۱۳۹۲ فروردین ۲۳, جمعه

به بهانه دفاع از خزعلي: تفاوت "شخصيت" با "وضعيت" زندانيان سياسي!

اين را در گوشه ذهن داشته باشيد (در مطلب قبل هم شرح داده ام) كه من با آقاي مهدي خزعلي اختلاف ديدگاه سياسي دارم. مانند او به نظام و ولايت فقيه اعتقاد ندارم و ولايت فقيه را شرك مطلق مي دانم. معتقدم آقاي خامنه اي مسئول اصلي فقر و فساد و تبعيضي است كه دامان كشورمان را گرفته و با شركت در انتخابات مجلس، در نقطه مقابل آقاي خزعلي بودم و با حضور در انتخابات مخالفت جدي داشتم در حالي كه آقاي خزعلي موافق شركت و طرفدار طرح تك رأي به مطهري بود. اينها فاصله هاي ماست. و بابت اين فاصله فكري، كم از دوستان و هواداران كم شمار آقاي خزعلي (كه به گفته فرزندش وي را تنها گذاشته اند) بد و بيراه و دشنام نشنيدم. اما "وضعيت" او به عنوان يك زنداني سياسي از نظر من قابل دفاع است. اين دفاع از "وضعيت" او، با مخالفتم با "شخصيت" او تفاوت دارد.

