عده اي مي گويند: "چرا روز بيست و دو بهمن، آن اتفاق بزرگي كه همه منتظرش بوديم نيفتاد؟ همان اتفاقي كه بعضي ها وعده اش را داده بودند؟ يعني سرنگوني حكومت!" بعضي از ما دچار خستگي و نااميدي شده اند، و يا حتي ممكن است از ادامه مقاومت و مبارزه خسته شده باشند. اما عده اي هم هنوز اميدوارند ولي با اين حال سئوالاتي دارند. سئوالها زياد است: "چه كنيم؟ حالا بايد چه كنيم؟"
"خستگي"، بخشي از "واقعيت تلاش" است. آدمي كه راهي نرفته و تلاشي نكرده، هرگز خسته هم نمي شود. حتي نااميدي هم، بخشي از تلاش اميدوارانه است. گاهي حتي براي يك آدم اميدوار، لحظاتي پيش مي آيد كه ديگر اميدش را از دست مي دهد. بعضي از بچه هاي تلاشگر هم ممكن است يكهو بپرسند: "ما براي چه داريم مبارزه مي كنيم؟ چرا داريم خودمان را به كشتن مي دهيم؟ مي ميريم تا زندگي بهتري بكنيم؟! اين ديگر يعني چه؟ خب بگذار اينها حكومتشان را بكنند! بگذار هر غلطي مي خواهند بكنند! ما خسته شديم!"
اين اتفاق براي من و بچه هايم در طول چهارماه فرار و زندگي مخفي و پر اضطراب بارها روي مي داد. بارها خستگي و كلافگي ما را از پاي در مي آورد اما اميد باعث مي شد يكبار بنشينيم و از بالا تا پايين به كاري كه مي كنيم فكر كنيم. ما غالبا" از درون همين خستگي و بيم و اميد، دوباره به ياد كساني مي افتاديم كه بيش از اين هزينه داده و اكنون يا قرباني شده اند و يا در زندانها شكنجه مي شوند و آزار مي بينند. بعد انرژي ما بازسازي شده بود. راه مي افتاديم.
وقتي مبارزه زمانبر است و حريف مان از هيچ وحشي گري و سركوبي رويگردان نيست، ممكن است گاهي چنين شويم؛ خسته، و حتي نااميد. بهتر است اين وقتها بنشينيم و اول خستگي مان را از تن بيرون كنيم و بعد فكر كنيم. نبايد بگذاريم خستگي را با يأس و نااميدي اشتباه بگيريم. ما فقط خسته شده ايم و با كمي استراحت، دوباره همان مبارز قوي خواهيم بود. بايد ببينيم چطور مي شود بعد از اين خستگي، دوباره نيرو و انرژي گرفت؟ با اميد؟ با شعار؟ با تبليغات؟ من مي گويم با "آگاهي"! با آگاه شدن از آنچه واقعيت دارد مي توان اميدوار شد و يا نااميد!
كافي است چند ديده بان صادق بر بلندايي بروند و از آن بالا براي ما كه اين پايين نشسته ايم و خسته و احتمالا" نااميديم، شرح بدهند كه در صحنه واقعيت چه مي بينند؟ برايمان بگويند بيرون از اينجا، واقعيت آرايش نيروهاي ما و دشمن چطور است؟ و ما در صحنه واقعيت، در كجاي ميدان نبرد قرار داريم؟ همين. اين كار كيست؟ چه كساني مي توانند ديده بانان خوب و مورد وثوقي باشند و راستش را برايمان شرح بدهند؟ شايد تحليلگران. روزنامه نگاران. مفسران. و خود شما شهروندان آگاه.
دنيا تازه دارد تصاوير واقعي 22 بهمن را از فراز تبليغات ساختگي حكومت مي بيند. من در برنامه روز جمعه به بخشي از ديده هايم از اين حركت مردمي اشاراتي كردم. حالا مي خواهم آنها را فهرست وار بگويم. بگذاريد به عنوان يك تحليلگر از فراز يك بلندي كه مي توانم تقريبا" تمام صحنه نبرد را ببينم، برايتان شرح بدهم ما در چه وضعي قرار داريم و حكومت در چه وضعي است؟ بعد كه ديديم آرايش واقعي ما و آنها چگونه است، بنشينيم و ببينيم حالا چه بايد بكنيم؟ موافقيد؟
اول: روز 22 بهمن، كودتاچيان "تمام" نيروهاي خود را براي تصرف ميدان آزادي تهران آوردند. صف اتوبوسها و خاك سفري كه بر تن آن صدها هزار نفر نشسته است، گوياي همين واقعيت بود. اين جمعيت، "تمام دارائي حكومت" از مردم ايران بود. اين همه همان ميليونها نفري است كه آقاي خامنه اي مي گويد از نظام او حمايت مي كنند. آنها از تمام كشور توانستند همين مقدار را جمع آوري كنند تا ميدان آزادي را تصرف نمايند و البته در شهرستانها هم تظاهرات سنتي كم شماري برگزار شد. كودتاچيان قبلا" شهرستانها را با سركوب و ارعاب و بازداشت نيروهاي مؤثر، كنترل كرده بودند و حالا شهرستانها با جمعيتي خيلي به تظاهرات سنتي 22 بهمن مشغول بودند و نمايش ملت هميشه در صحنه در ميدان آزادي تهران برپا شد. حالا اگر تمام اين جمعيت را جمع بزنيم، آيا طرفداران حكومت اسلامي را مي توان با واحد "ميليونها" شمارش كرد؟ پس آنها پرشمار نيستند و در اقليت قرار دارند.
