تازهترین خبر: بعدازظهر شنبه مهدی خزعلی با فشار بالا و علائم سکته قلبی و اِدِم مغزی به بیمارستان آیتالله طالقانی منتقل شده و از لحظه بازداشت اعتصاب غذای خشک کرده است.
یادداشت زیر را عصر امروز شنبه ۲۳ بهمن نوشتهام، ساعتی که خزعلی در راه بیمارستان بوده و بر اساس گزارشها، مورد بدرفتاری مأموران امنیتی اوین قرار داشته است.
عشق به آزادی در نهاد هر بشری هست و آدمی که خالی از عشق به اختیار و آزادی باشد، چیز بزرگی کم دارد!
گرچه برای کسی که به اجبار و تسلیم تن داده و به هر علتی نمیتواند از پیلهی جبر و تقدیرش بیرون آید، سخن گفتن از رؤیای آزادی بیهوده است و حرفهای رسا و شیرین هم راه به جایی نمیبرند.
خلاصه اگر بگویم؛ اِشراف و امتیاز آدمی به «اختیار داشتن» اوست. داشتن حق انتخاب و آزادیِ است که بشر را از جانداران متمایز میکند. و گفتن ندارد که بزرگترین عزت آدمی، در دفاع او از آزادی و حق انتخاب خویش است.
اگر «حق آزادی» را از آدمی بگیرند، آب و نان را میخواهد چه کار؟ اگر نتواند راهش را خود انتخاب کند، انگار آب را بر او بستهاند. یا هوا را از او دریغ کردهاند. آدمی که «حق اختیار» را میفهمد، با لب تشنه و تن زخمی، آنقدر برای آزادی خود میجنگد تا یا به چنگش بیاورد و یا عزتمندانه فداییاش شود. در چنین صحنهای، به جز زیبایی چیز دیگری میتوان دید؟
گفتهاند رطبخورده، منع رطب چون کند؟ کسی که دلدادهی شیرینیِ رطب (خرمای نیمرسیده) است، نمیتواند نسخهای بپیچد که رطب نخور! رطب زیان دارد! عوارض دارد! و اگر هم چنان نسخهای بدهد اثری ندارد. چون بوی خوش رطب از لای نسخه بیرون میزند!
من نمیتوانم از آقای خزعلی و هر کسی که برای حق آزادیاش لب از آب و غذا فروبسته، نسخه بپیچم که از این دفاع عزتمندانه از آزادی شیرین خویش دست بردارد. چون خود هم چنان نخواهم کرد.
اما میخواهم بخت خود را برای نوشتن نسخهای بیازمایم که لااقل بوی خوش رطب ندهد! میتوانم آیا؟
اگر صدایم به خزعلی عزیز میرسد، میگویمش: برادرم! تو مسئولانه برای حق آزادی خویش جنگیدهای. عزتت پایدار. اما یادت باشد به حق فرزندانت. فرزندان تو حقی بر گردنت دارند. آنگونه برای حق آزادی بجنگ که در حق فرزند جفا نشود.
حق همسرت (که او را هم با همین اختیار و آزادی برگزیدهای)، به یادت میآورم که کم از حق آزادی، عاشقانه نیست. اینها را بر حسب حق یادآوری میگویم، که آن هم حق انسان است بر انسان.
نکند حق خانوادهات را قربانی حقوق دیگر کنی. حق جسم تو، کم از حق آزادی روح و جانت نیست. مباد که در مسیر گرفتن یک حق، حقوق بقیه را (از جسم و فرزند و سر و همسر و…) نادیده بگذاری. دادگری و عدل و انصاف سخت است و دشوار. و در حلقه این همه حقوق، منصف باید باشیم.
آنکه مانند تو با عزت بر حق آزادی خود پای میفشرد، حتماً آنقدر انصاف دارد تا حق همه را به یک قِسم ادا کند. و دِینی بر گردن خود باقی نگذارد.
در صحنه اعتصاب غذای همه اسیران از آقایان صادقی و شریعتی و نکونام و طاهری و خزعلی و… دیگر عزیزان، چه میتوان دید جز زیبایی؟ زیبایی نبردی تا پای جان، برای پس گرفتن آزادی. و من اگر حسرتی داشته باشم، حسرت حضور در آن آوردگاه عزت است که شما خوبان در آن هستید و من غایبم. اما اگر نگویم که در کنار حق آزادی، حق سلامتی جسم خود را هم باید بجا آورید، به وجدان خود جفا کردهام. و میگویمتان چرا!
