۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

"چگونه سبز بودن"؛ مسئله اين است!


"چگونه سبز بودن"؛ مسئله اين است!
قرارمان اين نبود! مدتي است بدجوري داريم شبيه دشمنان مي شويم. ماشين كشاورزي ما، مدتي است به طرز جنون آميزي به جان اين كشتزار افتاده و به جاي داشت و كاشت و برداشت محصول سبز، دارد ريشه هاي اين كشتزار را از بيخ و بن مي سوزاند و كاه نفرت و كينه جويي و انتقام توليد مي كند. سئوال اين است چه كساني گهگاه بر بلنداي اين ماشين درو مي نشينند و اينگونه "ريشه سوزان" به راه مي اندازند؟
مدتي است فراموش كرده ايم، آنچه كه ملت را به حضور در اين جنبش حق طلبانه دعوت كرد و آنان را برانگيخت، "جاذبه" حق و عدالت خواهي و آزاديخواهي بود نه "دافعه" توپ و تشر و افترا و تهمت. مدتي است فراموش كرده ايم رويش و زايش، مأموريت اصلي ما بود و نه ريزش و سوزاندن ريشه ها. هنر اين كشتزار، در جذب و رويش حق طلبان بود نه در دفع و ريزش مردمان! مدتي است فراموش كرده ايم دشمنان و حاكمان، آنقدرها امكانات و نيرو و مكر و حيله دارند كه در ميان جامعه هاي حقيقي و مجازي ما رخنه كنند، از ما انقلابي تر بنمايند و جلودار صف بشوند و لحن ما را به مرور از سبزي به سياهي تغيير دهند و از ما هم جماعتي كينه توز و دشنام گوي و سياه ذهن همچون خودشان بسازند. يادمان رفته است كه آنها بيكار ننشسته اند، آمده اند تا به مرور لحن و گويش ما را عوض كنند، شفقت و سبزي ما را از ما بگيرند و از ما هم سياه دلاني بسازند شبيه خودشان. تا ما هم كساني شويم كه تاب تحمل نقد و نظر مخالفان و دگرانديشان را ندارند. كه قطارمان در هر ايستگاهي، كساني را پياده كند و تنهاتر شويم.
برخي از ما گمان مي كنيم برحق بودنمان، ما را بر انجام هر اشتباهي "محق و مجاز" مي كند! و نمي دانيم براي برحق بودن، بايد روز به روز بر مدار حق باقي بمانيم. گويا فراموش كرديم اگر خود را "حق مطلق" فرض كنيم، به همان مسيري مي رويم كه باطلان امروزي در آن مسيرند. اين راه، همان مسير سياهي است كه دشمنان ما سالها قبل رفتند و چون گمان مي كردند بر حق هستند، حق ديگران را ضايع كردند و زبانها را بريدند و از كشته ها پشته ها ساختند و به چنين عاقبتي رسيدند كه اكنون سياهترين استبداد ديني را اداره مي كنند. آيا ما نيز بر آن مسير مي رويم؟
ما فراموش كرديم جذبه مهر و جادوي حق طلبي بود كه از ما "بي شماران" ساخت، وگرنه نكبت توهين و تهمت و تهديد كه "بي شماران" نمي آفريند. فراموش كرديم ما مردماني بوديم كه نمي خواستيم به زور به بهشت ببرندمان، آن وقت خودمان تبديل شده ايم به جماعتي كه مي خواهيم به زور ديگران را سبز كنيم و اگر هم سبز نشدند؛ با بي طاقتي آنها را به لجن مي كشيم! فراموش كرده ايم ما را زورگويي و ستم حاكمان به اين عصيان رسانده، اما اينك خودمان زورگويي و ستم مي كنيم و تاب تحمل هيچ دگرانديشي را نداريم. فرق ما با آناني كه بر ما ستم كرده اند، در چيست؟
