۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه

تلاش مضاعف براي بقا در قدرت!

تلاش مضاعف،

اسم رمز "ماندن در قدرت به هر قيمت" است!

متن زير، متن پياده شده گفتگويم با برنامه "خبرها و نظرها"ي صداي آمريكاست در جمعه شب 6 فروردين 89. موضوع صحبت نامگذاري سال جديد بود و ... بماند. سئوالات سيامك دهقانپور و پاسخهايم و سپس براي آنها كه مي توانند با سرعت مناسب اينترنت؛ ويدئوي اين برنامه را ببينند، فيلم اين مصاحبه را در زير مي آورم./ بابك داد

سيامك دهقانپور: نگرانی هايي که در صحبت های آقای صدیقی، به نظر می رسد که ناشی از انتخابات در عراق باشد که بر خلاف انتظار ایران پیش می رود، و اشاره ی ایشان به هم صدا شدن با اقلیت است که ایشان از آن به عنوان "هم صدا شدن با اقلیت مخالف" یاد می کند را شما چطور تحلیل می کنید؟

بابك داد: سلام بر شما و سال صبر و استقامت بر شما و مردم عزیز ایران مبارک باشد. مقامات جمهوری اسلامی همواره عبارات کلی دارند و سعی می کنند وانمود کنند که یک نسخه ی جادویی برای اداره کردن جهان در جیب شان دارند، اما در جیب آنها فقط کلمات کلی هست: مثل عدالت، مهرورزی، صلح… اما در داخل آن چه که به این کلمات عمل می کنند، کهریزک است و شکنجه هاست و آزارهاست و خشونت ها و ترورها و حبس ها. آیا جمهوری اسلامی می خواهد با این شیوه ها آمریکا و غرب را به زعم خودش نجات دهد؟ اگر واقعا" نسخه ای در جیب دارند، چرا فکری به حال فرار مغزها نمی کنند؟ چرا به حال بیمه، مسکن، اشتغال، مسائل کارگران، فشارهای گسترده ی اداری، مسائل معلمان، پرستاران، چرا به فکر این ها نیستند؟

امسال از سوی رهبر جمهوری اسلامی "سال تلاش و همت مضاعف" نام گرفت، که به نظر من اسم رمز ماندن در قدرت به هر قیمت است. آقای خامنه ای امسال را سال تلاش و همت مضاعف نام گذاری کرد تا به همه ی طرفدارانش پیام بدهد که

برای ماندن باید تلاش کرد مضاعف!

مخالفان را بايد سرکوب کرد مضاعف!

سانسور بايد کرد مضاعف!

تبعید و زندانی بايد کرد مضاعف!

و مضاعف بايد کشت، تا زنده ماند براي مدتی!

اما این نام گذاری یک پیام ضمنی دارد که من کوتاه عرض می کنم کسی که در حال احتضار و مرگ است، آخرین تلاش اش را مضاعف می کند. بسته به صبر و استقامت ماست که این عنصر جان بدهد و انشاءالله که امسال می تواند سال پایان این مسائل باشد بر ایرانی که سال هاست دور است از آزادی و از عدالت و از استقلال.

سيامك دهقانپور: آقای داد، این نکته ای که امروز آقای صدیقی گفت و از تریبون تمام نماز جمعه ها در سراسر کشور شنیده می شد، این که شعار امسال، سال همت و کار مضاعف است که شما هم به آن اشاره کردید، فکر می کنید در داخل آیا کسی این حرف ها را می شنود و این بحث ها و تکرار این پیام نوروزی و نام نهادن سال جدید به عنوان "سال تلاش و همت مضاعف" آیا شنونده ای در ایران دارد؟

بابك داد: ببینید، این سال ها را آقای خامنه ای نام گذاری کردند. یک سال را به اسم "انسجام ملی و وحدت"، نام گذاری کردند. نتیجه اش چه شد؟ جز این که جمهوری اسلامی یاران قدیمی خودش را هم سلاخی کرد. آقای کروبی و آقای موسوی و آقای خاتمی را هم از دایره ی داخلي نظام بیرون انداخت.

این طور که از شواهد بر می آید، سال جدید، "سال تلاش و همت مضاعف" ، سال اصرار بر ماندن در قدرت است. مانده که ما چقدر همت داشته باشیم؟ چقدر صبر و استقامت بکنیم؟ چیزی که مدت هاست می گوییم این است که جا به جایی نرم در قدرت، در ایران مسدود است. ما از طریق انتخابات متاسفانه نتوانستیم که قدرت را در ایران جا به جا کنیم و به دست مردم یا نمایندگان مردم بسپاریم. از الان ما باید به شکل وسيعی نافرمانی مدنی داشته باشیم تا بتوانیم به این تلاش مضاعف و همت مضاعف کسانی که تشنه ی قدرت هستند جواب بدهیم، با صبر و استقامت و به نتیجه ای که دلخواه مان است برسیم، یعنی آزادی ایران از قید استبداد دینی که مثل خوره و سرطان به جان مردم ما افتاده است.

