۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

پاسخ خداوند به محمد نوري زاد: بي خيال "سيدعلي" شو فرزندم!

پاسخ خداوند به نامه محمد نوري زاد!

بنده صاف و صادق ما "محمد نوري زاد"!

اولا" ما كه خدائيم، هنوز نمي دانيم تو با كدام عقلي براي اين "سيدعلي خامنه اي" نامه مي نويسي؟ سرت توي حساب و كتاب نيست، وگرنه از اين كارها نمي كردي! آن هم شش نامه! باباجان؛ اگر هدفت اصلاح و ارشاد او و "نصيحة للائمه المسلمين" بود، كه اين امري ناممكن و ناشدني است. ما كه دريا را براي موسي نصف كرديم و عصايش را هم تبديل به اژدها نموديم، از ارشاد و اصلاح اين "سيدعلي" درمانده شده ايم! و نم نمك به فكر حفظ جايگاه خدايي خودمان افتاده ايم كه عنقريب دارد همين جايگاه را هم تصاحب مي كند!

آخر عزيزكم! تو چي فكر كردي كه براي اين "سيدعلي" نامه نوشتي؟ ما كه خدائيم و تا حالا پيش خودمان فكر مي كرديم كه يك چيزهايي سرمان مي شود، پيش اين "سيدعلي" شما و دارودسته اش كم آورده ايم. اين بابا با دين و ولايت و قرآن و امامت و نبوت و توحيد يك كارهايي كرده كه ما حتي رويمان نمي شود بر زبان بياوريم. كارهايي با ايمان خلق الله كرده كه براي جبرانشان حتي اگر به جاي 124هزارتاي قبلي، 400 هزار پيغمبر تازه نفس و قبراق ديگر هم براي آدميان بفرستيم، فقط از عهده مؤمن كردن همين هفتاد ميليون جمعيت ايران شما هم بر نمي آيند! آخر با چه محاسبه اي براي اين آقا نامه مي نويسي فرزند مجنونم؟

شما جوانيد و سن تان قد نمي دهد ببينيد پيغمبران قبلي چه خون دلي خوردند از دست نمرودها و فرعونها و امثال اينها. اما مي توانيد برويد از همين آقاي جنتي خودتان بپرسيد. گمانم يكي دو روزي با ما كه "خدا" هستيم، اختلاف سني داشته باشد. او براي شما مي گويد كه همين فرعون مادرمرده، نهايتا" يك آدمي بود در حد همين صادق محصولي يا مكارم شيرازي. يا "نمرود"، يك بدبختي بود مثل اين عزيزجعفري يا محمدرضارحيمي. يا همين اهالي شهر "لوط" كه به خاطر همجنس بازي، زديم پودرشان كرديم، يك مشت آدم بدبختي بودند كه خيلي "هلو" دوست مي داشتند و آدمهايي بودند در حد همين احمدي نژاد و مشائي و آن وزير "هلوي شيرازي" كه وزير بهداشتي چيزي بود و حالا رفته تا لابد تبديل به يك هلوي رسيده بشود! اينها قابل هضم هستند. ولي در همه ادوار تاريخي، مثل اين "سيدعلي" شما تقريبا" سراغ نداريم كه بتوانيم برايت مثالش را بزنيم. اين بابا فيلد و كلاس سازمانيش بالاتر از اين حرفهاست. روزي چندبار سرش مستقيم مي خورد به سقف بارگاه الهي ما! آن وقت تو براي اين آدم كه روز چندبار ادعاي خدايي مي كند، نامه هدايت و اصلاح مي نويسي؟

نوريزاد جان! پسرم! بين خودمان بماند ولي اين سيدعلي ديگر حتي نماز هم نمي خواند! درست نيست ما كه خداييم، خودمان هم مجبور شويم قسم بخوريم! ولي به خدا قسم كه وقتي اين "سيدعلي" شما به نماز مي ايستد، ما دچار گزگزه مي شويم. نماز نمي خواند كه، ناز و عشوه مي كند و تازه از ما نماز طلب مي كند! اين "سيدعلي" شما جوري نماز مي خواند كه انگار ما كه خدائيم بايد تسبيح او را بگوييم و او را ستايش كنيم. يك قنوتي مي خواند كه ما ناخودآگاه بغض مي كنيم و كم مانده خطابش كنيم:"ربنا افرغ علينا صبرا" بعد هم هرچه را ديگران به عنوان دعا از ما مي خواهند، ايشان به ما "ابلاغ" مي كند. نه دعايي، نه تضرع و خواهشي! هيييچ!

