۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

آنها كورنومتر بمب را از كار انداختند؛ «بمب اصلي»؛ طغيان خشم مردم است!


آنها كورنومتر بمب را از كار انداختند؛
«بمب اصلي»؛ طغيان خشم مردم است!
به همان اندازه كه روشهاي مبارزاتي و مقاومت مردم پيشرفت كرده و علمي شده، روشهاي امنيتي حكومت هم مدرن به نظر مي رسند. اين واقعيت بايد ما را هوشيارتر و مراقبت مان را بيشتر كند. حكومت روشهايي براي «جنگ رواني» به كار مي گيرد كه احتمالا" اين روشها را در مكتب روسي و چيني آموخته است. بر اساس همين روشهاي پيچيده، حكومت ابتدا «خشم مردم» را تست مي كند و بر اساس درجه تب جامعه، خشم عمومي را كنترل و يا سركوب مي كند. آنگونه كه اكنون مأموران امنيتي آقاي موسوي و آقاي كروبي را «عملا"» بازداشت كرده اند، ولي مي بينيم آن خشم عمومي كه مردم بنا داشتند به محض بازداشت سران جنبش بروز دهند، به نحوي توسط همين شيوه هاي جنگ رواني حكومت «كنترل» شده است! اين يادداشت را در اوج نگراني نسبت به جان آقايان موسوي و كروبي و همسران محترمشان مي نويسم كه اكنون ربوده شده و به نقاط نامعلومي انتقال داده شده اند، و شايد در همين لحظه زير شكنجه هاي غيرانساني جنايتكاران حكومت ولايت فقيه باشند!
از چند ماه قبل، ابتدا مأموران «خنثي سازي بمب» محله هاي اطراف خانه سران جنبش را در تهران تخليه كردند تا دو بمب قوي را خنثي كنند و از كار بيندازند؛ دو خانه اي كه تاكنون از ترس انفجار اين بمبها، كسي جرأت نكرده بود به آن نزديك شود. داخل اين دو خانه در خيابانهاي پاستور و ديباجي تهران، كه مأموران امنيتي ابتدا كليه ارتباطات تلفني و ملاقاتهاي حضوري آنها را با دنياي بيرون قطع كردند، دو ناراضي سياسي ايراني زندگي مي كردند كه به «سران فتنه» شهرت يافته اند؛ ميرحسين موسوي(و همسرش زهرا رهنورد) و مهدي كروبي (و همسرش فاطمه كروبي)! دو مرد و دو زني كه بيش از 19 ماه است به رغم فشارهاي حكومت ايران، بر سر مواضع سياسي خود ايستادند و عقب ننشستند. اما اين فشارها چيزي از قدرت اين دو نفر كم نكرد و با عهد خود با مردم باقي ماندند. به راستي ما چند شخصيت پايدار در مخالفان حكومت ايران داريم كه چنين فشارهايي را تحمل كنند و هنوز بمانند؟ فشارهاي حكومت نه تنها آنها را خسته نكرد، بلكه موسوي و كروبي تنها با يك فراخوان چندخطي، بزرگترين تظاهرات مردمي را در 25 بهمن شكل دادند و بنيان هاي حكومت پرادعاي ولايت فقيه را لرزاندند و كابوس هاي شبانه خامنه اي را دوباره زنده كردند.
اما اكنون مأموران وارد خانه ها شده اند، محافظان را عزل كرده اند، اسباب را برده اند. شيشه ها را شكسته اند و ساكنان را به اسارت به ناكجاآبادي برده اند و به گفته همسايه ها چند شب است چراغهاي اين خانه ها خاموش است! آيا آن دو بمب را توانسته اند حنثي كنند؟ آيا با اسارت سران جنبش، جنبش تمام شده است؟ مأموران خنثي سازي هرگز از خود نپرسيدند كه آيا «مواد منفجره» درون اين دو خانه قرار داشت؟ و آيا با ربودن موسوي و كروبي، حكومت موفق به خنثي كردن «بمب خشم» مردم شده است؟ يا اينكه از اول هم، مواد منفجره اصلي در جاي ديگري و در «سينه يك ملت خشمگين» وجود داشت و هنوز وجود دارد و محاسبه هاي مأموران از همان اول اشتباه بوده است؟ آشكار است كه مأموران خنثي كننده بمب و مقامات سپاه كودتاچي هنوز نفهميده اند در داخل اين دو خانه فقط «كليد» بمبها قرار داشت و «مواد منفجره» و خشم توفنده مردم در جاي ديگري نهفته است؛ در ميان جامعه اي كه از مرزهاي خشم و عصيان گذشته و آماده طغيان و انفجار هستند!