ما (در بیرون حصار) باید از تلاش برای رساندن صدای مظلومیت و حقوق همه زندانیان سیاسی و عقیدتی، حتی یک لحظه هم غفلت نکنیم.
و شما (که در حصارید) نیکوست تلاش کنید که با حفظ جسم و جان عزیزتان، علاوه بر حقطلبی و آزادیحواهی، «حق فردا» را هم به یاد داشته باشید و از آن حق غفلت نکنید!
«فردا» بر گردن شما و ما حق بزرگی دارد؛ به بزرگی خود «آزادی»! برای رعایت حق فردای آزادی، افطار کنید و مراقب تندرستیتان باشید.
سخنی هم با آزاداندیشانی که بیرون از حصارها و بند زندانها هستند! یادمان باشد که همهی دربندان، از هر تیره و سلیقه و تفکری، اجزای یک «ما» هستند. همه همدردیم و درد همه ما، آزادی است. در این کاروان همه در یک سودا، همسفریم و خودی و غریبه نداریم. صدای همگی دربندیان باشیم و مباد که روزمرگیها از یاد آنان غافلمان کند.
اگر در این زمستان سرد، به خواب غفلت برویم؛ آن غفلت، خواب مرگ ماست. و ما به خاطر بدهکاری به آزادی و فردا، حق نداریم بمیریم و غفلت کنیم؛ تا آنگاه که به هدف برسیم.
«روزهی آزادیخواهی و حقطلبیتان» مقبول حق باد. به نام آزادگی افطارش کنید.
فردا حقی بر گردن ما دارد و آزادی هم. با امید و همدلی، باید آزادی و فردا را به هم برسانیم که دارد دیر میشود!
[بابکداد]
شنبه ۲۳ بهمنماه ۹۵
کانال تلگرام:
http://t.me/babakdad
یادداشت زیر را عصر امروز شنبه ۲۳ بهمن نوشتهام، ساعتی که خزعلی در راه بیمارستان بوده و بر اساس گزارشها، مورد بدرفتاری مأموران امنیتی اوین قرار داشته است.
▪️حق آزادی، حق فردا!▪️
اقرار میکنم که من نمیتوانم از آقای خزعلی کاری را بخواهم (شکستن اعتصاب غذا) که خودم هیچ اعتقادی به آن ندارم! که اگر من هم به جای او باشم، بی تردید همین انتخاب عزتمندانه را میکنم. آنقدر لب به غذایشان نمیزنم تا یا آزادیام را پس بگیرم و یا جانم را بر سر آن بدهم. چرا که بالاتر از نعمت آزادی، چیز دیگری نمیشناسم.عشق به آزادی در نهاد هر بشری هست و آدمی که خالی از عشق به اختیار و آزادی باشد، چیز بزرگی کم دارد!
گرچه برای کسی که به اجبار و تسلیم تن داده و به هر علتی نمیتواند از پیلهی جبر و تقدیرش بیرون آید، سخن گفتن از رؤیای آزادی بیهوده است و حرفهای رسا و شیرین هم راه به جایی نمیبرند.
خلاصه اگر بگویم؛ اِشراف و امتیاز آدمی به «اختیار داشتن» اوست. داشتن حق انتخاب و آزادیِ است که بشر را از جانداران متمایز میکند. و گفتن ندارد که بزرگترین عزت آدمی، در دفاع او از آزادی و حق انتخاب خویش است.
اگر «حق آزادی» را از آدمی بگیرند، آب و نان را میخواهد چه کار؟ اگر نتواند راهش را خود انتخاب کند، انگار آب را بر او بستهاند. یا هوا را از او دریغ کردهاند. آدمی که «حق اختیار» را میفهمد، با لب تشنه و تن زخمی، آنقدر برای آزادی خود میجنگد تا یا به چنگش بیاورد و یا عزتمندانه فداییاش شود. در چنین صحنهای، به جز زیبایی چیز دیگری میتوان دید؟
گفتهاند رطبخورده، منع رطب چون کند؟ کسی که دلدادهی شیرینیِ رطب (خرمای نیمرسیده) است، نمیتواند نسخهای بپیچد که رطب نخور! رطب زیان دارد! عوارض دارد! و اگر هم چنان نسخهای بدهد اثری ندارد. چون بوی خوش رطب از لای نسخه بیرون میزند!
