبز مانند «ميرحسين كروبي» و خاتمي عزيز هستند. امروزه احيا و تكرار «بخشهايي» از قانون اساسي و تكرار دوران «دوران امام» كه در بيانيه هاي مهندس موسوي يا آقايان كروبي و خاتمي بر آن تأكيد مي شود، نه «منطقي و مفيد» است، و نه «ممكن و شدني» است! قبلا" اصلاح طلبان بدليل اخلاص و صميميتشان، گاهي اصرار غيرلازمي داشتند بر اينكه پايبنديشان را به«آرمانهاي امام» و ارزشهاي انقلاب سال ٥٧ به «غاصبان امام و ج.ا» اثبات نمايند و گاهي اصرارشان بر بي عيب بودن و درخشندگي دوران امام، باعث مي شد جنگهاي غيرلازمي در ميان بدنه هفتاد ميليوني مخالفان نطام فعلي دربگيرد. در حالي كه معناي بيانيه ديروز مهندس موسوي اين است كه در گيرودار «به گروگان گرفته شدن ملت ايران» اولويت اساسي با اتحاد فراگير تمام ملت گروگان، براي رهايي است. وقت تنگ است و «سلول هاي» جامعه ايرانيان بايد احيا شوند و به روشنگري ساير اقشار ناآگاه پيراموني همت كنند كه جنبش سبز بدنبال چيست؟ معناي مستتر بيانيه ميرحسين، دوري گزيني از بحثهاي اختلاف افكنانه و اصرار بر همدلي ايرانيان داخل و خارج براي يك هدف بزرگتر است.به عبارتي در اين گيرودار گروگانگيري ملت، كسي نمي تواند و لازم نيست اثبات كنيم دوران آيت الله خميني، عالي و بي نقص بوده، يا برعكس ثابت نماييم آن دوران كاملا" پر اشتباه و ظالمانه بود. و حالا هم زمان چنان جنگ بي حاصلي نيست. ما امروزه با نظامي نامشروع و جنايتكار مواجهيم و بايد به سرنگوني كامل(و نه رفرم و اصلاح!) آن همت كنيم. و از حالا،سر فرصت، به فكر طراحي يك «ساختمان متمدن» براي جامعه بعد از اين باشيم و در طراحي ابعاد و اتاقهاي آن، خطاهاي قبل از اين را تكرار نكنيم و براي «تمام ايرانيان» اتاق بسازيم. پس بحثهاي انحرافي بي معناست. كودتاي ٢٣ خرداد، همه آنچه را كه نامش «جمهوري اسلامي ايران» بود «ختم» كرد و رسما" به جمهوريت و اسلاميت و ايرانيت نظام سي ساله پايان داد. ولي فقيه قدرت طلب و سپاهيان خونريز همدستش، با «مخلوط و معجوني» از شعارهاي فريبنده و زيباي ديني و سياسي، توانستند اين كودتا را براي مردم روستاها، بسيجيان ساده دل و بدنه ناآگاه جامعه توجيه كنند و حتي برخي از بسيجيان را براي سركوب معترضان و مردم قانع و تهييج نمايند.نظام با توسل زيركانه به «سرند و گزينش» ارزشها و امام و قانون پرداختند تا نزد همان جمعيت ناآگاه و سنتي، به اين كودتاي سياه، نام «نجات نظام از انقلاب مخملي!» بدهند و به قصد شوم خود نائل آيند و با «مصادره امام و انقلاب٥٧»،نخست وزير معتمد امام را ضدانقلاب و عامل اسرائيل جلوه دهند و موسوي و كروبي و هاشمي و خاتمي و بقيه سابقه داران انقلاب و ياران نزديك امام را به راحتي قرباني كنند. اما مطالبات ملت از تمديد انتخابات بالاتر رفت و اكنون مطالبات برحق ملت، قانون اساسي متناقض فعلي را هم درنورديده است و به احياي اصول خوب و معطل مانده آن در نظام كنوني هيچ اميدي ندارند. پس اصرار بر احياي قانوني كه «سرند و غربال شدني» است و حاصلش كودتاي اخير بود، اصرار بي ثمري است كه انرژي جنبش را صرف بحثهاي وقت گير مي كند. عده زيادي، مشكلات نظام فاسد امروز را حاصل قانون متناقض جمهوري اسلامي مي دانند كه جمهوريت را گرفتار دور باطل كرده است.الان مهم اين است كه اين نظام كودتاچي اثبات كرده، بخشهاي زيادي از قانون اساسي ج.ا، در تضاد با خواسته هاي برحق ملت است و اين جاي كتمان ندارد. دولتمرد شدن يك ولي فقيه(!) جز «فساد ديني و بيداد دولتي» موجود، نتيجه اي ببار نمي آورد. بنابراين اهالي جنبش سبز، به برپاسازي يك «نظام قانوني نوين» اميد بسته اند كه از تناقضها و اشتباهات و ظلمهاي «تمام اين سي سال اخير» تهي باشد. قانوني نوين كه «چتر فراگيري براي تمام ايرانيان» باشد از هر مرام و مذهب و تبار و جنس و قومي. قانوني براساس «نيازهاي امروز و پيش نيازهاي فردا»؛ كه از خطاهاي عمدي يا غيرعمدي كه در تمام سي سال گذشته رخ داده و نهايتا"وضع فاجعه آميز امروز را رقم زده و يك اقليت را سوار برسرنوشت اكثريت ملت كرده، عبرت بگيرد و «طرحي نو دراندازد». رمز موفقيت جنبش، حفظ و گسترش وحدت است. ما در اين جنبش،به «عضوگيري از تمام ايرانيان» براي مشاركت در براندازي نظام نيازمنديم. همزمان نيازمنديم به نگارش و تدوين يك «قانون اساسي همه گير» براي حفظ كرامت و آزادي و حقوق «تمام ايرانيان». پس از بحثهاي انحرافي،وقتگير بپرهيزيم. وحدت و يكدلي تمام ايرانيان و هموطنان، رمز پيروزي ملت ما بر «گروه گروگانگيرها»ست. هيچ چيزي براي چند نفري كه مسافران يك هواپيما را به گروگان گرفته اند، لذتبخش تر از اختلاف بين مسافران و مشاجره ميان گروگانها نيست. با يكدلي و وحدتمان، داغ آن لذت را بر دل گروگانگيرها مي گذاريم و به تدوين قانون اساسي نوين مشغول مي شويم. چون اين نظام رفتني است.به اين حرف اعتماد كنيد.

