• ماجرای مهدیس و تئو •
پنجم و بیستم این بهمنماه، در ایران و فرانسه دو اتفاق تقریباً مشابه رخ داده. قصه زندگی مهدیس با قرص برنج خاتمه پیدا کرد، اما تئو به حق خود رسیده و به «نماد اعتراض به نژادپرستی» تبدیل شده است. این دو قصه را بگویم:
• قصه اول: در کرمانشاه ایران، خانم مهندس جوانی به نام «مهدیس میرقوامی» روز سهشنبه پنجم بهمن به اداره اطلاعات احضار و دو روز بازداشت میشود. بعد از آزادی، بخاطر تجاوز جنسی مأموران اطلاعاتی، خودکشی میکند و جان میدهد. با تهدید امنیتیها، خانواده او خبری به بیرون درز نمیدهند اما عاقبت دانشجویان و خبرگزاریهای محلی این خبر تکاندهنده را منتشر میکنند.
تا امروز هیچ واکنشی از مسئولان دولتی دیده نشده و مردم کرمانشاه هم ظاهراً واکنشی نداشتهاند.
• قصه دوم: در حومه پاریس، جوان رنگینپوست ۲۲ سالهای بنام «تئو» توسط چهار مأمور گشت پلیس متوقف و توسط یکی از آنها مورد آزار جنسی (بوسیله باتوم) قرار میگیرد و به بیمارستان منتقل میشود. با نشر خبر از همان ساعات اولیه، چند اتفاق رخ میدهد. اول اعتراضات خیابانی دانشجویان و مردم منطقه آغاز میشود. دوم پوشش رسانهای «تئو» را به عنوان یک قربانی نژادپرستی به صدر اخبار میبرد. سوم اینکه فردای حادثه عالیترین مقام کشور، رئیس جمهور فرانسوا اولاند به بالینم «تئو» رفته و ضمن دلجویی، فرمان برخورد قاطع قضایی با چهار مأمور پلیس را صادر میکند. یک مأمور مجرم اصلی و سه مأمور دیگر بخاطر جلوگیری نکردن از تخلف همکارشان، همگی از کار معلق و به دادگاه اعزام میشوند.
حالا سه هفته متوالی است که اعتراض خیابانی ادامه دارد و ماجرای تئو، بحث فرهنگی «مبارزه با راسیسم» و بحث درباره نژادپرستی را به مهمترین مبحث رسانههای فرانسه تبدیل کرده است.
• چند خط نتیجهگیری:
دو داستان در دو سوی زمین رخ داده. دختری در سرزمین دین و تعصب و غیرت بعد از آزادی از زندان، نمیتواند حق خود را مطالبه کند و خود را میکشد. خانوادهاش از ترس مأموران اطلاعاتی نمیتوانند دادخواهی کنند. و مردم و مسئولان در سکوتی مرگبار از کنار یک «جنایت مرکب» دیگر میگذرند و بدبختانه نمیدانند که قربانی بعدی، شاید جگرگوشه خودشان باشد.
در این سوی زمین که شعار دین و غیرت و… نمیدهند، رئیس جمهور فردای یک حادثه (آزار جنسی یک جوان بوسیله باتوم یک پلیس) به بیمارستان میرود و بر بالین تئوی رنگینپوست، هم دلجویی میکند و هم پیگیری.
همه از دادگاه تا رسانهها و خود مردم، برای این حقکشی به جوش و خروش میآیند. چون اینجا «برادری» یک اصل است.
خلاصه کنم. هیچکس حق ما را تقدیممان نخواهد کرد. باز هم از این تراژدیهای هولناک خواهیم دید و حالا حالاها در جهنم سیاهی که خود برای خود ساختهایم، خواهیم سوخت. چون «مهدیس» را دختر خودمان نمیدانیم و از کنار جسد او عبور میکنیم.
در فرانسه اما همه مردم معترض باور دارند «تئو» پسر خودشان است. پسر برادرشان است. برادرشان است. در قانون اساسی جمهوری فرانسه «برادری» یکی از سه اصل مهم است. آن دو اصل «برابری» و «آزادی» هستند. وقتی به «برادر» من ظلم کردهاند، سکوت من خیانت است. «مهدیس» برادرزاده شماست. سکوت خیانت نیست؟
ای مردم! شما را به خدا «برادری و برابری» را از بین خودتان شروع کنید و ظلم به برادرتان را ظلم به خودتان بدانید تا همه به بهشت «آزادی» و عدل و رفاه برسید. وگرنه این استبداد دینی جز بدبختی بیشتر و نکبت و تعفن، چیزی برایمان باقی نمیگذارد. یا حق.
[بابکداد]
غروب جمعه ششم اسفند
۲۴ فوریه. پاریس
تلگرام
پنجم و بیستم این بهمنماه، در ایران و فرانسه دو اتفاق تقریباً مشابه رخ داده. قصه زندگی مهدیس با قرص برنج خاتمه پیدا کرد، اما تئو به حق خود رسیده و به «نماد اعتراض به نژادپرستی» تبدیل شده است. این دو قصه را بگویم:
• قصه اول: در کرمانشاه ایران، خانم مهندس جوانی به نام «مهدیس میرقوامی» روز سهشنبه پنجم بهمن به اداره اطلاعات احضار و دو روز بازداشت میشود. بعد از آزادی، بخاطر تجاوز جنسی مأموران اطلاعاتی، خودکشی میکند و جان میدهد. با تهدید امنیتیها، خانواده او خبری به بیرون درز نمیدهند اما عاقبت دانشجویان و خبرگزاریهای محلی این خبر تکاندهنده را منتشر میکنند.