روز چهارشنبه در برنامه افق صداي آمريكا با موضوع «اعتصاب غذاي آقاي خزعلي»، بهانه اي يافتم تا بر نكاتي درباره "لزوم حمايت از زندانيان عقيدتي و سياسي" تأكيد كنم و مسئله تفاوت وضعيت و شخصيت زندانيان را كمي تشريح كنم. به خصوص موقعيت مناسبي بود تا با توجه به اختلافات عقيدتي ام با جناب خزعلي، شانس دفاع از "وضعيت" او به عنوان يك زنداني عقيدتي را بيابم در حالي كه از لحاظ "شخصيت" او را مخالف سياسي خود مي دانم. دراين برنامه تلاش كردم بگويم "وضعيت" زنداني سياسي در هر شرايطي قابل توجه است و دفاع از وضعيت وي، به منزله دفاع از "شخصيت" او نيست.
كارنامه نوشتاري ام در گوگل و اينترنت قابل دسترسي براي همگان است. من در دفاع از زندانيان سياسي، به  نام و شخصيت آنها و طرز فكرشان هيچ توجهي نداشته ام. در نوروز 88 درباره قتل اميدرضا ميرصيافي وبلاگ نويس جوان در زندان اوين مطلب تندي نوشتم كه در وبلاگ مسدود شده قبلي ام باقي ماند. در اواخر سال 88 از اعدام دو جوان به اتهام سلطنت طلبي انتقاد كردم. [لينك] قريب دو سال عكس "عاطفه نبوي" دختري كه متهم به همكاري با سازمان مجاهدين خلق بود در بالاي وبلاگ شاهدان سبز قرار دادم. از خانم نسرين ستوده بارها دفاع كردم و در اين مسير "وضعيت" زندانيان به عنوان زنداني سياسي را مورد حمايت خود قرار دادم. از آقايان منتظري و داود كريمي در سال 70 تا سيامك پورزند بگيريد تا عباس اميرانتظام، ميرحسين موسوي و كروبي و خانم رهنورد بگيريد تا خانمها هاله سجابي، بهاره هدايت، مهديه گلرو، ژيلا بني يعقوب تا آقايان بهمن احمدي اموئي، آيت الله كاظميني بروجردي، حشمت الله طبرزدي، ابولفضل قدياني، ابولفظل عابديني، ستار بهشتي، و... هرگز به نگرش سياسي آنان در بيرون زندان [كه گاهي در تضاد با همديگرند] هيچ توجهي نداشته ام و فقط به "وضعيت" آنها درون زندان و اينكه به اتهام انديشيدن زنداني شده اند، اعتراض و انتقاد كرده ام.
اين رويه را از «شروع حرفه روزنامه نگاري ام» از سال 1370 در روزنامه سلام داشته ام و بارها برايم دردسرهاي امنيتي درست كرد. آن وقتها موضوع حصر آيت الله منتظري بود. آن ايام، دوران زنداني كردن نزديكان ايشان و سپاهيان سرشناس دوران جنگ به خاطر حمايت از منتظري در ميان بود. از زنده ياد داود كريمي تا مهدي هاشمي [داماد منتظري]. بعدها دايره زندانيان عقيدتي گسترده تر شد و من همچنان بر همان رويه و منش هستم. بابت اين رويه و منش هزينه كمي نداده ام. اما سرشت من اينگونه است و كاريش نمي شود كرد!
از نگاه من تمام اختلافات سياسي ما با كسي كه بخاطر انديشه اش زنداني شده، بايد به "بايگاني موقت" برود و مسئوليت جديد ما دفاع از حقوق انساني او در زندان است. بعد از رهايي اش، مي توانيم در شرايط مساوي باز هم به بحثهاي قبلي ادامه دهيم. اما زندان را حتي براي دكتر خزعلي كه صراحتا" مي گويد مدافع نظام و ولايت فقيه است اما به رهبر و دولت انتقاد دارد، ظلم آشكار ميدانم و در اين شرايط، بسيار بيزارم از كساني كه بهانه اي براي انتقام جويي و كينه توزي از امثال خزعلي يا نوريزاد و موسوي و كروبي پيدا مي كنند. "آدم نماهايي" كه مي گويند به جهنم كه او در زندان بميرد! به نظرم كساني كه در اين شرايط، به شكستن روحيه زندانيان و تشديد انزوا و انتقامجويي از آنان مي پردازند، در كنار بازجوها نشسته و همكار زندبانبان ها هستند. حتي اگر مدعي باشند مخالف نظام هستند اما به نظام و سركوبگري آن كمك مي كنند.
ديگر اينكه برخورد ما با بُريدگان از نظام، مي تواند روند "ريزش نيروها" را سرعت بدهد و يا روند آن را كُند و حتي متوقف كند. چنانكه فرزند مهدي خزعلي هم در اين برنامه گلايه دارد از اينكه دوستان پدرش، وي را در اين دوره زندان تنها گذاشته اند. نظام از "ريزش نيرو" وحشت دارد و بر خوديهايي كه بريده اند، سخت مي گيرد تا باعث عبرت سايرين شوند. وظيفه ما گشودن دامان مهر براي اين ميوه هاي رسيده است تا در كنف حمايت مردم، ساير منتقدان دروان نظام هم تشويق شوند كه به صف مردم بپيوندند. اتهام زدن به بريدگان از نظام، ساير منتقدان درون نظام را دلسرد مي كند و از شمار آنها مي كاهد. چنانچه ديديم روند ريزش نيروها كه بعد از جنبش سبز سرعت گرفته بود، هم در استعفاي سفيران سبز و هم در ميان برخي مقامات (سردار حسين علايي كه انتقادي كرد و وقتي خانه اش را با شعار و سنگ مورد هجوم قرار دادند، هيچكس به ياري او نرفت و حمايتي از وي نشد) و حتي برخي مراجع ديني، اكنون بسيار كُند شده است.
نظام از ريزش نيروهايش وحشت داشت و به هدفش يعني مرعوب كردن نيروهاي منتقد دروان خود رسيد. با كمك خيلي از كساني كه ادعاي مبارزه دارند ولي كمترين شعوري براي مبارزه با اين اختاپوس هزارپا ندارند. اين تقصير نابخشودني بر عهده اين افراد انتقامجو، هتاك و بي هويت است كه فقط در فضاي مجازي و اينترنت، قدرت عرض اندام دارند. اين گناه بر عهده گروههايي است كه دم از مبارزه با رژيم مي زنند اما هوش مبارزه ندارند. دم از آزادي مي زنند، اما روح آزاديخواهي و آزادگي ندارند.
بعد از اين برنامه، عده زيادي حرف مرا فهميدند و مرا به لطف خود نواختند كه "انسانيت" را تبليغ مي كنم و عده اي هم با كج فهمي خيال كردند دفاعم از "وضعيت خزعلي" دفاع من از "شخصيت خزعلي" است و مرا به همان اتهاماتي متهم كردند كه مطمئنا" باز هم به سود تغيير در ايران نخواهد بود. تهديدهايي هم از سوي برخي كه خود را وابسته به يك سازمان مي نامند دريافت كردم كه به پليس فرانسه منعكس نموده ام و در حال بررسي است. به هر حال، من تا زنده ام مدافع همه كساني هستم كه مثل من نمي انديشند، اما بخاطر انديشه شان در حصار زندان اسيرند. اگر براستي آزادگي داريم، بايد از زندانياني كه مخالف ما مي انديشند، دفاع كنيم.وگرنه دفاع از همفكران و دوستان كه هنر نيست. من بي هيچ ادعايي، بر اين منش خود ايستاده ام.
برنامه افق را علاوه بر اينجا در سايت يوتيوب هم مي توانيد ببنيد. و علاوه بر وبلاگ، مي توانيد در فيسبوك هم نظرات خود را بنويسيد.
پي نوشت: برنامه سازان افق فيلمي يك دقيقه اي براي ابراز همدردي با زلزله زدگان عزيز بوشهر از ابتداي مصاحبه من و دكتر ميلاني تهيه و تدوين كرده اند كه ضمن تسليت صميمانه اين مصيبت به مردم خوب خطه نوبي كشورمان، برايشان صبوري و تسكين آرزومندم. اين ويدئوي كوتاه را مي توانيد اينجا تماشا كنيد.