[پي نوشت]: ايرانيان دوستتان دارم!همين! دعايم كنيد.

۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

درباره اعتراف كيهان!

«كمپين كوچ سبز» واقعا" اثرگذار است!

شاهدش «وحشت» كيهان!

اول خبر ويژه «كيهان» سه شنبه را بخوانيد:

پادوي فراري در نقش پارتيزان!

كاتب ويژه خاتمي در زمان رياست جمهوري وي، با لحني احساسي و تحريك آميز، سران احزاب مدعي اصلاحات را به خاظر عدم تداوم آشوبگري مورد سرزنش قرار داد و از آنها خواست به «كمپين كوچ سبز» بپيوندند. بابك داد با بيان اينكه بعد از دوماه چرا خبري از سران دستگير نشده احزاب اصلاح طلب نيست تا محكم عليه اين نظام نامشروع حرف بزنند، مي نويسد:«چرا آنها نقش خود را با جديت بيشتر و در اختفاء ايفا نكنند؟ چرا هزينه هاي كوچ براي فاش گويي را نپذيرند؟ چرا از خانه دل نمي كنند و كوچ سبز را تجربه نمي كنند؟ آنها با كوچ و اختفاء در همين سرزمين، افشاگري كنند. كروبي و موسوي از جان گذشته اند، اما به تعداد بيشتري از رهبران دست از جان شسته نياز است.خوشبختانه ما الان موسوي را داريم كه يكبار غسل شهادت كرده.»

