۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۵, دوشنبه

این غربت نفس‌گیر...

امروز از دو هفته هم می‌گذرد که قلبم بیمار است و بابت بررسی دقیق عروق و رگهای قلب و مغز بستری شدم. در آن میان به‌جز نگرانی‌های همیشگی پدرانه٬ گهگاهی اینترنت داشتم و می‌توانستم دور از چشم پرستار٬ یک سری بیایم فیسبوک و هم خبرخوانی اینترنتی کوتاهی بکنم. غیر از این٬ انصافا توان نوشتن همین چند‌جمله را هم نداشتم. وگرنه سرشارم از نوشتن و گفتن.
بعد از ورود به فرانسه در زمستان ۱۳۸۸ تاکنون٬ بیماری قند (دیابت‌م) باعث مشکلات قلبی و عروقی شد. شش بار آنژیوگرافی (برای گشودن رگهای بسته) شدم که در چهار مرتبه آن٬ پزشکان بلافاصله چند فروبستگی در رگهای اصلی یافتند که باید در آنها پنج استنت (فنر بازکننده رگهای قلب) کارگذاری می‌کردند.
ظاهرا کم‌کم مشکل رگها به نواحی خطرناکی مثل مغز می‌رسند که غالبا مرگبار است و منجر به سکته مغزی می‌شود. این مرتبه علائم بالینی اولیه‌ام چنان بوده که موجب نگرانی پزشکان از این زاویه شد. خوشبختانه با دوبار ام.آر.آی (سی‌تی‌اسکن) از مغزم٬ نگرانی پزشکان در این زمینه تا حدودی رفع شده. البته هنوز نظر قطعی را باید از زبان پزشک متخصص مغز و اعصاب بشنویم که منتظر آنم.
شاید این غربت نفس‌گیر و دوری فرساینده از سرزمینی که دوستش دارم دلیل افزایش این فشارها باشد.
در سالهای گذشته٬ چندبار فرصت‌های مناسب مهاجرت تحصیلی و امکان شغلی برای مهاجرت عادی از ایران داشتم که از آنها چشم پوشیده و ماندن در آن را ترجیح داده بودم. حالا این مهاجرت ناخواسته، شنیدن خبرهای ناگوار از ایران٬ احساس تلخ بی‌عملی و تحمل دشواری‌های غربت هم مزید علت‌ بیماری شده‌اند.
الان که کمی بهترم٬ لازم دیدم این خبر را برای مخاطبان این صفحه بگویم. انشاالله بعد از تکمیل درمان٬ با افتخار به نوشتن و فعالیت در فضای مجازی بر‌می‌گردم. [بابک داد]
توضیح: عکس متعلق به آغاز هفته قبل است٬ ساعتی قبل از سی‌تی‌اسکن مغز.

۹ نظر:

Unknown گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
آزاده گفت...

بهتر باشید

ناشناس گفت...

سرت را بالا بگیر و دوام بیار

modir گفت...

باآرزوی بهبودی شما . امید است سال های درازی شاهد نوشته های شما باشیم

modir گفت...

باآرزوی بهبودی شما . امید است سال های درازی شاهد نوشته های شما باشیم

sepidar irani گفت...

به امید بهبودی هر چه سریعتر شما

ناشناس گفت...

بابک دادرس دوستت داریم مواظب خودت باش جوان
مملکت به روزنامه نگارهایی تو نیاز دارد ما هم به تحلیل و نظراتت
۳۵ سال است که به برکت اسلام آخوندی وکم سوادی ملت شریف غربت و تنهاییی دست از سر ما ایرانیها برنمیدارد

Unknown گفت...

سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد ه ام و نه با تو دشمنی کرده ام. (ضحی 1-2) افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را که مرا به سخره گرفتی. (یس 30) و هیچ پیامی از پیام هایم به تو مرسید مگر از آن روی گردانیدی. (انعام 4) و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام (انبیا 87) و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان شدی که گمان توهم زده بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24) و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی­توانی از او پس بگیری (حج 73) پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند، و قلبت آمد توی گلویت و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی. ( احزاب 10) تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی، که من مهربان ترینم در بازگشتن. (توبه 118)- وقتی در تاریکی ها مرا بزاری خواندی که اگر تو را برهانم با من میمانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی. (انعام63-64) این عادت دیرینه­ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده­ای. (اسرا 83) آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3) غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است؟ (اعراف 59) پس کجا میروی؟ (تکویر 26) پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50) چه چیز جز بخشندگیم باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟ (انفطار 6) مرا به یاد می آوری؟ من همانم که بادها را میفرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود (روم 48) من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمیستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه میدهم. (انعام 60) من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت میدهم (قریش3 ) برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگه با هم باشیم (فجر 28-29) تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)

ناشناس گفت...

با سلام و آرزوی سلامتی
مگر غیر از این است که با کمی فاصله از زمین مرز ها ناپدید می شوند و زمینی زیبا پدیدار می شود ؟ که به راستی این فاصله ، فاصله از خود کوچک است و به سوی بزرگی . آدمی مگر در قفس مرز ها جای می شود ؟ به راستی که آسمان زیبا تر است . هر کجا باشی ، آسمان آبیست ، مردمانی زیبا ، درختان سبز و گل های رنگارنگ . انشاالله که با کمی برنامه ریزی و کمی برنامه های خود درمانی ، آرامش را حس خواهی کرد . خلبانی که آرامش نداشته باشد ، هواپیما را نمی تواند براند . همانا یاد خدا آرامش بخش دل هاست