«كمپين كوچ سبز براي هدايت جنبش!»
راهكاري براي يك فعاليت ضروري سياسي و تداوم جنبش سبز
قبل نوشت: يك «قلب نوشته»! صميمانه بابت صحبتم درباره اعترافات اسيران و دوستان دربندمان عذرخواهي مي كنم. انسان جايز الخطاست و من سرشارم از خطا و بابت اين خطاي سهوي عذر مي خواهم. توجيهش هم نمي كنم چون هم شما آنقدر باهوشيد كه توجيه را مي فهميد و هم من آنقدر وظيفه شناسي و جسارت دارم كه از اشتباهم حتي مانند اين كه سهوا" رخ داد، عذر بخواهم. اما خارج از توجيه، وقت محدود برنامه تلويزيوني و خطاي من در بيان منظورم باعث شد در اداي منظور حقيقي ام دچار اشتباه بشوم و آن خطا رخ داد كه گويي من از «دوستان دربند» توقع دارم زير انواع شكنجه اي غير انساني تحمل آهنين داشته باشند و «خسرو گلسرخي» باشند. خسرو گلسرخي عزيز كه شجاعتش قابل تعظيم است، توسط «آدمخواراني» مثل سعيد مرتضوي و قبيله اش محاكمه نشد. بالاخره رژيم شاه به حداقلهايي از ديسيپلين قانون و قضاء معتقد بود اما اين آدمخواران، چنان بودند كه زماني آيت الله منتظري فرمودند:« نيروهاي امنيتي نظام جمهوري اسلامي، در جنايات و شكنجه ها، روي ساواك را سفيد كردند!» و تازه آن حرف را زمان سال 1368 زدند كه آن مارها، هنوز به اين «افعي» هاي هفت سري مثل سعيد مرتضوي و قاضي حداد و مابقي آدمكشان تبديل نشده بودند. اما منظور و غرضم را اينجا با فرصت بهتري كه دارم، توضيح مي دهم كه من از سران حزبي «دستگير نشده» انتظار دارم رادمردي رهبران جنبش را تكميل كنند و بيرون از بيدادگاهها، گلسرخي باشند. در واقع جمله درستي كه قصد بيانش را داشتم و دارم اين است: مردم دلشان لك زده براي اينكه سران احزاب «كه دستگير نشده اند»، بايستند و محكم سخن بگويند كه اين نظام نامشروع است و بايد به رفراندوم و تغيير اساسي تن بدهد. برايتان مي گويم چگونه مي توانند «گل سرخي» در اين ايران «سبز» باشند كه دستگير هم نشوند و جنبش را پيش ببرد و نظام را وحشت زده تر از الان كند. بخوانيد يك پيشنهاد عالي دارم.
پروژه كودتاچيان در يك پلان كلي اين بود و هست:
· تقلب وسيع انتخاباتي و «تمديد احمدي نژاد»!
· بازداشت فعالان احزاب مؤثر اصلاح طلب و اعتراف گيري و تواب سازي از سران اين احزاب!
· حذف احزاب مؤثر اصلاح طلب!
· ايجاد دلسردي و خانه نشين كردن مردم!
· و سپس «حذف كامل» شخصيتهاي اصلي و بزرگان اصلاح طلب در غياب ملت!
· ختم «جمهوريت» و برچيدن انتخابات بعد از ركورد زني(!) 85درصدي 22 خرداد كه به «رأي 85درصدي مردم به نظام» تعبيرو مصادره اش كردند!
· شروع نظام شبه سلطنتي و حكومت اسلامي!
ديديد كه شعار «سران اغتشاشات اعدام بايد گردند!» هم توسط رئيس دولت كودتايي و توسط اوباش هوادارش در نمازجمعه اين هفته باب شد! يعني «استارت» اين فاز جديد كودتا هم زده شد. حال چرا احزاب اصلاح طلب براي خنثي سازي اين نقشه خبيثانه، آستين بالا نمي زنند و وارد گود نمي شوند؟ يادتان باشد منظورم «سران دستگير نشده» احزاب اصلاح طلب مشاركت، مجاهدين انقلاب و كارگزاران سازندگي است كه بايد از اصول حزبي خود و حقانيت رأي ملت «جانانه» دفاع كنند.همان طور كه موسوي و كروبي و خاتمي از جان مايه گذاشته اند.