۶ نظر:

ناشناس گفت...



اقای خزعلی انسان قابل تقدیری است.تجربه این 34ساله نشان داد که همه افرادوگروهها خطا کردند.برخی بزرگ و با تاثیرات غیر قابل جبران و.....برخی کوچک.هیچکس مبری نیست.این نسبیت به ما ایراتیان کمک می کند که از این جزمیت خارج شویم.به هم اتهام نزنیم.همدیگر را ببخشیم وجزم گرایان را در اقلیتی محض تنها بگداریم.برای سلامتی ایشان دعا می کنیم.

Nozar گفت...

آقای داد با سلام به شما در تایید گفتارتان ما باید یاد بگیریم که از حقوق افراد یا سازمان‌هایی‌ که با نظرات آنان مخالف هستیم

دفاع نماییم. ما باید خیلی‌ محکم بگوئیم که جمهوری اسلامی هیچ حقی‌ برای زندانی کردن هیچ کس ندارد . بعضی‌ از دوستان به اشتباه فکر میکونند که فقط از کسانی‌ که با آنان hamfeker هستند باید دفاع کنند . در ایران آزاد آینده ما باید همه نوع افکار و گرایش‌های سیاسی امکان آزادی و فعالیت داشته باشند. حتا حزب الهیا و طرفداران جمهوری اسلامی . و هیچ کس را بخاطر عقیده زندان نکرد. به امید آن‌روز.

Nozar گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
ناشناس گفت...


نظام از ريزش نيروهايش وحشت داشت و به هدفش يعني مرعوب كردن نيروهاي منتقد دروان خود رسيد. با كمك خيلي از كساني كه ادعاي مبارزه دارند ولي كمترين شعوري براي مبارزه با اين اختاپوس هزارپا ندارند. اين تقصير نابخشودني بر عهده اين افراد انتقامجو، هتاك و بي هويت است كه فقط در فضاي مجازي و اينترنت، قدرت عرض اندام دارند. اين گناه بر عهده گروههايي است كه دم از مبارزه با رژيم مي زنند اما هوش مبارزه ندارند. دم از آزادي مي زنند، اما روح آزاديخواهي و آزادگي ندارند.


