۱۳۹۲ دی ۹, دوشنبه

دست و پا زدن حکومت در ۹ دی، "معنادار و اميدبخش" است! بابک داد


دشمن نادان هم نعمتي است.
داشتن "دشمن نادان"؛ نعمت است. خودشان كتاب 9 جلدي "دائره المعارف فتنه!" را منتشر کرده اند و عملا" ثابت كرده اند كه جنبش اعتراضي هنوز زنده و پوياست و آنقدر هم بزرگ و قدرتمند است كه بايد ابعاد آن را با يك "دائره المعارف" شناخت! فقط يك دشمن نادان مي تواند براي جنبشي كه مي گويد "مُرده است"، اينطور وسيع و رايگان تبليغات كند. كدام آتش سرد و جنبش خاموشي، نياز به اينهمه برنامه و مراسم دارد؟ فقط همين امروز، دو هزار برنامه حكومتي در سراسر كشور ترتيب داده اند تا نهم دي را گرامي بدارند.
دشمن نادان، نعمت است. سایت رسمی خامنه اي، تصويري از به اصطلاح "پوشه پرونده فتنه 88" منتشر کرده و به سبك فيلمفارسي هاي قديمي با "خط قرمز گل درشت!" روی آن نوشته: "نابــخشودنی!!" از حاميان رهبر مي پرسم: آيا احمدي نژاد محصول بصيرت رهبرتان نبود؟ آيا سخنان اخير رئيس ديوان عدالت اداري را نشنيده ايد كه از دروغگويي و فساد گسترده در دولت "مورد نظر رهبر" سخن گفته است؟ براي جانبداري رهبر از دولت دروغ و فساد، چه بهانه و توجيهي داريد؟
آيا نوع رهبري خامنه اي كه حكومت و كشور را به چنين ذلتي انداخته، "بخشودني" است؟! گيرم مردمي را كه شعارشان "دروغ ممنوع" بود و در كف خيابانها و كهريزك و زندانها مظلومانه كشتيد، مردمي "فتنه گر و نابخشودني" لقب بدهيد. با بي بصيرتي اين رهبر فرظانه(!) چه مي كنيد؟ رهبري كه دار و ندارش را در در نرد قمار احمدي نژاد به فنا داد و شريك دروغها و فساد و دزديهاي اوست و عاقبت هم آن جام زهري را نوشيد كه مي گفتيد تا پاي شهادت(!) هم به خفت نوشيدن آن تن نخواهد داد.
دشمن نادان، نعمت است. درباره تظاهرات حكومتي يا همان "حماسه 9 دي!" بقايي معاون احمدي نژاد پته آن حماسه(!) را روي آب انداخت و گفت كه دولت احمدي نژاد؛ كارمندان دولتي را با دستمزد و دادن هداياي تشويقي به خيابانها فرستاد تا آن تظاهرات را "مردمي" جلوه بدهند. اگر تظاهرات 9 دي جعلي نبود و اگر اكثريت مردم با نظام همراه هستند، چرا در 6 دي (عاشوراي 88) با ماشين پليس از روي مردم رد شديد؟ و چرا براي 25 بهمن به اين "فتنه گران محدود!" اجازه تظاهرات نداديد تا تعداد اندكشان فاش شود؟ و چرا از دو روز قبل از 25 بهمن، حكومت نظامي برپا كرديد؟ چرا بعد از 4 سال، هنوز هم "كابوس سبز" مي بينيد و با "منطق پشكلي" و با دهانهايي كف كرده و عصباني حرف مي زنيد و خط و نشانهاي تكراري مي كشيد؟ اينها آيا چيزي به جز زنده بودن آتش اعتراضاتي است كه مي دانيد با كمترين جرقه اي، فراگير خواهند شد؟
خداي را سپاس مي گوييم كه دشمنان اين مردم ستمديده و اين خاك سوخته را از "احمق ها" قرار داده است. احمق هايي كه خودشان "هيزم جهنم خود" هستند. حتي يك دشمن احمق هم، سرمايه بزرگي است كه در روزهاي سخت، ما را به پيروزي دلگرم و اميدوارتر مي كند. اينها كه يك قبيله اند؛ شبيه "انبار هيزم" براي هزار شب سرد نااميدي كفايت مي كنند. اما سوگند به زمان، كه "صبح اميد" زودتر از اين فرا خواهد رسيد.
عباپوشان لات!