ترديد نكنيد اگر مقابل كودتاچيان محكم و مقتدرانه ايستادگي نشود، آنها بنا دارند تا «حذف هاشمي رفسنجاني» جلو بروند. مخالفان ديرين آقاي هاشمي كه البته در جنبش سبز حضور كمتري دارند، نگويند «چه بهتر!» چون قبل از حذف هاشمي بايد از روي خيلي ها عبور كنند كه براي جنبش سبز، آقايان خاتمي و موسوي و كروبي اهميت دارد! پس آقاي هاشمي تنها مهره اصلي نيست، او «يكي» از كساني است كه براي تشكيل «سلطنت اسلامي» مزاحم آقاي خامنه اي و پسرش مجتبي خامنه اي (وليعهد سلطان فقيه!) است. هاشمي و سران جنبش سبز اين افراد يا بايد كاملا" ساكت و «بي اثر» شوند و يا رسما" حذف و قرباني و نابود شوند تا حكومت اسلامي بي مزاحمت آنان تشكيل شود.
براي خنثي كردن اين پروژه كودتاچيان، «احزاب» نقش خود را بدرستي ايفا نكردند و بخشي از فعالان حزبي ما به تعبير روزنامه كيهان «ميني بوسي» دستگير شدند و به اعتراف ناگزير و مجبور شدند كه چون ميزان وحشي گري دژخيمان را كم و بيش مي دانيم، اصلا" نبايد اين عزيزان را بابت اعترافات نكوهش كنيم. اگر انتظاري هست، از سران حزبي است كه خوشبختانه دستگير نشده و آزادند. چرا اين فعالان و سران احزاب اصلاح طلب كه دستگير نشده اند، «خاموش» هستند؟ اين جاي انتقاد و گلايه دارد. مردم از آنهايي كه زنداني و اسير نيستند، انتظار دارند در اين شرايط خاص، كار حزبي مؤثرتري انجام بدهند تا شعله اميد ملت و جنبش سبزشان خاموش و سرد نشود.
حالا بيشتر از هميشه مشخص شده كه طرح اصلي كودتاچيان، «حذف احزاب مؤثر» يعني سه حزب اصلي «مشاركت، مجاهدين انقلاب و كارگزاران سازندگي» است. احزاب هم قاعدتا" مي دانند روشهاي حزبي پاسخگو نيست و اگر تلاشهاي حزبي معمول را ادامه بدهند، دوباره با مشتي «گوريل» شطرنج بازي مي كنند و اين گوريل ها، نشان داده اند به هيچ موازين و قاعده اي پايبند نيستند و وسط بازي، زير همه چيز مي زنند! دوستان اصلاح طلب به عنوان «حزب سياسي»، بايد قبل از ورود به معركه انتخابات و شطرنج بازي با گوريل، حساب و كتابهايي مي كردند و مثلا" چند طرح و برنامه را براي «روز مبادا» طراحي مي كردند و آماده مي گذاشتند كه چنين نكردند. حالا از گذشته ها بگذريم و ببينيم امروز چه بايد كرد؟ الان جنبشي متولد شده كه نياز به هدايت دارد وگرنه با هزار ترفند، قرباني مي شود و مي ميرد. عده اي از سران مؤثر احزاب كه هنوز آزاد هستند و دستگير نشده اند بايد به نقش حزبي خود با قدرت بيشتري عمل كنند. اما قطعا" با تمام ملايمت و احتياطي كه به خرج دهند، توسط دولت كودتاچي دستگير مي شوند. چرا اين دوستان، نقش حزبي و راهبري مخاطبان خود را با جديت بيشتر و در اختفاء و دور از دسترسي و تهديد مأموران امنيتي ايفاء نكنند؟ چرا سران احزاب اصلاح طلب كه آزاد هستند، پرداخت هزينه هاي سبكتر از زندان و شكنجه و كمي سنگين تر از سكوت و انزوا را (كوچ براي فاش گويي) نپذيرند؟ آنها مي توانند «ترفند اعترافات ساختگي» را با كارهاي بيشتر حزبي و فعاليتها و طرحهاي بيشتر و منسجم تر، پاسخ دهند و خنثي كنند تا مردم دلسرد و مأيوس و خانه نشين نشوند. البته بگويم مردمي كه من مي بينم اين اعترافات را، و هر چيز ديگري را كه از صدا و سيماي ميلي پخش مي شود، «باور» ندارند؛ ولي اين چيزي از مسئوليت سران دستگير نشده احزاب كم نمي كند. چرا سران احزاب، يكبار براي هميشه مانند آيت الله منتظري شجاعت به خرج نمي دهند و «حرف آخر» را نمي زنند كه اين نظام كه با تجاوز به پسران و دختران و قتل و كشتارهاي فاجعه بار پايدار مانده، نه «جمهوري» است و نه «اسلامي» و بايد با هر شيوه اي، از «اساس» با آن مبارزه كرد و به تسليم در برابر اراده ملت مجبورش ساخت؟ چرا در سكوت نشسته اند و چرا تمام بارها را بر دوش كروبي و موسوي و خاتمي انداخته اند؟ اعضاي مركزي احزاب اصلاح طلب كه آزاد هستند، بايد بدانند اكنون زمان سكوت و خوف نيست. نبايد آنقدر منفعل باشند كه مردمي كه هزينه داده اند، از ادامه جنبش دلسرد شوند (كه نمي شوند). چرا بعد از دو ماه، خبري از برخي سران آزاد اين احزاب نيست و به سكوت گورستاني جامعه كه هدف اصلي كودتاچيان است، كمك كمي كنند؟ چرا اينقدر ترسيده اند و اگر حرفي هم مي زنند، سرشار از محافظه كاري و خوف است؟ آنها «به عنوان حزب» مي توانند و بايد وزنه مهمي در اين روزها باشند تا «مناسبات» را تغيير دهند. اگر «وزنه مهمي» نيستند، پس حزب نيستند والا حزب واقعي حتي اگر نيمي از سرانش هم زنداني شوند، چارچوب و برنامه حزبي و آلترناتيوهاي مدوني دارد تا در هر شرايطي با قدرت به كارش ادامه بدهد. اگر اين سران احزاب از دستگيري و زنداني شدن واهمه دارند (كه ترسي طبيعي است و اشكالي هم ندارد)، چرا از خانه و كاشانه دل نمي كنند و «كوچ سبز» را تجربه نمي كنند؟ يادتان باشد دوست بسيار خوبمان عرب سرخي چند هفته بعد از كودتا دستگير شد. اين بدان معناست كه چه سكوت كنيد چه نكنيد، در ليست دستگيري و حذف توسط دولت كودتاچي و «رهبري كينه توز نظام» قرار داريد. پس چه اشكالي دارد «كمپين كوچ و اختفاء براي بيان حقيقت» را پرشمار و نهادينه كنيم؟ كاش لازم نبود بگويم كه آوارگي و كوچ من براي بيان حقايق و افشاگريها و نقد تند نظام، چه روحيه اي به مردم و مخاطبان داده و مي دهد. و چه وحشتي بر بخشي از نظام انداخته. اين را در يك نظرسنجي يا شمارش هزاران نفره «حاميان حركت» من (و نه شخص من) در فيس بوك ببينيد و تأثير اين را بر روحيه بخشي به ملت اندازه گيري نماييد. اگر اين شيوه را درست و مؤثر تشخيص داديد، «دل كندن» را براي مدتي تجربه كنيد تا مردم و كشورمان را به چيزهاي بالاتري برسانيم. چه ايرادي دارد ده نفر يا پنجاه نفر ديگر هم راه بيفتند و «آوارگي يا كوچ» را بر «بيان حقانيت» ترجيح بدهند و اين نوع مبارزه را «نهادينه» كنند تا اين ملت روحيه بيشتري بگيرند؟ چهره هاي مؤثر حزبي يا مطبوعاتي اين كوچ سبز را يكبار تجربه كنند و ببينند مردم با روحيه اي صد برابر، فاز به فاز به برنامه هاي حق طلبانه آن سران مقتدر و شجاع احزاب عمل مي كنند و جبهه باطل در هم مي شكند و احمدي نژاد آنقدر گستاخ نمي شود كه بزرگان جنبش را هم به دستگيري و اعدام(!) تهديد كند. دوستان بايد شجاعت و صلابت را از آقايان كروبي و موسوي و خاتمي بياموزند و صريح باشند و اگر مي توانند مدتي با خانواده به سفر براي آزادي بروند و بگويند و بنويسند و افشا كنند و به مردم روحيه بدهند.
ما براي رسيدن به حقانيت و عدالت و آزادي، بايد در همين سرزمين بمانيم و هزينه هاي رسيدن به آن مواهب و فضائل را بدهيم و سران دستگير نشده احزاب، مي توانند با كوچ و اختفاء و بيان حقايق و افشاگريهاي آشكار، روشنگري كنند و برنامه بدهند. يكبار براي هميشه دست از خانه و كاشانه و حتي دست از جان بشويند تا سخنشان در «جان» مردم نفوذ كند و ملت با روحيه مضاعفي كه مي گيرند پيروز شوند.
