۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه

فرد يا نظام؟ مسئله اين است!

فرد يا نظام؟ مسئله اين است!

از هر سو صدايي بلند است؛ عده اي خواهان عزل جنتي هستند. كساني خواهان بركناري يا مرگ خامنه اي، عده اي بركناري احمدي نژاد را فرياد مي زنند و ... سئوال اين است: آيا مسئله ايران با رفتن اين اشخاص حل خواهد شد؟ جواب را حتما" مي دانيد. اين نوشته به بررسي چرايي اين جواب واضح مي پردازد.

***

گويا دوباره داريم به خطا مي رويم. دوباره داريم به جاي عيب يابي و رفع اشكال در يك "سيستم" بيمار و فاسد كه بر جان و جهان ما حكمراني مي كند، بدنبال "اشخاص" مجرم و فاسدي مي گرديم كه در اين سيستم فاسد كار مي كنند و دست به خيانت و جنايت مي زنند. دوباره از "كليّت معيوب" غافل شده ايم و به جزئيات و افراد فاسد مي پردازيم. افرادي كه با تغيير يا بركناري و حذف آنان، تغييري در "كليت" اين نظام ناكارآمد ايجاد نخواهد شد.

سالهاست ما را به ميدان يك جنگ رواني ظريف و فرسايشي كشانده اند. ظريف است، چون ما هنوز ابعاد آن را نمي شناسيم و خواسته هاي يك "ملت" را در همسنگ عزل و نصب"اشخاص" مي داند. و فرسايشي است زيرا ما را به فرعيات قابل تكرار مشغول ساخته و از اصل اشكال غافل كرده است.

بخش زيادي از عمر ما تباه شده تا ببينيم آيا شخص هاشمي بالاخره حامي رهبري خامنه اي بوده و يا منتقد زخم خورده اش است؟ آيا خاتمي مي تواند ناطق نوري را ضربه فني كند؟ آيا موسوي مي تواند احمدي نژاد را از عرصه بيرون كند؟ آيا كروبي مي تواند جنتي را رسوا سازد؟ آيا مصباح يزدي بالاخره مي تواند خامنه اي را بركنار كند؟ آيا علي مطهري مي تواند حريف باهنر شود؟ آيا لاريجاني مي تواند حريف كلهر يا كوچك زداه شود؟ آيا فيروزآبادي مي تواند حريف مشائي شود؟ يا محمدنوري زاد مي تواند حريف سردار جعفري شود؟ سالهاست نشسته ايم و تعدادي سريال تكراري مي بينيم كه موضوعشان جنگ شخص با شخص است. جنگهايي كه گاهي نبردهايي واقعي هستند و بسياري اوقات هم جنگهايي نمايشي و زرگري. اما مي بينيم به رغم تمام اين نبردها، نظام ناكارآمد ولايت فقيه (حكومت يك شخص بر يك ملت) پابرجاست و ما غفلت كرده ايم از اينكه سيستم اين حكومت، از اساس بيمار و آلوده است. مي دانيم اين سيستم بر اساس طبيعت، محكوم به فناست. اما كمكي كه بايد به عملكرد طبيعت بكنيم تا فرآيند اين تغيير و زوال را سرعت ببخشد، يا نمي كنيم و يا كم كاري و غفلت مي كنيم كه حقيقتا" قابل بخشش نيست.

چند مثال ساده بزنيم: سال قبل بعد از تغيير آيت الله شاهرودي از رياست قوه قضائيه و بركناري "سعيدمرتضوي" از دادستاني تهران، عده اي هلهله شادي سر دادند. آنها گمان كردند تغيير اشخاص، به تغييراتي در نظام فاسد قضائي مي انجامد؟ اما آيا شادي شان ديري پائيد؟ امروز از خود بپرسيم بعد از رفتن يك گروه جنايتكار و فاسد، آيا "عدالت" به سيستم قوه قضائيه يا دادستاني تهران و امور زندانها بازگشت؟ وقتي زنداني، اسير يك سيستم ستمكار است، چه فرقي دارد دادستان لاجوردي باشد يا مرتضوي يا دولت آبادي؟ چه فرقي مي كند رئيس قوه قضائيه اردبيلي باشد يا شاهرودي يا آملي لاريجاني؟ مهم اين است كه زنداني در نظام قضائي جمهوري اسلامي، حقوق اوليه اي مثل حق انتخاب وكيل، تفهيم اتهام، دوره بازداشت قانوني و حقوق بديهي ديگر را ندارد و مي توان او را در پشت درهاي بسته زندانها تعزير و شكنجه كرد يا مورد تعرض جسمي و روحي و حتي آزار جنسي قرار داد و آب هم از آب تكان نخورد.

