۱۳۹۵ اسفند ۶, جمعه

داستان دو واکنش؛ قصه مهدیس و تئو!

ماجرای مهدیس و تئو
پنجم و بیستم این بهمن‌ماه، در ایران و فرانسه دو اتفاق تقریباً مشابه رخ داده. قصه زندگی مهدیس با قرص برنج خاتمه پیدا کرد، اما تئو به حق خود رسیده و به «نماد اعتراض به نژادپرستی» تبدیل شده است. این دو قصه را بگویم:
• قصه اول: در کرمانشاه ایران، خانم مهندس جوانی به نام «مهدیس میرقوامی» روز سه‌شنبه پنجم بهمن به اداره اطلاعات احضار و دو روز بازداشت می‌شود. بعد از آزادی، بخاطر تجاوز جنسی مأموران اطلاعاتی، خودکشی می‌کند و جان می‌دهد. با تهدید امنیتی‌ها، خانواده او خبری به بیرون درز نمی‌دهند اما عاقبت دانشجویان و خبرگزاری‌های محلی این خبر تکاندهنده را منتشر می‌کنند.
تا امروز هیچ واکنشی از مسئولان دولتی دیده نشده و مردم کرمانشاه هم ظاهراً واکنشی نداشته‌اند.
• قصه دوم: در حومه پاریس، جوان رنگین‌پوست ۲۲ ساله‌ای بنام «تئو» توسط چهار مأمور گشت پلیس متوقف و توسط یکی از آنها مورد آزار جنسی (بوسیله باتوم) قرار می‌گیرد و به بیمارستان منتقل می‌شود. با نشر خبر از همان ساعات اولیه، چند اتفاق رخ می‌دهد. اول اعتراضات خیابانی دانشجویان و مردم منطقه آغاز می‌شود. دوم پوشش رسانه‌ای «تئو» را به عنوان یک قربانی نژادپرستی به صدر اخبار می‌برد. سوم اینکه فردای حادثه عالی‌ترین مقام کشور، رئیس جمهور فرانسوا اولاند به بالینم «تئو» رفته و ضمن دلجویی، فرمان برخورد قاطع قضایی با چهار مأمور پلیس را صادر می‌کند. یک مأمور مجرم اصلی و سه مأمور دیگر بخاطر جلوگیری نکردن از تخلف همکارشان، همگی از کار معلق و به دادگاه اعزام می‌شوند.
حالا سه هفته متوالی است که اعتراض خیابانی ادامه دارد و ماجرای تئو، بحث فرهنگی «مبارزه با راسیسم» و بحث درباره نژادپرستی را به مهمترین مبحث رسانه‌های فرانسه تبدیل کرده است.
• چند خط نتیجه‌گیری:
دو داستان در دو سوی زمین رخ داده. دختری در سرزمین دین و تعصب و غیرت بعد از آزادی از زندان، نمی‌تواند حق خود را مطالبه کند و خود را می‌کشد. خانواده‌اش از ترس مأموران اطلاعاتی نمی‌توانند دادخواهی کنند. و مردم و مسئولان در سکوتی مرگبار از کنار یک «جنایت مرکب» دیگر می‌گذرند و بدبختانه نمی‌دانند که قربانی بعدی، شاید جگرگوشه خودشان باشد.
در این سوی زمین که شعار دین و غیرت و… نمی‌دهند، رئیس جمهور فردای یک حادثه (آزار جنسی یک جوان بوسیله باتوم یک پلیس) به بیمارستان می‌رود و بر بالین تئوی رنگین‌پوست، هم دلجویی می‌کند و هم پیگیری.
همه از دادگاه تا رسانه‌ها و خود مردم، برای این حق‌کشی به جوش و خروش می‌آیند. چون اینجا «برادری» یک اصل است.
خلاصه کنم. هیچکس حق ما را تقدیم‌مان نخواهد کرد. باز هم از این تراژدی‌های هولناک خواهیم دید و حالا حالاها در جهنم سیاهی که خود برای خود ساخته‌ایم، خواهیم سوخت. چون «مهدیس» را دختر خودمان نمی‌دانیم و از کنار جسد او عبور می‌کنیم.
در فرانسه اما همه مردم معترض باور دارند «تئو» پسر خودشان است. پسر برادرشان است. برادرشان است. در قانون اساسی جمهوری فرانسه «برادری» یکی از سه اصل مهم است. آن دو اصل «برابری» و «آزادی» هستند. وقتی به «برادر» من ظلم کرده‌اند، سکوت من خیانت است. «مهدیس» برادرزاده شماست. سکوت خیانت نیست؟
ای مردم! شما را به خدا «برادری و برابری» را از بین خودتان شروع کنید و ظلم به برادرتان را ظلم به خودتان بدانید تا همه به بهشت «آزادی» و عدل و رفاه برسید. وگرنه این استبداد دینی جز بدبختی بیشتر و نکبت و تعفن، چیزی برایمان باقی نمی‌گذارد. یا حق.
[بابک‌داد]
غروب جمعه ششم اسفند
۲۴ فوریه. پاریس
تلگرام