گفتني است نامبرده در حالي كه از كشور خارج شده، با همكاري سرويس هاي امنيتي بيگانه و رسانه هاي در اختيار آنها نظير «گويانيوز» و «بي بي سي» چنين القاء مي كند كه در داخل كشور متواري است و شجاعانه(!) در حال مبارزه است تا با اين ترفند، برخي عناصر ساده لوح، خام و جوگير شوند. علت رويكرد به پروژه جديد هم اين است كه عناصر ضد انقلاب به مراتب گردن كلفت تر از آقاي داد، كه وي حتي پادوي آنها هم محسوب نمي شود، به محض علني شدن اقامت در خارج، تمام خاصيت و ارزش خود را براي سرويسهاي جاسوسي آن كشورهااز دست داده و تبديل به مهره سوخته و تاريخ مصرف گذشته شده اند! بنابراين پروژه «كوچ سبز» - بخوانيد پوچ سبز!- را از طريق يك مهره ميداني سرخورده به اجرا گذاشته اند و گاه از طريق انتشار مقاله اي از وي در گويا نيوز و گاه مصاحبه تلفني بي بي سي با وي از مخفي گاه(!!) چنين القاء مي كنند كه وي هنوز در ايران است.

ذكر اين نكته هم به جاست كه گروهك هاي ضدانقلاب، پس از دست به اسلحه شدن و برپايي انفجارهاي وحشيانه و عمليات تروريستي، به اختفاء در خانه هاي تيمي و سپس فرار به خارج از كشور روي آورده اند.

(توضيح براي جوانها: پادو به معني شاگرد و پارتيزان به معناي چريك و مبارز مخفي است)

***

خبر ويژه(!) كيهان، چند نكته دارد كه براي ادامه حركتهاي مؤثر جنبش سبز بسيار اهميت دارند.

اين خبر «فقط يك ساعت!» بعد از انتشار مقاله ام «كمپين كوچ سبز سران احزاب» در گويا نيوز و وبلاگم، با عجله و عصبانيت نوشته شده و در روزنامه سه شنبه كيهان منتشر شده است! يادداشت من «غروب دوشنبه» منتشر شده و مي دانيد روزنامه هاي صبح مثل كيهان، نهايتا" تا ساعت 8 يا 9 شب به چاپخانه مي روند! پس بين مطالعه آن مطلب و نوشتن خبري ويژه و كذب براي «خنثي كردن» اينگونه كوچهاي سبز، كمتر از يك ساعت انجام شده و چنان با تعجيل و عصبيت كه حتي مصاحبه هايم با صداي آمريكا را اشتباها" مصاحبه هاي تلفني با بي بي سي در آن درج كرده، گوياي چيست؟ انتشار خبر دروغ «خروج بابك داد از ايران» مي تواند تصميمي از قبل باشد تا بدين ترتيب از ميزان «اثرگذاري» اين كوچ و اختفاء و نوشتن ها و گفتن هايم در اين هفتاد و چند روز بكاهد و آبروي مأموران امنيتي را بازخريد كند! اما مونتاژ عجولانه آن خبر با تمسخر طرح «كمپين عمومي كوچ سبز سران احزاب» نشان دهنده عمق وحشتي است كه از آن طرح بر جان ستاد كودتا و نام افتاده است. مطلب «پادوي فراري در تقش پارتيزان» نشان عمق اثرگذاري و روحيه بخشي «مبارزه» كسي است كه تازه يك «پادوي ناقابل» است كه با «يك قلم ناقابل»، توانسته آنچنان تأثيرگذار و روحيه بخش باشد كه از رتبه تحقيرآميز «پادويي»، به رتبه يك «پارتيزان!» ارتقاء منزلت و اهميت پيدا كند كه كيهان را به تآثيرگذاري نوشته هايش روي «عناصري ساده لوح» يعني مردم وادار به اعتراف نمايد و از «خام و جوگير شدن» مردم به وحشت بيفتد! كيهان كه روزنامه «ارگان ستاد كودتاچيان» است و مستقيما" زير نظر رهبري چاپ مي شود، سعي كرده با تحقير اين «پادو» و جعل خبر خروجش از كشور، از «تأثير» كلام او بر مردمي كه ممكن است «جوگير و خام!» شوند، جلوگيري نمايد و پيشاپيش از آغاز حركت جمعي «پارتيزان هاي ديگر» جلوگيري كند. حركت جمعي و كمپيني كه ممكن است خيلي از اعضاي آن، مثل بابك داد يك «پادو» و «پارتيزان» ساده نباشند، بلكه گروهي «عناصر گردن كلفت تر از آقاي داد» و هر كدامشان يك «ژنرال» باشند و تأثير كارشان «صدبرابر» تأثير كار اين «پارتيزان» باشد.