بعد از بركناري سعيد مرتضوي، آيا جانشنين او بي عدالتي ها و جنايتهاي بيشتري انجام نداد؟ آيا "رويه" كارهاي غيرقانوني مرتضوي بعد از بركناري شخص او متوقف شد و ادامه نيافت؟ آيا دهها دستگيري غيرقانوني و گروگان گيري ديگر در زمان آقاي دولت آبادي (جانشين مرتضوي) انجام نشد؟ آيا در حضور همين دادستان جديد، دهها مورد شكنجه و تجاوز و آزار زندانيان و خانواده هايشان صورت نگرفت؟ آيا يك روزنامه نگار (عبدالرضا تاجيك) در حضور معاون همين دادستان هتك حرمت نشد؟ آيا يك وكيل دعاوي (محمد مصطفايي) از دست بي قانوني و گروگانگيري دادگستري مجبور به فرار از كشور نشد؟ آيا همسر وي به گروگان گرفته نشد؟ در اين سي سال آيا با تغيير اشخاص قبلي، "سيستم قضائي جمهوري اسلامي" اصلاح شده است؟ آيا علاوه بر فساد و خوي غيرانساني شخصيتهايي مثل خلخالي يا لاجوردي و مرتضوي، اين نتيجه ي يك سيستم فاسد قضائي نيست كه اجازه پرورش چنين افراد پليدي را تا مقامات بالاي دادگستري داده است؟ آيا شكنجه ها و قتل زندانياني (مثل زهرا كاظمي) توسط سعيد مرتضوي، ادامه ي منطقي اعمال "لاجوردي" در سالهاي قبل نيست؟ آيا كساني كه امروز براي يك معلم بيگناه (كمانگر) حكم اعدام و قطع دست و سنگسار صادر مي كنند، ادامه ي منطقي "خلخالي"ها نيستند؟ چرا باز هم نگاه ما به "اشخاص" است و از ايرادهاي كلي "سيستم" غفلت مي كنيم؟

از خود بپرسيم: آيا با تغيير اشخاص، يك نظام بيمار "اصلاح" خواهد شد؟ آيا با تغيير اشخاص، نظام و سيستمي كه بر مبناي "تمركز قدرت در يك باند" پايه ريزي شده، گريزي از فساد و جنايت و ستم خواهد داشت؟

تصور كنيم با تغيير و يا فوت شخص آيت الله خامنه اي، آيا سيستم فسادآلود و فسادخيز ولايت فقيه هم برچيده خواهد شد؟ كدام انساني را سراغ داريد كه بر جاي آقاي خامنه اي بنشيند و چنين قدرت متمركز و غيرپاسخگويي را هم در اختيار بگيرد و كارش به فساد و استبداد و جنايت نيانجامد؟ ترديد نكنيم اگر يك امام معصوم هم بر چنين جايگاه رفيعي مي نشست، از فسادي كه در جايگاه ولايت فقيه وجود دارد، مصونيتي نداشت و بلايي كه بر آن روضه خوان ساده مشهدي در طول اين بيست و يك ساله آمده، بر سر امام معصوم و سايرين هم مي آمد. تمركز قدرت در يك شخص، نتيجه اي جز استبداد و عدم پاسخگويي و فسادهاي بعدي ندارد و "سيستم ولايت فقيه" سيستمي است كه مبتني بر تمركز قدرت در شخص بنا شده كه ظاهرا" بايد صالح و باتقوا باشد، ولي "افسون قدرت غيرپاسخگو"هزاران راه براي به فساد كشيدن صالحان و حتي معصومان در اختيار دارد. افزون بر اينكه زمينه هاي شخصيتي افرادي مثل آقاي خامنه اي هم به اوج گيري فساد در او كمك كرده است.

ما هنوز نگاهمان به اشخاص است. براي همين عده اي بر عليه افراد شعار مي دهند، در حالي كه بايد اساس سيستمي را نشانه برويم كه به "ديكتاتوري" و تمركز قدرت غيرپاسخگو و افسارگسيخته ختم مي شود.