۱۳۹۵ اسفند ۲, دوشنبه

بدعت‌ها و تاوان‌ها (ادعای عشقبازی رهبر با امام زمان در جمکران؟)

• خدا دو جا می‌خندد…!•
بر اساس فقه و مذهب شیعه، ادعای تولیت مسجد جمکران مجازات دارد و اگر مقام رهبری حقیقتاً خود را مجری فرامین خدا می‌داند، بلادرنگ باید حجت‌الاسلام رحیمیان را عزل، محاکمه و تعزیر کند.
می‌شود مثل خود علمای حوزوی، ادعا کرد که بلایای طبیعی اخیر که سراسر کشور را فلج کرده، نشانه‌ای از «تاوان» و مجازات الهی است. آنها که زلزله را به برهنگی سینه زن ربط می‌دهند، درباره ادعای کذب «عشق بازی در جمکران» آن هم سیزده مرتبه چه چیزی برای گفتن دارند؟ آیا بر طبق نظر همان علمای محترم، مسئولان اصلی این بلایا (برف و بوران و سیل و آلودگی هوا) چه کسانی جز این بدعت‌گذاران دروغگو هستند؟
با زبان خود فقهای شیعه، برای مردم متدین بگویم ادعای دیدارهای مکرر با امام غایب، دروغ است و ادعای «عشق‌بازی با امام زمان» تمسخر اوست. دفاع از امام زمان بر عهده خود ایشان، اما من می‌پرسم رهبری که به زیردستان خود اجازه می‌دهد به نام او دروغ ببافند چه جایگاهی دارد؟ چه ضعف‌ها و عقده‌های شخصیتی دارد که با این اراجیف ارضاء می‌شود؟
حجت‌الاسلام سعیدی امام‌جمعه قم مدعی شد آقای خامنه‌ای هنگام تولد زبان باز کرده و «یاعلی گویان» متولد شده است. او نه تنها از طرف رهبری نکوهش و سرزنش نشد، بلکه بر جایگاه خود ابقاء گردید!
بدعت‌هایی مثل مقدس کردن «نشیمن‌گاه رهبری در کوه!» و یا تکریم «محل فرود هلی‌کوپتر رهبری» برای خود آقای خامنه‌ای «تاوان» دارند. تاوان این بدعت‌های تمسخرآمیز، یکی این که با هزار عنوان و مدال که بر سینه چنین رهبری می‌زنند، باز هم خدا در آسمانها به خنده می‌افتد. خدا می‌خندد؟ آری. خدا در دو حالت به خنده می‌افتد. 
نخست وقتی است که فردی خوار را بخواهند به زور «عزیز» کنند و خدا عزت او را نخواهد. هزار معرکه می‌گردانند تا او را معظم و فرزانه و ولی‌امر مسلمین کنند، اما هر کار که می‌کنند جز تمسخر و ذلت بیشتر برای آن شخص ثمری ندارد!
نوع دوم خندیدن خدا زمانی است که‌ برعکس، عده‌ای بخواهند عزیزی را خوار کنند و «ناتوان» بمانند. خدا او را دوست دارد، در زندانش کنید، خوار نمی‌شود. و خدا به خنده می‌افتد. حصرش کنید، از عزت او کم نمی‌شود و خدا می‌خندد. ممنوع‌التصویرش کنید، با یک «تکرار میکنم» در قلب مردم عزیزتر و مقبول می‌شود. شما خواستید با حبس و حصر و تبعید و ممنوعیت، عزیزانی را که خادمین مردم هستند، خوار کنید. اما دیدید «عزیزتر» شدند و این ناتوانی و عجز شما، نه فقط خدا، که همه مردم را به خنده می‌اندازد. از مضحکه کردن خود دست بردارید!
عشق‌بازی با امام زمان؟ ۱۳ بار؟ با این دروغ قصد دارید یک رهبر مستبد کینه‌توز را نزد مؤمنان معتقد «عزیز» کنید؛ نمی‌شود! خدا را بیش از این نخندانید. تلاش بی‌اثر می‌کنید. به جای این رفتارهای مضحک، پول این مردم را صرف رفع مشکلات کشور کنید، به ظلم‌ها و زورگویی‌ها و چپاول ثروت این مردم نجیب خاتمه دهید و این دم آخری، به خلق خدا خدمت کنید. عشق‌بازی و عبادت قلبی در آن جاست که گره از کار مردم بگشایید؛ که: «عبادت به جز خدمت خلق نیست!»
از من می‌شنوید خدا را با بدعت‌ها و تاوان‌هایی که می‌دهید، نخندانید. صبر خدا اندازه دارد. دیر نشود!
[بابک‌داد]
متن خبر:
تولیت مسجد جمکران از «سیزده بار عشق‌بازی رهبری انقلاب» در مسجد جمکران خبر داده است.
به گزارش خبرنگار «آمدنیوز»، «محمدحسن رحیمیان» نماینده سابق ولی‌فقیه در بنیاد شهید و تولیت فعلی مسجد جمکران اظهار کرد: «در همین مدت که بنده در این مکان مقدس هستم، شاهد بوده‌ام که رهبر معظم انقلاب بیش از سیزده بار مخفیانه به این مسجد مقدس آمده و با امام خود عشق بازی کرده است.»
«محمدحسن رحیمیان» در حالی این سخنان را اظهار کرده که هیچ سند معتبری مبنی بر تقدس مسجد جامع جمکران در فقه شیعه وجود ندارد./ لینک
مردم معتقد و مؤمن را آگاه کنید و این مطلب را امانتدارانه به اشتراک بگذارید. عزت‌تان مستدام.
همچنین در کانال تلگرامی‌ام، مطالب دیگری خواهید دید.
تلگرام
T.ME/babakdad