مدتها بعد از آنكه آقاي خامنه اي، جنبش سبز را يك «مُرده» توصيف كرده، بنا بر اخبار درز كرده از كميته حقيقت ياب مجلس، حضور بيش از يك ميليوني مردم در 25 بهمن نشان داد جنبش نه تنها هنوز زنده است، بلكه مصمم تر از قبل شده و ديگر بنا ندارد «در چارچوب نظام» تعريف شود. اين جنبش در طول سال گذشته، زير پوست جامعه به بازسازي خود و تعريف اهداف جديد و روشهاي مبارزاتي خود مشغول بوده است. همان تحليلي كه بارها از زبان كارشناسان سياسي شنيده بودند، اما هرگز باور نمي كردند. اكنون وحشت خامنه اي و حكومتش از اين دو مرد نستوه بيشتر شده و ديگر حتي در صحن مجلس قانونگذاري هم مانند كف خيابان، شعار «مرگ بر موسوي و كروبي» سر مي دهند و راهپيمايي مي كنند! اين اوباشي گري در صحن يك پارلمان قانونگذاري، در پارلمانهاي جهان كم سابقه است. حكومت موسوي و كروبي را به نقطه نامعلومي برده و آنها را دستگير كرده است. آيا چاشني انفجاري خشم مردم، درهاي زندانها را خواهد شكست؟ آيا مردمي كه در بيست ماه گذشته شاهد انواع فشارها بر دو يار بي ادعاي خود بوده اند، به ياري آنها خواهند شتافت؟ آيا حكومت مي تواند از موج توفنده اي كه در لايه هاي جامعه مصيبت زده ي ما در حال شكل گيري و در آستانه انفجار است، جلوگيري كند؟ يا آنكه «روز مرگي» ما را به اين روزهاي سياه عادت مي دهد و خشم مان با همان بازيهاي رواني حكومتيها كنترل و سپس سركوب خواهد شد؟
پاسخ دقيقي براي اين پرسشها وجود ندارد. تنها يك نكته از تاريخ را مي شود به خاطر آورد كه مي تواند چراغ حركت مردم ما باشد. اينكه كليد رهايي نزد خود شماست. موسوي و كروبي تا آنجا كه توانستند تلاش كردند با يك ديوانه، معقول سخن بگويند. سعي كردند با يك مشت اراذل، مؤدبانه حرف بزنند. آنها با اين صبوري، آبروي جنبش سبز هستند و جنبش مسالمت آميز ايرانيان با وجود مقاومت آنها و همه مردم، اكنون اعتباري جهاني يافته است. مأموران امنيتي و حكومت فاسد اين بار فقط «كورنومتر» بمب را از كار انداخته اند. اين «بمب خشم»، بدون كورنومتر ديگر قابل محاسبه و پيش بيني نخواهد بود و ممكن است هر لحظه و در ابعادي عظيم تر و بزرگتر منفجر شود.
حالا نوبت ما مردم است كه اثبات كنيم آيا «اهل كوفه» هستيم يا نيستيم؟ آيا مي دانيم داغ ننگ كوفي بودن، هنوز و بعد از قرنها از پيشاني مردم كوفه پاك نشده است؟ حالا كه مردان نستوه و مبارز نسل ما را به اسارتگاه و شكنجه گاه برده اند، آيا مردم ما سكوت خواهند كرد تا آنها در خون خود غوطه بزنند و جان بدهند؟ من از ايرانيان، چنين سكوت خفت باري را بعيد و دور مي دانم. «داغ ننگ سكوت» از سرزمين ايران و از همه ايرانيان به دور باد.