بياييد باز تصور كنيم آيت الله جنتي بركنار و خانه نشين شد و يا فوت كرد! هرچند مرگ موجود چندهزارساله و ديرپايي مثل آقاي جنتي يك فرض محال است! اما فرض محال، حتي در مورد مرگ آقاي جنتي هم محال نيست! با رفتن جنتي از شوراي نگهبان، آيا روند غيرقانوني در اين شورا اصلاح خواهد شد؟ وقتي يك شورا و دبير آن مي تواند و قدرت دارد كه صلاحيت اعضاي پارلمان و اعضاي شوراهاي شهر و روستا و صلاحيت رئيس جمهور را بررسي و تعيين كند و وقتي همين شورا مي تواند در جلسات غيرعلني و دربسته اش، نتيجه انتخابات و آراء مردم را تعيين و دستكاري و قلب كند، آيا تغيير شخص آقاي جنتي ما را از گرفتاريهايي كه سالهاست درگير آنيم رهايي مي بخشد؟ بعد از بركناري يا فوت آقاي جنتي، كدام فردي مي تواند تضمين بدهد در چنين شورايي با اين همه قدرت غيرپاسخگو وارد شود و دچار چنين فسادها و خيانتهايي كه جنتي شد، نشود؟ آيا با تغيير شخص جنتي، انحصارگرايي قدرت از شوراي نگهبان رخت برخواهد بست؟

آيا با بركناري شخص آقاي "عزيزجعفري" از فرماندهي سپاه پاسداران، سپاه از تصاحب ثروت ملي و تجارت نفت و مصادره معادن و تملك شريان هاي اقتصادي كشورمان دست خواهد كشيد؟ آيا سرداران سپاه از عرصه سياست كه جاده صاف كن ثروت اندوزي است، كناره مي گيرند و به پادگانها باز مي گردند؟ آيا زندانهاي سياسي اين نهاد نظامي، برچيده خواهند شد؟

همچنان تأكيد مي كنم اين سخنان به معني تطهير جنايات اشخاص نامبرده نيست و آنها به لحاظ شخصيت حقيقي شان، قطعا" زمينه هاي فساد و جنايت را بيش از سايرين داشته اند و بايد در وقتش محاكمه و مجازات شوند. اما سخن بر سر اين است كه تا چنين سيستم فسادپروري حاكم است، كدام شخصي را مي توان يافت كه بتواند از فساد گريزي داشته باشد؟

چند مثال ديگري بزنيم؛ با تغيير شخص "احمدي نژاد"، آيا اين نظام افسارگسيخته سربه راه مي شود و از تهديد مصالح ملت ايران دست مي كشد و مسيري كه عده اي براي حفظ قدرت نزد "سرنشينان قايق نظام" انتخاب كرده اند، تغييري خواهد كرد؟ آيا با تغيير "عزت الله ضرغامي"، صدا و سيما از تبليغات يكسويه عليه خواست مردم دست مي كشد و ديگر به انعكاس حقايق و وقايع خواهد پرداخت؟ آيا ديگر "فرمايشات مقام معظم رهبري" تيتر اول همه اخبار صدا و سيما نخواهد بود؟ آيا تبليغات خرافات مذهبي در صدا و سيما تعطيل مي شود؟

اين فهرست مثال را مي توان تا رده هاي انتهايي اين سيستم معيوب ادامه داد. مثلا" مي توان پرسيد با تغيير رئيس بانك مركزي يا وزير اقتصاد، آيا تورم و گراني كنترل شده يا خواهد شد؟ آيا درآمدها و بودجه ها و مالياتها عادلانه اصلاح مي شوند؟ مي توانيم به مرتبه هاي پايين تر اجرايي هم برويم و مثلا" بپرسيم: با تغيير وزير راه، آيا تصادفات جاده اي و بيست و پنج هزار كشته سالانه كاهش يافت؟ آيا شاخص "خط فقر" تغييري مي كند اگر حسن وزير اقتصاد باشد يا حسين؟ شاخص فحشاء و اعتياد چه تغييري مي كند وقتي مجموعه ي نظام مديريتي كشور، ناكارآمد و بيمار و فسادخيز است؟ وقتي يك "نظام" بر پايه اي غير اصولي بنا شده، چه كسي مي تواند تضمين بدهد كه با تغيير "اشخاص" در چنين سيستم معيوب و فاسدي، همه چيز به خير و صلاح ختم خواهد شد؟