فیس‌بوک
http://facebook.com/babakdad.page

توییتر
http://twitter.com/babakdad1

۱۳۹۵ بهمن ۲۴, یکشنبه

حق آزادی، حق فردا!

تازه‌ترین خبر: بعدازظهر شنبه مهدی خزعلی با فشار بالا و علائم سکته قلبی و اِدِم مغزی به بیمارستان آیت‌الله طالقانی منتقل شده و از لحظه بازداشت اعتصاب غذای خشک کرده است.
یادداشت زیر را عصر امروز شنبه ۲۳ بهمن نوشته‌ام، ساعتی که خزعلی در راه بیمارستان بوده و بر اساس گزارشها، مورد بدرفتاری مأموران امنیتی اوین قرار داشته است.

▪️حق آزادی، حق فردا!▪️

اقرار می‌کنم که من نمی‌توانم از آقای خزعلی کاری را بخواهم (شکستن اعتصاب غذا) که خودم هیچ اعتقادی به آن ندارم! که اگر من هم به جای او باشم، بی تردید همین انتخاب عزتمندانه را می‌کنم. آنقدر لب به غذایشان نمی‌زنم تا یا آزادی‌ام را پس بگیرم و یا جانم را بر سر آن بدهم. چرا که بالاتر از نعمت آزادی، چیز دیگری نمی‌شناسم.
عشق به آزادی در نهاد هر ‌بشری هست و آدمی که خالی از عشق به اختیار و آزادی باشد، چیز بزرگی کم دارد!
گرچه برای کسی که به اجبار و تسلیم تن داده و به هر علتی نمی‌تواند از پیله‌ی جبر و تقدیرش بیرون آید، سخن گفتن از رؤیای آزادی بیهوده است و حرفهای رسا و شیرین هم راه به جایی نمی‌برند.
خلاصه اگر بگویم؛ اِشراف و امتیاز آدمی به «اختیار داشتن» اوست. داشتن حق انتخاب و آزادیِ است که بشر را از جانداران متمایز می‌کند. و گفتن ندارد که بزرگترین عزت آدمی، در دفاع او از آزادی و حق انتخاب خویش است.
اگر «حق آزادی» را از آدمی بگیرند، آب و نان را می‌خواهد چه کار؟ اگر نتواند راهش را خود انتخاب کند، انگار آب را بر او بسته‌اند. یا هوا را از او دریغ کرده‌اند. آدمی که «حق اختیار» را می‌فهمد، با لب تشنه و تن زخمی، آنقدر برای آزادی خود می‌جنگد تا یا به چنگش بیاورد و یا عزتمندانه فدایی‌اش شود. در چنین صحنه‌ای، به جز زیبایی چیز دیگری می‌توان دید؟
گفته‌اند رطب‌خورده، منع رطب چون کند؟ کسی که دلداده‌ی شیرینیِ رطب (خرمای نیم‌رسیده) است، نمی‌تواند نسخه‌ای بپیچد که رطب نخور! رطب زیان دارد! عوارض دارد! و اگر هم چنان نسخه‌ای بدهد اثری ندارد. چون بوی خوش رطب از لای نسخه بیرون می‌زند!
من نمی‌توانم از آقای خزعلی و هر کسی که برای حق آزادی‌اش لب از آب و غذا فروبسته، نسخه بپیچم که از این دفاع عزتمندانه از آزادی شیرین خویش دست بردارد. چون خود هم چنان نخواهم کرد.
اما می‌خواهم بخت خود را برای نوشتن نسخه‌ای بیازمایم که لااقل بوی خوش رطب ندهد! می‌توانم آیا؟