اگر "دوست دانا" نداريد و يا چنانچه دانايان جامعه اسير و دربند و گرفتارند، آرزو كنيد "دشمن نادان" نصيبتان شود! داشتن "دشمن نادان"، نعمت است. دشمن نادان، حتي اگر "آيت الله!" هم باشد باز هم با منطق «عباپوشان لات» سخن مي گويد و آبروي خودش و حكومتش را مي برد. چنين دشمناني يا مثل آيت الله سعيدي منطق "پشكلي و شتري" دارند و يا مثل آيت الله علم الهدي مردم معترض را "بزغاله و گوساله" مي نامند. و يا مانند حجت الاسلام طائب مي گويند در عاشوراي 88، معترضان بين مردم آبجوي صلواتي!! توزيع مي كردند! خدايي داشتن چنين دشمنان ناداني، نعمت نيست؟
دشمن نادان، نعمت است. يك «عباپوش لات» (به اسم شاگرد مصباح!) گفته حاضر است خودش موسوي و كروبي را اعدام كند! اين بيچاره "اسم" هم دارد؛ اما سي سال است به عنوان "شاگرد مصباح" مشهور شده و اسم خودش از يادها رفته است! او براي اينكه با اسم خودش صدايش كنند، هزار پاچه گرفته و حتي حاضر است روي پشگل شتران عايشه، لِزگي برقصد! ولي بيچاره حتي اگر اورانيوم 90درصدي هم در آشپزخانه اش توليد كند، باز هم لقبش "شاگرد مصباح يزدي" است. قاسم روانبخش تنها يك چاره دارد و آن اينكه با همين لات بازيها سري توي سرها درآورد. وگرنه "رهبر مصباح" هم سايز گفتن اين حرفها نيست. چه رسد به "شاگرد مصباح"!
آيت الله سعيدي «نماينده رهبر در سپاه»، رنگ سبز جنبش اعتراضي مردم را به "رنگ سبز پشكل شتران عايشه در جنگ جمل" تشبيه كرده و آب هم از دك و دهانش راه افتاده! انگار خودش رنگ و طعم آن را مزه كرده باشد! سعيدي نمي فهمد كه با اين منطق(!)، رنگ "سبز لجني" يونيفورم سرداران قاچاقچي سپاه، رنگ «تيره تر» از همان چيز شتران(!) است! و رنگ «قهوه اي» عباي رهبر معظم و آخوندهاي حكومتي هم شبيه...! بماند. [لينك]
بماند كه اگر بنا بر اينجور تشبيهات باشد، آقاي خامنه اي شبيه ترين فرد به "عبيدالله بن زياد" فرمانده قتلگاه كربلاست. ما از داشتن اين دشمنان نادان خوشحاليم. دشمن نادان، با بي بصيرتي و "منطق شتري پشكلي و بزغاله اي"، و با دستان و زبان و منطق ابلهانه خودش، به قهقراي هلاكت و نابودي مي رود. در اين ترديد نكنيد.
نهم دی "روز امیدبخشی" است!
برگزاری مراسم حکومتی 9 دی، هزار نکته امیدبخش و معنادار برای ما دارد. یکی؛ تماشای دست و پا زدن ذلیلانه یک حکومت جائر و ستمکار است که از هیچ جنایتی برای بقای خود دریغ نکرد؛ ولی هنوز هم کابوس فروپاشی می بیند! و برای آب ریختن بر این کابوس آتشین، هر ساله مراسم فرمایشی برگزار می کند.