مدتي قبل دوست عزيزمان جعفر پناهي را به جرم طراحي يك فيلم در ذهنش به زندان بردند. جهانيان بر اين حماقت حكومت خنديدند كه هنرمندان را قبل از ساختن يك فيلم به زندان مي برند و قصاص قبل از جنايت مي كنند! اما اينك با زمزمه "شروع ساختن يك فيلم" درباره نداي عزيز، ما شبيه همان واكنشي را نشان مي دهيم كه حكومت با زمزمه "شروع ساختن يك فيلم" توسط جعفر پناهي نشان داد! آنها پناهي را به جرم فكر ساختن يك فيلم به زندان بردند و شكنجه كردند و ما اكنون داريم همان كار را با عوامل ساخت يك فيلم ديگر مي كنيم. واكنش ما توهين و تحريم و افتراهايي است كه به عوامل ساخت يك فيلم كه هنوز ساخته نشده نثار مي كنيم! حاكمان، فكر و ايده ذهني جعفر پناهي را قبل از ساختن فيلمش دربند كردند و ما هم اينگونه مي كنيم! براستي ما با دشمنان خود چه تفاوتي داريم؟ آنها ابزار سركوب و داغ و درفش دارند و ما نداريم؟ همين؟ مگر نه اينكه قرارمان اين بود "چو مي توان به صبوري كشيد جور عدو، چرا صبور نباشم كه جور يار كشم"؟ آيا قرارمان اينگونه تاراندن ياران و ترساندن مردمان بود؟ آيا اينگونه ما "بي شمار" خواهيم ماند؟ من ترديد دارم.
آيا بهتر نيست با همان سبزانديشي كه شعارش را مي دهيم و باورش داريم، با هنرمندان سخن بگوييم و آنها را دوستانه انذار و هشدار بدهيم كه بازيچه سياست ورزي حاكمان نشوند؟ آيا نمي توانستيم با رعايت شأن هنري "عليرضا افتخاري" از او بابت در آغوش كشيدن رئيس دولت كودتايي، دوستانه و برادرانه گلايه كنيم؟ آيا با هتاكي و فحاشي به او و بازيگران اين فيلم، اين هنرمندان را از "قهر" خود مي ترسانيم، يا به "مهر" خود مبتلا مي كنيم؟ آيا ما بدنبال برپاسازي حكومت قهريم يا دولت مهر؟ آيا بدنبال آزادي انتخابيم يا بدبنال بنا كردن يك ديكتاتوري ديگر؟ به اعتقاد من، ديگر "سبز بودن يا نبودن" مسئله نيست! بلكه "چگونه سبز بودن" مسئله است. حق طلبي و آزاديخواهي، با خيلي از اين رفتارها و تندخوئي ها تناسبي ندارند.
اگر به هوش نباشيم، جنبش حق طلبانه و آزاديخواهي ايرانيان، اين بار هم به دامي مي افتد كه كساني آگاهانه طراحيش مي كنند و محصولي جز نااميدي و يأس و سرخوردگي به بار نمي آورد و مردم باز هم از حق طلبي سرخورده خواهند شد. و باز ما مي مانيم و كشتزاري آفت زده و آسماني كه شايد ديگر سخاوتمندانه نبارد. بايد به "چگونه سبز بودن" بيشتر از اين بينديشيم وگرنه اگر كشتزار حق طلبي مردممان اين بار هم با نااميدي از اين رفتارها و تنديها بخشكد، بايد ساليان دراز باز هم افسوس خورد كه:"خشک آمد کشتزار من، در جوار کشت همسایه..." و باز بايد ناليد:" قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟" اگر براستي خونخواه ندا و سهراب و شهيدان سبزانديش خود هستيم، بايد در روشها تجديدنظر كنيم و شبيه دشمنان نشويم. "بيشماري" فريبمان ندهد كه هر روز كساني را به بهانه اي از قطار جنبش حق طلبي پياده كنيم. اين قطار، با نفس و درد مشترك همه ايرانيان تا به اين ايستگاه رسيده و استبداد ديني را به زانو و استيصال درآورده است. نفسش را نگيريم و هوشيارتر باشيم.

