فرقي ندارد چه چيزش را دوست داشته باشي. زيبايي، تأثيرش بر محيط زيست، تأثيرش بر زندگي و دفاع از حق زندگي اش را. درياچه اروميه به هر دليلي، هم زيبا و دوست داشتني است، و هم حياتش لازم و ضروري است و هم دفاع از زندگي اش، دفاع از زندگي آدمهاست. دفاع از ايران است.
برخي فكر مي كنند اعتراض مردم به خشك شدن شصت درصدي اين درياچه، يك كار «لوكس» براي حفظ زيبايي خيره كننده آن است. البته دفاع از زيباترين درياچه آب شور دنيا، كار بزرگي است. اما كار بالاتر از اين حرفهاست. پاي يك «چرخه طبيعي» در ميان است كه در ادامه اين مطلب خواهيد ديد وقتي اين چرخه آسيب مي بيند، تا داخل خانه من و شما هم مي آيد. همانطور كه گوشت و ميوه و سبزيجات وارد خانه مان مي شوند، نقص طبيعت هم در قالب انواع بيماريها وارد خانه خواهند شد و دامان همه را خواهد گرفت. پس دفاع از محيط زيست را يك كار «لوكس» ندانيم. اين خطاي محض است.
برخي فكر مي كنند اعتراض مردم به خشك شدن شصت درصدي اين درياچه، يك كار «لوكس» براي حفظ زيبايي خيره كننده آن است. البته دفاع از زيباترين درياچه آب شور دنيا، كار بزرگي است. اما كار بالاتر از اين حرفهاست. پاي يك «چرخه طبيعي» در ميان است كه در ادامه اين مطلب خواهيد ديد وقتي اين چرخه آسيب مي بيند، تا داخل خانه من و شما هم مي آيد. همانطور كه گوشت و ميوه و سبزيجات وارد خانه مان مي شوند، نقص طبيعت هم در قالب انواع بيماريها وارد خانه خواهند شد و دامان همه را خواهد گرفت. پس دفاع از محيط زيست را يك كار «لوكس» ندانيم. اين خطاي محض است.
شايد خيلي ها واقعا" ندانند دفاع از حيات طبيعي اين درياچه، دفاع از طبيعت، حفظ سيستم اكولوژي و چرخه محيط زيست جانداران و انسانها و حتي دفاع از تماميت آبي و خاكي ايران است. خواهيد ديد كه ابعاد اين قضيه، از «سلامتي شهروندان» تا «مليت ايراني» همه ما را شامل مي شود. بگذاريد كمي، خيلي مختصر از اين درياچه بگويم تا بدانيد كجاي كاريم؟
دریاچهٔ ارومیه، بزرگترين دریاچهٔ داخلی ایران و دومین دریاچهٔ آب شور دنیاست (آيا هنوز هم هست؟!) حوضه آبريز اين درياچه، باعث سيراب شدن دهها دشت كشاورزي سرسبز در اروميه و تبريز و مراغه تا مهآباد و نقده و ميآندوآب و سلماس و آذرشهر و پيرانشهر و اشنويه و... مي شود (آيا آبريز درياچه، هنوز هم آن دشتها را سيراب مي كند؟!) آبريز اين درياچه تمام اين مناطق وسيع را براي فعالیت کشاورزی و دامداری دو تا سه استان بزرگ كشور پوشش مي دهد (آيا هنوز هم پوشش مي دهد؟!)
بگذاريد كمي دلتان را بسوزانم؛ براي خشكي درياچه اي كه متعلق به ما و فرزندان ماست و با سوء مديريت حكومت، اكنون دارد به شوره زاري متروك تبديل مي شود. بيشتر از شصت درصد آن، همين لحظه به شوره زار تبديل شده است. از جنس آب آن بگويم؛ آب دریاچهٔ ارومیه از دستهٔ «آبهای كلروره سدريك» است كه خاصيتهاي درماني ضد روماتيسمي دارد. در كف اين درياچه گِل خمیری شكل و سیاهرنگي هست، كه گِل كميابي است و جزو «گِلهای کلروره» است. اين گِل خميري، خاصیت درمانی و شفابخشي برای بیماریهایی مثل رماتیسم و آرتروز و دردهاي مفاصل و بیماریهای زنان دارد. به زودي ديگر نه از آن آب شفابخش و نه از آن گِل تسكين دهنده و درمانگر خبري نخواهد بود(چنان مباد). مگر آنكه درياچه را نجات دهيم.