با تمام اينها یک «ملت بی شمار»، شاهدان همیشگی حقارت و انزوا و خلوت "لشگریان بی سردار و بی سرباز 9 دی" هستند. چه چیز بالاتر از این که هر سال، با تکرار این مراسم فرمایشی، بر انزوا و فلاکت استبداد دینی شان مُهر تأیید می زنند؟ چنانچه بالاتر هم ذكر شد، امسال سازمان تبليغات اسلامي اعلام كرده دو هزار مراسم در سراسر كشور براي گراميداشت نهم دي برپا مي كند! اينها نشان چيست؟
نهم دی؛ سالروز شادمانی و پایکوبی لشگر شياطيني است که نعره کشان، از روی خون بیگناهانی عبور کردند که در عاشورای 88 زیر چرخ ماشین های پلیس له شده بودند. آنها در نهم دی هر سال، یاد قربانیان و مظلومان جنایات 88 را در خاطر فراموشکار برخی از ما زنده می کنند و بر ما نهیب می زنند تا فریب بازیهایشان را نخوریم و حقیقت را از یاد نبریم. چه لطفی از این بالاتر؟
نهم دی؛ نشان داد این حکومت به پشتوانه "پول و ساندیس و اضافه حقوق و کارکنان دولتی" در نهایت می تواند یک میدان را برای ساعتی تسخیر کند. چه امیدی از این بیشتر، که دشمن خودش، فلاکتش را جار می زند؟ چه دستآوردی بالاتر از اینکه به یادمان می آورند؛ عربده کشی شان در نهم دی، از سر وحشت از اعتراضات میلیونی مردم معترض و مخالف در سال 88 است، نه از سر اقتدار حکومت موریانه زده شان. آنها دیگر با چه زبانی و چگونه ثابت کنند که قدرت و پتانسيل اعتراضي مردم، خوابشان را آشفته کرده است؟
ما نهم دی، و به قول زنداني مقاوم ابولفضل قدياني "روز نکبت استبداد دینی" را از خاطرمان پاک نخواهیم کرد. روز اوج درماندگی حکومتی که با تجاوز در زندانها و له کردن و کشتار مردم در روز عاشورا برای بقای خود زمان خرید، اما ماندگار نخواهد بود. حکومتی که به بی آبروترین و شکننده ترین و منزوی ترین حکومت اسلامی(!) در سراسر دنیا و در ميان کشورهای مسلمان شهره شده است. هرچه عربده شان در "نهم دی" بلندتر شود، نشان از این واقعيت دارد که به "فروپاشی حتمی" حکومتشان باور بیشتری پیدا کرده اند. و چه امیدی از این بالاتر؟
ما با امیدواری و اشتیاق، به تماشای "رقص نابودی" آنها نشسته ایم تا روزی که از پای در آیند و فرو افتند. آنها نمی دانند که شنیدن این نعره های وحشت و ترس شان در روزهایی مثل نهم دی، چه اندازه لذتبخش و شنیدنی و امیدبخش است.
اين يادداشت در سايت گويا

۱۳۹۲ آذر ۲۸, پنجشنبه

سفر استاد مشايخي براي دلجويي از مسي؛ مُسكن موقت با احتمالات نگران كننده!

ده روز قبل، در اوج "فحش باران ليونل مسي" بازيكن مشهور تيم ملي فوتبال آرژانتين توسط كاربران ايراني، در يادداشتي نوشتم كه اين دريده نويسي و هتاكي هماهنگ، يك "حركت هدايت شده" است كه البته عده زيادي از مردم ناآگاه و خسته و خشمگين هم به آن پيوسته اند و شايد زمينه سازي براي مسدود كردن فيسبوك در ايران باشد. ابتدا آن تحليل درباره حمله همآهنگ به فيسبوك مسي و خانم فرناندا ليما (مجري قرعه كشي جام جهاني 2014) را بخوانيد تا بعد از آن به اشكالات و ايرادهاي سفر استاد جمشيد مشايخي براي دلجويي از مسي بپردازم كه قرار است با حمايت باشگاه استقلال انجام شود. 
زامبي ها براي "زمينه سازي" مي آيند!
تندروها و طالبان وطني هركجا را كه نتوانند با روشهاي قانوني فتح كنند، به گند مي كشند! يعني آنقدر سطحش را پايين مي آورند و آن را بي ارزش مي كنند؛ تا كسي غير از خودشان در صحنه باقي نماند. سپس آن را مصادره، توقيف يا تعطيل مي كنند!
در عرصه اجتماعي، مي بينيم كه اين كار را با دستكاري دموكراسي و رأي مردم و "تقلب ديني مشروع!" در انتخابات انجام داده اند. يك نمونه از دهها كاري كه با روان مردم مي كنند، اين است كه براي كنترل انتخابات، تعدادي افراد با شكل و شمايل خاص(!) را براي نامزدي رياست جمهوري و مجلس به صحنه مي آورند و فيلم و عكس آنها را هم منتشر مي كنند. در انتخابات اخير هم عده اي افراد نامتعادل و مضحك را با "كلاه مخملي" و "دمپايي" به وزارت كشور فرستادند تا "نامزد رياست جمهوري!" شوند. نتيجه اش "ترس مردم" از اين آدمهاي عجيب و غريب است و اينكه از "ردصلاحيتهاي انتخاباتي" دفاع كنند! خبرها و مصاحبه هاي خنده دار برخي از اين نامزدهاي عجيب به راحتي توانسته زمينه اي بسازد تا خود مردم؛ خواستار دخالت نهادهاي حكومتي بشوند. با اين بازي رواني و هدايت شده، مردم با جان و دل "ردصلاحيت" و "نظارت استصوابي شوراي نگهبان" را مي پذيرند! حالا دست و بال حكومت بازتر مي شود تا با آسايش خيال، به "بهانه" ردصلاحيت اين افراد بي صلاحيت و كلاه مخملي هاي نمايشي، ساير "نامزدهاي مستقل تر" و "منتقدان جدي تر" را هم از گردونه انتخابات حذف كند! بدين ترتيب صداي اعتراض برحق ردصلاحيت شدگاني كه صلاحيت قانوني را براي نامزدي دارند، توسط مردم شنيده نمي شود. مي بينيد؟ آنها شيطان را درس مي دهند.
