۱۳۹۰ مرداد ۷, جمعه

به ياد سيف الله داد؛ برادر سبزانديشم...

سحرگاه دو سال قبل، من در خانه اي در حومه چابكسر پنهان بودم كه خبر مرگ برادرم را گرفتم. سيف الله داد، كارگردان و نويسنده اي كه اهالي سينما او را به خاطر مديريت موفقش در دوران اصلاحات دوست داشتند و براي من، بيش از اينها يك برادر و پاره تن و تكيه گاهي بزرگ بود، به ناگهان در پنجاه و چهار سالگي درگذشت. در يك مان، هر دوي ما به هجرتي اجباري رفته بوديم. او به خانه اي ابدي هجرت كرد، و من به مسير خانه به دوشي و آوارگي تا خبررسان بخشي از مردم باشم. بعد ا هجرت او، چندوقت ديگر در ايران ماندم و بعد از اين سرزمين غريب سر در آوردم. نصيب هر دوي ما، هجرت بود در آن تابستان سال 1388.
امروز دو سال از آن روز مي گذرد. روز تلخي كه حتي نتوانستم در مراسم تشييع برادرم حاضر شوم. سيف الله عزيزم كه «حق طلبي در هر وضعيت» را به من آموخت، امروز دقيقا" دو سال است در خانه ابدي خود خفته است. و برادرش در مهاجرتي تلخ و دور از سرزمين مادري، و در حالي كه هنوز هم خانه به دوش است ؛ هنوز در رؤياي آزادي ايران از استبداد است. خدا اين برادر كوچكتر را نبخشد اگر رؤيايش، غير از اين بوده و غير از اين باشد. رؤياي براندازي استبدادي كه هر روز از مردم ما قرباني گرفته و مي گيرد.
برايم خيلي تلخ است كه به خاطر دشواري اين روزها كه بدنبال اجاره يك خانه كوچك هستم، يكهو به ياد بياورم سالروز هجرت زودهنگام برادرم را... و ناگزير شوم اين عكس و يادبود كوچك را به دوستان و مخاطبان خوبم هديه كنم و باز دوباره به سمت حل مشكلاتم برگردم و مدتي از مخاطبان خوبم دور بمانم.
دشوار است به ياد آوردن اين دو سالي كه از حق طلبي يك ملت صبور گذشته است و چاره اي نيست جز اينكه همچنان تلاش كنيم تا به نتيجه مطلوب برسيم. كسي گلايه اي ندارد؛ اين بي خانماني تلخ را با ياد آنهايي كه جان بر سر «آزادگي» گذاشتند؛ مي توان و بايد كه از سر گذراند. همه ما بدهكاريم به اين حركت بزرگ به سوي رهايي و آزادي، كه به زودي به ثمر خواهد نشست.
در اين بامدادان جمعه، در دومين سالمرگ برادرم سيف الله داد،از دوستانم نيايشي و فاتحه اي براي روح مهربان او تقاضا مي كنم. و براي خود نيز، دعاي خيري از دوستداران طلب مي كنم تا به لطف دعاي شما، و به محض رفع مشكلات، باز بتوانم به جمع شما برگردم. پس اين دو برادر به هجرت رفته را، با دل پاكتان دعا كنيد. بعد از چند روز اين روزنوشته ها را از سر خواهم گرفت. به لطف خدا و با دعاي شما.
ارادتمند همگي؛ بابك داد

۱۳۹۰ تیر ۲۴, جمعه

ولي فقيه «امام معصوم» شد/ امام زمان را هم «منتظر خدمت» كردند!


در آستانه نيمه شعبان، سالروز ولادت امام غايب شيعيان، يك «شيخ حكومتي» سخناني گفته كه جاي تأمل دارد. احتمالا" شما هم حوصله بررسي سخنان شيوخ حكومتي و دين فروشان را نداريد، و ميل نداريد درباره سخنان مبالغه آميز اين «خوارج زمانه» درباره «اصل انحرافي ولايت مطلقه فقيه» چيزي بخوانيد. ولي چاره اي نيست. براي آگاهي دادن به آن بخشي از مردم كه بين اعتقادات ديني شان با «اصل انحرافي ولايت فقيه» هنوز تمايز و تفاوتي نمي گذارند، لازم است درباره سخنان آيت الله محمد يزدي بحث كوتاهي بكنيم. شايد با مطالعه اين مطلب، هر كدام از ما بتوانيم با كساني كه حداقل به اسلام و امام زمان اعتقاد و ايماني دارند، بحثي بكنيم تا باور كنند چرا «جريان انحرافي ولايت مطلقه فقيه» مسئول اصلي بي ايماني مردم است؟ و بدانند چرا نظريه «ولايت فقيه» مهمترين عامل گسترش بي ديني در ميان جوانان پاك امروزي است؟ من البته نه مسئول دفاع از دين و نه كارشناس اين حوزه هستم و نه چنين قصدي دارم. اما از ديدگاه عمومي، نظرم را در قالب چند سئوال ساده عرضه مي كنم.