كيهان تلاش خامي كرده با «انكار» حضور و اختفاء من و خانواده ام در ايران، كه در غصب نيروهاي امنيتي آنهاست، به زعم خود اينگونه حركتها و تأثيراتشان را خنثي نمايد. يعني هر كس به اين كمپين پيوست، كيهان اعلام كند او از ايران خارج شده تا مثلا" تأثير كلام و روحيه بخشي سخنان و طرحهايش را بي اثر كند. در صورتي كه مردم ما به سخن فرد توجه مي كنند نه جايي كه هست، هرچند حضور در اين سرزمين، «تحقير» قدرت امنيتي نظام است و باعث تقويت روحيه مردمي مي شود كه گاهي اسير «خبر سازيهاي دروغين» ستاد كودتاچيان مي شوند و ترس مانع مي شود مسئوليتهاي مدني خود براي سرنگوني اين نظام كودتايي را انجام بدهند.

خبر ويژه كيهان نشان از عجز و بي نتيجه بودن دوندگي ها و تلاشهاي مأموران امنيتي براي دستگيري من است وگرنه به كسي كه از كشور خارج شده باشد، عنوان «پارتيزان فراري» نمي دهند! همكاران آدمخوار آقاي شريعتمداري بعد از تصرف منزل ما، و به رغم دهها لطايف الحيل و خدعه و تله گذاري، بارها تا چند قدمي دستگيري ام آمده اند، ولي لطف خداوند و كمي وقت شناسي و هوشياري و «اصل دل كندن»، باعث شده مأموران بي لياقتشان وقتي برسند كه ما رفته ايم و دست از پا درازتر برگردند. دهها مدل خدعه با ايميل و كامنتها به كار بستند تا با ترفندهاي مختلف، از من جوابي يا ردي يا نشاني بگيرند و پيدايم كنند. آنها هفتاد و چند روز است به معناي مطلق كلمه «تحقير» شده اند و تحقير دستگاه عريض و طويل اطلاعاتي و امنيتي كودتاچيان و نظام، بايد هم باعث عصبانيت و خشم كيهان شود و مرا با الفاظي مثل «كاتب خاتمي» يا «پادو» مثلا" تحقير كند. يا طبق معمول مرا به سرويسهاي بيگانه نسبت بدهند و يا بودنم را در داخل ايران «انكار» كنند. راستش اگر لطفهاي بي نهايت الهي نبود، باورش ساده نبود. مگر مي شود كسي در اين كشور كه تعداد نيروهاي امنيتي و بسيجي و پليس هايش، دو برابر جمعيت هفتاد ميليوني(!) است، و فقر باعث شده خيلي را به خبرچيني و آدم فروشي مجبور كنند، كسي بتواند با خانواده اش از اين شهر به آن شهر برود و گير هم نيفتد؟ تقريبا" محال است! براي اين مي گويم تقريبا" ، چون اين محال، فعلا" هفتاد و چند روز است دارد اتفاق مي افتد (و ان يكاد الذين كفروا ليز لقونك بابصارهم لما سمعوالذكر و يقولون انه لمجنون و ما هو الا ذكر للعالمين)!