تشكيل «جبهه سبز اميد» نويدبخش يك حركت جمعي و همه گير است و اميدوارم يك جبهه همه گير و گسترده باشد براي ايستادگي «همه حق» در برابر «تمام باطل». كه حتما" چنين هم خواهد بود. اين جبهه نياز به تعداد زيادي «رهبر مهاجر در وطن» دارد. براي پيام رساني آزادانه. براي راهبري گام به گام. براي آنكه ترفند دستگيري فله اي فعالان سياسي و مطبوعاتي را از نظام بگيرد.و براي آنكه نظام با دستگيري احتمالي موسوي و كروبي و خاتمي، نتواند به خيال خود؛ جنبش را «جمع» كند!
مردم عزيزمان دريافته اند كه آزادي «هزينه» دارد و براي پرداخت هزينه هايشان دنبال برنامه اند. مي دانند كه ساختن مملكتي كه آزادي و عدالت و رفاه دارد، مستلزم پرداخت هزينه است و متأسفانه ما با «رأي» و زبان انتخابات نتوانسته ايم و نمي توانيم به خواسته خود، يعني «تغيير» برسيم. مردم اما نياز به روشنگري معتمدان خود در احزاب سياسي دارند تا شفاف به آنها بگويند چه بايد كنند؟ راههاي نافرماني را بشنوند و با رهبري متحد «در يك زمان» آن روشها را به كار ببندند تا مؤثرترين روشها باشند؟ الان نظام با تهديد سران احزاب به دستگيري و بستن رسانه هايشان، عملا" امكان اين ارتباط را مسدود كرده است. پس تنها راه اين است كه عده اي «مهاجرت» كنند. مهاجرت در وطن و براي دوري از گزند مأموراني كه بدنبال خفه كردن صداها هستند. دست از عافيت و خانه و كاشانه بشويند و ايثار كنند و در خفا و بدور از تهديدها، در همين سرزمين براي مخاطبان حزبي خود يا كليه اهالي جنبش سبز، روشنگري كنند. امروز فعاليت سياسي نياز به از جان گذشتگي دارد و بايد براي پايمال نشدن خون قربانيان و كمك به اهداف مردم و دوستان دربند، چهره هاي مؤثر حزبي و رسانه اي، كمپين مهاجرين در وطن و فعاليت سياسي مخفيانه با همان سياق مسالمت جويانه و مدني را ايجاد نمايند.
حالا زماني است كه مردم به كساني اقتدا مي كنند كه تا پاي جان، از حق دفاع مي كنند و مانند كروبي و ميرحسين از جان خود گذشته اند. اما به تعداد بيشتري رهبران دست از جان شسته نياز است تا نظام نتواند با تهديد و دستگيري كروبي و موسوي، جنبش را دچار بحران رهبري نمايد.قبلا" گفته ام جنبش سبز، رأس و بدنه جدا ندارد و هر كسي همزمان يك پياده نظام و يك رهبر است. و حالا در ميان سران دستگير نشده احزاب، ما به رهبران بي شماري نياز داريم تا نظام توان مقابله با اينهمه «رهبران دست از جان شسته» را نداشته باشد. براي مقابله با ادامه جور و ستم اين نظام نامشروع، بايد «دل كند!». دست از جان شست و «حسيني» بود. حالا زمانه اي است كه حسين(ع) در چهره «جنبش سبز» ملت حق طلب ايران ظهور و بروز كرده و «حقيقت» فرياد مي زند:«آيا كسي هست ياريم كند؟» امروز حق و باطل دوباره روبروي همديگر قرار گرفته اند. «حق» يعني خواسته ملت مبني بر تغيير و «نه» به نظام فاسدي كه به قيمت تجاوز و قتل و شكنجه برقرار مانده است!
