۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

تست رواني جامعه! / بررسي روند «سركوب، كنترل، حذف» سران جنبش سبز


تست رواني جامعه!
بررسي روند «سركوب، كنترل، حذف» سران جنبش سبز
آيا حكومت بالاخره در "يكي از همين روزها" قدم نهايي را برخواهد داشت و آقايان موسوي و كروبي را دستگير و يا حذف خواهد كرد؟ اين سئوال امروزه دغدغه ذهني خيلي از ايراني هاست.
وقتي كمي از رخدادهاي روزمره فاصله بگيريم و از ارتفاع به ماجراهاي پانزده ماهه اخير نگاه كنيم، مي توانيم نقشه جامعي از كار پيچيده امنيتي حاكميت براي "سركوب - كنترل - حذف" سران جنبش سبز را با وضوح بهتري ببينيم. اگر منصف باشيم بايد اعتراف كنيم جمهوري اسلامي در طراحي امنيتي اين روند پانزده ماهه، هوشمندي هايي به خرج داده و گاهي بسيار زيركانه رفتار  كرده است. هرچند مرتكب بزرگترين "اشتباه تاريخي" خود شد وقتي در آراي مردم تقلب كرد و زمينه بزرگترين اعتراضات ملي بعد از انتخابات را با دستان خود رقم زد. از آن روز كه خروش قهرآميز ميرحسين موسوي و مهدي كروبي توانست بيشتر از سه ميليون نفر را به خيابانهاي تهران  بكشاند، پانزده ماه مي گذرد. آن وقتها همه معتقد بودند اگر آن تظاهرات فقط چند روز ديگر ادامه مي يافت، حكومت مجبور به عقب نشيني هاي بزرگي مي شد كه ممكن بود به تغييرات اساسي در نظام بيانجامد. اما امروز ديگر از اعتراضات خياباني اثري نيست و مأموران به پشت ديوار خانه و محل كار آقايان كروبي و موسوي رسيده اند. اين روند سركوب و كنترل، حاصل محموعه اي از اقدامات سركوبگرانه و امنيتي است كه اين مطلب به بررسي اش مي پردازد.
اگر از بلنداي اين پانزده ماه اخير به پروژه "سركوب - كنترل -  حذف" سران جنبش سبز بنگريم، مي توانيم اين روند امنيتي را در سه دسته تقسيم بندي كنيم:
1-      "سركوب رسانه اي": تعطيلي رسانه هاي موسوي و كروبي ( توقيف روزنامه هاي اعتمادملي، كلمه سبز و سايتهاي ديگر)، حمله رسانه اي به موسوي و كروبي (از طريق صداوسيما، روزنامه هاي حكومتي و منابر نمازجمعه) و ممنوع كردن رسانه هاي باقيمانده از نقل اخبار و نام بردن از آنها كه با دستورالعمل رسمي حكومتي ابلاغ شد.
2-      "سركوب رواني": ممانعت از حضور سران جنبش در مراسم عمومي مثل روزهاي عاشورا يا روز قدس و 22 بهمن، حمله فيزيكي و برخورد با مهدي كروبي و محاصره منزل وي و ميرحسين موسوي در روزهاي مناسبتي خاص. تلاش براي منزوي كردن موسوي و كروبي، محدودسازي ارتباطات و رفت و آمد آنها، جلوگيري از حضور آنها در مراسم مختلف (مانند مجالس ترحيم و...) و جلوگيري از ملاقات مردم و نخبگان با آنها در مناسبتهاي خاص مثل عيد نوروز يا فطر.
3-      "سركوب فيزيكي": بازداشت اطرافيان و مشاوران نزديك موسوي و كروبي كه از فرداي انتخابات. اجبار زندانيان به "تك نويسي" و اعتراف بر عليه موسوي و كروبي و زمينه سازي براي محاكمه اين دو نامزد معترض با انواع اتهامات براندازانه. آزار بستگان و فاميل و اعضاي خانواده آنان. دستگيري برادر همسر ميرحسين موسوي، كشتن خواهر زاده او در روز عاشورا، دستگيري و ضرب و شتم "علي" فرزند مهدي كروبي. حمله مستقيم به اتومبيل و منزل آقاي كروبي و تخريب آنها. حصر خانگي كروبي و به تازگي محاصره امنيتي و اشغال دفتر كار ميرحسين موسوي. "حصر خانگي" آنها عملا" انجام شده است.