دوم: براي اولين بار بعد از سال 57، در راهپيمايي رسمي روز 22 بهمن، از ايران "دو صدا" بيرون آمد. يكي صداي رسمي حكومت بود كه باز براي جهان شاخ و شانه كشيد و دومي كه بسيار مهم بود صداي اعتراض و مخالفت مردم به اين حكومت بود. اين كار بزرگ را شما كرديد كه اكنون در رسانه هاي جهان از دو صداي ايرانيها سخن مي گويند.
سوم: حكومت مجبور شد لحن خود را حقيقي كند. لحن حكومتي ترسيده و وحشتزده كه با مردم داخل با زبان "باتوم" سخن گفت و با دنياي خارج با زبان تهديد و بمب و اورانيوم 20 درصدي حرف زد. اين لحن، لحن يك حكومت پيروز نيست.
چهارم: لحن پيام تشكر! خامنه اي از ملت هميشه در صحنه، سرشار بود از عصبيت و فحاشي با معترضان و تحقير آنان. آيا اين لحن يك رهبر پيروز است يا ادبيات يك رهبر زبون و شكست خورده و ترسيده؟ چه كسي آقاي خامنه اي را به اين حد از ترس و استيصال رسانده است؟ شما مردم. شما مردمي كه نبايد فراموش كنيد چقدر قدرت بالايي داريد.
پنجم: بعد از رد شدن وانت از روي مردم در عاشورا، تهديد معترضان به اينكه اگر 22 بهمن دستگير شويد، تا 20 فروردين علي الحساب در زندان مي مانيد، بعد از كشتن خواهر زاده موسوي و ضرب و شتم كروبي و حمله به سخنراني خاتمي در جماران، آنان و تمام معترضان بدون هراس به ميدان آمدند. باز كتك خوردند ولي آمدند. آيا اين نشانه شكست ماست؟
آيا همين چند نكته كوتاه، منشأ اميد است يا نااميدي؟ آيا داشتن چنين قدرتي در مردم، ما را اميدوارتر مي كند يا نااميد؟ من مي گويم تا چشمان فرزندان ما در زندانها به عمل و اقدام ماست، ما بهانه اي براي نااميدي نداريم. تا به هدف نهايي نرسيم، حق نداريم نااميد باشيم. مي توانيم خسته باشيم اما نااميد هرگز. يأس ما بهترين سلاح كودتاچيان است! پس اگرچه از نبرد با اين اختاپوس گهگاه خسته مي شويم، اما مبارزه را تا پيروزي ادامه مي دهيم! تمام دست و پاهاي اين اختاپوس را يك به يك قطع مي كنيم تا به رهايي برسيم و آزادي را در آغوش بگيريم. پس زنده باد اميد!
۲۰ نظر:
بابك جان سلام
مطلبت عالي بود.
همه ما بايد باور داشته باشيم كه
مي توان خستگي را خسته كرد
درود
خستگی از بین میره اگر منجر به ناامیدی نشود . همه مردمی که مبارزه می کنند یکسان نیستند و از یک روحیه برخوردار نیستند. استفاده از روش های متنوع و تازه می تواند آنهای که خسته شده اند را دوباره تازه کند و مسیر مبارزه را راحت تر.
بابک عزیز. من شخصا فکر نمیکردم که رژیم سرنگون میشود بلکه فقط انتظار جمعیت میلیونی را داشتم. واقعیت را قبول کنیم. وقتی فیلم ضرب و شتم آقای کروبی را دیدم که فقط 20-30 رهگذر اطراف ایشان بود این چه معنی میدهد؟ به قول آقای سلامتیان، سیاست انصر بالرعب دارد جواب میدهد. واقعا الله اکبری که مردم در 22 بهمن سردادند با الله اکبرهای 2 هفته بعد از انتخابات قابل مقایسه بود؟ حتی اکثر مردم از ترس و یا ناامیدی حاضر به اینکار بر سر بامهایشان هم نیستند! منظور من از بیان این مطالب آیه یاس خواندن نیست! میگویم واقع بین باشیم تا بر اساس واقعیات دنبال راه حل بگردیم و راهی بیابیم (نه اینکه تسلیم شویم). آیا آقای موسوی هنوز هم به "مسوولیت تاریخی" که پس از تقلب انتخاباتی به گردن ما افتاده است معتقد است؟ اگر هست که قطعا هست، این مسوولیت تاریخی همیت بیشتری از طرف ایشان می طلبد. آقای موسوی! به نظر میرسد باید سریعتر از گذشته تصمیم بگیرید و اقدامی انجام دهید.