وقت نمازش، ما و جميع ملائك و مقرّبان پشت مي كنيم به كره خاكي تا نور صورت "سيدعلي" چشممان را نزند. همين نورانيّت و كبرياي الهي و اقتدارش ما را كشته! خيلي هم به رمز و رموز خدائي كردن وارد شده است ناقلا.

نوريزاد عزيز! تو خودت اهل سينمايي و به فيلمسازي و حقه هاي سينمايي و تروكاژ وارد هستي! اين "سيدعلي" اصلا" جايي نمي رود كه يك پرده آبي رنگ با افكت الهي پشتش نصب نكرده باشند و جايي هم نمي نشيند كه نورافكنهاي متعدد، صحنه را روشن و منوّر نكرده باشند. وقتي يك شاعر مافنگي، يك دوبيتي بندتنباني در مدحش مي خواند، چنان لبخند خداگونه اي مي زند و چنان نيشش تا بناگوش باز مي شود كه خدائيش ما ياد لذت خدايي خودمان مي افتيم وقتي "يوسف" با آن همه بلايي كه براي امتحان سرش آورده بوديم، از ته چاه برايمان غزل عاشقانه مي خواند! ولي اين كجا و آن كجا؟ خودمانيم؛ حسادت براي ما برازنده نيست، ولي چاره چيست؟

محمد جان! فرزند عزيزم؛ من به شما علاقه دارم! اميدوارم اين واقعا" نامه ي آخريت براي اين "سيدعلي" باشد. با هر نامه ات عرش الهي ما را هم مي لرزاني. فرشته ها دسته دسته مي آيند و مويه و زنجموره مي كنند كه ببين اين محمد نوريزاد دوباره چي ها براي "سيدعلي" نوشته؟ ببين اين "چيزي" (يعني جيگري) دارد كه به اندازه يك كانتينر است! حالا ما هي به شما مي گوئيم پسرم! فريب جيگر اندازه كانتينرت را نخور، مال (جيگر) آقا سيدعلي اگرچه كوچولو و به اندازه يك "هسته" است، ولي بالاخره چيزي هست كه لابد انرژي هسته اي دارد، و البته انرژي هسته اي خيلي ويرانگرتر از يك كانتينر است ها! مراقب باش!

