۱۳۹۴ اردیبهشت ۴, جمعه

پورشه‌های «خشم»!


• «آینده» را همین امروز می‌توان دید! •
بعد از سانحه تصادف یک پورشه زرد‌رنگ که منجر به فوت هر دو سرنشین آن شد، صفحه اینستاگرام راننده پورشه مرحومه «پریوش اکبرزاده» مورد هجوم کامنت‌گذاران قرار گرفت. بر خلاف سنت ایرانیان که از بدگویی درباره درگذشتگان پرهیز دارند، بسیاری از این کامنت‌ها حاوی دشنام و فحاشی به این «دختر پولدار صاحب پورشه» است. گویا عده‌ای این دختر درگذشته را «نماد طبقه اشراف نوکیسه» قلمداد کرده‌ و با فحاشی به او، نفرت خود را از «دور دور کردن ماشین‌های لوکس بچه مایه‌دارها در خیابانها» به نمایش گذاشته‌اند و برخی حتی از مرگ این خانم اظهار خوشحالی می‌کنند!
این هجوم کامنت‌گذاران، نشانه صریح‌تری از این واقعیت است که جامعه ما به مرز یک انفجار اجتماعی رسیده است. شکاف طبقاتی و مالی شدیدی که در ایران امروز ایجاد شده و عده کمی را به پولهای کلان رسانده، اکثریت فقیر جامعه‌مان را به خشمی هولناک و ویرانگر مبتلا کرده که قطعا” به یک انفجار عظیم اجتماعی خواهد انجامید.
آنچه که باعث انقلاب سریع و فراگیر سال ۱۳۵۷ شد، همین شکاف طبقاتی و استیلای «اشراف کم‌تعداد» بر میلیونها نفر مردم فقیری بود که مثل امروزه مجبورند برای نان شب، «خون و اعضای بدن خود را بفروشند» و در این «دایره مینا» مانور تجملات اشراف نوکیسه را با ماشینهای آنچنانی ببینند و خون دل بخورند.
هیچکس با کسب ثروت (به شرط برابری امکانات برای همه) مخالف نیست. خشم مردم از نابرابری و تبعیض به سود یک طبقه‌ای خاص است که یک‌شبه ره صدساله می‌روند. آنچه که باعث انحطاط اخلاقی جامعه می‌شود که حتی بر مردگان اشراف هم رحم نکنند، به زودی مانند سال ۵۷ به یک انفجار عظیم اجتماعی منجر خواهد شد. بعد از آن سونامی بزرگ؛ معلوم نیست چه گردبادهای دیگری در راه است؟
برای همین است که می‌گویم می‌توان آینده را در آئینه همین اتفاقات روزانه (مانند همین هجوم‌های کامنتی) دید.
[بابک داد]

۱۳۹۴ فروردین ۲۸, جمعه

نفرت‌پراکنی و نژادپرستی، باعث «تجزیه» ایران می‌شود!


این دیگر وظیفه خودِ ماست؛
«مبارزه با نفرت‌پراکنی نژادی، مذهبی و قومی»
ایران کشوری است با تنوع قومی و زبانی و فرهنگی. بلای جان چنین کشوری، دامن زدن به نژادپرستی و نفرت‌پراکنی است. متأسفانه تریبون‌های رسمی در اختیار افرادی است که برخی از آنها بر اختلافات قومی می‌دمند و نمی‌دانند آتش این سخنان نفرت‌پراکنانه، دامان همانها را هم خواهد گرفت. (دلیلی ندارد برخی از ما مانند امام‌جمعه‌ اصفهان برای ابراز نفرت از عملکرد زشت پلیس عربستان، به نژاد اعراب توهین کنیم. مگر آن امام‌ جمعه نادان، «امام و پیشوای» ماست؟! که اگر بود هم با این سخنان زشت، دیگر قابل اقتدا نیست.)
ایران کشوری متعلق به همه اقوام و تمدنهای دیرین آذری‌، کرد، بلوچ و ترکمن و عرب و لر و فارس و مازنی و گیلکی و … است و هر که دلش برای ایران می‌تپد، نباید اجازه دهد راسیسم و نژادپرستی، تمامیت فرهنگی ایران را تهدید کند و کشورمان را به سمت تجزیه ببرد. این دیگر وظیفه ملی خود ماست که هرکجا دیدیم کسی به بهانه دفاع از ایران و اسلام دارد بر‌علیه اقوام و نژادها و ادیان، بی‌ادبی و جسارتی می‌کند، ما برای حفاظت از تمامیت فرهنگی ایران او را منزوی کنیم.
دفاع از رنگارنگی زیبا و تنوع نژادی و فرهنگی سرزمین ایران، کشورمان را از تجزیه نجات خواهد داد. تجزیه و فروپاشی فرهنگی ایران، فقط به سود غارتگران و چپاولگران این دیار است و دود آن به چشم همه ما می‌رود. مسیر برای من و شما خیلی مشخص است؛ با «نفرت پراکنی نژادی» مبارزه کنیم. و بی‌تفاوت نباشیم. ایران سرزمین همه ماست.
بابک‌ داد
فیسبوک همگانی