دریاچهٔ ارومیه، بزرگترين دریاچهٔ داخلی ایران و دومین دریاچهٔ آب شور دنیاست (آيا هنوز هم هست؟!) حوضه آبريز اين درياچه، باعث سيراب شدن دهها دشت كشاورزي سرسبز در اروميه و تبريز و مراغه تا مهآباد و نقده و ميآندوآب و سلماس و آذرشهر و پيرانشهر و اشنويه و... مي شود (آيا آبريز درياچه، هنوز هم آن دشتها را سيراب مي كند؟!) آبريز اين درياچه تمام اين مناطق وسيع را براي فعالیت کشاورزی و دامداری دو تا سه استان بزرگ كشور پوشش مي دهد (آيا هنوز هم پوشش مي دهد؟!)
بگذاريد كمي دلتان را بسوزانم؛ براي خشكي درياچه اي كه متعلق به ما و فرزندان ماست و با سوء مديريت حكومت، اكنون دارد به شوره زاري متروك تبديل مي شود. بيشتر از شصت درصد آن، همين لحظه به شوره زار تبديل شده است. از جنس آب آن بگويم؛ آب دریاچهٔ ارومیه از دستهٔ «آبهای كلروره سدريك» است كه خاصيتهاي درماني ضد روماتيسمي دارد. در كف اين درياچه گِل خمیری شكل و سیاهرنگي هست، كه گِل كميابي است و جزو «گِلهای کلروره» است. اين گِل خميري، خاصیت درمانی و شفابخشي برای بیماریهایی مثل رماتیسم و آرتروز و دردهاي مفاصل و بیماریهای زنان دارد. به زودي ديگر نه از آن آب شفابخش و نه از آن گِل تسكين دهنده و درمانگر خبري نخواهد بود(چنان مباد). مگر آنكه درياچه را نجات دهيم.
اين درياچه «حيات وحش» مخصوص خودش را دارد كه برايتان مي شمارم. انواع گونه هاي جانوران و پرندگان كم نظير اين درياچه، «چرخه طبيعت» آن را تكميل مي كند ( آيا هنوز هم چنين است؟!) و باعث مي شد چرخه زندگي انسانها هم با سلامت و وفور نعمت بچرخد. آيا باور مي كنيد در حیات وحش درياچه اروميه ۲۷ گونه پستاندار، ۲۱۲ گونه پرنده، ۴۱ گونه خزنده، ۷ گونه دوزیست و ۲۶ گونه ماهي وجود داشته كه اكنون بسياري از آنها تلف شده اند؟ و باز دلتان را بسوزانم و بگويم كه دریاچهٔ ارومیه ۱۰۲ جزیره ثبت شده دارد. (آيا بايد بگوييم داشت؟!) که همهٔ آنها از سوی سازمان یونسكو به عنوان «اندوختهٔ طبیعی جهان» به ثبت رسیدهاند. يكي از اين دهها جزيره (كه امروزه شوره زار و خشكي، بسياري از آنها را به همديگر پيوند داده و عملا" نابود كرده است) جزیرهٔ اِشک است. اِشك زیستگاه پرندگان زیبای کوچک، از جمله مرغ آتش و تنجه و همچنین تعدادی گوزن زرد ایراني و گوسفند وحشی (قوچ و میش) است ( يا زيستگاه آنها بود؟)
يك بار ديگر به عكس اين مطلب نگاه كنيد و ديروز و امروز درياچه را مقايسه كنيد. با مرگ اين جانداران و خشكي درياچه اروميه، كل «چرخه» زيست محيطي منطقه شمال غربي ايران (و بعد ايران) دچار فاجعه و بحران جدي تري مي شود. اين فاجعه زيست محيطي به همه ايرانيان و حتي به ساير همسايگان ايران هم آسيب خواهد رساند. پس اگر فكر مي كنيد چون شما در آن ناحيه زندگي نمي كنيد، از خطرات و اثرات اين «فلج طبيعت» مصون خواهيد ماند، بدون ترديد اشتباه مي كنيد. وقتي چرخه طبيعت دچار بحران و فلج مي شود، «يك جاي كار مي لنگد» و بالاخره خود را نشان خواهد داد و اثرات اين فاجعه بزرگ، وارد «يخچال خانه» شما هم مي شود و به صورت بيماري هاي مختلف در خانواده تان بروز خواهد كرد. ترديد نكنيد كه با مرگ تدريجي اين درياچه، به زودي مناطق ديگر هم از آثار اين «نقص چرخه طبيعت» ضرر جدي خواهند ديد. امان از آن روزي كه مي گويند براي هر كاري خيلي دير است، و ما در آن روز، حسرت خواهيم خورد و «بي تفاوتي» امروزمان را در مقابل اين فاجعه بزرگ نخواهيم بخشيد.