طراحان بازيهاي رواني و امنيتي، بهترين دستآوردهاي بشري قرن 21 را ابتدا به باتلاقهاي كثيف و متعفني تبديل مي كنند تا بتوانند براي محدوديت و سانسورشان، زمينه و بستر لازم را فراهم نمايند و خود مردم هم پشتيبان سانسور و محدوديت  شوند! اكنون نوبت "تحريك مردم" براي مسدود كردن اينترنت، فيسبوك و شبكه هاي اجتماعي رسيده است!
آنها با بودجه هاي نجومي و صدها هزار اكانت جعلي، در اينترنت و شبكه هاي اجتماعي نفوذ كرده اند تا با آلوده كردن اينترنت، ترويج هدفمند ابتذال و فحاشي و زشتي، مردم آگاه و اهل انديشه را از حضور در اين شبكه ها دلسرد و نااميد كنند. و كاررا به جايي مي رسانند كه خود خانواده ها، خواستار دخالت حكومت در اين عرصه شوند تا اين دريچه را به روي جوانان ببندند! اين كار را  انجام مي دهند. و آنقدر پيش مي روند كه خود خانواده ها، فيسبوك را محيطي آلوده و ناامن بدانند و از مسدود كردن فيسبوك توسط حكومت حتي استقبال(!) هم بكنند. بلافاصله و همزمان با اين بازي رواني، مقامات حكومتي فيسبوك را «دشمن جامعه» مي نامند و از مسدود كردن آن سخن مي گويند. بدين ترتيب "پازل" تكميل مي شود!
يادمان باشد كه حكومت براي بقاي خود بودجه هاي ميلياردي دارد و موج فحاشي سازمان يافته در فيسبوك ليونل مسي و فحاشي و تهديد به تجاوز خانم فرناندا ليما، فقط بخشي از اين بازيهاي رواني و طراحي شده است كه يك عده از مردم و كاربران بيخبر هم به آن مي پيوندند.
برخي نشريات جهان با نقل خبر اين فحاشي ملخ وار كابران ايراني، تمام ايرانيان را با اين هتاكان جمع بستند و اين رخداد را به حساب ايرانيان نوشتند. شايد با همين بهانه ها، نظام هم راحت تر بتواند "مسدوديت فيسبوك" را عملي كند! آن هم به بهانه: "حفظ بهداشت اخلاقي جامعه اسلامي!"
به نظرم لازم است«خانه تكاني اينترنتي» را جدي بگيريم و نگذاريم اين دريچه را هم به ابتذال بكشند. براي پاكسازي سرزمين مجازي از آلودگي ها، بياييد اندكي "وقت" بگذاريم. وگرنه رغبتي براي حضور در اين فضاي آلوده باقي نمي ماند و "فيسبوك فارسي" هم به دست زامبي ها فتح و سپس مسدود خواهد شد!
 
دوم: ايرادهاي سفر جمشيد مشايخي براي دلجويي از مسي!
هفته قبل استاد پيشكسوت سينما و نمايش ايران آقاي جمشيد مشايخي در برنامه نود گفت: "آنهايي كه به آقاي مسي دشنام دادند ايراني نيستند و من كتف مردانه مسي را مي بوسم." كمي بعد باشگاه استقلال اعلام كرد هزينه سفر آقاي مشايخي به آرژانتين را متقبل شده است و ايشان براي دلجويي از آقاي مسي عازم آرژانتين مي شود. من ضمن اينكه نگرانم كه احترام و حرمت اين استاد هنر ايران هم در اين مسير قرباني شود، ايرادهاي مسافرت استاد مشایخی و "دلجویی از لیونل مسی" را بر مي شمارم و اميدوارم موجب شود ايشان در تصميم خود تجديدنظر كنند:
اول: توجیه «فقر فرهنگی» کامنت نویسان فحاش، با گفتن این «دروغ بزرگ» که آنها ایرانی نیستند، توجيه پذيرفتني و جالبي نيست! بدون تردید آن هزاران نفر لااقل به اعتبار شناسنامه شان «ایرانی» هستند و نمي توان همه آنان را جزو ارتش سايبري حكومت و يا غير ايراني دانست. البته باورم اين است كه خيلي از اين كاربران ايراني، در یک "تله گذاری سایبری" دچار هيجاني كاذب شدند و به صفحات فیسبوک آقاي مسی و خانم لیما "هدایت" شدند. پس مخفی کردن این حقیقت که بخش عمده کامنتها توسط لشگر سایبری نوشته و كاربران ايراني توسط "ليدرهاي نامحسوس!" هدایت شده اند؛ یعنی کتمان حقیقت! و پنهان سازي حقيقت، دست کمی از دروغگویی ندارد. به نظرم اینگونه دلجویی، كه بابت آن بايد روي واقعيتهاي اخلاقي جامعه خود خاك بپاشيم، اصلا" زیبنده نیست. و كار را خراب تر مي كند.