۸ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام
احتمالاٌ دوستان هماهنگی راه سبز امید چیزی شبیه متن زیر را درباره دستگیری موسوی و کروبی اعلام خواهند کرد :
به امید خدا بعد از سه شنبه ها , جمعه ها را تا آخر امسال و پس از تعطیلات عید نوروز به راهپیمایی و اعتراض اختصاص می دهیم و آنقدر این جمعه ها را ادامه می دهیم تا این عزیزان را آزاد کنند...!!!!؟
فکر می کنم یه جورایی سرکاریم!!!؟

ناشناس گفت...

لطفا حجم صفحه اول را کم کنید، خواندن مطلب شما سخت است،

ناشناس گفت...

سلام بابک جان ، با تشکر از تحلیل دقیق و مفید، درست میگویید چرت و پرتهای امثال مصلحی نباید ذهن ما را به خود مشغول کند. اینها صحنه سازیهای ابلهانه برای خودشان است و اصلا مهم نیست ولی آنهایی که پشت صحنه برای مردم نقشه میکشند را نباید دست کم گرفت. چون یک تفاوت بزرگ بین ما و آنها هست. آنها حد و حدود ندارند و برای حفظ قدرت و مقام قادر به هر کاری هستند وعلاوه بر صحنه سازی و دروغ، کشتار و شکنجه و حبس و حصر هم جزء برنامه شان هست. ولی ما نه میخواهیم از قانون عبور کنیم و نه میخواهیم سرکوب را با خشونت جواب دهیم. در ظاهر آنها قویتر از ما به نظر میایند اما ما یک برتری مهم نسبت به آنها داریم: حق با ماست. بر حق بودن به ما اعتماد به نفس، صبر، تحمل و ابتکار عمل میدهد و همین هاست که دیر یا زود ما را پیروز خواهد کرد.
به احتمال زیاد هدف از مانور نظامی پنجشنبه در تهران، علاوه بر ترساندن مردم و قدرت نمایی, یک تست هم بود. ما باید احتمال حکومت نظامی را در روزها و هفته های آینده از حالا در نظر بگیریم و برای مقابله با آن استراتژی داشته باشیم.
پیشنهاد میکنم که اگر اینها دوباره به چنین مانوری دست بزنند و بخواهند مانع راهپیمایی شوند. مردم نباید خود را در خانه زندانی کنند. اگر امکان راهپیمایی نباشد باید همه در مقابل خانه یا ساختمان خانه در کوچه و خیابان بایستند. هر کس با یک گل و یا یک نوشته آگاهی بخش و دوستانه نسبت به ملت ایران همراه با تحسین و احترام به دو رهبر
سبزایران در پیاده رو، در مقابل ساختمان خانه ash بایستد و تکان نخورد. اینها هر چقدر سرباز، سپاهی و بسیج بیاورند باز کم است. چون ما بیشماریم. آنها نمیتواند تمام شهر را کنترل کنند وعلاوه بر این در مقابل آرامش مردم احتمال اینکه نیروهای نظامی به مردم بپیوندند کم نیست.
در هر صورت، دیر یا زود پیروزی با ماست.

ناشناس گفت...