امروز مسئولان امنيتي حكومت با آنكه پرونده سياهي از انواع جنايت و آزار و سركوب ايرانيان دارند، ولي مي توانند به خود ببالند كه ظرف پانزده ماه، چنان حلقه محاصره سران جنبش را تنگ كرده اند و چنان جنگ رواني خود را پيش برده اند كه حالا ديگر به پشت ديوارهاي خانه آقاي كروبي رسيده اند و دفتر ميرحسين موسوي را هم اشغال كرده اند! به خصوص خوشحالند از اينكه تا به حال، ظاهرا" هيچ واكنش مهمي از سوي عموم مردم نديده اند. اما شايد همين خوشحالي باعث شود گام بعدي را هم با همين اعتماد به نفس بردارند و بخواهند به زعم خودشان "كار سران فتنه را يكسره كنند!". اما شايد اينجا همان "پله آخر نردبان چوبي" باشد كه شكسته است و سقوطي مرگبار بعد از آن رخ مي دهد. شايد اگر آنها بخواهند اين قدم پاياني را با عجله و بي تدبيري بردارند، رشته هاي امنيتي پانزده ماهه خود را پنبه كنند! به همين علت قدم آخر اين پروسه، يعني بازداشت و يا حذف سران جنبش سبز در شرايط حاضر، ممكن است مانند اين پانزده ماه نتيجه مطلوبي براي حاكميت نداشته باشد و اوضاع را بدتر از چيزي كند كه امروزه هست. شايد بر همين اساس، مسئولان امنيتي حكومت از يكسو به درخواستهاي فراوان تندروها براي "محاكمه سران فتنه" توجهي نمي كنند و از "تدبير و تأمل نظام" سخن مي گويند، ولي از سوي ديگر "متر به متر" به موسوي و كروبي نزديكتر مي شوند تا حساسيت جامعه را قدم به قدم "تست" كنند. آنها در ماههاي اخير قبل از هر اقدامي، با جنگ رواني و ايذايي ابتدا به "تست زني جامعه" پرداخته اند و سپس به اقدام شديدتر و يا اقدام جبراني دست زده اند و به عبارتي يا تندتر و يا آرامتر شده اند. بر اين اساس، بازداشت و يا حذف فيزيكي سران جنبش سبز در شرايط فعلي، كاري است كه مي تواند تمام دستآوردهاي اقدامات هوشمندانه نهادهاي امنيتي حكومت در پانزده ماه اخير را يكسره "بر باد بدهد" و يا بر عكس آن درخت را "به بار بنشاند"! اگر نتيجه تست زني هاي جامعه مثبت باشد و تصميم نهايي براي حذف آنها گرفته شود، شك نكنيد در شرايطي خبرش را خواهيم شنيد كه اصلا" انتظارش را نداريم. آنها "علائم واكنشي" مردم ما را تست زده اند و باز هم تست مي زنند و بر ابزارهاي جنگ رواني تسلّط كافي دارند. در تحليل و ارزيابي واقع بينانه، كوچك شمردن قدرت دشمنان، كار معقولي نيست و فقط "ضريب خطاي" ما را بالا مي برد. حكومتيان پانزده ماه حوصله به خرج داده اند تا "حساسيت جامعه" را نسبت به سرنوشت موسوي و كروبي به پايين ترين سطح ممكن بياورند. در اين مسير جنگهاي رواني بسياري به راه انداخته اند و فهرستي از موذيانه ترين و پيچيده ترين عمليات رواني را اجرا كرده اند تا جامعه را به  "بيحسي" لازم برسانند و آنگاه كه دست به كار حذف موسوي و كروبي شدند، بر اوضاع مسلط باشند و از هيچ واكنشي شگفت زده نشوند و بتوانند هر اعتراضي را محاسبه و بلافاصله سركوب كنند.
مثال اول: با اينكه "تست رواني جامعه" در حمله اخير به منزل آقاي كروبي، نتيجه مطلوب حاكميت را بدنبال دست و در چندين شب حمله متوالي به خانه او واكنشي از سوي نخبگان و مردم ديده نشد، اما در عين حال كسي هم از ديوارهاي خانه شيخ اصلاحات عبور نكرد و به او آسيبي نرساند. زيرا در "تست اوليه" قرار نيست "عمل نهايي" صورت بگيرد!
مثال دوم: با اينكه "تست رواني جامعه" در روز عاشورا براي حاكميت نتيجه بخش بود و حتي كشتن خواهرزاده ميرحسين موسوي هم نتوانست منشأ اتفاقات بزرگي بشود، عجله اي در برخورد فيزيكي يا حذف ميرحسين نكردند تا تست هاي بيشتري براي بررسي واكنش مردم انجام دهند. اتفاقات اين هفته هاي اخير نشان مي دهد "تست هاي نهايي" در حال انجام است و چنين به نظر مي رسد كه حكومت در همين روزها تصميمات مهّمي خواهد گرفت.