دوم: طبق اعلام سايت استقلال و خبرگزاريها، قرار است استاد مشايخي با حمایت مالي مديريت باشگاه استقلال به این سفر بروند. اين درست است كه خیلی از مردم و من و شما، بزرگان و استادان هنر مانند آقای مشایخی را نماینده معنوي ایرانیان می دانیم؛ اما ورود ايشان از اين زاويه هم نگران كننده است. تصور كنيد همان لشگریان دشنامگو، باز هم یورش بياورند و آقاي مشایخی را «نماینده یک باشگاه!» (و نه نماينده مردم ایران) بنامند. آن وقت چه؟ اگر به همین بهانه، و یا به بهانه "کُری خواني سرخ و آبی"، باز هم عده اي به فيسبوك مسي هجوم ببرند و به دریده نویسی بر علیه مسی و حتی هتك حرمت استاد مشایخی بپردازند؛ آیا وضع بدتر از حالا نمی شود؟
سوم: مطمئنا" این «بحران دشنامهای فیسبوکی» حتی تا بعد از جام جهانی 2014 هم ادامه خواهد یافت. آیا می توان برای دلجویی از قربانيان بعدی، باز هم دهها سفیر دوستی و دلجويي به سراغ تیمهای ملی و بازیکنان آنها فرستاد؟ و یا اینکه مجبور می شویم این کار را هم بخاطر مشکلات اجرایی اش، نیمه کاره رها کنیم و این بار، اتهام "تبعیض" بین "مسی مشهور" با بازیکنان و تیمهای عادی را هم به عنوان خصیصه اخلاقي دیگر ما ایرانیان به نمایش بگذاریم؟!
چهارم: دلجویی استاد مشایخی از مسی، فقط یک "مُسکن موقتی" است و این مشكل فرهنگی و بداخلاقي هاي برخی از کاربران و البته "تله گذاری ارتش سایبری" به زودی و از یک جای دیگر سر باز خواهد کرد. به همين خاطر واجب است كه "هدف اصلی" همه دلسوزان ایران، ترمیم زیربنای اخلاقی جامعه مان باشد. جامعه ای که آنقدر دچار "کم خونی فرهنگی" شده که با هر ویروس كوچكي، بیمار و عفونت زده می شود و زشتی های خود را بیرون می ریزد.
پنجم: نویسندگان و روشنگران و نخبگان و خود مردم؛ ضرورت است كه به عنوان ديده بانان جامعه دائم مراقب باشند و بی‌خبران و ناآگاهان را نسبت به انواع "تله گذاریهای روانی و حکومتی" هوشیار سازند. تا مبادا خشم فروخورده این مردم مظلوم از فقر و مشكلات ديگرشان، «ناخواسته» تبديل بشود به ابزار مورد نیاز "لشگریان تاریکی" و هر بار يك بحران تازه مانند هجوم زشت و عبارات زننده به صفحه خانم ليما و آقاي مسي و سايرين را رقم بزند. يادمان باشد مسئولان نظام، دلسوزي زيادي درباره آبروي ايران و ايرانيان ندارند و بيشتر خودشان را وامدار "اسلام" مي دانند تا "ايران". و باز هم يادمان باشد كه بسياري از مردم ما، متأسفانه چوب ناآگاهي خويش و سوء استفاده حاكمان را خورده و مي خورند.
دشوار است آگاهی رسانی و درمان کمبودهای فرهنگی و اخلاقی یک جامعه، كه اسير هزاران بلا و مصيبت و فقر و فلاكت است. اما «مُسكن هاي موقتي» اثري كوتاه دارند و ما به جز درمان اين ناهنجاريها و مراقبه و هشياري دائمی، هيچ چاره ديگری نداریم. داریم؟!
فيسبوك همگاني بابك داد