***

در جوامع بشري پيشرفته، مردم ديگر نگران "سيستم" هستند نه "اشخاص". آنها مي دانند اگر سيستم عيب داشته باشد، اشخاص فاسد به آن راه مي يابند. بنابراين علاوه بر آنكه نگران اشخاص فاسد معدودي هستند كه همواره به سيستمها راه مي يابند و بلافاصله طرد و مجازات مي شوند، اما هرگز چشم از عملكرد سيستم و كليت نظام زيستي خود بر نمي دارند. آنها هميشه به وسيله نمايندگان منتخب خود و مطبوعات و رسانه ها مراقبت مي كنند تا نظام و سيستم مديريتي كشورشان بر همان مداري باقي بماند كه بدان رأي داده اند و با تغيير افراد و اشخاص همچنان بتواند به خدماتش ادامه بدهد. زيرا از آغاز و با تمرين بسيار و عيب يابي ممتد، سيستم اداره جامعه خود را با شيوه اي طراحي كرده اند كه "خروجي" آن به خير و صلاح يك ملت (و نه اشخاص) باشد و در عين حال خود سيستم بتواند با مصاديق اشتباه و جرم و خيانت افراد خاطي هم برخورد كند و در نهايت كليت نظام مديريتي كشورشان، خادم و پناه عموم شهروندان و مردمان باشد.

در مقابل، ما در ايران هنوز دلخوش به تغيير اشخاص هستيم و به اصلاح نظام مديريتي كشور از طريق "تغيير اشخاص" دل بسته ايم. نظامي كه چيدمانش بر اساس بقاي قدرت در يك فرد و طبقه خاص است و مطلقا" قابل اصلاح نيست.

اينجاست كه باز جاي يك "اي كاش بزرگ" باز مي شود. اي كاش "يكبار براي هميشه" مي شد نشست و طرحي نو و كلان در انداخت. تا ما هم مثل ميلياردها آدمي كه در جهان معاصر زندگي مي كنند، نگراني از كليت "سيستم" نداشته باشيم و بدانيم يك سيستم صحيح اداره جامعه، مبتني است بر خواست اكثريت شهروندان. سيستمي بنا كنيم كه ابزارهاي لازم براي عيب يابي و رفع ايراد را در خود تعبيه كرده است. يك سيستم صحيح مديريتي كه شايسته سالار باشد و قانون مدار.

وقتي ما به جاي انديشيدن به يك سيستم مديريتي سالم، خواستار بركناري و مرگ و محاكمه "اشخاصي" هستيم كه جرم و جنايت و خيانت مي كنند، در حقيقت و به طور غير مستقيم داريم بر همين سيستم معيوب مديريتي يعني "نظام ولايت فقيه" صحه مي گذاريم و آن را عملا" تأييد مي كنيم. گويا داريم به طور غير مستقيم اعلام مي كنيم كليت اين نظام كارآمد و صالح و سالم است و ما فقط خواهان عزل خامنه اي، يا مرگ جنتي يا بركناري احمدي نژاد و... هستيم. در حالي كه دريافته ايم كه اين چرخه از اساس فاسد و ناكارآمد و بيمار است.

باري! ما سالهاست گرفتار "بند نقش ايوانيم"، در حالي كه اين "خانه از پاي بست ويران است". يكبار براي هميشه بايد بنشينيم و خانه اي از نو و استوار بنا كنيم. اين كار هم بسيار سخت است، هم كلي هزينه و عوارض دارد. اما براي باقي عمر، ما و نسلهاي بعدي مان را از كابوس استبدادزدگي رهايي مي بخشد و از اين دايره فروبسته اي كه مدام دور باطلش را از سر مي گيريم، رهايي خواهد داد.

فيس بوك بابك داد

۱۳ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام آقای داد . بسیار منطقی و واقع بینانه بود. پایدار باشید.
--------------
با عرض معذرت فکر میکنم در عبارت " ما سالهاست گرفتار بند نقش ايوانيم"، یکی از دو کلمه "گرفتار" و "بند" اضافی باشد .

ارادتمند،
بهمن

ناشناس گفت...

