۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

کنفرانس خبری محسن مخملباف، نوشابه اميری و بابک داد در پاريس:

اعتصابات عمومی در ايران، جلوی سرکوب‌ها را خواهد گرفت!

عصر دوشنبه در يک کنفرانس مطبوعاتی و راديو تلويزيونی در پاريس، محسن مخملباف، نوشابه اميری و بابک داد درباره مهمترين مسائل روز ايران به سئوالات خبرنگاران پاسخ گفتند. اين مصاحبه در زمانی برگزار می شد که از تهران اخباری می رسيد حاکی از اينکه موج دستگيری نزديکان ميرحسين موسوی بالا گرفته، احتمال ترور يا دستگيری وی و سران ديگر جنبش سبز می رود و حجت الاسلام مهدی کروبی نيز در غروب دوشنبه توسط نيروهای لباس شخصی مورد حمله قرار گرفته است.همچنين خبرها حاکی از اين بود که التهابات يکشنبه عاشورايی هنوز در تهران و چند شهر ايران ادامه دارد و مردم معترض مقاومت بيشتری در مقابل سرکوبگران از خود نشان می دهند.

"نوشابه اميری" روزنامه نگار به دستگيری های گسترده جمعی از مشاوران و نزديکان مهندس ميرحسين موسوی اشاره کرد و از بازداشت ابراهيم يزدی رهبر نهضت آزادی ايران به عنوان علائم تشديد سرکوب منتقدان خبر داد. وی در پاسخ به پرسش خبرنگار تلويزيون فرانسوی RTL از شروع اعتصابات سراسری در شهرهای بزرگ خبر داد و ريشه اين اعتصابات را بدليل نارضايتی عمومی دانست که شش ماه بعد از کودتای انتخاباتی ۲۲ خردادماه سراسر جامعه ايرانی را فرا گرفته است. نوشابه اميری در توصيف جنبش سبز به خبرنگاران گفت جنبش سبزحرکتی با شيب آرام را دنبال می کند اما حکومت دينی ايران گوياه اهل شيب ملايم نيست و به تندی عادت کرده است. وی بر اين نکته تأکيد کرد که به رغم روشهای خشن رژيم حاکم بر ايران، مردم روش مبارزه بدون خشونت را برگزيده اند و تا به حال از آن عقب نشينی نکرده اند.

بابک داد روزنامه نگار ايرانی که به تازگی و بعد از چندماه فعاليت رسانه ای مخفيانه در خاک ايران به پاريس مهاجرت کرده، در ادامه اين نشست مطبوعاتی حاکمان ايران را مسئول مستقيم حفظ جان شهروندان و سران جنبش سبز دانست و تأکيد کرد ترور برنامه ريزی شده خواهرزاده مهندس موسوی که روز عاشورا در مقابل درب منزلش کشته شد و حتی جنازه او نيز توسط مأموران امنيتی ربوده شده، "تمرين ترور مهندس موسوی" است. وی تأکيد کرد ما نگران جان سران جنبش سبز هستيم زيرا حکومت ايران سابقه کشتن مخالفان سرشناسی را در کارنامه خود دارد و غالبا" آن را به اقدام گروههای خودسر نسبت می دهد.
خبری که در حين برگزاری اين کنفرانس خبری به خبرنگاران اروپايی اعلام شد، آغاز نسبی اعتصابات عمومی در کشور بود. نوشابه اميری در اين باره گفت بر اساس اخبار رسيده، قرار است از صبح فردا اعتصابات گسترده تر شود. بابک داد نيز گفت اعتصابات در ايران به صورت فرکانس دامنه دار و رو به افزايش شروع شده و گسترش خواهد يافت.