۱۳۸۹ فروردین ۴, چهارشنبه

ما و "كوگي ها"!

ما و "كوگي ها"!

پانزده سال قبل، "اريك ژوليان" كارمند سفارت فرانسه در كلمبيا به همراه دوستانش به كوهنوردي رفت. در بين مسير، "اريك" دچار سرفه هاي شديد و ناراحتي تنفسي شد و از ادامه كوهنوردي بازماند. دوستانش او را در چادري مستقر كردند تا استراحت كند و باقي مسير را بدون او طي كردند. حال جسمي "اريك" بدتر شد و سرفه هايش شديدتر شدند و لخته هاي خوني ريه هايش او را به سرحد مرگ برد. ناگهان تعدادي سرخپوست بدوي با شكل و شمايلي قديمي، به كمك او شتافتند و او را به محل چادرهاي خود بردند و با روشهاي ساده اي، ريه او را از لخته هاي خوني كشنده تخليه كردند. حال "اريك" در مدت چند روز اقامت در ميان آنها خوب خوب شد و او دانست ميهمان قومي بدوي است به نام كوگي ها (kogis). بعضي ها معتقدند "جيمز كامرون" كارگردان شهير آمريكايي، فيلم "آواتار" را با نگاهي به زندگي بدوي و سرشار از عشق اين قوم سرخپوست ساخته است. "اريك" به دليل نجات زندگيش، تصميم گرفت براي كوگي ها كاري بكند و الان پانزده سال است كه دارد تلاشش را مي كند تا آنها را به دريا وصل كند. او هر سال در يك مراسم شبانه (سواقه) با جلب كمكهاي مردم ساير كشورها، پولي جمع مي كند و هر بار مقداري زمين براي كوگي ها مي خرد تا آنها را از بن بست كوهستاني كه به سوي آن رانده شده اند، نجات دهد و كوگي ها را به سوي دريا ببرد و زمينهاي آنها را بازپس بگيرد.

چند شب قبل به اين مراسم "سواقه"( شبانه) در يك سالن نمايش پاريس دعوت شدم. آن مراسم در واقع يك "مولتي تئاتر" بود براي آشنايي با اين قوم سرخپوست در سرزمين كلمبيا كه بعد از هزاران سال زندگي، اكنون زمين هايشان توسط ديگران خريداري و تسخير شده و از حاشيه درياها، به كوهها رانده شده اند. مردمي مظلوم كه به آب و خاك مادري خود عشق مي ورزند و صدايشان به هيچ كجاي جهان نمي رسد. اما حالا در قلب شهر پاريس، يك گروه بزرگ فرانسوي يك سواقه براي جلب كمك مالي براي اين قوم سرخپوست برگزار كرده بودند! تا با پولهاي جمع آوري شده، زمينهاي از دست رفته را دوباره بخرند و سرزمين مادري خود را پس بگيرند. بي جنگ و بي خونريزي.

اما سئوال بزرگي در ذهنم شكل گرفت: چگونه است كه يك قوم گمنام سرخپوست، توانسته چنين ارتباطي با جامعه بين المللي برقرار كند؟ و چگونه توانسته صداي مظلوميتش را به اينجا، به قلب اروپا برسانند و نظرات مردم اروپا و جهان را به سوي خود جلب نمايند؟ و چرا ما، كوشندگان آزادي در يك كشور بزرگ به نام ايران، هنوز صداي پرقدرت خود را با چنين لكنتي و با اين همه ضعف و چندصدايي به مردم دنيا مخابره مي كنيم؟

در مراسم، قلوه سنگهايي از كف رودخانه اي در كلمبيا را به تماشاگران دادند تا آنها را لمس كنند و عشق خود را به صاحبان آن سرزمين، يعني سرخپوستهاي كوگي ابراز كنند و آن سنگها، در مسافرت بعدي "اريك"، در حقيقت سفير دوستي و همبستگي مردم پاريس با آن مردم مظلوم باشند.