با درود فراوان واقعا به جا فرمودید چه خوبست شما عزیزان حال که خارج از ایران هتید با دیگر دوستان همفکر دست به دست یکدیگر بدهید و علاوه بر وبلاگهای انفرادی وبلاگهای گروهی تشکیل دهید تا این نظرها و نوشته دیدگاه های شخصی برداشت نشود من که فوق العاده ذهنم از زوایایی دیگر باز شد

ناشناس گفت...

چند وقتی‌ است که به شباهت رفتار خامنه ایی و خمینی در مورد منتخب مردم )ریاست جمهوری( فکر می‌کردم. رفتار خمینی با بنی‌صدر و بعدی خامنه ایی، بنی‌صدر رفترا هاا فرا قانونی‌ رو قبول نکرد و بر ضّدش کودتا شد خامنه ایی قبول کرد و موند و البته کاملا همراهی هم کرد، فکر می‌کنم اینبار خامنه ایی چون میدونست که موسوی کار خودش رو خواهد کرد نه مثل خاتمی )یکی‌ به نعل یکی‌ به میخ( از ابتدا جلوی اون رو گرفت و از اول کودتا کرد بر علیه منتخب مردم. موسوی به دلیل علاقه‌ به نظام حاضر نیست که مخالفت علنی بکنه با نظام ولی‌ بنی‌صدر به خاطر آرمانهایی انقلاب حاضر به مصالحه نشد. تقریبا همه سوال جواب‌های بنی‌صدر رو در یوتیوب دیدم و تو اینترنت برای جوابهاش جستجو کردم تا حالا ازش چیز متناقضی ندیدم. اتفاقا خیلی‌ هم خوب میشناسه سیستم رو. ولی‌ نمیدونم که چرا مبارزین خیلی‌ سمت بنی‌صدر نمی‌روند شاید چیز هایی میدوندن که من نمیدونم. به هر حال به گفته خودش حاضر به خیانت بر ضدّ رای‌ مردم و به نفع نظام خمینی نشده. شاید وقت اون رسیده که این پرونده یک بار دیگه باز بشه، شاید با شناخت دقیق رفتار او )مثل منتظری( فهمیدیم که راست میگه و این همه سال حاضر نشده که به رای‌ مردم به خودش خیانت کنه. در این صورت یک چهره ملی‌ داریم که حاضر است کمک کنه که یک دولت دموکراتیک سکولار در این برقرار بشه. لطفا به این کامنت جواب بدهید.

کاوه گفت...

با درود

من با تمام گفته های شما موافق هستم، گرچه این را هم باید پذیرفت که بیشتر ایرانیان آنطور که ادعا میکنند از آن شعورروشنفکری که باید داشته باشند بر خوردار نیستند و مقوله دمکراسی را اگر هم شنیده باشند ولی درک نکردند، از طرفی کشور ما کشوری بوده که همیشه استبدا پرور و استبداد زا بوده،(کسی برای نجات ما خواهد آمد،و چون قدرت را دراو دیده ایم یا به او داده ایم، چون بر تخت نشت تازیانه نیز بر دست گرفت) و تا زمانیکه این نگرش از تار و پود ایرانیان دور نشود نمیتوان انتظار زیاد از این ملت داشت، فراموش نکنیم که مذهب یکی از بزرگترین عامل تک محوری بودن است و میدانیم که تک محوری چه درلباس نایب خدا چه در لباس یک سردار، به همان استبدا ختم خواهد شد(مخصوصا که این نایب یا سردار خودش را برتر بداند) هرچند ممکن است آنرا بنا به شرایط زمان بپذیریم(،مقوله های چون فرستاده خدا ،امام معصوم، رهبر روحانی بیان این منظور است ، به بیانی ساده تو شعور فکر کردن، ارتباط داشتن و تشخیص دادن را نداری "اگر چه این گفتگویست دراز")،
پیشنهاد من به عنوان خواننده این است که برای شکستن این تابو فقط با بطور مستقیم یا غیر مستقیم، به چالش کشاندن کسانی هست که این نوع نگرش را میپرورانند ،چون انزمان من مجبور به انتخاب میشوم و گفته ها را از دیدگاه های مختلف همزمان میشنوم، در غیر اینصورت اگر شما هم میهن گرامی صد بار اینگونه بنویسید ( که انصافا زیبامینویسی) فقط همفکر را رازی کرده اید اما مخالف خود را به زور آزمایی دعوت نکردید.
سبز و پیروز باشید.