اگر صدایم به خزعلی عزیز می‌رسد، می‌گویمش: برادرم! تو مسئولانه برای حق آزادی خویش جنگیده‌ای. عزتت پایدار. اما یادت باشد به حق فرزندانت. فرزندان تو حقی بر گردنت دارند. آنگونه برای حق آزادی بجنگ که در حق فرزند جفا نشود.
حق همسرت (که او را هم با همین اختیار و آزادی برگزیده‌ای)، به یادت می‌آورم که کم از حق آزادی، عاشقانه نیست. اینها را بر حسب حق یادآوری می‌گویم، که آن هم حق انسان است بر انسان.
نکند حق خانواده‌ات را قربانی حقوق دیگر کنی. حق جسم تو، کم از حق آزادی روح و جانت نیست. مباد که در مسیر گرفتن یک حق، حقوق بقیه را (از جسم و فرزند و سر و همسر و…) نادیده بگذاری. دادگری و عدل و انصاف سخت است و دشوار. و در حلقه این همه حقوق، منصف باید باشیم.
آنکه مانند تو با عزت بر حق آزادی خود پای می‌فشرد، حتماً آنقدر انصاف دارد تا حق همه را به یک قِسم ادا کند. و دِینی بر گردن خود باقی نگذارد.
در صحنه اعتصاب غذای همه اسیران از آقایان صادقی و شریعتی و نکونام و طاهری و خزعلی و… دیگر عزیزان، چه می‌توان دید جز زیبایی؟ زیبایی نبردی تا پای جان، برای پس گرفتن آزادی. و من اگر حسرتی داشته باشم، حسرت حضور در آن آوردگاه عزت است که‌ شما خوبان در آن هستید و من غایبم. اما اگر نگویم که در کنار حق آزادی، حق سلامتی جسم خود را هم باید بجا آورید، به وجدان خود جفا کرده‌ام. و می‌گویم‌تان چرا!
ما (در بیرون حصار) باید از تلاش برای رساندن صدای مظلومیت و حقوق همه زندانیان سیاسی و عقیدتی، حتی یک لحظه هم غفلت نکنیم.
و شما (که در حصارید) نیکوست تلاش کنید که با حفظ جسم و جان عزیزتان، علاوه بر حق‌طلبی و آزادی‌حواهی، «حق فردا» را هم به یاد داشته باشید و از آن حق غفلت نکنید!
«فردا» بر گردن شما و ما حق بزرگی دارد؛ به بزرگی خود «آزادی»! برای رعایت حق فردای آزادی، افطار کنید و مراقب تندرستی‌تان باشید.
سخنی هم با آزاداندیشانی که بیرون از حصارها و بند زندانها هستند! یادمان باشد که همه‌ی دربندان، از هر تیره و سلیقه و تفکری، اجزای یک «ما» هستند. همه همدردیم و درد همه ما، آزادی است. در این کاروان همه در یک سودا، همسفریم و خودی و غریبه نداریم. صدای همگی دربندیان باشیم و مباد که روزمرگی‌ها از یاد آنان غافل‌مان کند.
اگر در این زمستان سرد، به خواب غفلت برویم؛ آن غفلت، خواب مرگ ماست. و ما به خاطر بدهکاری به آزادی و فردا، حق نداریم بمیریم و غفلت کنیم؛ تا آنگاه که به هدف برسیم.
«روزه‌ی آزادیخواهی و حق‌طلبی‌تان» مقبول حق باد. به نام آزادگی افطارش کنید.
فردا حقی بر گردن ما دارد و آزادی هم. با امید و همدلی، باید آزادی و فردا را به هم برسانیم که دارد دیر می‌شود!
[بابک‌داد]
شنبه ۲۳ بهمن‌ماه ۹۵
کانال تلگرام:
 http://t.me/babakdad