۱۰ نظر:

محمودی گفت...

سلام دوست عزیز.
پست واقعاً عالی ای بود.
خوشحالم که واقع بین، عادل و منطقی هستین.

سبز باش، ولی سبز روشن، نه سبز تیره

روزبه گفت...

آقای داد عزیز درود بر شما

من با توهین و افترا و دشنام دادن به چنین هنرمندانی کاملا مخالفم زیرا فرهنگ ایرانی و تفاوت ما با حکومت جمهوری اسلامی در واژه هایی است که به کار می بریم ولی من با تحریم چنین افرادی که در واقع با بازی در چنین فیلمها و یا کارهایی نظیر کاری که آقای افتخاری کرد موافقم و به نظرم مردم باید این افراد و کارهایشان را تحریم کنند تا زمانی که یا آن را تکذیب کنند (مانند خانم لیلا اوتادی) و یا در پیشگاه مردم پوزش بخواهند.

ناشناس گفت...

واقعا خطرناک ترین بخش فکری که در تمام ادوار تاریخ، بشریت را تهدید کرده همین گزاره ی یکطرفه وبرگشت ناپذیر"فقط من تنها حقیقتِ موجودم" میباشد.وفرمانهای کشت و کشتار زاییده ای از هزاران زایش سیاه این گزاره است.

ناشناس گفت...

خواننده حامی احمدی نژاد: آنچه نصیبم شد شئونات الهی بود
خبرگزاری سپاه پاسداران (فارس): پنج‌شنبه شب در حاشيه سيزدهمين جشنواره شهيد رجايي، به طور ويژه از استاد عليرضا افتخاري تجليل شد. استاندار اصفهان طي سخنان كوتاهي با اشاره به اينكه از هنرمند متعهد و يگانه اصفهان تجليل مي‌كنيم، گفت: استاد عليرضا افتخاري چهره ماندگار موسيقي استان اصفهان است.

عليرضا ذاكر اصفهاني افزود: به اين سبب از استاد افتخاري تجليل مي‌كنيم كه به صداي او آشناييم، به آن علاقه داريم و به او افتخار مي‌كنيم.

عليرضا افتخاري نيز كه چهار تصنيف براي حاضران در جشنواره اجرا كرد و با استقبال فراوان حضار روبه‌رو شد، گفت: استادم هميشه به من تذكر مي‌داد مقام آسماني سكوت را حس كن و من آن را در خدمت به بزرگان حس كردم.

وي افزود: خوشحالم در حوادثي كه در چند وقت گذشته براي من و خانواده‌ام به وجود آمد، خود را نباختم و آنچه شامل حال من شد شئونات الهي بود.

ناشناس گفت...

روزبه عزیز، به گمانم متوجه خطری که از ناحیه عمل غیراخلاقی متوجه جنبش سبز شده است نشده اید. قبل از اطمینان، مخاطبتان را محکوم میکنید و او، باید اتهامش را تکذیب کند!! با کدام منطق؟ با کدام اخلاق؟ می خواهید اسم کاملتان را بگویید تا من هم با یک رسانه وسیع، اتهامی را متوجه شما کنم و همگی منتظر بمانیم تا شما آن را تکذیب کنید؟ چه بر سر جنبش سبز آمده است؟ اگر این سبز بودن است، من برائت خودم را از تفکری اعلام میکنم که حرمتی برای انسان قائل نیست و میگوید من، به صرف یک شایعه یا خبر، یک تردید یا سوءظن، تو را لجن مال می کنم و تو برای دفاع از حودت، می توانی اتهامت را انکار کنی. آیا یک اقلیت 100 نفری باید به خاطر قبول نداشتن تفکر یک اکثریت 100 میلیون نفری از آنان عذرخواهی کنند؟

ناشناس گفت...

سلام
فکر میکنم یه نکنه ظریف در نوشته شما مغفول مانده و آن درک تفاوت بین واکنش و محکومیت قانونی و واکنش ذهنی و فکری است
درست است که قصاص پیش از جنایت قانونا درست نیست و منطقا هم غیر قابل قبول است اما وقتی از طرف مقابل و سازماندهی آن می شود با دیده زمینه سازی ها، رفتارش را پیش بینی کرد، آیا نباید بر اساس آن پیش بینی به پیشگیری دست زد؟
این هم که گفته شود فرق رفتار ما با دیگران چیست، شاید بتوان گفت این است که ما در عین اینکه برای خود حق قائلیم برای او هم حق قائلیم.
اگر هنر مندی با ما همراهی کند بدیهی است برای ما عزیز است و اگر با ما نباشد، گر چه به حقوق قانونی او نمی تازیم ولی با عکس العمل خود, احساس و عقیده خود را نشان می دهیم
ضمن اینکه بسیار بعید می دانم ساخت فیلم پایان نامه واقعا از سر استقلال هتر مند باشد، و آن را کاری سفارشی و سازمان یافته از دولت تلقی میکنم، باز هم برای سازنده قانونا این حق را قائلم که آن را بسازد ولی با نشان داده احساس و عقیده خود، او را نسبت به عواقب موضع گی ری اش در اذهان عمومی هم آگاه میکنم

ناشناس گفت...