اثبات اينكه من كار آساني نيست و من تلاشي براي اثبات اين واقعيت در ايران هستم نمي كنم به خطراتش نمي ارزد و «خار چشم» مأموران امنيتي و مقامات نظام هستم. آنها بايد ادعايشان را اثبات كنند! بالاخره در صورت خروج از كشور، بايد يك جايي در اين دنيا باشم! شما كه «شهرام جزايري» را بعد از فرار در مخفيگاهش در شارجه و دوبي يافتيد و با هواپيماي اختصاصي او را آورديد، عاجز و درمانده شده ايد بگوئيد اگر بابك داد از ايران رفته، پس كجاست؟ اين «انكار حضور من در ايران» پاسخ عاجزانه ستاد كودتا به هفتاد روز تحقير و «انكار توان امنيتي» آنها آن هم توسط يك «پادو» است! من درد دوستان كيهاني را مي فهمم و راستش به آنها حق مي دهم چنين عصباني باشند. اينكه يك «پادو» و يك «كاتب» آن قدر مورد لطف خدا و مردم است و «صد قافله دل همره اوست» و خدا حافظ اوست و با اين بودنش در كشوري كه شما ادعا داريد تحت كنترلتان است، باعث «تحقير و انكار» توان امنيتي نظام اسلامي شده، انصافا" خيلي براي مقامات نظام «سوزناك» است.

كيهان لطف بزرگي كرده و به طور غير مستقيم اعتراف كرده وقتي يك «پادو» مي تواند با تحقير دستگاه امنيتي نظام و نوشتن در همين سرزمين، تبديل به يك «پارتيزان» بشود، پس ببينيد اگر آدمهاي بزرگتر از يك «پادو»، كساني مثل سران احزاب يا چهره هاي مشهورتر از بابك داد، چنين كاري كنند و با «كوچ سبز در وطن» و رفتن به محلي امن و مخفي شدن، به فاش گويي و روشنگري و ارائه راههاي مبارزه و هدايت حركتهاي نافرماني مدني روي بياورند، نظام نامشروع اسلامي شان دچار چه بدبختي بزرگي مي شود؟! ستاد كودتا كه آقاي شريعتمداري عضو فعال آن است ،از طرح «ايجاد كمپين كوچ سبز» چنان به هول و هراس افتاده اند كه كمتر از «دو ساعت بعد» از انتشار مطلبم در گويانيوز و وبلاگم، «خبر ويژه اي» را چنين عجولانه تنظيم كردند تا در روزنامه ديروز «كيهان» منتشر كنند. پيداست تأثير اين «حضور» در ميان مردم و ايجاد روحيه مضاعف در آنها، بدجوري ستاد كودتا را به وحشت انداخته و از «خام و جوگير شدن» مردم ترسيده اند.