۱۳۹۵ بهمن ۲۰, چهارشنبه

مدیریت بحران بیشعوری!

• آقای روحانی! برکنارش کنید! •
با خنده‌ای کریه به خبرنگار می‌گوید: «سیل‌زدگان خوشحال بودند و من چند جا رفتم همه می‌خندیدند!» بعد طبیعت را توصیف می‌کند که‌ «درختها با باران و سیل چه قــدر باصفا شده بود… و حالا اگر هم به علوفه چند کشاورز خسارت جزئی وارد شده، در عوض سال بعد محصول دیگری انشاءالله…» بیشعوری بیداد می‌کند!
اینها حرفهای یک ساکن تیمارستان روانی نیست. حرفهای رئیس ستاد مدیریت بحران وزارت کشور «دولت تدبر و امید»  آقای اسماعیل نجار است! کسی که اگر همین روزها برکنارش نکنند، از حالا تمام توانم را به کار می‌بندم تا آقای حسن روحانی در انتخابات آتی رأی کمتری بیاورد!
این «مدیر!» باید در بند روانی بستری باشد. فیلم را ببینید و آنقدر دست به دست کنید تا حجت بر آقای روحانی رئیس‌جمهور محترم تمام شود.

آقای رئیس‌جمهور محترم! تا آثار سیلاب خشک نشده، این مدیر باید عزل شود. 
پی‌نوشت: اسماعیل نجار همان استاندار کرمان است که‌ در زلزله سال ۸۹ کرمان گفت: در یک خانه همه دیوارها فرو ریختند؛ به جز دیواری که عکس «جناب آقای احمدی‌نژاد» را روی آن نصب کرده بودند! و آن را «معجزه» لقب داده بود. و چون قحط‌الرجال بود، در دولت تدبیر و امید هم به معاونت وزیر و مشاغل دیگر گمارده شد.
جناب آقای روحانی! زیردستان شما آن فرد متوّهم را به ریاست یکی از مراکز حساس کشوری برگزیده‌اند. اگر نمی‌دانستید، حالا بر اساس این سخنان منزجرکننده‌اش حجت دارید و بایسته است که بدون درنگ او را عزل کنید. من بلای سیل را لمس کرده‌ام. خنده بیمارگونه این مرد باعث شد از شدت عصبانیت تا صبح نخوابم تا زمان برای نوشتن این متن سپری نشود.
لینک ویدئو را دست به دست کنید. ما #عزل_نجار را در همین چند روزه و نه بیشتر مطالبه می‌کنیم و امیدواریم آقای روحانی درنگ نکنند.
بابک‌داد
چهارشنبه بیستم بهمن ۹۵
تلگرام

۱۳۹۵ بهمن ۱۵, جمعه

برادران! این ۲۲بهمن «عاقل» باشید.