محسن مخملباف فيلمساز مهاجر ايرانی نيز درباره نامه شديداللحن خود به آيت الله خامنه ای رهبر مذهبی ايران به خبرنگاران فرانسوی و اروپايی گفت من به خامنه ای وعده داده ام همانطور که انقلاب ايران با گراميداشت چهلم شهيدان انقلابی به پيروزی رسيد، شما هم که در عاشورا دست به قتل مردم زديد از نتيجه اعمال خود در چهلم اين شهيدان بيگناه در امان نخواهيد ماند. مخملباف ضمن ابراز نگرانی از راديکال شدن فضای عمومی جامعه اعلام کرد جنبش سبز بدنبال بمب اتمی يا ماجراجويی های شبيه به حاکمان فعلی نيست و بنا دارد با روشهای مسالمت آميز خود، ايران را به سوی دموکراسی و آزادی پيش ببرد. مخملباف جوانان را به عنوان بهترين نيروهای مؤثر جنبش سبز معرفی کرد که اينک علاوه بر فعاليت حق طلبانه خود، نقش رسانه و خبرنگار را هم به خوبی ايفا می کنند و صدای اين جنبش مردمی را به دنيا می رسانند.

پي نوشت: عكسهاي ديگر اين برنامه خبري در اين نشاني.

۱۳۸۸ دی ۶, یکشنبه

امروز عاشورای پیروزی است

یزیدیان راه فرار ندارید! حق پیروز است!

امروز در روز عاشورا، بار ديگر حق به مسلخ برده شده تا تاريخ مظلوميت يك ملت، تكرار شود و فريب و زشتي و دروغ با تكيه بر سلاح و شمشير خون مظلومان را بريزد تا مگر چندصباحي بر حكومت نامشروع خود باقي بماند. اما اين بار حق سوار بر اسب قدرتمند اراده و ايمان و عزم يك ملت، بناي عقب نشيني ندارد. هواپيماي فرار سران جمهوري اسلامي در حال سوخت گيري و آماده پرواز است. رهبر كودتاچي مخفي شده و فرمان آخرين وحشيگري ها را صادر كرده اما بسياري از نيروهاي انتظامي از شليك مستقيم به مردم سر باز زده اند. نظام در حال فروپاشي كامل است و چشم بگردانيد مي توانيد ريزش اين كوه يخي نااستوار و سست را ببينيد. بايد چشم گشود و فروپاشي آخرين استبداد ايران را ديد.

امروز در روز عاشورا بار ديگر ملتي به ستوه آمده، به جان آمده و خسته از ستم، براي پس گرفتن زندگي به غارت رفته خود به خيابانها آمد و عهد بست تا به زير كشيدن يزيديان زمانه، به خانه نرود. عاشورا به ميانه نرسيده، يزيديان رذالت خود را عريان ساختند اما حق طلبان تاريخ را تغيير داده اند و ايستاده اند تا آخرين پسماندهاي ستم را از كشور بيرون بريزند. سياه ترين لحظه شب، در اين ظهر عاشورا رقم خورده و سپيده آزادي به زودي از دل آسمان شعله خواهد كشيد. هرگز تا به اين اندازه، پيروزي بر شب، نزديك و عيني نبوده است.

امروز ايران عاشوراست. سپاه سياهي قصد جان مردم مظلوم را كرده و با نهايت سبعيت و وحشي گري، شمشير آخته را بيرون كشيده و خون مي ريزد. ملت اما ديگر از حاكمان نمي هراسد و بنا ندارد به يزيديان اجازه دهد بر مسند قدرت باقي بمانند. نيروهاي آزاده و "حّر" به صف حق طلبان پيوسته اند و سپاه كودتاچي در حال راهي براي فراري دادن يزيديان از كشور است.

امروز ايران عاشوراست. حق در يك سو و باطل در سوي ديگر است. امروز ديگر هيچكس نمي تواند از اين ميانه كناره بگيرد و وجدان خود را قانع كند كه در نبرد همه جانبه باطل بر عليه حق، نتوانسته حقيقت را تشخيص دهد و يا باطل را نبيند. باطل در حال فروافتادن، پرده از رخ بركشيده و ذات خونريز خود را به تمامي و با هراس از قدرت ملت به نمايش گذاشته است.

امروز ايران عاشوراست و خامنه اي و حكومت يزيدي او با نهايت ناجوانمردي بر عليه مردم تيغ كشيده و جوانان ما را سلاخي مي كنند. اما ديگر حجت بر همه آزاديخواهان تمام شده و سكوت و انفعال از سوي هيچكس پذيرفته نيست. امروز براي هيچكس ترديدي باقي نماند كه اين حكومت نامشروع و خونريز، در صف باطل و ضد مردم ايستاده و جز با گلوله و تيغ سخن نمي گويد.