«دستپاچگي» كيهان و وحشت ستاد كودتا از شروع و همه گير شدن اين «كمپين تأثيرگذار» چنان است كه براي نوشتن اين مطلب عجولانه، دچار چند خطاي فاحش شده اند. علاوه بر متن ناشيانه خبر، از مصاحبه هاي تلفني بابك داد با «بي بي سي» نوشته. همين تكه خبر، يك اشتباه فاحش دارد و يك اعتراف بزرگ! من از بدو تأسيس شبكه فارسي بي بي سي تا امروز، با اين شبكه هيچگونه مصاحبه اي نداشته ام و احتمالا" منظور كيهان وحشتزده، مصاحبه روتين و هفتگي جمعه شبهايم با برنامه «تفسير خبر» صداي آمريكاست كه حدودا" از چندماه قبل از انتخابات انجام مي شود. بعد از كودتا و شروع «كوچ سبزمان»، ناچار شدم به مخاطبان اعلام كنم اگر مي بينيد زير تصويرم در صداي آمريكا نوشته اند «بابك داد از ايران» بدانيد بودنم در ايران و مصاحبه كردنم، ناشي از صبوري و سعه صدر مسئولان اين نظام كودتاچي و خونريز نيست.اين نظام تحمل هيچ صداي منتقد و مخالفي را ندارد. و به بينندگان گفتم من بعد از كودتاي 23 خرداد به همراه خانواده ام، ترك ديار و كاشانه و خانه كرديم و حالا در خفا به نوشتن و مصاحبه مي پردازم تا از حقانيت ملت و رأي دزديده شده آنها دفاع و به سهم خود از اين كودتاي سياه افشاگري كنم. سئوال بزرگ بسياري از مخاطبان اين بود كه آقاي عيسي سحرخيز و بابك داد را كه بعد از كودتا، مصاحبه هاي آتشيني با بي بي سي و صداي آمريكا مي كنند، چرا تا حالا دستگير نشده اند؟! بعد از دو هفته خبررساني در اختفاء، عيسي سحرخيز را با خدعه و «گروگان» گرفتن خانواده اش، دستگير كردند و من هم كه با خانواده به كوچ رفتيم، با تمامي اعضاي خانواده مادريم قطع ارتباط كامل كردم و فقط در مقطعي كه از بستري شدن برادرم سيف الله مطلع شدم، قصد عيادتش را داشتم كه به توصيه خانواده، نه به عيادتش در بيمارستان رفتم و نه در مراسم تشييع و ترحيمش حاضر شدم. بسيار سخت بود اما براي هدفي بزرگتر، ادامه اين روحيه بخشي كه حالا كيهان را به اين عصبانيت انداخته، باز هم «دل كندم» و به وداع برادر نرفتم. بعد از چند نفر شنيدم مأموران امنيتي، خيلي «تابلو» در آن تشيع و ترحيم ها حضور داشته اند! اشتباه نكنيد، مقصور «اهميت شخص بابك داد» نيست. «پادوها» في نفسه و در حالت عادي، ارزشي براي اين همه خدعه و برنامه ريزي براي دستگيري ندارند. من هم كسي نيستم كه در حالت عادي ارزش اينهمه تعقيب و گريز داشته باشم. مهم «روشي» است كه انتخاب كرده ام و «اثرش» بر روحيه بخشي به مردم، چنان بوده كه مقامات امنيتي و كيهانيان را به وحشت انداخته است. نظام مي خواهد با سياست «النصر بالرعب / پيروزي با وحشت آفريني» كودتا را پيش ببرد و بر مخالفان چيره شود. انصافا" در ايجاد وحشت در روزهاي اول كودتا، موفق بود و با كثيف ترين جنايتها خوي وحشي و گرگ صفت خود را آشكار كرد تا مردم را خانه نشين كند.

حالا در ميان اين قائله، يك كسي به نام بابك داد پيدا شده كه به قول كيهان يك پادوي بي ارزش! است و از ديدگاه خودم، حتي كمتر، يك حشره ام كه اگر تقدير الهي بر اين باشد، در دماغ نمرود و فرعون خواهد رفت و باعث شكستن بت زمان مي شود! اين آدم با «دل كندن» از همه چيزش و با ترك منزل و خانه بدوشي و اختفاء و نوشتن و گفتن در داخل همين سرزمين و افشاگري و ارائه برنامه هاي براندازانه و نافرماني هاي مدني، همه هيمنه امنيتي نظام زير سئوال برده و به سخره گرفته و بدين ترتيب، «ترس» عده زيادي از مردم از قدرت امنيتي و اطلاعاتي نظام ريخته است! كودتاچيان مي ترسند اين روش كوچ سبز، «فراگير» و تبديل به يك «سنت مبارزه» شود. اعتراف به وحشت كيهان و ستاد كودتاچيان را از همين كوچ سبز و ميزان تأثيرش را مي بينيد؟ آنها نگران «جوگير شدن برخي عناصر» يعني مردم و دانشجويان هستند كه تا چند روز ديگر، با «مهر» از راه مي رسند و كابوس شبانه مقامات نظام شده اند! آنها به خوبي مي دانند با اين روش، سلاح اصلي آنها، يعني «ايجاد ترس در مردم» از بين مي رود و خيزش هاي عمومي مردم بدون ترس شكل خواهد گرفت. براي همين «هزينه بالايي» براي دستگيري و خفه كردن صداي بابك داد متحمل شده اند و مي خواهند به هر شيوه اي، نگذارند اين روش مبارزه پارتيزاني مدني «همه گير» شود. اما انشاءلله با پيوستن چهره هاي مشهور و مؤثر به اين كوچ سبز در وطن، باور كنيد اين نظام كودتايي بدترين ضربه ها را خواهد خورد و فرو مي پاشد. دوستان حزبي دستگير نشده، كه تأثيراتشان از يك «پارتيزان» بيشتر است، با پيوستن به اين كمپين و كوچ سبز، قطعا" به «ژنرال هاي» اين حركت سبز پارتيزاني و مخفي عليه نظام جور و ستم تبديل مي شوند. خبر شتابزده كيهان، اين «نقطه ضعف بزرگ» و وحشت شديدشان از اين شيوه مؤثر را آشكار ساخت..