ناشناس گفت...

با نظر شما دربست موافقم. این دقیقاً همان نتیجه ایست که من چند سالییست به آن رسیده ام. این سیستم روابط اقتصادی و مالی وسیاسی وفرهنگی واجتماعی، باید بکلی از بین رفته وسیستمی نو جانشین آن شود. اینجاست که بحث انقلاب بجای اصلاح پیش میآید. چون این سیستم چیزی جز همان سیستم زیر بنائی نظام پادشاهی قبلی نیست. همه روابط همانهاست، منتها باقراردادن ولایت فقیه بجای سلطنتی. باید این بنای مخروبه از فونداسیون وپی تخریب شده وبنائی نو با فونداسیونی نو، پی ریزی شود. هم اینجاست که همگان باید به خردورزی تن داده و بگویند «چه باید کرد؟»
ما سالهاست که اسیر بازیهای سیاسی آخوندها شده ایم وآنها سرِ مردم را با این بازیها گرم کرده اند. باید خودمان را از دایره بسته بازیهای آخوندی بیرون کشیده و نقش رهبری پیشه کنیم. خوب شد که شما هم متوجه شده اید که روشنفکران به اصطلاح فعال سیاسی ما دارند مدام به ساز آخوندها میرقصند واکثرشان تبدیل به مفسرِ بازیهای روزمره آخوندی شده اند. بیائید وخودتان رااز این بازی بی حاصل خلاص کرده ودر نقش متفکر ورهبر به انجام وظیفه بپردازید.

ناشناس گفت...

همه گفته‌ها گفته شده وقت باید گوشها باز کرد و شنید. شاملو و هزاران کس دیگر بسان وی میدانند که زندگی‌ یعنی چه انسان یعنی چه عشق ، فریاد و خروش یعنی چه . ما بردگان اگر بدانیم که چه بی‌ نهیات هستیم میتوانیم شب را در هم بنوردیم . داستانی است که میگونیند روزی یک سناتور رومی روی به سزار کرد و گفت آی‌ سزار دستور بده که از این پس بردگان در کوجه و بازار هر گدام یک دستبند داشته باشند تا به این وسیله بشود آن هر شناخت ، سزار در جواب گفت که آی‌ انسان نادان در این صورت چشم باز خواهند کرد و خواهند فهمید که تعدادشان چه زیاد است و الی‌ آخر. ما مردم ایران به مانند این بردگان میمانیم.

ناشناس گفت...

سلام چند وقتی است که به این نتیجه رسیدم تمام این برنامه ها با هدف و به منظور تغییر این سیستم و نظام است و افراد مطرح شده فقط وسیله اند تا نظر شما چه باشد؟

ناشناس گفت...

درود....آخه مردم وقتی از دست یک غده سرطانی بخوان رها بشن همین احساس رو داردن که الان شما نوشتید.....بسیار ادمهایی رو میشناسم که در ایران حاضر هستن امریکا بیاد و سید علی خامنه ای رو بگیره و اعدام کنه مثل صدام .

به مردم باید حق داد

کوروش گفت...

انصافا مقاله خوبی نوشته ای
درد را بیان کرده ای

خصم استبداد گفت...

برادر عزيز
سلام
خواستم ياداوري کنم شايد ادامه خاطرات چهارماهه رابه لحاظ مشغله فراموش کرده باشي

ناشناس گفت...

با سلام به آقای داد عزیز
پیشنهادی دارم لطفا شما و دیگر دوستانی که در شبکه ها و سایتهای اجتماعی عضو هستند(مانند توییتر فیس بوک بالاترین و ...) بیشتر رو به نوشتن مقالات روشنگرانه بیاورند و این مقالات را به ایمیلهای یکدیگر فوروارد کنیم روزانه چندین ایمیل تبلیغاتی یا جوک ها و عکسهای بی محتوا برای هم می فرستیم البته در بین آنها مطالب عرفانی و روشنگرانه نیز زیاد است اما تکراری. به نظر تمرین خوبی برای رساندن اخبار می باشد سپاس

ناشناس گفت...

درست
اما
دیگه چکار کنیم؟؟؟!

ناشناس گفت...

این رژیم رو همونایی که میخموان نفت رو مجانی ببرن آوردن مگه نمیدونی تا اونجایی هم که باج بده نیگرش میدارن عزیزم