آره عزيزم. حالا هي بنشين براي اين خداي تازه نامه هاي هشدارباش بنويس كه "سيدعلي، از خدا بترس"! كدام خدا؟ راستش اين ملائك هم اخيرا" نسبت به مقام الهي ما مشكوك شده اند و هي غر مي زنند كه اگر خدا شمائي، پس اين سيدعلي آقا ديگه كيه؟ حرف از تشبيه خودش با علي ابن ابيطالب و محمد بن عبدالله گذشته، ما فعلا" درگير حفظ مقام خدايي خودمان هستيم و اين سيدعلي شما هم هر روز ادعاهاي تازه تري دارد. ما هم بفهمي نفهمي شرمنده فرشتگان مقرّب درگاهمان مي شويم كه متأسفانه هي دارند "ريزش" مي كنند و برخلاف طرفداران نظام مقدس اسلامي سيدعلي از "رويش" آنها هيچ خبري نيست! همين حضرت جبرائيل خودمان يك روز آمد نشست گفت اگر شما هم براي خودت يك "بيت رهبري" مثل بيت سيدعلي آقا درست مي كردي، كه كسي جرأت نكند از چند كيلومتريش رد شود و كلي خدم و حشم و انصار حزب الله و بسيجي و سپاهي و كهريزك براي خودت راه مي انداختي، وضع بارگاهت اينطوري نمي شد كه اينقدر "ريزش نيرو" داشته باشيم. ببينيد "رويش نيرو" در بيت آقا اينقدر بالاست كه لابد همين روزها يك ""مهدي صاحب زمان" هم از داخل بيت بيرون مي آورند و ظهورش مي دهند. حالا هي مسلمين بيايند توي حياط خانه ات در مكه دور بزنند و سر كار باشند! جبرائيل به ما طعنه زد كه بسيجي ها وقتي به بارگاه و بيت رهبري اين "سيدعلي" مي روند كلي صله و مواجب مي گيرند و بر مي گردند. اما در حياط خانه شما كه "خدا" باشي، مردم هي بايد بچرخند و عرق بريزند. اصلا" اگر شما خدايي، چرا سيدعلي بيست و چند سال است به خانه ات كعبه نيامده؟ مگر فريضه حج براي مسلمانان يك عبادت و واجب نيست؟ مي بينيد جسارتا" سيدعلي ديگر تره هم براي خدايي شما خرد نمي كند و به خانه ات هم نمي آيد و در بارگاه خودش از كعبه شما هم بيشتر صله و پاداش و مزد و مواجب مي دهد! پيغمبران شما هي رفتند و ملت را از عذاب جهنم ترساندند، اما مردم مي دانند با اين قلب رئوفي كه شما داريد، اهل آزار دادن بندگانت نيستي و همه را يك جورهايي مي بخشي! اما سيدعلي آقا زندان ساخته مثل "هلو"! زنداني مي رود داخلش، سر دو ماه عابد و زاهد و توبه كرده و البته با سي كيلو لاغري بر مي گردد بيرون. يكي از اين ملائك مي گفت:غلط نكنم، سيدعلي براي بهشت و جهنم اينجا هم يك برنامه هايي در سرش دارد!

نوريزاد عزيز! پسركم. تو ناداني. تو كم تجربه اي. تو نمي فهمي. والله ما در اينجا يك هر روز يك بساطي داريم كه بيا و ببين. يك روز نوح نبي مي آيد و غر ميزند كه چرا سن و سال اين احمد جنتي از من بيشتر شده و ركورد مرا زده است؟ به او چه بگويم؟ همين ديروز "شمر ذي الجوشن ملعون" آمده بود اينجا و با مظلوميت مي گفت اگر احمدخاتمي هم مثل من جهنمي شود، من عمليات انتحاري مي كنم و صاف مي پرم وسط قير مذاب! هرچه باداباد! شما مي گوئي من چه كنم؟ من كه يك بهشت و يك جهنم بيشتر ندارم پسر جان. از حالا ماتم گرفته ايم اگر سيدعلي و دار و دسته اش را بخواهم بفرستم بهشت، آنجا را هم به (...) بكشند و باز بساط بسيج و انرژي هسته اي و كشورگشايي راه بيندازند و يك ديوانه اي مثل احمدي نژاد را بفرستند كه بخواهد بين جهنم و بهشت "مديريت جهاني" كند و بخواهد جهنم را هم مثل بهشت تسخير و مديريت كند. بابا! اهل جهنم به همان قير مذاب و آتش ابدي دلخوش هستند، ولي به اين شرط كه اين "سيدعلي" و دارودسته اش را نبينند.