ترديد نكنيد كمپين كوچ سبز «كليد» براندازي مدني نظام است. اين را روزنامه «كيهان» اثبات كرد و از اين بابت از كيهان و ناشي گري اش صميمانه سپاسگزاري مي كنم. كيهان با اين واكنش عصبي و عجولانه، نشان داد از تأثير شگرف اين حركت خبر دارند و براي همين، چنين به وحشت افتاده اند.

در بخش ديگري از اين خبر ويژه كيهان آمده است:« علت رويكرد به پروژه جديد هم اين است كه عناصر ضد انقلاب به مراتب گردن كلفت تر از آقاي داد، به محض علني شدن اقامت در خارج، تمام خاصيت و ارزش خود را ...»

در لابلاي خبر ويژه كيهان، «تأثير» و روحيه بخشي «كوچ سبز در وطن» جا به جا ثابت شده است و در اين فراز(!)، طرح فراخوان ساده يك «پادو» مثل مرا، به «رويكرد به يك پروژه جديد!» ارتقاء درجه داده است! اين اذعان كودتاچيان به يكي از مهمترين خاصيتهاي «جنبش سبز» است كه در آن، همه يك پياده نظام، يك رهبر و يك رسانه اند. فراموش نكنيد «كيهان» رسانه اصلي رهبر و نظام و كودتاچيان، چنين اعترافي كرده كه در جنبش سبز حتي يك «پادو» مي تواند در عين حال، يك «پارتيزان» باشد و به محض درانداختن يك طرح مؤثر براي نافرماني مدني و مقابله با كودتاچيان، از طرف كيهان و ستاد كودتا از پادويي به پارتيزاني و «صاحب رويكرد و پروژه!» معرفي مي شود!

با اين اعتراف ناشيانه «كيهان» پذيرفته كه جنبش سبز «هزاران رهبر بالقوه» دارد كه باعث وحشت كودتاچيان هستند و اگر چند نفرشان با «كوچ سبز» و رفتن به يك جاي امن در داخل كشور، دست به نوشتن بزنند و برنامه هاي نافرماني مدني ارائه بدهند، روحيه مردم و دانشجويان را «صدچندان» مي كنند، «سلاح ايجاد رعب» را از كودتاچيان مي گيرند و هر كدام از ما «پارتيزانها» چنان وحشتي در دل كودتاچيان مي اندازيم كه ناخودآگاه و از فرط دستپاچگي، به تأثير فوق العاده كارمان اقرار مي كنند و حتي به مخالفان خود «ارتقاء درجه» مي دهند!