در تاريكي سالن قلوه سنگ را در دست گرفتم، حس عجيبي بود. احساس كردم چه شباهتي ميان من و صاحبان اين سنگ در آن سوي آمريكاي لاتين وجود دارد. سنگ را لمس كردم و سلامي به همه صاحبانش فرستادم. سلامي به تمام اهالي خاك، به ميهمانان هميشگي خاك و زمين، به قربانيان آزادي، به رفتگان،...حس كردم آن سنگ، مي تواند علاوه بر كوگي ها، سلام و عشق مرا به سوي همه كساني كه دوستشان دارم برساند. به سوي همه كساني كه عاشقشان هستم. و به سوي ايران. و اشكم چكيد وقتي ذهنم رفت به مظلوميت تاريخي ايران، ايراني كه صد سال است فرياد آزادي مي زند و هنوز قرباني مي دهد براي آزادي. و ذهنم رفت به سوي آزادي. اشك گاهي چه بي حياست!

۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه

سال "نه" به ديكتاتوري ديني

سال 88؛ سال نه به ديكتاتوري ديني بود!

توضيح: آنچه مي خوانيد متن گفتگويم با صداي آمريكاي جمعه شب 28 اسفندماه 88 است؛ در شب سال نو خورشيدي. فيلم آن را در زير مي توانيد ببينيد.

سال 88، سال نه بزرگ مردم به ديكتاتوري ديني بود. سال 88 سونامي بزرگي در ساختار جمهوري اسلامي در گرفت و سقف گنبد ديكتاتوري، ترك بزرگي برداشت. اين سقف خوشبختانه در حال فروريختن است و ما در آستانه اين ريزش تاريخي ايستاده ايم. در اين ترديد نكنيد. بسياري از مسائل، تحت تاثيرات بزرگ سونامي انتخاباتي 88 قرار گرفت. يك انتخابات بسته، تبديل به بازي مرگ و زندگي حكومتي شد كه تصميم گرفت با تقلب و فريبكاري آشكار بر قدرت باقي بماند، اما حوادث تلخ بعدي نشان داد باند حاكم از هيچ جنايتي براي بقاي قدرت خويش رويگردان نيست. حكومت ناگزير شد به شكل واضحتري نشان دهد براي بقاي خود، از جنايت در خيابانها، شكنجه و تجاوز به جوانان مردم و صدها نمونه وحشي گري ديگر رويگردان نيست. بزرگترين اتفاق اين سال، پايان هيمنه و ابهت حكومت فرقه اي ولي فقيه در ايران بود. سال 88 با دهها عتاب و خطاب آقاي خامنه اي همراه بود. در آغاز سال در سخنراني نوروزي در مشهد به مردم دستور داد و گفت به كسي با مشخصات احمدي نژاد رأي دهند. اما مردم به احمدي نژاد رأي ندادند و به رهبري نه گفتند. او انتخابات را تمام شده خواند، اما مردم اعتراضها را تمام نكردند و به آن شدت بخشيدند. در پايان سال رهبري گفت مراسم چهارشنبه سوري خرافاتي و غيرشرعي است، مردم بيشتر و باشكوه تر برگزارش كردند. سراسر سال، مردم به آقاي خامنه اي نه گفتند و براي اولين بار، رهبر معترضان، مهندس موسوي پيام نوروزي خود را قبل از رهبري صادر كرد. امسال سال نه بزرگ و رسا و واضح يك ملت به حكومت ولايت فقيه بود. سال پايان ابهت نظام اسلامي بود كه بر روي مردم تيغ كشيد و بارها و بارها نه شنيد.


در آستانه سالي تازه

مژده بزرگ اينكه، ملت ايران رويش سبز خويش را از سر گرفته و عزم كرده سياهي را از چهره اش بشويد.

سال قبل در روزي مثل امروز، سهراب و ندا و ترانه و امير و كيانوش ها لباس و هفت سين عيد و شوق نوروز داشتند و چه خيال مي كردند سالي نمي گذرد كه براي آزاديخواهي در خاك خفتگان اند؟ آنها اينك در ميان ما نيستند و به تلاشهاي ما براي آزاديخواهي چشم دوخته اند. روانشان شاد باد كه مي دانند ما در آستانه سحر ايستاده ايم، در سياه ترين لحظه شب، جايي كه خورشيد، بي تاب زايش نور است و آسمان بي قرار سپيده زدن است.

۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

بهاريه، سال نو سال جراحي بزرگ است.

1389؛ سال جراحي دين از حكومت!

در ايران معاصر، تمام مشكلات از زماني آغاز شد كه سيد حسن مدرس شعار نامتجانس "ديانت ما عين سياست ماست و سياست ما عين ديانت ما!" را سر داد و براي صد سال مانع بزرگ دموكراسي خواهي در اين كشور استبداد زده شد. سال 88 كه آيت الله جنتي آن را "فتح الفتوح" ناميده، براي حفظ قدرت نامشروع حكومت ولايتي، با اسم رمز ديني "فتح المبين!" به پسران و دختران ما در زندانها تجاوز كردند تا حكومت اسلامي را حفظ كنند و سياست شان عين ديانت شان باشد؛ آلوده و بيمار و متجاوز. و حالا يكي از فاسدترين آيت الله هاي معاصر، اين قبيل اقدامات را "فتح الفتوح" مي نامد!