تا امروز هیچ واکنشی از مسئولان دولتی دیده نشده و مردم کرمانشاه هم ظاهراً واکنشی نداشتهاند.
• قصه دوم: در حومه پاریس، جوان رنگینپوست ۲۲ سالهای بنام «تئو» توسط چهار مأمور گشت پلیس متوقف و توسط یکی از آنها مورد آزار جنسی (بوسیله باتوم) قرار میگیرد و به بیمارستان منتقل میشود. با نشر خبر از همان ساعات اولیه، چند اتفاق رخ میدهد. اول اعتراضات خیابانی دانشجویان و مردم منطقه آغاز میشود. دوم پوشش رسانهای «تئو» را به عنوان یک قربانی نژادپرستی به صدر اخبار میبرد. سوم اینکه فردای حادثه عالیترین مقام کشور، رئیس جمهور فرانسوا اولاند به بالینم «تئو» رفته و ضمن دلجویی، فرمان برخورد قاطع قضایی با چهار مأمور پلیس را صادر میکند. یک مأمور مجرم اصلی و سه مأمور دیگر بخاطر جلوگیری نکردن از تخلف همکارشان، همگی از کار معلق و به دادگاه اعزام میشوند.
حالا سه هفته متوالی است که اعتراض خیابانی ادامه دارد و ماجرای تئو، بحث فرهنگی «مبارزه با راسیسم» و بحث درباره نژادپرستی را به مهمترین مبحث رسانههای فرانسه تبدیل کرده است.
• چند خط نتیجهگیری:
دو داستان در دو سوی زمین رخ داده. دختری در سرزمین دین و تعصب و غیرت بعد از آزادی از زندان، نمیتواند حق خود را مطالبه کند و خود را میکشد. خانوادهاش از ترس مأموران اطلاعاتی نمیتوانند دادخواهی کنند. و مردم و مسئولان در سکوتی مرگبار از کنار یک «جنایت مرکب» دیگر میگذرند و بدبختانه نمیدانند که قربانی بعدی، شاید جگرگوشه خودشان باشد.
در این سوی زمین که شعار دین و غیرت و… نمیدهند، رئیس جمهور فردای یک حادثه (آزار جنسی یک جوان بوسیله باتوم یک پلیس) به بیمارستان میرود و بر بالین تئوی رنگینپوست، هم دلجویی میکند و هم پیگیری.
همه از دادگاه تا رسانهها و خود مردم، برای این حقکشی به جوش و خروش میآیند. چون اینجا «برادری» یک اصل است.
خلاصه کنم. هیچکس حق ما را تقدیممان نخواهد کرد. باز هم از این تراژدیهای هولناک خواهیم دید و حالا حالاها در جهنم سیاهی که خود برای خود ساختهایم، خواهیم سوخت. چون «مهدیس» را دختر خودمان نمیدانیم و از کنار جسد او عبور میکنیم.
در فرانسه اما همه مردم معترض باور دارند «تئو» پسر خودشان است. پسر برادرشان است. برادرشان است. در قانون اساسی جمهوری فرانسه «برادری» یکی از سه اصل مهم است. آن دو اصل «برابری» و «آزادی» هستند. وقتی به «برادر» من ظلم کردهاند، سکوت من خیانت است. «مهدیس» برادرزاده شماست. سکوت خیانت نیست؟
ای مردم! شما را به خدا «برادری و برابری» را از بین خودتان شروع کنید و ظلم به برادرتان را ظلم به خودتان بدانید تا همه به بهشت «آزادی» و عدل و رفاه برسید. وگرنه این استبداد دینی جز بدبختی بیشتر و نکبت و تعفن، چیزی برایمان باقی نمیگذارد. یا حق.
[بابکداد]
غروب جمعه ششم اسفند
۲۴ فوریه. پاریس
تلگرام
۲ نظر:
این است ارزش یک انسان در کشورهای جهان سومی و کشورهای پیش رفته. به قول شاملو اینجا سرزمینی است که ارزش جان انسانها از مزد گورکن کمنراست. این رهبرما اگر آدم بود باید میداد آن متجاوزین را محاکمه و خایه آویزان میکردند تا برای دیگر متجاوزان بالقوه درس و تجربه ای باشد و دیگر اینگونه جنایات درکشوری که ادعا میکند به دین و مذهبی اعتقاد دارد هرگز تکرار نشود.
حرف هميشه براي گفتن زياد است و افسوس ميخورم كه ﭼرا تعداد زورگو ها با اينكه كم است اما زورشان زياد البته جواب سؤالم را ميدونم و بخاطر همينه كه غصه ميخورم و اميدوارم كه مملكتمون روزي از دست زورگوها پاك بشه و هيچ سلاحي نباشه در بين مردم چه سرد و ﭼه گرم وقتي سلاح داري قدرت داري و ميخواي با سلاحت حرفت را به كرسي بنشاني اميدوارم روزي برسه كه همه بتونند نظراتشون را بي هيچ ترسي بيان كنند اما ميدونم توي اين راه نازنيناني مثل مهديس ها ازبين ميروند اما خواهد رسيد اون روز دير نيست
ارسال یک نظر