چرا كيهان اعتراف كرده رسانه هاي بيگانه در مقاله يا مصاحبه تلفني با اين «مهره مياني سرخورده القاء مي كنند كه هنوز در داخل ايران است»؟ كيهان معترف است براي ريختن ترس مردم، اين «بودن در كشور و مبارزه مخفي» حتي از عناصر ضدانقلاب گردن كلفت تر هم «مؤثرتر» است. من البته اصرار دارم اعلام كنم بسياري از رهبران جنبش سبز در خارج كشور هستند و شرافتمندانه به سرنوشت وطن و ملت خود پايبند هستند و فوق العاده عالي به مردم داخل كمك مي كنند و مردم هرگز «به محض خروج از ايران، آنها را بي خاصيت و بي ارزش» نمي انگارند. كيهان به اشتباه گمان مي كند مردم سخنان شخصيتهاي مهاجر و خارج رفته را نمي پذيرند اما اين انتقام كيهان از تأثيرات شخصيتهاي باانگيزه اي است كه در خارج از كشور، سرسختانه به فعاليتهاي سبز خود در ميان ملتها و دولتها و مجامع بين المللي ادامه مي دهند و تاكنون تأثيرات شگرفي در تداوم پيروزيهاي جنبش داشته و دارند. ناراحتي روزنامه كيهان از «القاي حضور اين مهره سرخورده و مياني در داخل كشور» اذعان كودتاچيان به اين واقعيت است كه «كمپين كوچ سبز در وطن» باعث ريخته شدن ترس مردم از نيروهاي امنيتي و «افزايش روحيه نافرماني مدني» سرعت و قدرت بيشتري مي دهد و اي بسا به خيزش هاي دانشجويي و مردمي بيانجامد. براي همين سعي كرده كوچ سبز را با طنز لوس (پوچ سبز!) تمسخر كند و «منافقانه» اين اختفاء و نوشتن و مخالفت مدني را به چيزهايي تشبيه كند كه مرغ پخته را هم به خنده مي اندازد. آنجا كه نوشته: «ذكر اين نكته هم به جاست كه گروهك هاي ضدانقلاب، پس از دست به اسلحه شدن و برپايي انفجارهاي وحشيانه و عمليات تروريستي، به اختفاء در خانه هاي تيمي و سپس فرار به خارج از كشور روي آورده اند.» خبر بد براي كيهان اينكه مردم تصميم دارند بدون خونريزي، بناي نظام فاسد شما را با روشهايي مدني از ريشه بركنند و در اين مسير، چنان خواهند كرد كه تاريخ به صلابت و اتحاد و مدنيت اين ملت بافرهنگ گواهي دهد.شايد جبران وحشي گريهاي كثيف شمايي باشد كه متأسفانه به دليل شناسنامه ايراني تان، چهره ايرانيان را تا حدودي لكه دار ساخت.

ما «اسلحه اي» به نام قلم و سرمايه اي به نام حقانيت و دعاي خير مردم را داريم كه عمق اثرشان بسيار بيش از «دست به اسلحه شدن» است. اختفاء ما موقتي است و قصد داريم شما را از سرزمين مادريمان فراري بدهيم. ما جائي نمي رويم. بعد از فراري دادن شما، مي مانيم و «خانه» را آب و جارو مي كنيم و «آغوش ايران» را براي بازگشتن «همه فرزندان ايران»، از هر طيف سياسي و فكري و اعتقادي كه هستند، باز مي كنيم. خبر بدتر براي كيهان اينكه ظرف ديروز و امروز، چند نفر از شخصيتهاي مؤثر برايم ايميل فرستاده اند كه به «كمپين كوچ سبز در وطن» مي پيوندند و دارند مدان سفرشان را مي بندند. به زودي صداي انقلاب سبز ما، آنچنان در داخل كشور متكثر خواهد شد كه رهبرتان، به زبان بيايد و بگويد:«صداي انقلابتان را شنيدم!» به ايشان پيغام بدهيد ديگر خيلي دير شده است. چاپيدن و جنايت و ستم كافي است. بايد تشريف ببرند.

پي نوشت: اين يادداشت جوابيه به كيهان نبود. خبر ويژه كيهان باعث شد براي طرح «كمپين كوچ سبز» دلايل فراواني از لابلاي اين خبر بيابم كه براي توضيح دادن آن دلايل و تأكيد بر موفقيت آميز بودن اين كمپين، دست به نوشتن اين مطلب زدم.وگرنه به جز تشكر از كيهان بدليل تأييد ناخودآگاه و اعتراف ناخواسته اش نسبته به موفقيت اين كمپين، دليلي براي پاسخگويي به هتاكي هاي اين رسانه كودتاچي و منحرف نمي بينم.

گر بدي گفت حسودي و رفيقي رنجيد؛

گو تو خوش باش كه ما گوش به احمق نكنيم!