«شيخ محمد يزدي» امام جمعه سابق تهران و عضو شوراي نگهبان سه ويژگي بارز داشت و دارد؛ اول بي سوادي ديني و بي تقوايي آشكارش كه توي ذوق مي زند. دوم سرسپردگي اش به صاحبان قدرت و ثروت و سوم عصبانيت شديدش! در زمان ايراد خطبه هاي نماز جمعه، او با عصبانيت شديد و دهاني كف آلود سخنراني مي كرد و هنوز هم اينجا و آنجا از فرط عصبانيت، آنقدر فرياد مي كشد كه كف بالا مي آورد. شيخ محمد يزدي (كه اهل يزد هم نيست) هنوز هم اين سه ويژگي را دارد؛ به علاوه اينكه همچنان از مواهب زندگي مرفه و ثروتها و مالكيت معادنش محروم نشده است.
دو روز مانده به نيمه شعبان، شيخ محمد يزدي چنان در مسير تملق گويي از رهبر «بابصيرت!» از ساير آخوندهاي حكومتي سبقت گرفته كه جاي تأمل جدي دارد. او در سخناني بي سابقه، آقاي خامنه اي را در جايگاه «امام معصوم» نشانده كه هرگز اشتباهي نكرده است. آقاي يزدي محكم كاري را كامل كرده و بر خلاف آنچه حكومت تاكنون تبليغ مي كرد كه آقاي خامنه اي از سوي نمايندگان مردم در مجلس خبرگان انتخاب(!) شده است و مقامي انتخابي است، مي گويد:«آقاي خامنه اي توسط شخص امام زمان انتخاب شده است.» آقاي يزدي سپس در سخنانش، حتي براي امام زمان وظيفه تعيين مي كند كه در مواقع خاص «بايد لطف امامتي و ارشادي» خود را به خامنه اي انجام بدهد!
آیت‌الله یزدی گفته است:{رهبر معظم انقلاب، کشور را از بحران‌های مختلف عبور دادند و مدیریت بحران ایشان چه در فتنه 88 و چه مسائل انحرافی بی‌نظیر بود. نزدیکان مقام معظم رهبری در این‌باره مطالبی را می‌دانند که بسیاری از عامه مردم نمی‌دانند. ادله‌ای که دلالت بر ولایت فقیه دلالت می‌کند، ادله اطلاق دارد و فقیه مانند امام معصوم‌(ع) است و به تعبیر بسیاری از بزرگان در فقه، «هرچه که برای امام معصوم‌(ع) است، برای ولی فقیه هم هست!» ولی مطلق فقیه در تصمیمات خود هیچ‌گاه اشتباه نمی‌کند؛ چراکه اگر بخواهد تصمیمی بگیرد و این تصمیم صد در صد به ضرر امت اسلام باشد، وظیفه لطف امامتی امام زمان‌(عج) ایجاب می‌کند که به هر نوعی وی را ارشاد کند!}/ نقل از سايتهاي خبري رسمي.
***
در باره اين سخنان چند سئوال مطرح است:
اول: رهبر فرزانه  و بابصيرت(!) نظام، دقيقا" كشور را از كدام بحرانهايي به سلامت عبور داده اند؟ بي نظير بودن رهبري ايشان بماند. تشديد انزواي ايران در سطح جهان و مسلمانان، گراني و فقر و تورم بي سابقه، فساد حكومتي و اداري، فحشاء و تبعيضي كه سراسر كشور را فرا گرفته است، آيا نشانه تدبير و درايت بي نظير رهبري آقاي خامنه اي است؟ اينكه اين رهبر فرزانه، يكباره تمام تخم مرغهايش را در سبد احمدي نژاد گذاشت و با او و «جريان انحرافي!» او همراه شد و اكنون بابت عملكرد همين دولت رسوا شده است، آيا نشانه اين است كه ايشان «هرگز اشتباه نمي كند؟» آيا تنگ كردن دايره نظام به اندازه تعداد سرنشينان يك «قايق كوچك و سوراخ!» نشانه عمق اين بصيرت و بي نظيري عملكرد رهبري است؟ صدور دستور تقلب و خيانت در رأي مردم كه «امانت ملت» در حكومت ايشان بود، آيا نشانه پاكدستي و «معصوميت» ايشان است؟ آيا مشاركت و دستور قتل دگرانديشان، مخالفان، نويسندگان، روزنامه نگاران، و بالاخره سركوب مردم معترض به انتخابات، و سپس اسير شدنش در حلقه «جريان اطرافيان احمدي نژاد» كه منصوب خود او بود، نشانه بصيرت بي نظير آقاي خامنه اي و عبور از بحرانهاست؟
دوم: آقاي يزدي چرا نمي گويد نزديكان مقام معظم رهبري دقيقا" از چه مسائلي و از كدام خصوصيات بي نظير ايشان خبر دارند كه «عامه مردم» آن را نمي دانند؟ مگر نزديكان آقاي خامنه اي كم تلاش كرده اند تا از آن «اسرار مگو» قصه سازي و افسانه بافي كنند؟ اما علت چيست كه حتي مردم عوام هم آن داستانها را باور نكرده اند؟ يكي از اين نزديكان، آيت الله سعيدي امام جمعه قم بود كه ادعا كرد «مقام معظم رهبري به هنگام خروج از شكم مادر، فرياد ياعلي!! سر داده و سخن گفته اند؟» آيا مي دانيد بعد از بيان آن افسانه ابلهانه، چه ريزشي در ايمان مردم به وجود آمد؟ آخر كدام عوامي باور مي كند داستان به معراج رفتن آقاي خامنه اي حقيقت دارد؟ مردم مي پرسند چرا چنين رهبري كه اين همه كرامات دارد، حتي توانايي ندارد طرفداران خودش را بدون عتاب و شكنجه و زندان، كنار خودش نگه دارد؟ اين چه كراماتي است كه ايشان دارد و كسي او را دوست ندارد؟ چرا به جاي «فيوضات معنوي» در مقابل نقدهاي دلسوزانه اطرافيانش با شكنجه و تبعيد و زندان سخن مي گويد و آنها را فوج فوج از دين و ولايت فراري مي دهد؟ مگر نه اين است كه خداوند به پيامبر گفت وقتي سخن بگويي، مردم فوج فوج وارد دين من مي شوند؟ كرامات آقاي خامنه اي چرا اينگونه است كه از وقتي «ولي امر مسلمين جهان» شده، مردم دارند فوج فوج از دين خدا بيرون مي روند؟ چرا اولين اظهارنظر انقلابيون مصر و تونس و ليبي اين است كه از نظام جمهوري اسلامي برائت و دوري بجويند؟ چرا مسلمانان سوريه و بحرين از نظام اسلامي نفرت دارند؟ كرامات مقام معظم رهبري چرا آنقدري هم نبود كه به اعتراف خودشان، كشور را از دست اجنه و رمالها و مرتاضان نجات بدهد و چرا اين رهبر بي نظير جرأت نمي كند به «خط قرمز احمدي نژاد» يعني مشائي و اعضاي فاسد كابينه نزديك شود؟ نزديكان «آقا» دقيقا" چه چيزي از ايشان مي دانند كه ما عوام الناس نمي فهميم؟ جز اينكه احتمالا" سندهايي و آتوهايي از «كرامات معكوس!» آقاي خامنه اي در اختيار دارند و به قول امروزي ها «گاف» هايي از معصوميت معكوس حضرت آقا مي دانند كه اگر آنها را فاش كنند، همه مي فهمند «پادشاه لخت است!». شايد براي همين است كه امثال آقاي يزدي و مصباح و ديگران هر دزدي و خيانتي را زير نام رهبري مي كنند و حضرت آقا با اينهمه معصوميت حتي صدايشان هم در نمي آيد؟
سوم: اين جمله آيت الله يزدي را دقيق بخوانيم:« ادله‌ای که دلالت بر ولایت فقیه دلالت می‌کند، ادله اطلاق دارد و فقیه مانند امام معصوم‌(ع) است و به تعبیر بسیاری از بزرگان در فقه، هرچه که برای امام معصوم‌(ع) است، برای ولی فقیه هم هست!» سئوال مي كنيم: اگر ولي فقيه مانند امام معصوم است، پس هم با امامان نسبت دارد. هم معصوم (بيگناه و بي اشتباه) است. و هم بايد كرامات و علم خاص داشته باشد. كداميك از اين سه ويژگي امامت، در مورد آقاي خامنه اي مصداق پيدا مي كند؟ ايشان كداميك از اين سه ويژگي را دارد؟ و چه شباهتي با امامان و پيامبران دارد؟ ايشان جز با نيرنگهاي «عمروعاص»، جز با وقاحت و نخوت و تكبر «فرعون»، جز با سنگدلي «شمر بن ذي الجوشن» و جز با سياهكاري «عبيدالله زياد» با كداميك از مردان تاريخ اديان شباهتي دارد؟
آيا آقاي خامنه اي «بي اشتباه» و معصوم است؟ آيا يك رهبر بي اشتباه، برخلاف نظر مردم و آگاهان، حكومت خود را به دست كوتوله منحرف و شيادي به اسم احمدي نژاد مي سپارد كه تنها ترفند او دروغ و دزدي است؟ آيا يك رهبر بي اشتباه و معصوم، به دو سال نكشيده چنين در گل و لاي تصميمات «معصومانه!» خودش گير مي كند؟ آيا تجاوزها در كهريزك و زندانهاي ديگر، نشانه معصوميت ايشان است؟
آقاي خامنه اي چه «علم خاصي» دارد كه دينداران و علماي صدر اسلام مي گويند «فقط امامان معصوم» داراي يكي از آن علوم خاص هستند؟ ايشان حتي از دفتر و بيت خود بيخبر است و بعد از مدتها مي فهمد اسفنديار رحيم مشائي در بيت رهبري دستگاه «شنود» كار گذاشته است! اين كدام علم خاص آقاي خامنه اي است كه حاميانش بايد با گفتن دروغهاي شاخداري مثل «ياعلي گفتن هنگام تولد» آن را اثبات كنند؟ چرا ايشان با اين علم و كرامات خاصه ، قادر نيست با درايت و تيزهوشي كشور را اداره كند؟ و چگونه مي توان كرامات «آقا» را باور كرد در حالي كه كشور در تمامي عرصه ها به طور مطلق كلمه، دچار شكست و عقب افتادگي شده است؟
چهارم: آقاي يزدي گفته:«هرچه براي امام معصوم است، براي ولي فقيه هم هست!» سئوال اينجاست: چرا ايشان مانند امامان معصوم در كنار مردم نماز نمي خوانند؟ چرا بدون تبليغات نمايشي، پاي صحبت همه مردم و مخالفان نمي نشينند؟ چرا آقاي خامنه اي از «شهادت در راه خدا» كه نصيب همه ائمه معصوم شده، اينقدر واهمه دارد و از مرگ در راه خدا مي ترسد؟ مگر نه اينكه هرچه براي امام معصوم است، براي ولي فقيه هم هست؟ خب چه فيضي از شهادت در راه خدا بالاتر؟ كدام امام معصومي مثل ايشان «جان عزيز» بوده و كداميك از امامان از فيض شهادت فرار كرده است؟ آيا امام علي در بستر پيامبر نخفت تا به جاي پيامبر ترورش كنند؟ آيا علي در محراب نماز جماعت شهيد نشد؟ آيا امام حسين به استقبال مرگي آگاهانه نشتافت؟ آيا امام رضا شربت زهرآلود را از مأمون نگرفت و آن را با شجاعت ننوشيد؟ چرا آقاي خامنه اي از امتيازات امامان معصوم استفاده مي كند ولي از «فيض شهادت» طفره مي رود؟ چرا براي حضور در ميان مردم كشور خودش، بايد هزاران مأمور مراقب جان ناقابل ايشان باشد؟ حالا كه رهبري ايشان براي مردم و كشور جز بلا و مكافات و تحريم و فساد چيزي به بار نياورده است، چرا اينهمه كرامات(!) لااقل مانع از آسيب جاني به خودشان نمي شود تا هزاران محافظ خود را مرخص كند و دستمزدشان را به فقرا بدهد؟ آيا ايشان فقط امتياز امام بودن را مي خواهد؟ فيض شهادتش براي همسايه؟
پنجم: آقاي يزدي در فراز ديگر سخنانش مي گويد:« ولی مطلق فقیه در تصمیمات خود هيچگاه اشتباه نمی‌کند؛ چراکه اگر بخواهد تصمیمی بگیرد و این تصمیم صد در صد به ضرر امت اسلام باشد، وظیفه لطف امامتی امام زمان‌(عج) ایجاب می‌کند که به هر نوعی وی را ارشاد کند.»
معلوم نيست اگر ولي فقيه «هيچگاه» در تصميماتش اشتباه نمي كند، پس چرا آقاي يزدي احتمال داده كه «حتي اگر بخواهد تصميمي به ضرر امت اسلام بگيرد...» خب مگر اين ولي فقيه معصوم، بيمار است كه بخواهد به ضرر امت تصميمي بگيرد؟ بيمار است يا ناقص العقل؟ آيا چنين رهبري كه ممكن است «يكهو» تصميمي به ضرر امت اسلام بگيرد، آيا شايسته رهبري امت اسلام هست؟ اصلا" مگر طبق آئين شيعه، يك امام معصوم تمايلي هم به گرفتن تصميمات اشتباه و به ضرر اسلام و مسلمين داشته است؟ پس چه ربطي بين يك رهبر است كه ممكن است تصميمات خطرناك بگيرد با اماماني كه معصوم بودند و عصمت و بيگناهي مانع از تصميمات خطايشان مي شد؟ اينجاست كه آقاي يزدي با تمام تلاشي كه مي كند، عاجز مي ماند و نمي تواند اثبات كند آقاي خامنه اي حتي شرايط يك ولي فقيه ساده (غير پيشرفته/ غيرمطلقه!) را هم دارد. آقاي يزدي مي گويد خامنه اي حتي اگر بخواهد تصميمي به ضرر امت اسلام بگيرد «وظيفه لطف امامتي!» امام زمان او را ارشاد مي كند! دقت كنيد؛ از ديدگاه آقاي يزدي، امام زمان وظيفه دارد «ولي فقيه» را با لطف امامانه ارشاد كند! روي لطف امامتي دقت كنيم؛ اين يعني حتي امام زمان هم حق ندارد نازكتر از گل به حضرت آقاي خامنه اي بگويد و ارشادهايش را بايد با لطف امامتي انجام بدهد.
بر اساس استدلال هاي كودكانه شيخ محمد يزدي، چند نتيجه ساده مي توان گرفت:
يك: با وجود خصوصيات ولي مطلق فقيه كه همسنگ خصوصيات امامان است، حضرت مهدي (به عنوان يك امام معصوم) هيچ برتري و كرامتي بيشتر از آقاي خامنه اي (به عنوان يك ولي مطلق فقيه) ندارد. زيرا اينها همسنگ يكديگرند.
دو: بدين ترتيب نيازي به انتظار براي ظهور يك امام كه همسنگ همين ولي فقيه خودمان است نداريم! به عبارت ديگر ما به عصر «پايان انتظار مهدويت» رسيده ايم! شيعيان جهان ديگر نيازي به انتظار براي فرج امام غايب ندارند. زيرا تمام خصوصيت هاي ائمه معصومين، نزد ولي مطلق فقيه به صورت همسنگ وجود دارد و آقاي خامنه اي هم به صورت «بي نظيري» در حال اداره كردن كشور و بلكه مديريت تمام جهان است! هرچند از شنود بيت خود عاجز باشد!
سه: با وجود چنين رهبر معصوم و با بصيرتي، امام زمان ديگر حجت و دليلي براي ظهور ندارد و فقط كافي است در شرايطي كه ولي فقيه بخواهد، يك «لطف امامتي!» بكند و با ملاطفت جلوي تصميمات اشتباهات ولي فقيه را بگيرد!
نتيجه گيري: حالا كه ظاهرا" ظهور امام زمان منتفي است و حضرت مهدي هم بايد تا ابد در همان پرده غيبت باقي بماند و حالا كه آقاي خامنه اي اهل سپردن مملكت به دست خود امام زمان هم نيست، با توجه به نوع مديريت آقاي خامنه اي، كه حتي يك روز را هم بدون اشتباه هاي بزرگ و رفتارهاي پرخطر نگذرانده است، امام زمان مي تواند مطمئن باشد كه حتي يك روز هم بيكار و بدون دردسر نخواهد بود و هر روز بايد «وظيفه امامتي و ارشادي» را با نهايت ملاطفت انجام بدهد! زيرا آقاي خامنه اي يك امام معصومي است كه معجزاتش اشتباهي و كراماتش «معكوس» است و همواره يك امداد غيبي بايد او را ارشاد كند؛ منتهي به قول شيخ محمد يزدي «با لطف امامتي»! زيرا اين ولي فقيه معصوم و مطلق ما، خيلي حساس و شكننده و البته بدشانس است. راستي چه بدشانسي بالاتر از اين كه مدافعان اين «ولي فقيه معصوم» آدمهاي منفور و فاسدي مثل محمد يزدي، مصباح يزدي، احمد خاتمي و احمد جنتي و نقدي و ... هستند؟

۱۳۹۰ تیر ۲۱, سه‌شنبه

نسخه طولاني مصاحبه پارازيت با بابك داد

نسخه كامل مصاحبه با پارازيت(روي لينك زير كليك كنيد):
http://www.youtube.com/watch?v=6ILVdWn-o-o&feature=player_embedded

در شامگاه 23 خرداد 88 از خانه بيرون رفتم تا در آن فضاي سكوت و سانسور بعد از كودتاي انتخاباتي، در حد بضاعت خودم «خبررساني» كنم و ناگزير هرگز به آشيانه ام برنگشتم.... يقين دارم روزي به ايران بر خواهم گشت. روزي كه دير نيست. كافي است بتوانيم ديكتاتوري را ابتدا در فكرمان و در مغزمان و همزمان در كشورمان ساقط كنيم. كافي است در راهي كه دشوار است، نااميد نشويم و خستگي نشناسيم.
براي تماشاي نسخه طولاني مصاحبه ام با برنامه پارازيت كه در آن پيرامون نكات مختلفي مثل نحوه اختفا، خبررساني مخفيانه و بالاخره خروجم از ايران، همچنين درباره تحركات حكومت در اينترنت و انتخابات پيش رو، به شكل مفصل تري بحث كرده ام، مي توانيد به اين لينك برويد (پارازيت / نسخه طولاني مصاحبه با بابك داد) و براي شركت در بحثهاي مرتبط با آن به فيس بوك بياييد.

۱۳۹۰ تیر ۱۸, شنبه

با حضور در انتخابات آينده؛ از «خط خون» ميان مردم و حكومت عبور مي كنيد!


ابتدا عكس را با دقت ببينيد! امروز سالروز هجدهم تيرماه است. در اين روز، هم در سال 78 و هم در 88 جوانان بيگناه بسياري در خون خود غلطيده اند. از عزت ابراهيم نژاد (شهيد كوي دانشگاه) تا شهداي هجده تير 88 كه براي اعتراض به تقلب بزرگ انتخاباتي دستگير شدند و به كهريزك برده شدند و بعد از مدتها شكنجه،اجساد يخ زده و پيكرهاي شرحه شرحه شان را به خانواده هايشان تحويل دادند؛ امير جوادي فر، محمد كامراني، محسن روح الاميني و... هنوز خون پاك آنها كه براي اعتراض به تقلب انتخابات قبل كشته شدند، در دل داغدار مردم و خانواده هايشان مي جوشد، و اين سوي عده اي طمع كرده اند در انتخابات آينده هم نامزد شوند و در نمايش تازه حكومت شركت كنند!
به راستي نمي دانم وقتي پرونده انتخابات قبلي هنوز بسته نشده، آيا اساسا" انتخابات جديد معنايي دارد؟ هنوز اعضاي ستادهاي انتخاباتي انتخابات قبل، روزنامه نگاران و دانشجويان و مردم بيگناه، رأي دهندگان و حتي خود نامزدهاي انتخابات گذشته در زندان و حبس خانگي هستند! در حالي كه پرونده انتخابات قبلي و جنايتهاي پس از آن هنوز بسته نشده، آيا مي توان از انتخابات آينده سخن گفت؟ آيا با حكومتي كه هنوز دو سال از بزرگترين تقلب انتخاباتي اش نمي گذرد و هنوز خون جنايتهايي كه در انتخابات گذشته بر زمين ريخت، خشك نشده و انسانهاي معصومي از «ندا» تا «هدي» را قرباني «قبضه قدرت» خود كرده، آيا مي توان دوباره وارد يك نمايش انتخاباتي تازه شد؟ مگر نه اين است كه وقتي يك كاسب ساده، از مشتريان كلاهبرداري مي كند، در دادگاه براي او پرونده اي باز مي شود و تا رسيدگي به اين پرونده ي باز، او را از معامله هاي جديد منع و «ممنوع المعامله» مي كنند تا بر سر سايرين كلاهي نگذارد؟ مگر نه اين است كه حكومت كودتاچي در انتخابات قبل، كلاه اعتماد ملت را برداشت و هنوز پرونده آن كلاهبرداري باز است؟ چگونه مي توان در حالي كه هنوز پرونده بزرگترين كلاهبرداري انتخاباتي تاريخ ايران مفتوح و باز است و به هيچ كدام از بندهاي آن رسيدگي نشده، پرونده انتخابات جديدي را گشود؟ آيا اينگونه حضور در انتخابات، مشروعيت دادن به تقلبها و جنايتهاي قبلي اين حكومت نيست؟ آيا جز اين است كه هر كسي و با هر ادعايي، اگر بخواهد وارد بازي انتخاباتي اين حكومت كودتايي شود، نهايتا" «هيزم تنور» انتخابات خواهد شد؟ آيا جز اين است كه ميان مردم و حاكميت، اكنون «خط سرخي از خون» صدها قرباني بيگناه وجود دارد كه اگر از آن عبور كنند، ردپاي خونين شان تا ابد بر زمين نقش خواهد بست؟ با كدام منطق و تحت چه عنواني مي توانند از روي اين جوي خون عبور كنند و از عواقب اين ستم آشكار در امان بمانند؟ آيا نمي دانند ستم به خون بيگناهاني كه براي يك رأي ساده، اكنون در خاك خفته اند، تبعات و تاوان سنگيني خواهد داشت؟  
خانه كلنگي اين نظام، از پاي بست ويران و فاسد و غيرقابل اصلاح است. اصلاح ناپذيري اين نظام حداقل از دوران اصلاحات و مجلس ششم، بايد بر همه اثبات شده باشد. پس برخي اصلاح طلبان، چه اصراري دارند دوباره با يك «چكش مينياتوري» به ترميم گوشه اي از اين ساختمان كلنگي بپردازند و واقعيت فروپاشي اين ساختمان را كتمان كنند؟ من ترميم و اصلاح اين خانه را ناشدني و بيهوده مي دانم و با صراحت اعلام مي كنم اصلاح طلبي در چارچوب نظام ديكتاتوري كنوني، به بن بست كامل رسيده است. بنابراين حضور در انتخابات آينده را شركت در بازي مزورانه حكومت مي دانم و آن را فريبكارانه، خائنانه و بيهوده مي دانم. و توصيه مي كنم با حضور در انتخابات آينده؛ از «خط خون» ميان مردم و حكومت عبور نكنيد! زيرا وقتي از صف مردم جدا شديد تا به بازي حكومت بپيونديد، بايد از داخل اين جوي خون عبور كنيد. خون ندا، سهراب، امير، محسن و صدها معترض ديگر. پس ترديد نكنيد با عبور از اين جوي خون «آثار» خون بيگناهان، دامن شما را نيز آغشته مي كند و رنگ خون، تا ابد بر رد پاهايتان باقي خواهد ماند! از تاوان سنگين اين كار و از رسوايي ابدي آن بترسيد.
تنها انتخاباتي كه بعد از اين مي توان در آن شركت كرد؛ «رفراندوم تعيين حكومت» است كه آن هم بايستي زير نظر سازمانهاي جهاني در ايران برگزار شود.
پي نوشت: در برنامه پارازيت اين هفته كه جمعه شب پخش شد، اين موضوع را توضيح داده ام. براي ديدن اين برنامه به اين لينك مراجه كنيد و يا در فيس بوك آن را ببينيد.