يك چشمه اش را برايت مي گويم حساب دستت بيايد. چندسال قبل اين سيدعلي شما يك بابايي به اسم "اسدالله لاجوردي" را با يك دوچرخه قراضه فرستاد اينجا، ما هم بخاطر اينكه اين بدبخت ترور شده بود، "اشتباهي" فرستاديمش برود بهشت يك حالي بكند. كاش بهش ترحم نمي كرديم و صاف مي فرستاديمش برود جهنم. هنوز پايش نرسيده بود به بهشت كه آنجا را كرد شعبه دوم زندان اوين! ظرف مدت سه روز شد "مديركل اندرزگاه" بهشت! اصلا" تخصص اش گويا همين اندرز(!) و مددكاري بوده. حالا رسما" از اهالي بهشت بازجويي مي كند و براي بهشتيان مادرمرده "حكم تعزير" مي نويسد و سهميه ميوه هاي بهشتي و حوري و شراب و آب روان بهشت را كم كرده و در عوض دستور داده سهميه قيرمذاب و سرب داغ جهنم را هم سه هزار برابر كنند تا وقتي آقايش "سيدعلي" آمد، حساب همه اينها را يكجا تسويه كند. ملائكه به خود ما گزارش داده اند اين آقا در اعتراف گيري و تعزيز "معجزه" مي كند! دوچرخه اش هم گوشه برزخ دارد خاك مي خورد. خدم و حشمي براي خودش راه انداخته كه بيا و ببين. فكر مي كني همين لاجوردي در اين بهشت خراب شده، چند تا آدم آورده كه اقرار كرده اند "چنگيزخان مغول" و "هيتلر" بوده اند؟ ما اينجا هفتصد نفر داريم كه فكر مي كرديم بنده مقرّب و عابد و زاهد ما بوده اند، ولي زير دست اين لاجوردي اقرار كرده اند "قابيل" هستند و قتل هابيل را به گردن گرفته اند! و تو چه داني كه هفتصد تا قابيل يعني چه؟ حالا حساب كن بقيه اين دارودسته بيايند اينجا، تكليف چيست؟ اگر به حساب اين لاجوردي باشد، ما بايد بهشت را يكجا كنترات بدهيم فقط به "سيدعلي" آقاي شما. از بس كه لامصب از خلق الله اعتراف گرفته و دسته دسته آدم را از بهشت انداخته بيرون.

راستش براي همين چيزهاست كه مي خواهيم مراسم "روز قيامت" را در دو سئانس جداگانه برگزار كنيم. يك سئانس را مي گذاريم براي آن 124 هزار پيغمبر و نوح و عيسي و موسي و محمد و علي و امامان و چند ميليارد مردم عادي و خود شماها كه سريع الحساب و فوتي فوري به تمام كارهايتان رسيدگي مي كنيم. بعد يك استراحتكي مي كنيم و سئانس بعدي را هم اختصاصا" مي گذاريم براي اين "سيدعلي" و اعوان و انصارش كه بيايند و اين بار "سيدعلي" بايد به كار و پرونده ما رسيدگي كند! بالاخره "يوم الحساب" است و سيدعلي خط و نشانها كشيده كه اگر پايش برسد اينطرف، ذره ذره و مثقال مثقال از خدايي ما در اين ميلياردها سال خدايي كه كرده ايم، حساب پس خواهد كشيد! اگر تا آن وقت "احمدجنتي" هم بالاخره ريق رحمت را سركشيده بود كه بعيد مي دانيم، با همين "سيدعلي" مي آيند در محشر و اين جنتي مي شود دادستان! تا ببينيم آيا مي تواند "حمله ددمنشانه اي" به ساحت الهي ما بكند، يا باز هم دندانهاي مصنوعي كار دستش مي دهد و باز هم "شين"اش مي زند و دوباره ضايع مي شود. وگرنه قرار است جايش احمدخاتمي را بگذارند در مقام دادستان! خدا به داد ما كه خدا باشيم برسد! "ابن زياد ملعون" هم وقتي خبر احمدخاتمي و جنتي را شنيد برايمان گريه كرد و دل سوزاند! يك احمدخاتمي مي گويم، يك چيزي مي شنوي! ولي اين "ابن زياد ملعون" آن ملعون را خيلي خوب مي شناسد! نبودي ببيني چه گريه اي به حال ما مي كرد بدبخت! حالا ما در كار رتق و فتق امور بهشت و جهنم و روز حسابيم. روز قيامت در سئانس اول تكليف خلايق را معلوم مي كنيم، تا ببينيم در سئانس دوم، سيدعلي چطور تكليف خود ما را روشن خواهد كرد؟