سلام
ما باید مبارزه را در بخشی که توانمندی بیشتری داریم دنبال کنیم . ما دلیل و منطق داریم و ما بیشماریم پس نباید به یک روز و یک خیابان و یک روش محدود شویم چراکه اگر خودمان را محدود کنیم دیکتاتور و یاران اندکش می توانند ما را تحت فشار قرار دهند .
سلام بر بابک عزيز، چيزي که مسلم است اينه که حکومت هزينه شرکت در راهپيمائي هاي اعتراضي جنبش سبز را بينهايت بالا برده است در شرايط فعلي کسيکه از خونه براي تظاهرات خارج ميشود اصلا نميداند چه سرنوشتي در انتظارشه ممکنه کشته بشه ممکنه دستگير بشه يا در بهترين حالت ممکنه سخت کتک بخوره. تازه کسيکه دستگير ميشه هم ممکنه از هستي ساقط بشه و شغل و بيمه و آينده خودش رو کاملا از دست بده وشايد کلا امکان استخدام شدن در هر شغلي را دیگر نداشته باشد که در اينصورت يک انسان بي آينده با مرده متحرک فرقي نداره و چه کسي بقاي اون شخص و خانواده اون رو تضمين خواهد کرد. تازه تمام اينها در حالي است که وقتي تظاهرات تموم ميشه همه بر ميگردن خونه هاشون و از فردا زندگي به روال سابق جريان پيدا ميکنه همه ميرن سر کار و زندگي و خريد و تفريح و صدا و سيما هم صحبت از فتنه و اغتشاش و توهين به اسلام ميکنه و براي اکثريت نا آگاه مردم شهرستانها و روستاها از صبح تا شب خوراک فکري درست ميکنه (بر خلاف تصور تهران نشين ها تلويزيون رژيم هنوز هم تنها وسيله سرگرمي و کسب آگاهي در شهرستانها است که اتفاقا اکثر اخبار آن باور هم ميشود. مثلا اکثر مردم شهرهاي کوچک به جنبش سبز ميگويند اغتشاشات) و کشور هاي غربي هم بر سر منافعشان با حکومت ساخت و پاخت ميکنند فقط اين وسط يک سري خون به ناحق ريخته و يک سري زندگي تباه شده است.
باسلام؛ جناب آقاي داد خسته نباشيد مرا بپذيريد هم شما و همه سبزها؛
به نظرم جايي براي نا اميدي نيست ؛ هيچ پيروزيي يك شبه بدست نيامده و به قول قدماي ايران پيروزي يك قدم بعد از شكست است! نتيجه اينكه حكومت نهايت توان خود را بعلاوه نهايت فقر و نياز محتاجهاي نيازمندان جامعه ما را براي نمايش اقتدار خودش به صحنه آورد
اما همه ما بهتر از هر كس ديگري ميدانيم انبوه اين راهپيمايان همانهايي هستند كه در هر شرايطي براي كسب منافع مادي حاضر هستند فرقي نميكند سبز باشد يا هر رنگ ديگري پس حساب اينها جداست. و فقط ميماند چماق بدست ها و نيروهاي امنيتي. اينها اگر قرار باشد هر روز به ميدان بيايند در كمتر از يك ماه خسته ميشوند و ريزش ميكنند! اهميت قضيه اينست كه كل نيروهايشان همين ها بودند.
با سلام؛ نكاتي كه من ياد گرفتم:
اول اينكه ارتباطات در فرايندهاي اجتماعي از اهميت ويژه اي برخوردار است . روشهاي مناسب براي موقعيتهاي مشابه لازم است.
دوم اينكه پيروزي يك جنبش مدني تنها بوسيله حضور در فعاليتهاي اجتماعي جناح مقابل تحقق نمي يابد منظورم اينه كه در مراسم عاشورا كه يك مراسم ملي و غير قابل سازماندهي بود سبزها پيروز شدند چون طرف مقابل نميتوانست تمام نيرويش را براي آن سازماندهي كند و فرصت كافي نمي يافت. بعلاوه عاشورا مشخصه بارز آنها نبود كه جنبش سبز بخواهد با حضور در آن آنرا تاييد كند.
ما به مناسبتهايي نيازداريم كه متعلق به همه باشد نه فقط يك گروه خاص درون حاكميت.
سوم و مهمتر اينكه :جنبش سبز متشكل از جوانان باهوش و بسيار فرهيخته و آگاهيست كه نميخواهد خود را با پيروي از اشخاص و رهبران خاص محدود به شخص و بوجود آورنده يك ديكتاتور ديگر نمايد.
تجربه خميني عبرت سختيست.