اكنون "دو نظريه" در درون حكومت براي حذف سران جنبش وجود دارد:
1-      گروه بزرگتر كودتاچيان افراطي هستند كه اعتقاد دارند در ادامه اين روند، فشارها را بايد بيشتر كرد و به پروژه محاكمه و حذف موسوي و كروبي "با سرعت بيشتري" بايد ادامه داد.
2-      گروه كوچكتر كه روند امنيتي پانزده ماه اخير را مديريت كرده اند، ظاهرا" معتقدند بايد تستهاي نهايي را هم انجام دهند و بر اساس فرضيه "جنگ فرسايشي" بايد مردم را از حالت "حساسيّت" به وضعيت "بي حسي" برسانند و در شرايطي كه مردم ديگر هوشياري سابق را ندارند و وقتي واكنش خاصي به شايعات حمله يا دستگيري موسوي و كروبي نشان ندادند، به صورت "ضربتي" اقدام به دستگيري و يا حذف فيزيكي سران جنبش سبز كنند. در آن صورت، حكومت قطعا" پيش زمينه هايي براي سركوب اعتراضات احتمالي مردم هم انديشيده و به اجرا خواهد گذاشت.
اما آيا با دستگيري و حذف سران جنبش، جنبش سبز هم پايان خواهد گرفت؟ پاسخ ترديدآميز است و نمي توان با قاطعيت گفت آري يا خير! اينجا به همان دوراهي بزرگ مي رسيم كه ماههاست حكومتيان و آقايان موسوي و كروبي را از يكديگر جدا كرده و آن، نگاه متفاوت آنها به "پديده اي به نام جنبش سبز" است. آقايان موسوي و كروبي مي گويند:"با حذف شخص ما، نمي توان اين جنبش عمومي را سركوب كرد." جامعه شناسان هم مي گويد آنها راست مي گويند و حكومت همين يك نكته ساده را همچنان نفهميده است كه جنبش با انقلاب فرق دارد. اينكه جنبش سبز، به راستي چيزي متفاوت از يك "حركت انقلابي" است كه با كشتن و حذف رهبران انقلابي، بتوان آن انقلاب را هم سركوب كرد. جنبش سبز بعد از سالهاي اصلاحات نافرجام و آگاهي بخشي هاي آن دوران به وجود آمد و جنبشي عمومي است كه از يك آگاهي عمومي چندين ساله ناشي مي شود. اكنون بسياري از مردم به اين باور رسيده اند كه اين حكومت، غيرمشروع، قانون گريز، ناتوان، ماجراجو و بي صلاحيت است و در يك كلام قادر به اداره جامعه نيست و حتي نمي تواند حداقل هايي از يك زندگي ساده را هم براي شهروندانش تأمين كند. مردم به اين باور رسيده اند كه سيستم حكومتي در ايران بايد تغييرات اساسي كند و ادامه وضعيت فعلي، ديگر تحمل شدني نيست. اين جنبش اگرچه از آقايان موسوي و كروبي روحيه مي گيرد، ولي انرژي اصلي خود را از خود جامعه مي گيرد. مردم موسوي و كروبي را "نمادهاي" اين جنبش اجتماعي مي دانند و نه "رهبران" پيش برنده ي آن جنبش. و اگرچه نسبت به اين "نمادها" حساسيت و علاقه فراواني دارند، اما جوشش جمعي مردم را نمي توان با حذف اين دو شخص سركوب كرد و يا پايان داد. حكومت هنوز اين واقعيت را متوجه نشده كه با حذف سران و نمادها، يك جنبش اجتماعي به پايان نمي رسد، بلكه در نهايت تغيير چهره و تغيير روش مي دهد.
بعد از اين واقعه، جنبش سبز يا به "جنبشي زيرزميني" تغيير چهره مي دهد و يا به "انقلابي تمام عيار" تبديل مي شود كه در هر دو صورت خطراتش براي حكومت بسيار بيشتر از حال حاضر است. وقتي حكومت تصميم بگيرد قدم نهايي را براي حذف موسوي و كروبي بردارد، جنبش سبز يا دچار كمون و ايستايي مي شود و به زيرزمين مي رود.(شبيه كمون جامعه بعد از كودتاي 28 مرداد كه در زير پوست اجتماع ادامه يافت و به مرور بارور شد.) و يا تبديل به حركتي راديكال و انقلابي مي شود كه ممكن است انفجاري و تند و غيرقابل كنترل عمل كند. در هر دو صورت، حكومت به نتيجه موردنظرش نمي رسد. يعني جنبش سبز بعد از موسوي و كروبي، بدون ترديد "نمادهاي" ديگري براي خود انتخاب مي كند كه ممكن است تندتر از اين دو سخن بگويند و حتي شتاب حركتهاي مردمي را بيشتر كنند. يا اينكه براي مدتي به زيرزمين برود و "ارتشي از سايه ها" را براي براندازي حكومت شكل دهد.