خوشبختانه ما الان مهندس موسوي را داريم كه يكبار با «غسل شهادت» بين مردم حاضر شد و گفت: «چيزي براي از دست دادن ندارم!» اين يعني «هر چيزي» كه دارم، فداي ملتي باد كه چنين حق مدار و آزاده و مظلومند. وگرنه ميرحسين موسوي هم خانه و زندگي و همسر و فرزند و نوه دارد و مثل همه خلايق او هم «جان دارد و جان شيرين خوش است!» اما وقتي مي بيند صحنه اي كه در آن ايستاده ايم، صحنه تقابل حق و باطل است، و در كشوري هستيم كه از شدت فساد حكومتش، براي دفاع از حق بايد دست از «جان» بشويد، مي گويد همه اين چيزهايي كه دارم، «چيزي» نيستند كه براي از دست دادنشان بترسم. براي همين «پاكباخته» است و شك نكنيد آدمهاي پاكباخته، در هر صورت شكست يا موفقيت، پيروزند. جاي اميدواري است كه ما شخصيت شجاعي مثل مهدي كروبي داريم كه براستي «دست از جان شسته» و «پاكباخته» است. تا هركجا كه موسوي و كروبي و خاتمي اين جسارت و جوهر حق طلبي را دارند و دست از جان و زندگي و خانه خود شسته اند، مردم پشتيبان آنها هستند و به آنها باور دارند. به ياد داشته باشيم نظريه پردازان كودتا، زماني آقاي خاتمي را به «تروري شبيه بي نظير بوتو» تهديد كردند و شايد از اين ابزارها هم استفاده كنند، اما خاتمي دلاورانه ايستاده است. رسم روزگار اينگونه است كه هر كسي كه دست از جان شست، چون ديگر بدنبال شهرت و نان و رفاه خود نيست؛ آزاده است و مي تواند ظلم را رسوا كند و حق را جار بزند و سخنش بر دل ميليونها نفر بنشيند و «حركت» ايجاد كند. چنان كسي بدليل لرزه اي كه بر اندام نظام ظالم مي اندازد، حتي اگر در بيدادگاه نظامي نايستاده باشد، يك خسرو گلسرخي است و «قهرمان» همه ملت خواهد بود. وقتي گفتم مردم دلشان براي خسرو گلسرخي لك زده، منظورم جسارت به دوستان شريف دربندمان نبود. مي گويم چند چهره اصلاح طلب دستگيرنشده، كوچ و اختفا را انتخاب كنند و با فاش گويي در خفا، روشنگري كنند و پايه هاي اين نظام نامشروع را به لرزه درآورند. مي گويم چه خوب مي شود اگر اين مردم، هزاران قهرمان حقيقت گوي آواره و هزاران «گل سرخ» داشته باشند. ما ظرف نيم ساعت يك ساك را برداشتيم و خانوادگي از خانه و كاشانه «يكباره» دل كنديم و زدم بيرون! چون «تحليلگر آزاد را عشق است!» تحليلگر و نويسنده زنداني به چه درد حركت حق طلبانه مردم مي خورد؟ شما به جاي نيم ساعت، چند روز فكر كنيد ولي ايمان بياوريد كه « كمپين كوچ و اختفاء براي بيان حقيقت» بهترين راهكار براي فعاليت آزادانه و حزبي شماست و كمك بزرگي به جنبش مي كند. بگذاريد «پيامهاي ضمني و مستتر» كه در سخنان رهبران جنبش هست، توسط شما اعضاي اين كمپين براي مردم بازگشايي و تشريح شود. راهكارهاي حزبي «نافرماني مدني» را در فضايي مخفي از دست مأموران نظام، اما با «آزادگي» و بدون نگراني به مردم بگوييد. شما سران احزاب، بسيار بسيار مؤثرتر و بيشتر از «من تحليلگر ناقابل»، روي روحيه مردم تأثير خواهيد گذاشت و يادتان باشد همه ما به قربانيان كودتاي انتخاباتي مديون و بدهكار هستيم. اكنون زمان سكوت و انزواي شما نيست.
مردم از سران احزاب «راهكارهاي نافرماني مدني» و رسيدن به آزادي را مي خواهند و خطاب به آنها مي گويند:« هم اكنون نيازمند ياري سبزتان هستيم!» حالا كه اين نظام فعاليت مسالمت آميز حزبي را بر نمي تابد و فعالان حزبي را به محض بيان نظراتشان دستگير و زنداني و تحقير مي كند، شما چگونه مي توانيد به مردم ياري برسانيد و حرفها و برنامه هايتان را شفاف بگوئيد؟ بهترين راه، تأسي به پيشينيان است. گروهي به مهاجرت در وطن همت كنند و ادامه حركت حزبي و سياسي خود را در كوچ و خفا انجام دهند و «كمپين كوچ سبز» را براي هدايت جنبش و حقيقت گويي را تأسيس كنند. يقين داشته باشيد به زودي همگي ما و اعضاي اين كمپين به خانه هايمان باز مي گرديم، منتها با سوغات «آزادي ايران»! كافي است از اين عافيت و آزادي موقتي كه داريد «دل بكنيد!» تا همه به آزادگي دائمي برسيم. به سخن اين برادرتان اعتماد كنيد و خانه و كاشانه تان را براي مدتي بگذاريد و خانوادگي كوچ كنيد و در همين سرزمين، اين نظام فاسد را افشا كنيد و راهكارهاي نافرماني مدني را بدون نگراني از دستگيري ارائه كنيد. باور كنيد مردم چنان روحيه اي از فعاليتهاي اعضاي اين كمپين مخفي مي گيرند كه كارهاي بسيار بزرگ و سترگي را «يك شبه» خواهند كرد.