چهارم :موسوي كروبي يا ديگران با بيان التزام عملي به خامنه اي و اعتراف به آن نميتوانند همه نيروهاي سبز را باهم متحد نگهدارند! بهتر است از مدل بدون رهبر و با استفاده از روشهاي مقاومتهاي مدني و شبكه هاي ارتباطي قوي عمل كنيم
با سلام
شعار براي هر جنبشي لازم است و مناسبتهاي اجتماعي :
"ايمان بياوريم به آغاز فصل سبز"
و چهارشنبه سوري آرام بدون ترقه اما با شيريني - همچنين نوروز و هداياي سبز مثل كارتهاي تبريك سبز و شعارهاي سبز
مناسبتهاي اجتماعي ميتوانند باشند و بنظرم بهتر است مناسبتهاي اجتماعي هفتگي بگذاريم تا اميد در سراسر جنبش دميده شود.
salam babak jan, man hamishe tahlil haye shoma ro mikhoonam, ta ghabl az inke tahlilet dar bareye 22 bahman ro bekhoonam az inke bacheha natoonestan oontor ke bayad o shayad too meidoone azadi khodeshoon ro neshoon bedan kheili narahat v mayoos boodam ama vaghti tahlilet ro khoondam omid dobare dar delam roshan shod, to vagheiat ro be tarzi ziba be tasvir keshidi man tarsam alan faghat az ine ke regime bekhad az hafteye ayande feshar ro bishtar kone v bigonahani ro be choobeye dar bespore, babak jan fekre roshangare shomast ke mitoone tasire mosbati roo hameye ma bezare, man az inke tarhe asbe trojan piade nashod kheili afsorde boodam albate nik midoonestam ke be in sorat ham in regime soghot nemikone ama faghat entezaram ye too dahani be sane rooze 25 khordad be koodeta chia bood. bazam mamnoon.
درسهای جنبش اعتراضی ۲۲ بهمن
گفته شده است که جنبش سبز جنبشی رنگین کمانی است و متعلق به همه است. همچنین گفته شده است که این جنبش به شیوهای شبکهای عمل میکند، فاقد رهبری است و در آن هر فرد خود یک رهبر است و یک رسانه. هیچ عقل سلیمی نمیتواند با چنین خصوصیات ممتازی مخالف باشد. به نظر نویسنده این سطور نیز ویژه گیهای مذکور فقط میتوانند نقاط قوت جنبش سبز محسوب شوند. این نقاط قوت البته مشکلاتی را در بر دارند که نیاز به بر طرف شدن دارند. برای مثال، در سطور بالا به "تک نوازیهای ناهماهنگ" در یک "ارکستر" اشاره شد. برای رشنتر شدن مشکل "کمبود" و "ضرورت" وجود "ارگان هماهنگ کننده" در تشکلات شبکهای، بد نیست بدن انسان را مثل بزنیم. بدن انسان مجموعهای از ارگانها (اندام) است، که گاه خود محور و گاه در تعامل با دیگر اندام بدن عمل میکند. همه این اندامها با هم سازمانی (ارگا نیزیشن) را تشکیل میدهند که توسط "شبکه" پیچدهای از اعصاب با هم مرتبط میشوند. ارگان تفکر، هماهنگی و تصمیم گیری در بدن انسان مغز است. مغز وظیفه حیاتیای در "هماهنگ" کردن "شبکه" پیچده اندام، حرکات و رفتار آدمی دارد. لازم به گفتن نیست که عدم وجود "ستاد هماهنگ کننده" در بدن انسان (مغز) میتواند چه فاجعهای برای "شبکه" اندامهای انسان بوجود آید. اگر ما در ۲۲ بهمن سرگردان و نا کارا بودیم، دقیقا به همین خاطر است که "شبکه" اجتماعی جنبش سبز فاقد "ستاد هماهنگ کننده" بود، و هنوز هم هست.
از آنجایی که "شبکه" جنبش سبز از افراد و گروهای مستقل اما "نا هماهنگ" تشکیل شده است، براحتی مورد تعرض و سرکوبی حکومت قرار میگیرد. و این نیز یکی دیگر از اتفاقاتی بود که هم در ۲۲ بهمن افتاد و هم دار روزهای قبل از آن. دوستان ما را دستگیر کردند، به حبس فرستند و اعدام کردند. ما اما چون "هم آهنگ" نبودیم، به راحتی متفرقمان کردند. و چون متفرق شدیم دیگر نمیدانستیم چگونه و کجا دوباره باید همدیگر را پیدا کنیم و چه بکنیم؟ در دنیای مجازی البته پیدا کردن همدیگر قدری سهل تر است. شرایط دنیای واقعی اما با دنیای مجازی بسیار تفاوت دارد و مواجه با محظوراتی است که نیاز به "هماهنگی" دارند، و گرنه موفق و کارا نخواهند بود.
از دیگر مشکلات شبکههای غیر منسجم و ناهماهنگ این است که به راحتی مورد سؤ استفاده و تعرض حاکمیت و عواملش قرار میگیرند. عدم وجود "ستاد هماهنگ کننده" باعث میشود که رژیم به آسانی در شبکههای حقیقی و مجازی جنبش نفوذ کرده و دست به ترویج اخبار و شایعات دروغ و گمراه کننده بزند. چه کسی میتواند ادعا کند که رژیم تا کنون از این ضعف رنجاور جنبش سبز سؤ استفاده نکرده و به ترویج اخبار و شایعات دروغ و گمراه کننده مبادرت نورزیده است؟
جعمبندی درسهای ۲۲ بهمن
تجربه اعتراض ۲۲ بهمن حاوی درسهای آموختنیای است که از نظر راقم این سطور برای بالندگی و هدفمند شدن جنبش سبز دارای اهمیتی حیاتی اند. این آموختهها را میتوان به شرح زیر عنوان گذاری کرد:
جنبش سبز فاقد "ستاد هماهنگی" است. فقدان هماهنگی، جنبش را متشتت، نا کارا و سردرگم کرده و کنشگران شبکه جنبش را در مقابل تعرضات مجازی و حقیقی حکومت، بی برنامه و بی دفاع میکند.