در هر صورت يك جنبش اجتماعي به هر بهانه اي، انرژي تازه اي مي گيرد و شايد مردم و نخبگان سياسي در واكنشي غيرقابل پيش بيني، حكومت را غافلگير كنند و حتي سران يا رهبران تازه اي براي جنبش خود برگزينند كه به اندازه موسوي و كروبي در معرض محدوديت و آزار و محاصره نباشند. رهبراني تازه نفس تر و حتي جوان، كه خارج از دايره تهديدها و آزارهاي حكومتي باشند!
در واقع آقايان موسوي و كروبي، فعلا" به عنوان گروگانهاي حكومت اسلامي "سند تضمين موجوديت" جمهوري اسلامي به شمار مي روند و دستگيري آنها  كاري است كه همه دستآوردهاي امنيتي حكومت بعد از كودتا را بر باد خواهد داد. از طرفي واقعيت اين است كه اكنون حلقه محاصره تنگ تر از هميشه شده است و عده اي نگرانند كه شايد نوبت قدم نهايي و پله آخر فرارسيده باشد. شايد مسئولان امنيتي نظام فهميده اند كه بهترين راه براي خنثي سازي جنبش، "حفظ جان سران جنبش" و همزمان "كنترل كردن" اين گروگانها و خنثي كردن اثرگذاري آنهاست، تا بعد از آنكه تمامي ارتباطات آنها را با مردم قطع كردند و وقتي پايگاه مردمي شان را با جنگهاي رواني كمرنگ نمودند، آنها را به طور كامل حذف كنند.
اما از طرفي اين حكومت، نشان داده كه اغلب اوقات از سوي كساني تأثير مي گيرد كه عقل سياسي درستي ندارند و "شور انقلابي" بر آنها حاكم است و ممكن است ظرف همين روزها از پله هاي آخر آن نردبان چوبي بالا بروند و به طمع دستگيري سران جنبش "يكسره كردن كار!" وارد خندق بزرگي شوند كه هرگز تصورش را هم نمي كردند. شايد قبل از آنكه عقلاي قوم "تست هاي نهايي" خود را تمام كنند، عده اي با "شورانقلابي" دست به عملي ديوانه وار بزنند و مطابق اين ضرب المثل عمل كنند كه مي گويد:"عاقل به كنار دجله تا ره مي جست، ديوانه ي پا برهنه از آب گذشت؟"
آيا حكومتيان افراطي و كينه توز تصميم مي گيرند تا با كياست و خريد زمان، كار را به وقتي واگذار كنند كه كمترين هزينه را بابت حذف سران جنبش سبز بپردازند؟ يا اينكه پله شكسته را با "شور انقلابي" بالا مي روند و درگير تندباد حوادث بعدي خواهند شد؟ در هر حال، مسئولان حكومتي كه "متر به متر" آستانه تحمّل جامعه را تست مي كنند و به پيشروي ادامه مي دهند؛ خوب است يادشان باشد كه بسياري از ايران شناسان و سياستمداران هنوز به اين واقعيت اذعان دارند كه: "ايرانيان ملتي غيرقابل پيش بيني هستند"!
«يادداشت امروزم در فيس بوك»: مراقب باش لشگريان خواب، چشمانت را تصرف نكنند! آنها در انتظار همين لحظه به انتظار نشسته اند! آن سايه هاي سياه، ديرزماني است منتظر همين لحظه نشسته اند كه پلكهايت سنگين مي شوند، تا هجوم بياورند. كاش ما را هوشياري بيش از اين باشد... (براي همراهي در فيس بوك اينجا را كليك كنيد.)
پي نوشت: در فايل زير مي توانيد مصاحبه ام با راديو بين المللي فرانسه را بشنويد كه در زمينه نشانه ها و تبعات حصر و حذف آقايان موسوي و كروبي در روز چهارشنبه (24 شهريور برابر با 15 سپتامبر) انجام شده است.
 