خلاصه آقاي نوريزاد عزيز. پسرم. دست بردار از نامه نگاري براي اين سيدعلي كه دندان تيز كرده بيايد جاي خود ما را بگيرد. اين آقاي شما يك دست چپش را در راه انقلاب اسلامي داده، حالا با آن يك دست باقيمانده اش دو دستي چسبيده تا بقيه انقلاب و اسلام و عرش الهي را يكجا تصاحب كند و بالا بكشد. از "ظهور مهدي" كه گذشت، مهدي از بيم جانش حاضر نيست از غرفه اش در بهشت هم پا بيرون بگذارد كه مبادا دست اين لاجوردي بيفتد، چه رسد به "ظهور كردن"! حتي عيسي مسيح هم اخيرا" يك نامه انصرافي نوشته تا ملائك بليط اعزامش به زمين براي ظهور دوباره را كنسل كنند و گفته تا اينها هستند، عمرا" به زمين بر نخواهد گشت!

در ضمن تا جايي كه به خدايي ما مربوط مي شود، نويسنده اين متن را هم عفو كرديم. اين بنده ي خدا درد دلهاي خدايش را نوشته است. خدايي كه در مقابل سيدعلي و ادعاهاي خدائي اش رسما" كم آورده است! اگر بعد از اين قائله ها، چيزي از "شوق خدايي" در ما باقي ماند، بار و بنديل الهي را مي بنديم و با فرشتگاني كه هنوز "ريزش" نكرده اند، مي رويم به آنسوي كهكشان، تا در يك جايي "عالمي ديگر بسازيم وز نو آدمي"! ولي شجره نامچه اين "سيدعلي" و قوم و قبيله اش را هم با خودمان مي بريم كه مبادا از "هسته" اين ورسيون آدمها، چيزي آنجا كاشته نشود و بشري خلق نشود كه همين يك سيدعلي براي هر دو جهان كفايت كرده است! آنجا هم اول كاوش و بررسي مي كنيم ببينيم موجودات ماقبل تاريخي مثل خزغلي و يزدي و جنتي از قبل كمين نكرده باشند كه باز مصيبت درست نشود!

شما هم نوريزاد جان! برو عزيزم. برو و به همان كارهاي خودت برس و فيلمت را بساز و بيخيال نامه نگاري براي سيدعلي بشو. ما كه روزگاري خداوندگاري بوديم، حالا حسابي از دست اين "سيدعلي" و قوم يأجوج و مأجوجش كم آورده ايم، شما بيخيال هدايتشان بشو فرزندم. از دست اينها آب و روغن "عالم هستي" هم قاطي شده است. از طرفي نمي دانيم ما خداييم يا اين "سيدعلي"؟ از طرف ديگر از دستمان دررفته كه سن و سال خلقت زمين و آسماني كه ما آفريديم بيشتر است، يا سن و سال اين "احمدجنتي"؟ اين سيد محموداحمدي نژاد هم كه بماند سر جاي خودش! اين مردك ديگر اعصاب برايمان باقي نگذاشته؛ براي همين است كه وسط هواي داغ آفتابي، يكهو مي زنيم زير باران سيل آسا! و يا در وسط تابستان گرم و وسوزان، برف و بوران نازل مي كنيم! الان هواي قطب جنوب شده مثل كوير سوزان و خرسهاي قطبي مادر مرده دارند به جاي برف، روي ماسه هاي داغ غلت مي زنند! فقط همين وضع قاراشميش آب و هوا را ببين و حساب بقيه اش را خودت بكن. خلاصه از ما گفتن بود.

26 مرداد 89

فيس بوك بابك داد

۳۰ نظر:

ناشناس گفت...

شاهكار بود. خيلي خديديم. سر افطار كلي لذتت برديم از اين قلم. شما طنز هم مي نوشتيد هر از گاهي خيلي خوب ميشد ها جناب داد. دست مريزاد.

ناشناس گفت...

بي نظـــــــــــــــــــير...

ناشناس گفت...

دلم براي خدا سوخت بابك جان. واقعا" با چه قوم و قبيله وحشتناكي سروكارش افتاده؟ قسمت "سيد علي يه دست در راه انقلاب اسلامي داد و حالا دو دستي چسبيده..." خداااااااااا بود.

ناشناس گفت...