🔹 بر باد رفته…!🔹
شروع مصاحبه‌های من در تفسیر خبر جمعه‌های صدای‌آمریکا (حدوداً) همزمان بود با انتخاب باراک اوباما به عنوان اولین رئیس جمهور رنگین‌پوست آمریکا.
در نطق اول، او افق روشنی از «صلح» ترسیم کرد که‌ از نگاه من این میزان از وقار و متانت اوباما، کار را برای حکومت ایران بسیار سخت می‌کرد! این را در زمستان ۱۳۸۷ در voa گفتم و به حاکمان توصیه کردم از این فضای تازه برای اثبات آنچه «فعالیت صلح‌آمیز هسته‌ای» می‌نامند، نهایت استفاده را ببرند. و گفتم شاید نفر بعدی، به این اندازه صلح‌جو نباشد!
امروز وقتی توییت دونالد ترامپ را دیدم، یادم افتاد آن توصیه را حتی در دومین دور انتخاب اوباما به ریاست‌جمهوری آمریکا در یک یادداشت تکرار کرده‌ام. سال ۲۰۱۲ نوشتم: «انتخاب مجدد اوباما، کار را برای (جمهوری‌اسلامی) ایران سخت‌تر می‌کند، نه آسان‌تر
آن یادداشت را در این لینک می‌توانید بخوانید:
http://babakdad.blogspot.fr/2012/11/blog-post_7.html

🔹با رفتن احمدی‌نژاد، حکومت برای بقای خود سر عقل آمد و اگرچه دیر، اما در واپسین فرصتها به توافق هسته‌ای دست یافت و از زیر فشارهای کمرشکن تحریم و سایه جنگ بیرون آمد. من از این زاویه که مردم توانستند نفسی بکشند، خشنود بودم ولی همچنان به پایان کار این حکومت با جهان بدبین بوده و هستم.
چنانکه می‌بینیم در ایران پسابرجام هم، هنوز «عقلانیت» در انزواست و حکومت را عربده‌جویانی اداره می‌کنند که‌ فقط رجزخوانی بلدند و قطعاً هنوز نفهمیده‌اند دنیا چه تکانی خورده است!
دوران مهربانی‌های اوباما، چیدن سفره هفت‌سین و پیامهای نوروزی و لهجه شیرین پارسی رییس‌جمهور ایالات متحده آمریکا تمام شد! حالا کسی روی کار آمده که آن مهربانی‌های اوباما را «بی‌حاصل» می‌داند و می‌گوید من آنطور نیستم!
حقیقت این است که‌ آقایان اوباما و جان کری تا روز آخر سعی کردند موانع اجرایی برجام را یک‌به‌یک رفع کنند، بانکها و سرمایه‌گذاران را به بازار ایران جلب کنند، موشک‌پرانی‌های ایران را با اغماض زیر سبیلی رد کنند. هرچند آن تحریم‌های غیر اتمی را طبق روال این ۳۷ سال و به سیاق دولتهای پیشین، تمدید کردند. اما در برجام تا توانستند معرفت و پایمردی نشان دادند. زیرا برجام برای دولت اوباما هم یک دستآورد مهم بود و باید از آن دفاع می‌کرد.