۳ نظر:

ناشناس گفت...

آقای داد عزیز آن روزهایی که نیروی جنبش زیاد بود هرچه کامنت گذاشتیم و درخواست کردیم آقا خانم بیایید مسایل اقتصادی را ساده کنید تا قشر سنتی بازار بفهمد که می تواند بدون اعمال سیاستهای این آقایان درآمد بهتری کسب کند گفتیم این جوانانی که با امید سی دی و شبنامه پخش میکنندمیتوان محتوای این سی دی و شبنامه ها را پربار کرد تنها با عکس افراد کشته شده نمی توان مردم را آگاه کرد و از دوستان در سایتهای اجتماعی خواستیم بابا به جای فحش و نظریه های بچه گانه کار اساسی انجام دهید و یا روزی که به خانه کروبی این شیرمردی که یکسال جنش و آسیب دیدگانش را تنها نگذاشت، حمله و بی احترامی شد چه کسی کار اساسی کرد؟؟؟؟؟ بله مردم را خوب می شناسند.

ناشناس گفت...

Babak Jan Salam,
Dar sorate dastgiri aghaye Kahrobi va Mosavi che bayad kard?
Ghabl az in hadeseh bayad barnamei dasht!!
Lotfan tamame barnamehaye tasviri va sedaye khodra bar in mozo tamarkoz konid.
Khodavand_E_Iranzamin
negahdarat
FA

ناشناس گفت...

شاید شما هم از ته دل اعتقادی به دلبستگی مردم به کروبی وموسوی نداشته باشید. ولی گمان میکنم که حتی با دستگیری کروبی وموسوی هم آب از آب تکان نخواهد خورد. واقعیتی را که باید مد نظر داشت اینست که مردم به برآوردن آرمانهای خودشان اعتقاد دارند و زمان مناسبی که بتوانند برای پیشبرد آن آرمانها گامی به جلو بردارند. فکر میکنم مردم منتظرند تا اقدامات تنبیهی سازمان ملل ودولتهای دیگر اثر خود را ظاهر کرده ورژیم را به عجز درآورد. شک نیست که این تحریمها در زندگی مردم نیز مؤثر خواهد بود وبه بسیج آنها درجهت قیام برعلیه رژیم موجود بسیار کمک خواهد کرد. در آن برهه، دیگر وجود کروبی وموسوی مورد نظر نیست. ضمناً به سکوت سئوال برانگیز آیت الله ها که در نامه اخیر نوریزاد از زندان، در اعتراض به واکنش آنها نسبت به سکوت درمقابل سرکوب مردم نوشته شده توجه خواهید کرد. میدانید سکوت اکثر آیت الله ها ومراجع مذهبی برای چیست؟ آنها گواینکه نسبت به اعمال رژیم معترضند، ولی توجهشان بیشتر به شعارهای آخرین مردم در خارج ازچهارچوب شعارهای خواست کروبی وموسوی در تظاهرات سال گذشته و عکس العمل جوانان در نماز جمعه دانشگاه تهران که با کفش وبصورت تمسخر آمیز بعمل آمد، معطوف است. آن حرکتها دال بر این واقعیت است که به محض فروکش سرکوبها، مردم به سوی سرنگونی کل نظام حاکم حر کت خواهند کرد. باوجود مذهبی بودن مردم، آنها دیگر طالب یک حکومت مذهبی نیستند. به همین دلیل است که آیت الله ها وحتی عظماترینشان، ساکت وصم وبکم نشسته اند تا حال که خامنه ای ودست نشانده هایش به قلع وقمع مردم مشغولند، بلکه بتوانند برای پایدار ماندن جمهوری آخوندی موفقیتی بدست آورند. علی کبیری