با سلام به شما جناب آقای داد ، دست شما درد نکنه واقعاً خیلی‌ عالی‌ بود ، من کلی‌ خندیدم و لذت بردم. باید هر چه زوتر خدا را نجات بدهیم.

ناشناس گفت...

با سلام به شما جناب آقای داد ، دست شما درد نکنه واقعاً خیلی‌ عالی‌ بود ، من کلی‌ خندیدم و لذت بردم. باید هر چه زوتر خدا را نجات بدهیم.

ناشناس گفت...

خدااااااااااااااا بود. شاهكار. بابا ايول آقا بابك. دست به طنزتم شاهكاره مرد.

ناشناس گفت...

بـروشــــرم ميكن سيّـــدعلي/ تواين
مملكــت نيستت مشتــــــــري!!!!!!

ناشناس گفت...

دست شما درد نكنه. اين قسمتش عاليييييييييي بود:حالا ما هي به شما مي گوئيم پسرم! فريب جيگر اندازه كانتينرت را نخور، مال (جيگر) آقا سيدعلي اگرچه كوچولو و به اندازه يك "هسته" است، ولي بالاخره چيزي هست كه لابد انرژي هسته اي دارد، و البته انرژي هسته اي خيلي ويرانگرتر از يك كانتينر است ها! مراقب باش!

ناشناس گفت...

من مردم از خنده؛ مخصوصا اون تیکه جنتی را خوب اومدی؛ در ضمن این یزد وشمر و بقیه هم با امام حسین فامیل بودن و یزید پسر عمونش بوده؛ دعوا سر قدرت بود. اون بدبختها عمربه پایه یک بسیجی و حزب اللهی این دوران برسند. الان سالهاست که از مرگ استالین میگذره و چه داستانهای ترسناکی از او میگوین. هیتلری که حتی گوشتخوار هم نبود و سیگار نمیکشید واهل زن بازی و شراب نبود ببین چه جنایاتی کرد و الان بعد از 60 سال هنوز هر چه در موردشدارند فیلم میسازن و با نیروهای فاشیست جدید مبارزه میکنند میگن کمه, حالا تصور کن آینده در مورد این قوم از سر تا به پا فاسد چه کار خواهند کرد وچند 100 هزار قطعه فیلم و تئاتر کمدیو یا مصور از اینها خواهند ساخت. خدا به داد ایران برسه. امیدوارم هر چه زودتر اینها برن و ایران آزاد بشه . به امید آزادی ایران و برافراشته شدن پرچم ملی سه رنگ شیر و خورشید نشان ایران

ناشناس گفت...

دلم سوخت برای خدای بی‌چاره .

ناشناس گفت...

فوق العاده قوي بود. طنز به معناي كامل. دست شما درد نكنه استاد

ناشناس گفت...

بسیار عالی بود... شما که اینقدر خوب طنز می نویسین، پس چرا تا حالا ما را بی بهره گذاشتین!
ما که خیلی لذت بردیم، اما خدائیش بابک جان، شما یه کمی مواظب باش. خدا هیچ جای دنیا شوخی بردار نیست!

ناشناس گفت...

نميتونم بگم بي نظير بود چون مبالغه ممكنه يشه. ولي واقعا" خيلي كم نظير نوشته بودين. دستتون رو مي بوسم. "خداي را در پستوي خانه نهان بايد كرد."

raha گفت...

آقای داد:این نامه بی نظیرتان منرا احساساتی کرد و میخواهم اعترافی بکنم.بعد از مدتی بد بیاری آخرین خبر بدی که شنیدم باخدا قهر کردم.نماز نمی خواندم.به توصیه عزیزان و روحیه نسبتا مذهبی خودم.می خواستم، در ماه رمضان رابطه معنویم را دوباره تجدید کنم.حالا دیدم وضع خدا خرابتر از این است که من از او چیزی بخواهم.تازه باید یک فکری به حال خدا کرد.تازه من ناآگاه سر افطار اسرای سبز و خانواده هایشان را هم دعا می کردم،چه بیکار بودم من.ما واقعا به اینجور طنزها نیاز داریم.بیشتر طنز بنویسید.