جمهوری‌اسلامی در عوض، به مناسبت و بی مناسبت از زبان رهبر معظم، همچنان بر طبل آمریکاستیزی کوفت و بارها نسبت عهدشکنی به آمریکا داد و فتیله سوءظن و بدگویی از آمریکا را حتی ذره‌ای هم کم نکرد. تا عاقبت ترامپ وارد کاخ سفید شد و در همین سه هفته نشان داد موضوع «مهار ایران» برای او حتی از مسئله اسرائیل هم مهمتر است!
امروز او در چندمین توییتی که درباره ایران نوشته، صراحتاً هشدار داده ایران دارد با آتش بازی می‌کند. دو هفته قبل هم درباره اقدام نظامی در هر جای لازم، نوشت: ما هرگز تهدید نمی‌کنیم، عمل می‌کنیم!
🔹حالا در آستانه سالگرد ۲۲ بهمن هستیم که از جمله سنت‌های آن «آمریکاستیزی» است! شعار مرگ بر … و آتش زدن پرچم آمریکا و…! فرق مراسم امسال، آن است که‌ در آمریکا کسی رئیس‌جمهور است که‌ به حد «افراطی» ناسیونالیست و میهن‌پرست است و آنقدر رفتارهای غیرقابل پیش‌بینی دارد که‌ اگر ببیند پرچم کشورش را می‌سوزانند، ممکن است واکنش تند و نامعقولی نشان دهد.
اینجا روی سخنم با آن دسته از مسئولان جمهوری اسلامی است که‌ به «مردم» هم فکر می‌کنند.
آقایان! دوران تازه را درک کنید. هشت سال قبل درباره آن مرد توصیه کردیم که قدرش را بدانید، شاید دیگر همچون اویی به این زودی‌ها بر سر کار نیاید! نشنیدید. و بهترین فرصتها را در دوران آقای اوباما به اسراف سوزاندید و از کف دادید. حالا بشنوید. حالا بیشتر از همیشه «احتیاط شرط عقل است»!
برای حفظ تمامیت ارضی کشور و حفظ جان این مردم مظلوم، عقلانیت به خرج دهید و در مراسم‌ ۲۲ بهمن‌تان به پرچم و «نماد ملی» آمریکا توهین نکنید. به شعار و رجزخوانی اگر بود، ۳۸ سال است گلو پاره کرده‌اید و نتیجه‌ای نگرفته‌اید. روی کمک رفیق شرقی‌تان هم حساب نکنید. روسیه آنقدرها مشکل دارد که‌ شما را به نصف «کریمه» می‌فروشد!
با جان ایرانیان و با خاک ایران بازی مرگ نکنید و در عرصه برخورد سخت ترامپ، بالاغیرتاً بگذارید ایران «نفر اول» نباشد!
من آنچه شرط بلاغ بود… بگذریم!
[بابک‌داد]
جمعه ۱۵ بهمن‌ماه ۹۵
پاریس
▪️در تلگرام همراه شوید.
 http://t.me/babakdad
پی‌نوشت: دیگران را به اقدامات نظامی احتمالی تحریک نکنید. کل توان مدیریت بحران نظام را در فاجعه عمدی «پلاسکو» دیدیم. نزدیک دو هفته طول کشید تا آواربرداری آن را انجام دهید. ناتوانی شما را در فاجعه پلاسکو فراموش نکرده‌ایم!
فیلم را برای دوستانی که احتمالاً تماشا نکرده‌اند، می‌گذارم. 