سلام بابک داد عزیز.
یک پرسش دارم وآن اینست که آیا اینطور بنظر نمی آید که این اختالافات بیشتر در بین عزیزان خارج از ایران دیده می شود ؟ چون تا آنجایی که من می بینم و می شنوم ؛ همه موطنان داخل کشور به جزء موارد کوچک و شاید نه چندان اساسی ؛ همه با هم اتفاق نظر دارند پیرامون انچه که نمی خواهند و آنچه که می خواهند. اگر این پرسش درست باشد ؛ آیا هموطنان خارج از کشور نبایستی نهیبی به خود بزنند یا کسی پا پیش بگذارد و گوشزدشان کند که بیش و پیش از اختلافات بر سر توافقات گرد هم جمع شوند؟
به عبارت دیگر چرا خارج نشینان با انتخاب یک چهره یا مجموعه ایی از متفکرینی که مقبولیت عام دارند ؛ یک وحدت را پایه گذاری نمی کنند !
موفق و سربلند باشی و باشیم.
اشاندا

ناشناس گفت...

سلام بابک جان، باز هم این رو فقط خودت بخون و منتشر نکن.

خارج از کشور ظاهرا بی خبر هستید، فیلمبرداری شروع شده بوده و در ضمن این خانم اوتادی سابقه خوبی در خرابکاری های مشابه داره. کارگردان ابله یعنی حامد کلاهداری هم کمابیش چهره شناخته شده ایه و یک جوون خام و پارتی داره و به نظر من باید صدها برابر بدتر از این به سرش بیاد (برو توی مایه های ده نمکی).
درسته تهمت و داد و بیداد بیخودی خوب نیست، اما تا چوب رو برداری گربه دزده حساب کار خودش رو میکنه. مردم هر چند وقت یکبار باید از یه طریقی بفهمن که چقدر زیاد هستن و چه قدرتی دارن، خبر پنجشنبه شب رسید، تا صبح جمعه سایت اوتادی از کار افتاده بود و شنبه صبح پیام تکذیبش رسید (که البته از ترس بود، چون ظاهرا یک هفته بوده که فیلم برداری میکردن، دروغ و راستش با خودشون).

با بد آدمهایی طرفیم، به اندازه کافی هم صلح طلبی و مودب بودنمون رو ثابت کردیم و خون دادیم، اینجا دیگه جاییه که به نظر من باید اشداء و علی الکفار باشیم.

محبت و رحم بیجای ماست که این اتفاقات رو به روزمون اورده، وگرنه یک دهم این مردم همون هفته اول به اوین حمله کرده بودن همه زندانیها الان آزاد بودن، خامنه ای ریز ریز شده بود، و داشتیم توی صلح واقعی زندگی میکردیم و روزی 2 لیتر بنزین رو مثل سگ نمیریختن جلوی ملتی که کشورشون روی نفت قرار گرفته.

ببخش اما خونم 1 ساله از این همه بیعرضگی و خودخواهی ملت به جوش اومده.

پ

ناشناس گفت...

پس ازمدتي مديد سکوت بالاخره جناب آقاي موسوي بيانيه اي صادرفرموده وجوانان ودانشجويان را به رعايت سکوت وآرامش فراخواندند.
نميدانم بااين توصيه هاي آسه برو آسه بيا که گربه شاخت نزنه تاکي وسرانجام چه.
وعزيزبرادر دادعزيز
رک وپوست کنده اميدي به اين سبز ورهبرانش نيست که نيست .
اينان بذر ياس کاشته اند و بيهوده آرزوي برداشت اميد نداشته باشيم .

ناشناس گفت...

درود

لینک مطلب شما در صفحه فیس بوک "سبزها از هیچکس متنفر نیستند.":

http://www.facebook.com/notes/sbzha-az-hychks-mtnfr-nystnd/chgwnh-sbz-bwdn-msylh-ayn-ast-babk-dad/157991624245799

پاینده باشید