من معتقدم هر كسي كه خود را «ايراني» مي داند، بايد براي نجات درياچه اروميه كاري بكند. دفاع از درياچه، كاري سياسي نيست. اما اين حكومت حتي قدرت فهميدن همين نكته هاي ساده را هم ندارد و با جان و جهان و سلامتي و محيط زيست و همه چيز ايرانيان بازي مي كند و پاسخ هر خواسته اي را با سركوب مي دهد. اين روزها هموطنان آذري در تبريز و اروميه و شهرهاي ديگر، براي دفاع از درياچه اروميه و اين «حق ملي ايرانيان» سينه سپر كرده اند، پس بايد كه همه با هم يكصدا شويم و از مرگ اين چشمه حياتبخش، جلوگيري كنيم. يا حق!
يك بار ديگر به عكس اين مطلب نگاه كنيد و ديروز و امروز درياچه را مقايسه كنيد. با مرگ اين جانداران و خشكي درياچه اروميه، كل «چرخه» زيست محيطي منطقه شمال غربي ايران (و بعد ايران) دچار فاجعه و بحران جدي تري مي شود. اين فاجعه زيست محيطي به همه ايرانيان و حتي به ساير همسايگان ايران هم آسيب خواهد رساند. پس اگر فكر مي كنيد چون شما در آن ناحيه زندگي نمي كنيد، از خطرات و اثرات اين «فلج طبيعت» مصون خواهيد ماند، بدون ترديد اشتباه مي كنيد. وقتي چرخه طبيعت دچار بحران و فلج مي شود، «يك جاي كار مي لنگد» و بالاخره خود را نشان خواهد داد و اثرات اين فاجعه بزرگ، وارد «يخچال خانه» شما هم مي شود و به صورت بيماري هاي مختلف در خانواده تان بروز خواهد كرد. ترديد نكنيد كه با مرگ تدريجي اين درياچه، به زودي مناطق ديگر هم از آثار اين «نقص چرخه طبيعت» ضرر جدي خواهند ديد. امان از آن روزي كه مي گويند براي هر كاري خيلي دير است، و ما در آن روز، حسرت خواهيم خورد و «بي تفاوتي» امروزمان را در مقابل اين فاجعه بزرگ نخواهيم بخشيد.
من معتقدم هر كسي كه خود را «ايراني» مي داند، بايد براي نجات درياچه اروميه كاري بكند. دفاع از درياچه، كاري سياسي نيست. اما اين حكومت حتي قدرت فهميدن همين نكته هاي ساده را هم ندارد و با جان و جهان و سلامتي و محيط زيست و همه چيز ايرانيان بازي مي كند و پاسخ هر خواسته اي را با سركوب مي دهد. اين روزها هموطنان آذري در تبريز و اروميه و شهرهاي ديگر، براي دفاع از درياچه اروميه و اين «حق ملي ايرانيان» سينه سپر كرده اند، پس بايد كه همه با هم يكصدا شويم و از مرگ اين چشمه حياتبخش، جلوگيري كنيم. يا حق!
۷ نظر:
اگرچه زودتر از اینها می بایستی چاره اندیشی می شد ولی حال هم تادیرتر نشده از کارشناسان محیط زیست ایران و جهان بخواهیم راهکارهای عملی و کاربردی نشان بدهند طی جلسات مشاوره ای یا حضوری ازنزدیک برای نجات دریاچه ارومیه.
I have put my analysis of the crisis and a solution in www.urmiana.com. Please visit and comment.
Hossein Golabian
اگر سران حکومت را غیرایرانی می دانیم نباید انتظار داشته باشیم اینان به آبارانی کشورمان می اندیشند. همه ما نسبت به ایران و هم میهنانمان و دریاچه ارومیه مسئولیم.
مشکل ما این است که در کشور مان ایران دولت نیازها و نگرانیهای مردم را نه میبیند و نه قصد دیدن آنها دارد. این مشکل در یک سال یا دو ساله بطور ناگهانی بوجود نیامده. این چه طرز تفکری است ما بدان گرفتاریم که ما همیشه در دقیقه ۹۰ به فکر نجات میافتیم.جناب داد ما همه بخوبی میدانیم که دولت ایران از فضا نیامده بلکه اعضا آن از میان همین مردم ایران هستند. مشکل ما بزرگتر از این حرفهاست.مشکل ما یک مشکل عمیق فرهنگی است.
شنیدم که چون قویی زیبا بمیرد فریبنده زارو فریبا بمیرد/شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور وتنها بمیرد/ درآن گوشه چندان غزل خواند آنشب که خود درمیان غزلها بمیرد/شب مرگ از بیم آنجا بشتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد/ گروهی براینند که این مرغ شیوا کجا عاشقی کرد که آنجا بمیرد/ من این نقطه گیرم که باور نکردم ندیدم که قوئی به صحرا بمیرد /چو روزی زآغوش دریا برآمد شبی هم در آغوش دریا بمیرد/.