فیلم کوتاهی درباره شهروندان خبرنگار و خواص انفجاری و ویرانگر ترمایت:

۱۳۹۵ بهمن ۱۳, چهارشنبه

الهه‌ی «پاسخگو» باشید خانم!


مقدمه: در جریان انتخاب شهردار تهران در آغاز فعالیت دوره چهارم شورای شهر تهران روز ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ که «محسن هاشمی» و «محمدباقر قالیباف» کاندیدا بودند،  «تک‌رأی الهه راستگو» باعث شد تا تعادل آرای شورای شهر به نفع قالیباف عوض شود. در دور اول رأی‌گیری، راستگو رأی «ممتنع» به صندوق انداخته بود که دو نامزد مساوی شدند. وی در دور دوم رأی‌گیری به محمدباقر قالیباف رأی داد و این رأی، در شهردار شدن قالیباف «تعیین‌کننده» شد! (نقل از جراید و ویکی‌پدیا)

خانم الهه راستگو با لیست گروههای «اصلاح‌طلب» وارد شورای شهر تهران شد و همگی متعهد شده بودند به «تصمیمات جمعی» اصلاح‌طلبان پایبند بمانند. تصمیم اصلاح‌طلبان «تغییر قالیباف» از شهرداری بود.
من معتقدم که خانم راستگو از نظر فردی «حق» داشت به قالیباف یا هر کسی رأی بدهد، اما از نظر وجدانی و «وظیفه جمعی» چون قبلاً تعهد داده بود که‌ تابع تصمیم جمع باشد، تک‌روی کرد و مقصر است. او چند بار مصاحبه کرده بود که‌ به قالیباف رأی نخواهد داد. اما رأی داد! و قالیباف در یک رأی‌گیری سر به سر، فقط با «تک‌رأی تعیین‌کننده» خانم راستگو به شهرداری تهران رسید. خانم راستگو با آن رأی شریک همه اقدامات و مسئولیت‌های سردار شهردار شد. آخرین مسئولیت قالیباف، «فرماندهی میدان!» در بحران پلاسکو بود که‌ یک افتضاح و شکست کامل مدیریتی بود. سردار انفجار پلاسکو را ماله کشید و با اینکه صد در صد امکانات تهران بزرگ را در اختیار داشت، نتوانست نیروهای خود را از زیر آوار بیرون بکشد. و حالا خبر می‌‌رسد قطعات دو جنازه دیگر هم کشف شده که لابلای نخاله‌های ساختمانی در هرندی تخلیه شده‌اند! خانم راستگو شریک ناتوانی قالیباف است. تک‌رأی او این «سودا زده ریاست‌جمهوری» را بار دیگر به صندلی شهرداری تهران رساند.
اینجا کاری به لیست کسانی که «املاک نجومی» را با قیمت نزدیک به مفت از قالیباف «هبه» گرفتند، ندارم. به بهره‌هایی که خانم الهه راستگو از آن «تک رأی» بدست آورده هم کاری ندارم. حتی به «پشت کردن» او به گروهی که با نام و لیست آنها وارد شورا شده، کاری ندارم. تنها از خانم الهه راستگو می‌خواهم یک‌ بار صادقانه «پاسخگو» باشد و با وجدان خود و مردم صادق باشد. کار آسانی است اگر انسان به حرام‌خواری و سرکوب وجدان خویش عادت نکرده باشد!
خانم راستگو که فاجعه سوختن و سقوط آن دو خانم کارگر در ساختمان خیابان جمهوری در سال ۹۳ را به خاطر دارد. بگوید به عنوان عضو شورا چه اقدامی برای جلوگیری از تکرار چنان فاجعه‌ای کرد؟ از آن روز، چه قدمی برای تجهیز امکانات سازمان آتش‌نشانی برداشت؟ چند بار درباره خطاهای شهرداری تهران در حوادث متعدد شهری واکنش نشان داد؟ آیا ایشان خود را شریک مسئولیت‌های قالیباف در همه سوانح شهری این سالها و فاجعه تلخ پلاسکو نمی‌داند؟ آیا خود را بخاطر آن «تک‌رأی تعیین‌کننده» به کسی که نردبان شهرداری را برای رسیدن به مقام ریاست جمهوری تصاحب کرد و هیچگاه مسئولیت دهها مورد فجایع شهری را نپذیرفته، مقصر نمی‌داند؟
خانم راستگو! یک بار برای همیشه مانند نامتان راست و صادق باشید. آن بدنهای خاکسترشده شما را بخاطر بی‌مسئولیتی‌تان رها نخواهند کرد. اگر در مسیر آن تک‌رأی، به نعمت و موهبتی رسیده‌اید؛ بدانید این خوشبختی بی‌دوام است. وجدان شما حتی اگر فولادین باشد (که نیست)، در برابر نفرین آن قربانیان و بازماندگان (مانند اسکلت فولادی پلاسکو) دوام نمی‌آورد و زودتر از آنچه تصور کنید، ذوب می‌شود و بنیان روح و روانتان را فرو می‌ریزد.
اگر فرصت باقی است، حتی «لحظه‌ای» را برای جبران گذشته وا نگذارید و در تحقیق و تفحص «انفجار پلاسکو» سنگ نیاندازید و روی «حقایق آن» فاجعه خاک تکذیب و دروغ نپاشید.
زمان را برای برکناری و عزل شهردار بی‌کفایت تهران از دست ندهید؛ که زمان برای جبران آن «تک‌رأی ویرانگر» بدجور زود می‌گذرد. تعجیل کنید که به قول امام علی فرصت‌ها همچون ابرهای گذران، سریع می‌گذرند. و روز خسران و حسرت نزدیک است.
[بابک‌داد]
سه‌شنبه ۱۲ بهمن‌ماه ۹۵. پاریس
کانال تلگرام
ویدئوی برنامه صفحه آخر که ابعاد انفجار و ریزش مشکوک و مدیریت فاجعه‌بار آن بحران تلخ را بررسی کرده و در منظر قضاوت مردم قرار داده است.