پیشنهاد برای بهبود
پیشنهاد میشود، گروهی از افراد مورد اعتماد کنشگران جنبش رنگین کمانی سبز، ستاد یا شورایی را جهت هماهنگی امور جنبش تشکیل دهند. پیشنهاد میشود، جهت رفع هرگونه سؤ تفاهم احتمالی و بالا بردن ضریب اعتماد و همکاری در صفوف رنگین جنبش، تشکل پیشنهادی از هرگونه موضع گیری در زمینه مسائل سیاسی اجتناب نموده، فعالیتهای خود را صرفاً محدود به اطلاع رسانی مطمئن، ساماندهی و هماهنگی کنشگران جنبش سبز نماید.
چنانچه کنشگران جنبش سبز نتوانند در فضایی دموکراتیک و اعتماد بر انگیز پیشنهاد ۱ را عملی کنند، پیشنهاد میشود که سایتهای پر بیننده، در همکاری مشترک با همدیگر، لیستی از افراد دمکرات، ملتزم به اعلامیه جهانی حقوق بشر و مورد اعتماد همگانی را به رأی مراجعه کنندگان خود بگذارند و پس از سپری شدن زمان رأی گیری، تعدادی (بین ۵ تا ۹ نفر) از دارندگان بیشترین رأی را جهت عضویت در ستاد یا شورای هماهنگی به عموم معرفی نمایند.
چنانچه پیشنهاد ۲ با موفقیت همراه نگردد، پیشنهاد میشود که سایتهای پر بیننده، در همکاری مشترک با همدیگر و در فضایی دموکراتیک، خود امر هماهنگی جنبش سبز را، که در پیشنهاد شماره ۱ توضیح داده شده است، به عهده بگیرند.
درود و احترام
سوال من اینست که چرا کلیه فعالان سياسي در خارج از کشور به مانند مردم داخل ايران که از تمام گروه های سیاسی دست به دست هم داده و جنبش را همراهی می کنند با همدیگر متحد نشده تا با تشکیل اتاق فکر و ارائه راهکار و پيشنهادی با یک صداي واحد جنبش را همراهي کنند؟
دومین سوال اینکه آیا این باز بودن دست جنبش (مانند باز بودن دست یک پوکر باز) در اعلام کارها و تحرکات مردم از طریق رسانه ها ی عمومي باعث فرسایشی شدن حرکت اعتراضي نخواهد شد؟ و آیا بهتر نیست که با کور کردن سازمان های اطلاعاتی در روزهای آينده آن ها را سورپرايز نمائیم؟
سپاس
درسهای ۲۲ بهمن
تجربه اعتراض ۲۲ بهمن حاوی درسهای آموختنیای است که از نظر راقم این سطور برای بالندگی و هدفمند شدن جنبش سبز دارای اهمیتی حیاتی اند. این آموختهها را میتوان به شرح زیر عنوان گذاری کرد:
* جنبش سبز فاقد "ستاد هماهنگی" است. فقدان هماهنگی، جنبش را متشتت، نا کارا و سردرگم کرده و کنشگران شبکه جنبش را در مقابل تعرضات مجازی و حقیقی حکومت، بی برنامه و بی دفاع میکند.
پیشنهاد برای بهبود
1. پیشنهاد میشود، گروهی از افراد مورد اعتماد کنشگران جنبش رنگین کمانی سبز، ستاد یا شورایی را جهت هماهنگی امور جنبش تشکیل دهند. پیشنهاد میشود، جهت رفع هرگونه سؤ تفاهم احتمالی و بالا بردن ضریب اعتماد و همکاری در صفوف رنگین جنبش، تشکل پیشنهادی از هرگونه موضع گیری در زمینه مسائل سیاسی اجتناب نموده، فعالیتهای خود را صرفاً محدود به اطلاع رسانی مطمئن، ساماندهی و هماهنگی کنشگران جنبش سبز نماید.
2. چنانچه کنشگران جنبش سبز نتوانند در فضایی دموکراتیک و اعتماد بر انگیز پیشنهاد ۱ را عملی کنند، پیشنهاد میشود که سایتهای پر بیننده، در همکاری مشترک با همدیگر، لیستی از افراد دمکرات، ملتزم به اعلامیه جهانی حقوق بشر و مورد اعتماد همگانی را به رأی مراجعه کنندگان خود بگذارند و پس از سپری شدن زمان رأی گیری، تعدادی (بین ۵ تا ۹ نفر) از دارندگان بیشترین رأی را جهت عضویت در ستاد یا شورای هماهنگی به عموم معرفی نمایند.