۱۳۹۴ فروردین ۲۷, پنجشنبه

تناقض‌هایی که توافق هسته‌ای را تهدید می‌کنند

فاکتورهای غیرقابل‌جمع!
«اوباما تسلیم کنگره شد!» این تیتر خبرگزاری آسوشیتدپرس است. با این حال قرار شده دخالت کنگره درباره توافق با ایران، به بعد از امضای توافق موکول شود و کنگره «درباره لغو و یا عدم لغو تحریم‌های آمریکا برعلیه ایران» اِعمال‌نظر و رأی‌گیری کند. (که کار را پیچیده‌تر خواهد کرد) و این موضوع «سنگ تازه‌ای» بر سر راه توافق هسته‌ای خواهد بود‌. علاوه بر این، مذاکرات در همین وضعیت فعلی هم دارای موارد متناقضی است که با همدیگر قابل‌جمع نیستند. امروز به چند مورد آنها اشاره می‌کنم:
۱- آقایان خامنه‌ای و روحانی می‌گویند: «باید بعد از امضای توافق در تیرماه آینده، همه تحریم‌ها به یکباره لغو شوند»
در مقابل آقای اوباما و سران ۱+۵ و فکت‌شیت منتشره غرب می‌گویند: «بعد از توافق، ابتدا باید تأسیسات اتمی ایران جمع‌آوری شوند، سپس تحریم‌ها به صورت مرحله‌ای و قدم‌به‌قدم لغو خواهند شد.»
۲- رهبر ایران آمریکا را همچنان دشمنی غیرقابل‌ اعتماد می‌داند که از پشت خنجر خواهد زد.
اوباما هم می‌گوید اساس توافق با ایران بر اساس «اعتماد به ایران» نیست، بلکه بر اساس «راستی‌آزمایی» است و با شدیدترین بازرسی‌ها و گام‌به‌گام پیش خواهد رفت.
۳- ایران بدنبال لغو یکباره «تمام تحریم‌ها» است. اما آمریکا تأکید دارد که این توافق، فقط مربوط به تحریم‌های مرتبط با فعالیت هسته‌ای (و آن هم به صورت مرحله‌ای) است.
از سوی دیگر، دو طرف درباره اینکه کدامیک باید «قدم اول» را بردارد، هنوز به درک واحدی نرسیده‌اند. فکت‌شیت غرب صراحت دارد بر اینکه قدم اول بر عهده ایران و برچیدن سانتریفیوژها و سایت‌ها است. و ایران متقابلا” می‌گوید لغو تحریم‌ها توسط آمریکا و ۱+۵ اولین قدم بعد از امضای توافق باید باشد.
۴- درباره پروتکل الحاقی، دولت ایران می‌گوید که آن را امضاء می‌کند، اما مقامات نظامی و سپاه می‌گویند زیر بار اصل اساسی این پروتکل یعنی «بازرسی سرزده از اماکن مشکوک به فعالیت هسته‌ای-نظامی» نمی‌روند.
۵- ثبات و دوام این توافق هم نامشخص است. جمهوریخواهان و مخالفان دولت اوباما تهدید کرده‌اند بعد از پایان دولت او، این توافق را «لغو» خواهند کرد. در ایران نیز دولت روحانی وضعیت به مراتب متزلزل‌تری در مقابل مخالفان فعلی خود و سپاه دارد و همین حالا هم از سوی تندروان حامی رهبری تحت‌فشار قرار دارد.
این موارد «غیرقابل جمع» متأسفانه افق روشنی از آینده این مذاکرات نفس‌گیر نشان نمی‌دهند. هرچند امید همه دلسوزان و خیرخواهان ملت ایران، گره‌گشایی از مشکلات این مردم مظلوم و رفع فشار تحریم‌ها از شانه ایرانیان است.
[بابک داد]

۱۳۹۴ فروردین ۲۰, پنجشنبه

مخافق!