با سلام به مردي بزرگ که در راه آزادي ايران با آزادگي سخن گفت و پايداري کرد؛آنچنانکه هنوز.
من البته کوچکتر از خشم مردمم و بي قدر تر از حقيقت بر دارشده نسلي و نسلهايي در مسلخ رفته براي آزادي و آزادگي.
اما بابک جان ؛ مردم با دژخيم و مزدور طرف هستند؛ نميگويم نمي شود اما آزادگي همه هزينه هاي خاص خود را دارد به تمامي.
با اينکه نسل سومي ها با شجاعت آمده اند تا کاررا يکسره کنند. اما نسل اولي ها شکاک و محتاط از تجربه تلخ گذشته هاي دور هستند.
زيرکانه و هوشمندانه بايد؛ سفر عشق پيمودن به سر، که سر دار بلند است.
قبل از ريختن خون ، دژخيم را ويرانه بايد دژ مستحکم جهالت زا.
مزدور اما پس از رفتن دژخيم هم پاي دار است در مزدوري خويش کما في السابق ؛آنچنانکه نسل اولي ها بسيار دارند و ديدند کساني را که در خوش خدمتي آخوندي بي سوادرا تا نيابت امام زمانه بالابردند بي قدر و منزلتي.
ساده لوحانه بر سردار رفتن براي تکرار دژخيمان و مزدوران ؛هرگز خواهدبودن. اما اينبار وقت عظم راسخ ملي است براي درهم کوبيدن تاريک ترين جهل تاريخ. جهالت استبدادخرافات ديني با درخشش نور اميد دانش

کاوه گفت...

با درود بر بابک
من کاوه هستم و وبلاگ شما را برای نخستین بار دیدم. شما را در لیست پیوندها گذاشتم به من سر بزنید و نظر بدید. می اندیشم که ما هم اندیش هستیم. بیایید با هم شویم و یکجا به دموکراسی و آزادی اندیشه و بیان بیاندیشیم و برای رسیدن به آن تلاش کنیم
با سپاس
کاوه

ناشناس گفت...

سلام آقای داد به نظر من اشتباهه که تحت هر شرایطی دشمن رو دست کم بگیریم. همیشه باید هوشیار بود چون در مقابل ما کسانی هستند که به هیچ اصولی پایبندی ندارند و این اونا رو خیلی خطرناک میکنه.باید از شعار کم کنیم و به شعور اضافه کنیم.بایدبا دقت برنامه ریزی کنیم و هر قدم رو با هوشیاری برداریم نه شتابزده اما در عین حال تعلل هم نکنیم و از فرصتها نهایت استفاده رو بکنیم.در حال حاضر اوضاع خیلی حساس و خطرناکه.یک قدم اشتباه میتونه جنبش رو به محاق ببره.باید از تمام ظرفیتها برای شکستن فضای ترس و وحشت در عموم مردم کمک بگیریم.فعالیت خارج از فضای مجازی اهمیتی هزار برابر پیدا کرده.مردم باید باور کنن که میتونن این حکومت رو شکست بدن.اگر دیر بجنبیم نه تنها جان زندانیان و رهبران بلکه زندگی تمام قشرهای فعال مثل دانشجویان وهرکسی که توان اعتراض داره در خطره.مردم باید اینو حس کنن و به میدون بیان و این کار ممکن نیست مگر با اطلاع رسانی و اوردن اکثریت بیتفاوت یا خاموش به میدون.

ناشناس گفت...

فکر نمی کنید اصطلاح «اهل كوفه» بودن در بستر یک مبارزه و جنبش مدنی همگانی/ملی ( با همه کاربرد معنایی که میتواند در فرهنگ دینی/شیعی داشته باشد) دیگر مناسب این گذار ما به جامعه مدنی و مطالبات شهروندی/حقوق بشری نباشد !؟ می توانیم از ادبیات و ترفند های دیگر و رساتری برای این منظور استفاده کنیم . هموطنان سنی ,ارمنی بلوچ,سکولار,زرتشتی و... برای به میدان آمدن چرا باید ثابت کنند که اهل کوفه نیستند؟ تازه آنهایی هم که اهل کوفه بودند چه گلی در زمینه حقوق مدنی/بشری به سر این جهان زدند کجاست دستاوردی که به کار امروز جهان آید؟

ناشناس گفت...

آقای داد باید همگی بجای کلمه حصر و خانه امن و جای نامعلوم از کلمات آدم ربایی آزار و شکنجه استفاده کنیم و خودمون رو با کلمات مبهم گول نزنیم تا همگی تکلیف خودمون رو در برابر واقعیت بدونیم.