🔹درباره دکتر بختیار🔹
♦️«تاریخ» را دوباره بخوانیم!♦️
سن من قد نمیدهد درباره آقای بختیار به خاطرات شخصیام مراجعه کنم. اما با نگاهی به مطالب و مستندات تاریخی به نظرم بختیار شبیه آخرین شانس قبل از انحطاط و سقوط بود. نخستوزیر شدن او (که از پیروان مصدق و از مخالفان شاه بود) بهترین نشانه کرنش شاه در برابر خواسته مردم معترض بود؛ گرچه بسیار دیر شده بود.
اگر فقط چندماه زودتر از نیمه دیماه ۱۳۵۷ شاه پست نخستوزیری را به بختیار پیشنهاد داده بود، او میتوانست بهترین پل و یک «رابط متعادلکننده بین مردم معترض و حکومت» باشد. یا امید تغییری باشد به سوی نقشآفرینی بیشتر مردم در تصمیمسازیها. او میتوانست آب سردی باشد بر آتش عصبیتها و اگر «فضایی و زمانی» میداشت برای آرام کردن جامعه، از تجربیات خود در دوران زندهیاد مصدق و سالها همزیستی با بدنه مردم میتوانست بهترین استفادهها را بکند.
اما نیمه دیماه دیگر دیر شده بود. شاه اندکی بعد به سفر رفت و دولت بختیار چهل روز بیشتر تا سقوط کل نظام فاصله نداشت. در آن پیچ آخر، مگر معجزهای میتوانست کشور را از تندباد انقلاب رهایی دهد. دهها دلیل هست که مردم در آن زمان اندک و در آن زمانهی شلوغ نتوانستند فهم درستی از شخصیت و کارنامه شاپور بختیار پیدا کنند و از این آخرین فرصت بهره بگیرند.
بختیار بعد از شش ماه زندگی مخفی در ایران، عاقبت به فرانسه رفت و بعد از یک ترور نافرجام، عاقبت در ششم اوت ۱۹۹۱ (۱۵ مرداد ۱۳۷۰) به همراه ملازم و دوستش سروش کتیبه توسط مأموران جمهوری اسلامی در منزل خود در سورن پاریس «دشنهآجین» شد.
ماه اوت اوج تعطیلات تابستانی فرانسویهاست و شهر بسیار خلوت است. وزیر وقت اطلاعات (علی فلاحیان) به رئیسجمهور هاشمیرفسنجانی خبر قتل آقای بختیار را داد. بر اساس کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی: «یک روز قبل» از کشف اجساد بختیار و کتیبه توسط پلیس!
و مطبوعات فرانسه در هشتم اوت، روزی مثل امروز خبر ترور آخرین نخستوزیر ایران قبل از انقلاب را منتشر کردند.
در اولین سال آمدنم به پاریس، در اوت ۲۰۱۰ به مراسم سالگرد ترور دکتر بختیار بر سر مزارش در مونپارناس رفتم و آنجا با چند تن از شخصیتهای میهنی نازنین که قبلاً نمیشناختم، آشنا شدم و بعدها بسیار بیشتر درباره افکار شاپور بختیار آموختم.
روی آرامگاه او بیتی از حافظ شیراز بود که همیشه دوستش داشتهام. بعدها بیماری مانع شد در مراسم سالگرد ایشان شرکت کنم. شعر مزار از غزل «بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم» انتخاب شده بود:
«روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق؛
شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم!»
امیدوارم به نقطهای از پختگی و درک برسیم که بتوانیم «تاریخ» را با نگاهی دوباره و بدون تعصب بخوانیم و از آن برای تکرار نکردن خطاها بیشتر بیاموزیم.
روحش در آرام باد.
بابکداد
دوشنبه هشتم اوت ۲۰۱۶ ، ۱۸ امرداد ۱۳۹۵
پاریس
◾
کانال تلگرام
توییتر
فیسبوک
۲ نظر:
راست می گویید آقای داد
کاش به جای احساسات مردم میتوانستند به عقل رجوع کنند
اقای داد سلام .من هجده ساله بودم و همه چیز را بخوبی یادمه.روشنفکران ما بدترین نقش را در به قدرت رسیدن روحانیون و اقای خمینی که اندکی از مردم میشناختنش بازی کردند.همه زیر پای این تنها سوسیال دمکرات ایران را خالی کردند.روشنفکرانی با اندیشههای سرکوب شده حزب توده و چپهایی که همگی خود پولپوتی به تمام معنا بودند.
ارسال یک نظر