مهندس ميرحسين موسوي به درستي سال 89 را "سال صبر و استقامت" نام نهاده است. استقامت براي رسيدن به مطالبات معوقه يك ملت دربند، كه سالي سرشار از ستم را پشت سر مي گذارد. چه كسي شك دارد كه اكنون بزرگترين مطالبه ما كه سالهاست ضرورتش را با چشم ديده ايم و با پوست و استخوان لمس كرده ايم، جدا كردن دين از حكومت است؟ بي ترديد اين مبنايي ترين خواسته مردم ماست.

سال جديد، ما بر اين بزرگترين مطالبه خود استقامت مي كنيم و پاي خواهيم فشرد و دين را براي سلوك شخصي خود با خدايمان، در نهاد قلبمان مي خواهيم نه در نهاد دولت و حكومت. دين نمي تواند يك دولت ضعيف را در كشورداري ياري دهد، اما مي تواند توجيه گر ضعفهايش باشد!و چنين هم بوده است. ديني هم كه توجيه گر ضعفهاي حكومت شد، جيره خوار آن حكومت مي شود و ديني كه جيره خوار باشد، راهي به قلبها ندارد. مفلوك و ذليل است و جيره خوار. مراجع تقليد چنين ديني، مفلوك و جيره خوارند حتي اگر تاجر شكر و چاي باشند و يا بازرگان نفت و گاز. پيروان چنين ديني هم بدبخت و مفلوك اند؛ آنها هم يا قمه به دست مي گيرند و برادران و خواهران خود را به نام اسلام مي كشند و يا نيازها و احتياجاتشان را در نامه هايي مي نويسند و در چاه مي اندازند تا فرجي شود. دين اگر قوي باشد، نيازي به اتصال به دولت و جيره خواري ندارد. اما دولت اگر ضعيف باشد، چه بهانه اي بهتر از اين خواهد داشت كه خدا را مقصر همه ناكامي هايش معرفي كند؟ دولتي كه بر چنين ديني تكيه دارد، از دين فقط "ستر عورت" و عيب پوشي و توجيه طلب مي كند و بدون پاسخگويي به خواسته هاي مردمش، در لبنان و فلسطين و عراق آتش مي افروزد و با بيگانگاني مثل هوگوچاوز و چين و روسيه برادرخوانده مي شود تا به خيال خود، اسلام را گسترش دهد. حال آنكه دين از دلهاي محنت زده مردم كشورش، رخت بر بسته و فقر بر جايش نشسته است.

هدف نهايي خود را در سال آينده، "جراحي دو نهاد دين و دولت" قرار خواهيم داد. ديني كه براي بقاي قدرت يك حكومت، حكم ترور و قتل و شكنجه و تجاوز مي دهد، دين نيست و اگر نمي خواهد بيش از اين آلوده شود، بهتر است به جايي برود كه سيم اتصال با خداوند نيازمند پول دولت و رانت شكر و تجارت نفت نيست؛ بلكه در قلب هاي پاك مردم، آماده وصل به خداست. آن وقت هر دولتي كه انتخاب مي شود، بايد بدون هيچ بهانه اي به رفع احتياجات مردم مشغول شود. اگر توانست بماند و اگر نتوانست با عذرخواهي برود. امسال را سال جراحي "بهانه دين"، از اندام ناتوان و بيمار حكومت ولايتي نام خواهيم نهاد. يقين دارم با جداسازي دين، ساير اندام ناقص اين حكومت ولايتي و استبداد ديني نيز اين عمل جراحي را تحمل نخواهد كرد و ما مرگ ديكتاتوري ديني را با چشمان خود خواهيم ديد. در سال جراحي دين از حكومت؛ سال 1389. و اين البته بسته به همت و تلاش همه ما ايرانيان دارد. ترديد نكنيد اگر تلاش كافي نكنيم، قرباني خود ما خواهيم بود و يك ملت زير فشار پيوند نامتجانس و اتحاد شوم "حكومت ديني و دين حكومتي" از پاي در مي آيند. انتخاب اين بازي مرگ و زندگي با خود ماست.

حلول اين سال بر شما و بر همه كوشندگان اين راه پر اميد و بر همه دوستداران آزادي و عدالت مبارك باد.