3. چنانچه پیشنهاد ۲ با موفقیت همراه نگردد، پیشنهاد میشود که سایتهای پر بیننده، در همکاری مشترک با همدیگر و در فضایی دموکراتیک، خود امر هماهنگی جنبش سبز را، که در پیشنهاد شماره ۱ توضیح داده شده است، به عهده بگیرند.
ممنون. این امید و انرژی که با نوشته ات دادی، واقعاً لازم بود.
سکوت کن
سکوت کن
به یاد آنکه
در سپیده جان سپرد
سکوت کن
سکوت کن
به یاد آنکه
به امید خلق مرد
سکوت کن
به یاد خشم آن شهید سربلند
سکوت کن
به یاد آنکه
عاشقانه زخم خورد
تو از سکوت
اگر به خشم می رسی
سکوت کن.
دوست عزیز آپم .
آقای بابک داد، با تشکر از قرار دادن بخش " ارسال نظر" در وب سایت خود، من شخصا همانند خیلی ها فکر نمیکردم که رژیم سرنگون میشود و همانند قائله پاره کردن عکس و برنامه ساندیس خوری ۹ دی انتظار داشتم تا این مراسم تحریم و برای فرسوده و بی خاصیت کردن بسیج نیروی حکومت زمان دیگری در روز برای برگزاری مشخص میکردیم . ما نباید با کارت های حکومت بازی کنیم بلکه با توان و گستردگی مردمی، می باید نیرو های سرکوب را همواره خسته و گیج نمایم و این خیلی خوب از ما برمیاید اگر توجه کنید به دلیل غافل گیر شدن حکومت، راه پیمایی ۲۵ خرداد، سیزده آبان و مخصوصا بعد از سرکوب تاسوعا گسترده بودن مراسم عاشورا بسیار موفق بودند.
من در پروژه های صنعتی کار میکنم , بدلیل اینکه در ایران این پروژه ها عمدتا با تاخیر تکمیل میگردند در پایان پروژه کار بدلیل دخالت سیاستمداران محلی و حکومتی کار فنی فدای منافع سیاسی میگردد و کیفیت کار بسیار پایین می اید. یکی از دلایل ان هم فرهنگی است چرا که کلیه همکاران، رواسا پیشرفت پروژه را بیشتر از آنکه انجام پذیرفته اعلام می کنند . من بدلیل عدم این کار همواره مواخذه شدم اما همواره نتیجه بهتری در آخر کار گرفتم چرا که تمامی دست اندر کاران زیر نظارت در قسمتی که کار کرده ام میداند که فقط پیشرفت واقعی را منعکس میکنم لذا دسته بندی و باند بازی نمایش نتیجه بخش نیست.
من احساس میکنم اگر بجای خستگی کم تجربگی را در مقاله به کار بگیریم با واقیعت تلاش بیشتری برای موفقیت خواهیم کرد.
ضمنا با آنچه در سایت ندای سبز آزادی با عنوان " با احترام به کلیه پیشروان جنبش سبز:ما سبزها از این پس تنها رهبری موسوی، کروبی و خاتمی را به رسمیت میشناسیم" کاملا مخالفم چرا که این آقایان امتحان خود را داده اند که ما به اینروز افتاده ایم . فراموش نکنیم حکم حکومتی اصلاح قانون مطبوعات ، خاموشی در مقابل کشتار ۶۷ چشم بستن بروی کشتار ۱۸ تیر و..... با تشکر ایران
تحلیل منطقی 22 بهمن
درواقع 22 بهمن یک شکست واقعی برای بخشی از جنبش سبز بود
بخشی که اهل تک روی و فکر می کنه رهبر جنبشه
بخشی که به قانون اساسی و نظام اعتقاد داره!!!
اون عده که می خوان روی کل جنبش سایه بندازن و جنبش رو برای خودشون مصادره کنن
بخشی که اهل سانسوره!
در 22 بهمن همه فهمیدن که مغز متفکر جنبش، نه روشن فکران،نه نخبگان،نه آقایان موسوی ،کروبی، خاتمی و نه خارج نشینانی مثل سازگارا و نوریزاده و ... بلکه دانشگاههای ایرانه
درواقع 22 بهمن نه! ی بزرگی بود که مردم به این آقایون گفتن
دنیا باید بدونه جنبش سبز مال مردم ایرانه و هرکس بخواد روی این موج سبز موج سواری کنه،به کناری پرتاب میشه
روزهای اول بعد از انتخابات رو یادتونه؟
تو فیس بوک موسوی،پای هر مطلب 1000تا کامنت بود
الان چی؟
نهایتا 100تا؟
ایده های نو و بدرد بخور هم مال همون موقع بود
اسب تروا!!!
واقعا فکر می کنید کودتاچیا به اینترنت دسترسی ندارن؟
فکر می کنید کانال های ماهواره ای رو نمی بینن؟
نه!
فیلترو پارازیت برایه مردم عادیه،اونا به راحتی به همه چیز دسترسی دارن
اما برعکس...جنبش از هیچ نقشه ی کودتاچیا باخبر نمی شه تا زمانی که اجراش کنن
اونا همه چیزو میدونن و ما هیچی
اسب تروا یه نقشه ی مخفیه اونوقت شما از یک ماه قبل تو بوق و بلندگو کردید که ما میریم "ان" رو "هووو" می کنیم؟!!!