باسلام بر بابک داد عزیز
navid حرف بسیار جالبی را مطرح کرده و آن اینکه مشکل ما یک مشکل عمیق فرهنگی است.
مسئله حاد دیگری که ما ایرانیان با آن روبرو هستیم بی تفاوتی عمیقی است که به آن دچار گشته ایم. درود بر ملت سوریه و ملت لیبی . ما باید مردانگی و غیرت را از آنها بیاموزیم و کمی به خود آییم تا از این ذلت رهائی بابیم.
یادمان باشد که سران این حکومت ایرانی نیستندو برای نابودی آن با هم پیمان بسته اند.
جلسات و همایش های منطقه ای، استانی، ملی و فراملی برای نجات دریاچه ارومیه برگزار شده اما هنوز اقدام در خوری برای اجرای مصوبات صورت نگرفته است. دریاچه اُرومیه در شمال غربی ایران و در منطقهٔ آذربایجان واقع شدهاست. این دریاچه طبق آخرین تقسیمات کشوری، بین دو استان آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی تقسیم شدهاست.ستفاده از آب رودخانه ارس برای نجات دریاچه ارومیه، مخالفان بسیاری دارد. اما استاندار آذربایجان شرقی گفته 30 درصد پروژه انتقال آب انجام شده و تا سه سال آینده به بهره برداری می رسد. رودخانهها یا به یک حوضه آبگیر داخلی میریزند یا خارجی، آنچه در مورد 2 رودخانه سیلوه و ارس نیز صادق است، پمپاژ چنان حجم آبی از این دو رود یا حوضه آبگیر و مصب آنها را با بحران روبهرو میکند، یا ما را درگیر چالشهای بینالمللی خواهد کرد. همین الان هم چالش بزرگ ما با 4 کشور دیگر حوضه خزر این است که آنها میخواهند در این دریا بازی را به عرصه اقتصاد و بهرهبرداری بکشانند، ما به عرصه زندگی و محیطزیست. کاهش آب ورودی یکی از بزرگترین رودخانههای منتهی به خزر، آیا آنها را مجاب به بیاعتنایی به بازی ما و گسترش بازی خودشان نخواهد کرد؟- جایی را خشکاندن برای جبران کم آبی جای دیگر، منطبق با کدام منطق نه فقط محیطی بلکه عقلی است؟
- پمپاژ، بله، پمپاژ یعنی لوله و بتون و آهن و دستگاه و تسمه و نقاله و...بلایی را که با دستکاری خامدستانه در طبیعت ایجاد کرده ایم، میخواهیم با دستکاری افزونتر جبران کنیم! دریاچه ارومیه حق جایی دیگر را نمیخواهد، حق خودش را میخواهد. ارس و سیلوه رگ حیات جاهای دیگری هستند. دریاچه ارومیه حق آب طبیعی را که با سدسازی بیرویه از آن دریغ کردهایم، میخواهد. احتیاجی هم به پروژه پیچ در پیچ پر هزینه نیست. کافی است که تعدادی از چند ده سد موجود را خلع ید کرده و آب پشت آنها را در دریاچه رها کنیم. اما ظاهراً مشکل این است که انجام این کار سدسازیهای بعدی را با تردید روبهرو میکند و البته جذابیت اقتصادی پمپاژ، بله، پمپاژ را ندارد.- ممکن است گفته شود رها کردن آب پشت سدها به اقتصاد محلی منطقه لطمه میزند. واقعاً چقدر لطمه میزند؟ بهگفته نماینده ارومیه در مجلس، دریاچه ارومیه تا حداکثر 3 سال دیگر کاملاً خشک میشود. وی اشاره کرد: «به محض خشکیدن دریاچه به واسطه آغاز وزش بادهای نمک، زندگی در حداقل 5 شهر بزرگ منطقه ناممکن خواهد شد.» آیا خسارت تعطیل کردن چند سد از خسارت متروک شدن چندین شهر و صدها روستا و بیخانمان شدن میلیونها نفر از هممیهنان ما بیشتر است؟- چند وقت پیش دولت گفته بود یک میلیارد دلار اختصاص داده به حل مسئله ریزگرد. یک میلیارد دلاری که هرگز مشخص نشد به چه صورت میخواهد مشکل ریزگرد را حل کند. اگر دولت چنان پولی دارد، چه بهتر که همین الان آن را صرف مشکل بزرگتر، نزدیکتر و زیانبارتر خشکیدن دریاچه ارومیه کند. اما نه با طراحی پروژههای ضدمحیطی و ضدطبیعت تازه، همچون آنچه هفته گذشته از صحن مجلس برگشت خورد.
ارسال یک نظر