در مجلس چهارم، شهر خوب بندرعباس یک نماینده داشت که از اول انقلاب در همه دوره‌ها از بندرعباس به مجلس راه یافته بود. نامش هم عباس عباسی بود و خودش را به مزاح اینطور معرفی می‌کرد: «العبد العاصی، عباس العباسی، نماینده بندر‌عباسی!»
هنر این نماینده (که چند سال قبل درگذشت) این بود که هر روز صدایش را از رادیو به گوش شنوندگان می‌رساند و اسم او به هر عنوان (مخالف و یا موافق هر طرح و لایحه و پیشنهاد و تذکر و سئوال) از تریبون مجلس ذکر می‌شد. خلاصه هر یک جلسه در میان، میکروفون او برای مخالفت یا موافقت باز می‌شد و عباس عباسی صدایش را روی امواج رادیو مجلس به سمع جهان میرساند! یک روز هم که غایب بود، آقای ناطق نمایندگان را به «حضرت عباس» قسم داد تا روی صندلی‌هایشان بنشینند. و به مزاح گفت: خواستم امروز بدون عباس و عباسی نمانیم، قسم‌تان دادم به حضرت عباس!
یک روز مصاحبه‌ای با او کردم و پرسیدم چطور از بین اینهمه نماینده، شما در مورد همه چیز موضع دارید و بلافاصله بعد از هر پیشنهادی که می‌شود، شما موفق می‌شوید میکروفون مجلس را تصاحب کنید؟ رندانه گفت: این از رموز کار ماست!
در جریان بررسی بودجه سالیانه که جلسات مجلس صبح و عصر برگزار می‌شدند، من یک روز تمام «میخ» این آقا شدم و چشم از او برنداشتم تا فهمیدم رمز کار او چیست که بعد از هر پیشنهاد، میکروفون به او می‌رسد. بعد هم مطلبی در همین مورد در روزنامه سلام نوشتم با تیتر «مخافق» که شهرت زیادی پیدا کرد. هنر عباس‌عباسی این بود که هنوز متن پیشنهاد تمام نشده بود، او فریاد بلند ولی مبهمی می‌زد و اسمش به عنوان اولین نفر ثبت می‌شد. بعد رئیس مجلس از او می‌پرسید: شما مخالف بودی یا موافق؟ و عباسی تازه انتخابش را میکرد و مثلا می‌گفت: مخالفم حاج آقا. سپس میکروفون او را روشن می‌کردند و او با اسم رمز «عباس» پنج دقیقه صحبت میکرد. وقتی با فریاد ثبت‌نام میکرد، هیچکس نمی‌شنید که او برای مخالفت ثبت‌نام کرده یا موافقت؟ مهم فریاد و ثبت‌نام بود. جهتش را خودش بعدتر انتخاب میکرد! یک روز نشستم و فریادش را چند بار از روی نوار کاست شنیدم. دیدم هنر او فریاد زدن کلمه گنگ و نامفهومی مثل «مخافق» بود، یا مهالف، محافق! یک نوایی از گلویش خارج میکرد که شبیه هر دو‌حالت بود! و بعد تا نوبتش برسد بالاخره انتخاب میکرد در مخالفت صحبت کند و یا در موافقت؟ برای او مهم این بود که پنج دقیقه نطق کند. شنیده بودم مردم بندرعباس هم از همین سادگی او رضایت دارند.
یک روز در اواخر کارم به او گفتم: بالاخره نگفتی با فیلم و سینما مخافقی یا موالف؟! خندید و گفت: البته که مواالفم!
مخافقم. مخافق! و رفت.
***
حالا رهبر فرزانه دچار سندروم بلاتکلیفی اتمی شده‌اند. یک روز متن وزیر خارجه را می‌خواند، موافق توافق می‌شود. فردا حسین شریعتمداری «فکت‌شیت» خودش را می‌آورد و نظر رهبری را بر میگرداند. شب فکت‌شیت آمریکا را میخواند و عصبانی است. اما صبح با عصبانیت اسرائیل از آمریکا، نظرش نسبت به مذاکرات مثبت می‌شود. صبح‌ موافق است و شب مخالف. و معلوم نیست تا چه زمانی می‌تواند مثل مرحوم عباس عباسی، موضع نامعلوم و مخافق خود را حفظ کند تا میکروفون را بدست بگیرد و مردم «حرف آخر» را از زبان کسی جز ولی امر مسلمین نشنوند.
مشکل اینجاست که تا این سه ماه به سرآید، هر روز یک فکت‌شیت تازه پیدا می‌شود که جلویش بگذارند. این روزها هم که آقایان اعصاب ندارند، تا تقی به توقی بخورد، فکت‌شیت آباء و اجداد طرف مقابل را می‌آورند جلوی چشم رهبری پهن می‌کنند. و از رهبر معظم، گفتن حرف آخر و یا همان «فصل‌الخطاب» طلب می‌کنند! امروز آقای خامنه‌ای به حرف آمد که: «هنوز که طوری نشده که از بنده می‌خواهند اعلام موضع کنم. من نه موافقم. نه مخالف!»
با این بلاتکلیفی رهبر مخافق، سه ماه پر از برخورد و حادثه در پیش داریم!
[بابک داد]