تناقض از این بیشتر؟
خوب معلومه که اینهمه نیرو میارن که نتونید نفس بکشید
البته از شما انتظار بیشتر از اینم نمیشه داشت
ابتکارات مردم رو به اسم خودتون مصادره کردید و بعد باورتون شد که کاره خودتون بوده
درحالی که بدون ایده های مردم شما هیچ چی نیستید
حالا باز یکی میاد حرف منطقی میزنه سانسورش کنید!
مگه می شه 7-8 ماه مردم رو بفرستید جلوی گلوله و بگید بدون خشونت بایستید تا با چماق بزنن تو سرتون
بعد حتی یه قدمم به جلو حرکت نکنیم؟؟؟
مگه مردم جونشونو از سر راه اوردن؟
شما که خودتون تا یه گاز اشکاور میزنن جلوتون جیم میشید
حالا تحلیلم می کنید؟
چرا همه ی هزینه ها رو باید مردم بدن؟
هر روز سایت هاتون هک می شه! چرا از 4 تا کارشناس درست حسابی (ایرانی یا خارجی) برای حفظ امنیت سایت هاتون استفاده نمیکنید؟
مردم رو می ندازید تو خطر
تازه برای تایید یه خبر مردم باید 2روز توی اینترنت سرگردون باشن
چرا فیلتر شکنهای مجانی در اختیار مردم قرار نمیدید؟
از اینهمه پول که دارید چرا استفاده نمی کنید؟
آقای رفسنجانی فکر می کنه اگه کودتاچیا مردم رو سرکوب کنن،بازم میتونه اون همه پول داشته باشه؟
نه! همشو ازش میگیرن
نمیبینید مردم گرسنه اند؟
چرا شما بهشون ساندیس نمیدید؟
بذارید صادقانه بگم
اگه جنبش شکست بخوره،مردم میرن خونه هاشون
شما کجا میخواید برید جناب موسوی؟
دست بوس آقا؟
فکر نمی کنید دیگه دیره؟
شما بیشتر از بقیه در خطر نیستید؟
پس درست فکر کنید و درست عمل کنید
نه اینکه تا یکی یه حرف منطقی زد که شما خوشتون نیومد زود حذفش کنید!
شما باید حداقل 2-3 تا آلترناتیو رو برای روز به این مهمی (22بهمن)درنظر می گرفتید
1.همون اسب تروا
اما نه به این شکلی که اجرا شد
بلکه برای تحت فشار قرار دادن نیروی سرکوب و جمع کردنشون توی میدون آزادی (در واقع به عنوان یه حقه)ی
2.یکم پول خرج می کردید و آسمون تهران رو با بادکنک های سبز و پارچه های شعاری که بهشون متصل می کردید سبز می کردید تا خبر نگارهای خارجی رو از اعتراضمون با خبر کنید
این از "هوووو" کردنه "ان" بهتر نبود؟
3.وقتی نیروی سرکوب حسابی با 2تا آلترناتیو بالا سرگرم میشد، یه عده میرفتن و دره زندانه اوین رو باز میکردن(البته نه با روش غیر خشونت آمیز!!!)بلکه با یه روش کارآمد
این روش ها کاره نظام رو یکسره نمی کرد اما یه قدم به جلو بود
تا کی مردم بیان بیرون کشته بشن و سر جامون درجا بزنیم؟
آقای موسوی، در بیانیه هاتون،بجای بیان خواسته های حداقلی و ابراز وفاداری به نظام و قانون اساسی که 1000 بار تکرار کردید،بفرمایید اگر زندانیان سیاسی را اعدام کنید با خشم مردم روبرو خواهید شد
چرا بی تفاوتید؟
مردم رو دلسرد می کنید
تا دیر نشده بجنبید وگرنه دودش تو چشم خودتون هم میره
من 22بهمن رو یه پیروزی دیگه برای مردم، یه هشدار جدی برای بخشی از جنبش سبز که فکر میکنه مغز متفکره و برای کودتاچیا خنثی میبینم
شنیدید میگویند خود طرف هم باورش شده است. حالا حکایت برخی از ماست. تا پیش از ۲۲ بهمن به حرف موسوی گوش نکردیم (نمیخواهم بگویم حرفش به ثمر مینشست و تاکتیک خوبی بود) و با هویت خود وارد تظاهرات ۲۲ بهمن نشدیم. دیگران گفتند ما هم قبول کردیم که مثل اسب تروا وارد شویم. یکی گفت اگر ریش ندارید، ته ریش بگذارید، ما هم گذاشتیم. آن دیگری حتی گفت پیش از میدان آزادی عکس خامهنهای را در دست بگیرید و در فرصت مناسب آنرا چپه کنید، به معنی سرنگونی. عده زیادی گفتند نکند از همان مسیرهای دولتی نروید که سرکوب میشوید. حتی گفتند نرفتن در مسیر حکومتی توطئه نظام است تا ما را پیش از رسیدن به میدان ازادی سرکوب کند!