من نمیتوانم از آقای خزعلی و هر کسی که برای حق آزادیاش لب از آب و غذا فروبسته، نسخه بپیچم که از این دفاع عزتمندانه از آزادی شیرین خویش دست بردارد. چون خود هم چنان نخواهم کرد.
اما میخواهم بخت خود را برای نوشتن نسخهای بیازمایم که لااقل بوی خوش رطب ندهد! میتوانم آیا؟
اگر صدایم به خزعلی عزیز میرسد، میگویمش: برادرم! تو مسئولانه برای حق آزادی خویش جنگیدهای. عزتت پایدار. اما یادت باشد به حق فرزندانت. فرزندان تو حقی بر گردنت دارند. آنگونه برای حق آزادی بجنگ که در حق فرزند جفا نشود.
حق همسرت (که او را هم با همین اختیار و آزادی برگزیدهای)، به یادت میآورم که کم از حق آزادی، عاشقانه نیست. اینها را بر حسب حق یادآوری میگویم، که آن هم حق انسان است بر انسان.
نکند حق خانوادهات را قربانی حقوق دیگر کنی. حق جسم تو، کم از حق آزادی روح و جانت نیست. مباد که در مسیر گرفتن یک حق، حقوق بقیه را (از جسم و فرزند و سر و همسر و…) نادیده بگذاری. دادگری و عدل و انصاف سخت است و دشوار. و در حلقه این همه حقوق، منصف باید باشیم.
آنکه مانند تو با عزت بر حق آزادی خود پای میفشرد، حتماً آنقدر انصاف دارد تا حق همه را به یک قِسم ادا کند. و دِینی بر گردن خود باقی نگذارد.
در صحنه اعتصاب غذای همه اسیران از آقایان صادقی و شریعتی و نکونام و طاهری و خزعلی و… دیگر عزیزان، چه میتوان دید جز زیبایی؟ زیبایی نبردی تا پای جان، برای پس گرفتن آزادی. و من اگر حسرتی داشته باشم، حسرت حضور در آن آوردگاه عزت است که شما خوبان در آن هستید و من غایبم. اما اگر نگویم که در کنار حق آزادی، حق سلامتی جسم خود را هم باید بجا آورید، به وجدان خود جفا کردهام. و میگویمتان چرا!
ما (در بیرون حصار) باید از تلاش برای رساندن صدای مظلومیت و حقوق همه زندانیان سیاسی و عقیدتی، حتی یک لحظه هم غفلت نکنیم.
و شما (که در حصارید) نیکوست تلاش کنید که با حفظ جسم و جان عزیزتان، علاوه بر حقطلبی و آزادیحواهی، «حق فردا» را هم به یاد داشته باشید و از آن حق غفلت نکنید!
«فردا» بر گردن شما و ما حق بزرگی دارد؛ به بزرگی خود «آزادی»! برای رعایت حق فردای آزادی، افطار کنید و مراقب تندرستیتان باشید.
سخنی هم با آزاداندیشانی که بیرون از حصارها و بند زندانها هستند! یادمان باشد که همهی دربندان، از هر تیره و سلیقه و تفکری، اجزای یک «ما» هستند. همه همدردیم و درد همه ما، آزادی است. در این کاروان همه در یک سودا، همسفریم و خودی و غریبه نداریم. صدای همگی دربندیان باشیم و مباد که روزمرگیها از یاد آنان غافلمان کند.
اگر در این زمستان سرد، به خواب غفلت برویم؛ آن غفلت، خواب مرگ ماست. و ما به خاطر بدهکاری به آزادی و فردا، حق نداریم بمیریم و غفلت کنیم؛ تا آنگاه که به هدف برسیم.
«روزهی آزادیخواهی و حقطلبیتان» مقبول حق باد. به نام آزادگی افطارش کنید.
فردا حقی بر گردن ما دارد و آزادی هم. با امید و همدلی، باید آزادی و فردا را به هم برسانیم که دارد دیر میشود!
[بابکداد]
شنبه ۲۳ بهمنماه ۹۵
کانال تلگرام:
http://t.me/babakdad
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر