۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

رنگ و نيرنگ!/ نامه كوتاهي از يك دوست كوچولو


اي آدمها!
فقط «يك روز» بود كه ما به دنياي عجيب شما پا گذاشته بوديم. دلمان خوش بود كه اينجا، دنياي بهتري خواهد بود! اما فقط بعد از يك روز، فهميديم عجب دنياي مزخرفي است! فرداي تولدمان، من و همه برادرها و خواهرهايم را ريختيد داخل يك تشت بزرگ، تا ما را به همان «رنگي» در بياوريد كه دل بچه هاي تان را بفريبد و پولي به جيب فروشندگان برساند! و شما نمي دانيد در آن روز، چندتا از ما زير دست و پاي همديگر له شديم و مُرديم. و نمي دانيد چندتاي ما حتي به «يك هفتگي» هم نرسيديم و در غربت دنياي شما جان سپرديم.
دنياي شما روي «رنگ» و «نيرنگ» مي چرخد اي آدمها! ما را رنگ مي كنيد تا با نيرنگ پول در بياوريد و نمي دانيد كسان ديگري هم هستند كه خود شما را مثل ما، روي هم مي ريزند و هر روز به رنگي در مي آورند تا پولهاي بزرگتري به جيب بزنند و شما از نيرنگ آنها بي خبريد يا به آن رضايت مي دهيد. ما زير دست و پاي همديگر جان مي داديم؛ همانطور كه شما هر روز داريد جان مي دهيد و به اشتباه، گمان مي كنيد داريد «زندگي» مي كنيد! در حالي كه زندگي شما چيزي بهتر از وضعيت ما نيست! فيلم خانوادگي(!) ما را دوباره ببينيد اي آدمها، اي شمايي كه اشرف مخلوقاتيد و كمي بيشتر به مفهوم زندگي انديشه كنيد!
نويسنده: يك «جوجه رنگي» كه ديگر نه رنگش و نه اسمش مهم نيست!
فيس بوك همگاني بابك داد

۱ نظر:

ناشناس گفت...

واي حالم واقعا بد شد و از انسان بودنم شرمنده شدم. چرا ما اينقدر بي رحميم. آيا واقعا ما اشرف مخلوقاتيم. به نظر من كه ما پست ترين موجودات عالميم. همين كاري كه با حيوانات- طبيعت و محيط زندگي مان مي كنيم گواه بس محكمي است چه برسد به رفتارمان با همنوعان. خدايا كمك كن از اين فرومايگي بيرون بياييم