خوب برادران ما هم همین کارها را کردیم. من و چندی دیگر از خانواده و دوستان آنجا بودیم از نواب تا جایی که میشد به سمت آزادی رفتیم ولی استارت نخورد و بی اثر برگشتیم. حالا عجب از برخی از هم میهنان است که چون خودشان نیامدهاند یا در برون مرز میزیند، فکر میکنند که همه آن چند صد هزار نفر در خیابان آزادی و انقلاب حکومتی بودهاند ! نه برادر، هر کس نداند من که خودم میدانم چه بودم.
در ضمن آثار و علایمی نشان میدهد که خیلیهای دیگر هم حکومتی نبودند حتی اگر ظاهر الصلاح مینموند. مثلا برخی قیافه ها گیچ بود و منتظر. کف خیابان پر از پوسترهای خامنهای و خمینی و نوشتههای حکومتی بود که پامال میشد. از آن همه جمعیت همه شعار نمیدادند. تعداد شعار دهندگان به ۲۰ در صد هم نمیرسید. این شعار ندادن نشان از نداشتن شور بود، در حالی که پس از ۸ ماه اظهار وجود سبزها (یا بقول آنها مناق و اغتشاشگر) و بقولی خودشان: در این تظاهرات خیلی مهم، شور انقلابی حامیان حکومت باید وجود میداشت، ولی نداشت. پس آنها یا سبز بودند و یا بی تفاوت و حکومتیهایی که دیگر سر خورده شدهاند ولی با کور سویی از امید به خامنهای آمده بودند تا ساندیسی بخورند و ما الشعیری و خودکاری بگیرند و با سرویس رایگان برگردند و شهرستانیهایشان هم از بی تفریحی سری به تهران زده باشند.
پیش از رفتن به یکی از دوستانم گفتم که اگر دستگیر شدم ایشان برود و سخت دیسکم را پاک کند. با ترس و احتمال دستگیری رفتم. خیلی از هم میهنان شما هم همین کردند. آنها که نیامدند، حال به هر علتی، نباید نادانسته تمام آن چند صد هزار نفر را حکومتی بدانند.
شمارهء سه به حق استدلال محکمیه
آقای داد
یه لینک از وبلاگ شما جایی دیدم و مطلب رو خوندم. اردیبهشت هشتاد و هشت. قبل از انتخابات
http://babakdad.blogfa.com/post-346.aspx
از اصلاحات گفتین. از رهبران ارجحترش و به و "همراهی مقام رهبری با حماسه دوم خرداد"
جنبش سبز همونطور که میدونیم رهبری مشخصی نداره در حال حاضر. بنابراین اهدافی کاملاً مشخص براش نمیشه متصور شد و فقط میشه محدوده این اهداف رو تعیین کرد. حالا می خواستم بدونم شما هنوز به اصلاحات اعتقاد دارین؟ آیا حکومت ایران که قید مطلقه هم به ولایت فقیه اش اضافه شده قابل اصلاحه؟ آیا به نظر شما اصلاحات ما رو به یک ایران آزاد و دموکرات می رسونه؟ اصلاحات هشت سال تجربه شد. نتیجه اش ناسازگاری ولایت فقیه با تغییراته. حکومت ایران از بدو تاسیسش یک پارادوکس رو حمل می کرده. حکومت نایب خدا و دموکراسی؟
به تعبیری این جامعهء ایرانه که باید اصلاح بشه، در سایهء حکومتی دموکرات. من راهکاری برای رسیدن به این حکومت در ذهن ندارن. ولی می دونم این بنا خشت اولش کج بوده و اصلاح علاجش نیست.
اقایی داد درود من شب 22 بهمن خیلی حالم گرفته شد و نامید شدم .
اما من وقتی ساعت 10 از خونه زدم بیرون برای تظاهرات 22 بهمن وقتی از جمع مردمی که طرفدار حکومت بودن میگذشتم دیدم حدودا 40 درصد اونها از پایین شهره و 20 درصد از اونها را بسیج مدرسه و اخوند تشکیل میده . و 40 درصد از اونها از شهرستان و روستا ها بود ..
تو شیراز مناطق بالا شهر اصلا با اینها نیستن .. فقط برای این مردم ساده لوح متاسفم که شیطانی رو خدا میکنن ..
به نظر من جنبش باید بااین نامیدی ها قوی بشه و استوار این حکومت تا کی میتونه افرادی رو بیاره که جیره خوارن واینها .. این حکومت راهی جز سقوط نداره .. به امید خداوند پیروزیم
بابک عزیز
نوشته ات از تلخیِ وجود مان کاست و آرام و امیدوارمان کرد هر چند هنوز روحمان درد می کند ؛ که آنهم تسلی خواهد یافت. حق با توست بایستی به اسیرانی فکر کرد که حسرت عجز و لابه را علی الرغم شکنجه های وحشیانه این آدم خوار های قرن 21 به دلِ شکنجه گرانشان گذاشته اند. پس به خاطر همرزمان در بندمان : زنده باد امید.
دستت درد نکند و قلمت همیشه سبز.
اشاندا
ارسال یک نظر