هیچ طرفدار حقوق بشری خواهان صدمه زدن به هیچ کس بخاطرداشتن عقیده خاصی نیست.
اما من در این مانده ام که در تمام دنیا همواره به خاطر حقوق بشر کسانی که بساط کشت و کشتار به پا کرده و دیگران را به مسلخ برده اند در دادگاه های بین المللی به دلیل کشتار علیه بشریت محاکمه می کنند و حتی طرف داران کشتار را نیز محاکمه می کنند به دلیل حمایت از کشتار. در مملکت ما همه چیز غیر طبیعی است . هیچ کس طرف دار توهین و پیشبرد نظر با هتاکی نیست. اما در شرایطی که ملتی در ظلم میسوزد تمامی کسانی برعلیه حا کم قیام می کنند با هر مرامی در یک جبهه هستند.
اما ظالمانه ترین روش همین مساله عمده را فرعی و مساله فرعی را عمده کردن است. آقای خزعلی یک از احاد این ملت است در جای جای این مملکت که اربابان حکومت در همه امور مردم ایران را به شدیدترین مصائب گرفتار کرده اند و در این مدت از جنگ خون ریزی ، شکنجه گرسنگی همه گونه قتل عام در این مدت که بر مسند حکومت هستند کوتاهی نکرده اند چگونه است که قریب به اتفاق این ملت از این همه توجه به فراموشی سپرده می شوند و ایشان مورد لطف قرار می گیرند، به هر دلیل خوب انسان دوستانه آیا زلزله بوشهر، فریب این ملت به دلیل انتخابات پیشرو ، گرانی گرسنگی، عدم وجود داروی کافی و مرگ میر این ملت، وزندانیان بیشمار سیاسی دیگر که حتما در شرایط مساوی با ایشان وحتی بدتراز ایشان ،.و ............................از درجه آهمیت کمتری برخوردار هستند؟!
بجاست که هرچیز را درفرایند تهیه یک برنامه ریزی برای نجات ایران و ایرانی در مرور زمان مدون کنیم ونه مسایل عمده رابه حاشیه ببریم و فضا سیاسی کشور را برای بهره برداری حاکمان مناسب گردانیم .

بامداد سخن گفت...

کاش این موضوع را اینهمه طولانی نمی کردید. منظورم اختلاف نظر شما با ایشان است که در حال حاضر در بند ظالم هستند.
ضمنا خاطرات شما در دوران گریزتان در شمال کشور واقعا یکی از شیرین ترین خاطراتی بود که تا به حال خوانده بودم.

پیروز باشید

ناشناس گفت...

سلام بر همه ایرانیان؛ یکی از اساسی ترین اصول معنوی که در تمام مکاتب اخلاقی حقیقی اولویت اساسی دارد همین است:" آنچه را در حق خودت میپسندی و آنرا حق خود میدانی، دیگران را هم در آن محق بدان و بعبارت بهتر؛ برای رسیدن همنوع خود به حقوقش همانطور تلاش کن ؛ که دوست داری برای تو ودرحق توقدم بردارند و عمل کنند!و البته همینطور در مقابل ظلم به همنوع مقاومت کن همانطور که برای خودت دفاع میکنی"
بنظرم این کار شما آقای دادعزیز، عین حق طلبی و نوع دوستی است و حتی اگر به شما ظاهرا ضرر برسد.
امیدوارم هریک از ما ایرانیان بتوانیم از این عمل شجاعانه شما درس بگیریم و سعی کنیم در این جهت تغییری هرچند کوچک در اعمال و رفتار خود ایجاد کنیم -من به سهم خودم تصمیم گرفتم از این عمل درس بگیرم و در رفتارم تجدید نظر کنم و حتی « خامنه ای» را که واقعا در حق مردم ایران خیانتکار است؛ دارای حق دفاع از خود بدانم! و در این جهت تلاش کنم؛ یعنی در صفحه فیس بوک خودم از او سوالاتی را مطرح میکنم و به او این امکان را میدهم پاسخی قانع کننده و منطقی به این سوالات بدهد! ضمنا سعی میکنم رفتار خودکامه اورا در افکار خودم ریشه یابی کنم مثلا :-سعی میکنم به همنوع خودم بیش از یک آدم بها ندهم؛-سعی میکنم در خانواده ام و جامعه صحبتهای کوچکتر ها را بشنوم و انتقادات آنهارا قبول کنم و به آنها حق انتخاب بدهم زیرا متوجه شده ام این صفات سخیف در من هم وجود داشته و این بدبخت هم مثل من دچار خود برتربینی شده! سعی کنم در تصمیماتم از نظرات دیگران و اطرافیانم استفاده کنم و به آنها عمل کنم؛ خطاهای خودم را بپذیرم؛ خودم را هرگز انسانتر از اطرافیانم نبینم؛ البته به من حق بدهید این کارها تغییر دادنش خیلی سخت است و اگر اکروز با آن مبارزه نکنم من هم ممکن است روزی مثل این بدبخت خود را نماینده خدا بدانم!