خصم استبداد گفت...

شارژمان کردي عالي بود .

منتظر ادامه خاطرات چهارماهه دربدري هستيم

ناشناس گفت...

آقای داد:
باید اذعان کنم که این دست نوشته یکی از جذاب ترین و نافذترین دست نوشته های شما بود. این یک واقعیت است که تلفیق طنزگونه امور سیاسیٍِ،اقتصادی،و اجتماعی بسیار تاثیرگذار خواهد بود و الحق که این دست نوشته به آسانی در ذهن موثرافتاد!

صدف گفت...

زیبا بود آقای داد... اما کاش بجای کلمه "سرش " در جمله زیر از کلمه "عمامه دوطبقه اش" استفاده میکردین :)
روزي چندبار سرش مستقيم مي خورد به سقف بارگاه الهي ما

ناشناس گفت...

خدا باید پناه ببره به پروردگار . پیام بر و امامان باید پناه ببرند به پروردگار از دست این شیادان. آقای داد به پروردگار قسم که این جمهوری اسلامی از روز اول فاسد بود.

ناشناس گفت...

يك طنز فوق العاده از مردي كه من باور نمي كردم اينطور طنز نوشتنش هم مثل نوشته هاي تحليليش عالي باشه. خيلي خيلي خيلي خوب. نقص نداشت. درود بر شما و اين قلم متعهد و جسور و زيبايي كه دارين.

ناشناس گفت...

آقاي داد سلام. شما چندين بار با نوشته هاتون منو و همسرمو به گريه انداختين. اين مرتبه اينقدر خنديديم به اين مطلب كه سر به سر شديم. خدا قلمت رو هر روز پربارتر كنه و سرت سبز و دلت خوش باشه. در ضمن من و همسرم الان جاتون خالي پاي سفره سحري داريم مي شينيم. از صميم قلبمون براتون دعا ميكنيم سلامت باشين. به حق اين ماه پربركت و عزيز. رضا دوستدارت از اصفهان.

لادن گفت...

من كه سه باره اومدم اينو خوندم. هربار يه نكته جديد توي چشم مياد كه همين لذت كشف كردنش آدمو خوشحال ميكنه. درود بر اينهمه ذوق و اين قلم جادوييتون

ناشناس گفت...

خیلی قشنگ بود عزیزکم . مواظب خودت باش

ناشناس گفت...

دستت درد نکنه عزیزکم . خدا به همرات . مراقب خودت باش. خیلی قشنگ بود مپل بقیه نوشته هات . مراقب خودت باش.برات همیشه دعا میکنم.

ناشناس گفت...

دستت درد نکنه عزیزکم . خدا به همرات . مراقب خودت باش. خیلی قشنگ بود مپل بقیه نوشته هات . مراقب خودت باش.برات همیشه دعا میکنم.

ناشناس گفت...

سلام و خسته نباشید

موافقید اسم سیدعلی آقا را از این ببعد
بگذاریم علی یه دنده

با تشکر

ناشناس گفت...

واقعا آقاي نوريزاد به چه اميدي به رهبر! نامه مينويسن؟
آهنگ محسن نامجو كه در وصف مقام معظم خونده واقعا شنيدنيه.

ناشناس گفت...

http://www.youtube.com/watch?v=6yTWby7v5WY
این هم لینک "فقیه خوشگله" محسن نامجو، برای دوستانی که نشنیدنش

ناشناس گفت...

"قائله ها" اشتبا ه است "غائله ها" درست است.متشکرم

ناشناس گفت...

بابک جان، یادته که یه زمانی نگران بودی که طنزپرداز بشی؟ حالا که شدی و چه طنز نویس خوبی هم شدی. اما خدائیش، من بی تقصیرم!
به نظر من حتا جدی ترین آدم ها هم یه بخش طنز تو وجودشون دارن و طنزپردازی شما که خیلی هم عالیه

ناشناس گفت...

دمت گرم! نوشته هات امید میده!

فقط یه آرزو دارم اونم تغییر رژیم خونریز ایرانه!

یعنی می شه این روز رو دید؟؟؟