۱۳۹۱ تیر ۲۷, سه‌شنبه

حتي وقت نداد پلك بزند! [جزئيات اجراي تلويزيوني «آقاي مرگ»]


اين بار «مرگ» براي نمايش قدرت و شوكتش، در مقابل دوربين زنده تلويزيوني ظاهر شد تا نمايشي بهت آور از فرود صاعقه وارش اجرا كند. مرگ چنان سريع نازل شد كه حتي فرصت «سوئيچ كردن صحنه» را به كارگردان تلويزيوني نداد و در مقابل چشمان حيرت زده دوربين و بينندگان، آخرين تلاش نافرجام يك تحليلگر سياسي را براي رهايي از سنگيني ناگهاني پلكهايش به تصوير كشيد. مرگ حتي مهلت نداد يك پلك اضافه هم بزند!
عادل الجوجري تحليلگر 56 ساله در حال گفتگوي زنده با شبكه تلويزيوني الحدث (رويداد) بود كه براي لحظه اي سكوت كرد. او داشت با حرارت از سياستهاي "بشار اسد" رئيس جمهوري سوريه كه تاكنون هزاران نفر از مردم معترض را به كام مرگ فرستاده، حمايت مي كرد. ناگهان مكثي كرد. به نظر مي رسد كه در پيشاني اش احساس كرختي كرد و پلكهايش سنگين شدند. پلك چشمانش را كمي ماليد. سپس سرش را به روي ميز گذاشت و بلافاصله جان به جان آفرين تسليم كرد.    
آقاي الجوجرى در حوادث خونين سوريه، از حزب بعث و رهبرش بشار اسد حمايت مي كرد و اعتقاد داشت که "دمشق سنگر مقاومت است". گفته مي شود كه او چشم به روي كشتار هزاران زن و كودك و مرد غيرنظامي بسته بود و باور نداشت كه در زمان واقعه، پلكهايش حتي براي لحظه اي او را همراهي نخواهند كرد! در تصاويري كه از فيلم وفات او پشت هم كرده ام، مي توانيد فرود صاعقه مرگ را در لحظه وقوعش ببينيد و عجز آدمي را در برابر اتفاق ناگهاني مرگ مشاهده كنيد. همچنين فيلم اين رخداد را مي توانيد دراينجا مشاهده كنيد.
براستي آيا عبرت مي گيريم؟ آيا حقيقتا" باور داريم كه فرصتها همچون ابرهاي گذران از فراز ما عبور مي كنند و ناگهان به صفحه آخر كتاب زندگي مي رسيم؟ آيا قدر فرصتهاي زندگي را مي دانيم؟ چقدر به مسئوليت خود به عنوان يك انسان، براي گفتن حقيقت عمل كرده ايم؟ چقدر مطمئنيم كه در زمان مرگ، بدهكاري كمتري به راستي و حقانيت داريم؟ روي سخنم به خصوص با كساني است كه به رغم ستمها، فسادها و جنايتهايي كه ديده و شنيده اند، هنوز هم از همراهي و حمايت و همكاري با حكومت جائر و ظالم دست نكشيده اند. كساني كه به بهانه تأمين معاش، به عمله ظلم تبديل شده اند. كساني كه چشم بر روي حق كشي ها و ستمها بسته اند. و يا آنها را توجيه مي كنند. آيا سرنوشت رقت انگيز اين فرد، شما را در انديشه فرو نمي برد؟ اندكي بيانديشيم. دير يا زود «مرگ» همگي ما را در آغوش خواهد گرفت. عده اي را همچون صاعقه مي سوزاند و بر عده اي هم مانند باراني ملايم خواهد باريد.
اي كاش زماني كه مرگ ما را لمس مي كند، در برابر حق ستمديدگان، آه داغداران و خون قربانيان و بيگناهان «سرشكسته» نباشيم و با باراني ملايم، به درياي ابدي آرامش بپيونديم.  

۵ نظر:

احسان گفت...

به امید پیروزی مردم ایران و آزادی سرزمین ایران.

ناشناس گفت...

چون می دانست دارد حتی به خود هم دروغ می گوید. می دانست که سنگینی جنایت بشار اسد بر روی شونه ها و مغز او هم سنگینی می کند به سنگینی میلیون ها بتونی که بر سر کسی بگذارند. شاید هم به اجبار باید حرفهایی را می زد که از توانش خارج بود .... خدا می داند!

ناشناس گفت...

آفرین
ازینکه خدا را همیشه به یاد می آورید و به او توکل می کنید به خود ببالید.
حتما خدایی که انقدر به او توکل می کنید در ان سفر های چنان سخت و ترسناکی همراه شما و خوانواده تان بوده است.
آرزو می کنم در غربت و سختی خدا همراهتان باشد.

ناشناس گفت...

لطفا وقتی را که در صفحه ی فیس بوکتان می گذرانید به این صفحه اختصاص دهید.بیشتر مطلب ،خاطره ،داستان بنویسید.در نوشتن بی نظیرید.اگر امکان دارد برای خوانندگانتان هم امکانی فراهم آورید تا بتوانند نوشته هایشان را در وبلاگ شما انعکاس دهند.

ناشناس گفت...

بااحترام
لینک "اعلام خبر مرگ گزارش گر سوری"
را برایتان فرستادم.برای دوستانی که صحت و سقم ان را جویا بودند.