امروز ايران عاشوراست. آنها كه در ميانه ميدان نبرد ايستاده اند، يا حسيني اند و تا پس گرفتن زندگي خود و حقوق يك ملت از پاي نمي نشينند و يا در لشگر حاكمان هستند و از قافله "حر يزيد رياحي" كه لشگر ظلم را رها كرد و به صف حق طلبان پيوست. باقي اما يزيدي اند. يزيدياني كه يا ستم مي كنند و خون مي ريزند و يا بر اين ستم سكوت مي كنند و خانه نشيني را برمي گزينند. اما ما ملتي نيستيم كه بگذاريم اين خونخواران بر ما حكومت كنند و امروز، يزيديان را به زير خواهيم كشيد. ما سقوط بزرگترين استبداد ديني تاريخ را رقم مي زنيم و بر فرار يزيديان شهادت خواهيم داد.

روز به ميانه رسيده و شام غريبان در راه است. اين شام تاريخي را به شب پيروزي بر سياهي تبديل مي كنيم و كابوس سران استبداد ديني را به واقعيت تبديل خواهيم كرد. خورشيد آزادي بيشتر از هميشه به لحظه طلوع نزديك شده و پگاه رهايي از نفس هم به ما نزديك تر است. اين را سياهي عمل ظالمان در اين واپسين لحظات روز بزرگ عاشورا گواهي مي دهد و عزمي كه در حق طلبي در دل و جان همه ماست. عزمي كه تا در آغوش كشيدن الهه آزادي و حق، بناي باز ايستادن ندارد.

۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

گاهي به خورشيد نگاه كن!

گاهي به خورشيد نگاه كن!

چند بار به داد تنهايي هايم رسيد؛ اساسي! يك بارش در ساحل چمخاله بود.

يك هفته مانده به روز قدس، در اواخر شهريور از كمردرد به خود مي پيچيدم. در يك خانه در ساحل چمخاله اقامت داشتيم كه بسيار خلوت و آرام بود. سه ماه دربدري و مصاحبه مخفي و آبروريزي از رژيمي كه رأي ما را دزديد و خون بچه هايمان را ريخت، براي مايي كه بي هيچ آمادگي به اين سفر دراز دل سپرده بوديم، آسان نبود. اما آموخته بودم كه "هر سختي كه مرا نكشد، قوي ترم مي كند!" و ما نمرده بوديم، داشتيم قوي تر مي شديم. داشتيم آبديده مي شديم. به بچه ها نمي گفتم، اما گاهي فكر مي كردم داريم از مرز پخته شدن مي گذريم و مي سوزيم. مي سوختم.

بچه ها را فرستادم لب دريا كه در صورت لزوم بتوانم از شدت درد گريه كنم، تا روحيه شان را بيش از اين خراب نكرده باشم. بهانه اي آوردم و به آنها گفتم دراز مي كشم تا قرصهاي مسكن اثر كند، و گفتم كمي قدم بزنند و برگردند. دراز كشيدم. دو روز رانندگي و دربدري و نيافتن خانه اي امن و آرام، درد كمرم را به مرحله مرگ آوري رسانده بود. انگشت پايم زخمي شده بود و بعد از دو روز، خونش بدليل ديابت بند نيامده بود و خون، داخل كفشم را خيس كرده بود. از بچه ها مخفي اش كرده بودم.

بچه ها كه رفتند، ديوان كوچك حافظ همراهم را باز كردم. اين غزل آمد:

ديدم به خواب خوش، كه بدستم پياله بود

تعبير رفت و كار به دولت حواله بود.

"چل سال" رنج و غصه كشيديم و عاقبت

تدبير كار به دست "شراب دوساله" بود.

نيمه هاي غزل كه رسيدم، درد امانم را بريد. زدم زير گريه. مثل كودكي هايم به هق هق افتادم. راستي چرا بايد اينجا، در اين گوشه دوردست و غريب، از درد به خود بپيچم؟ و چرا در وضعيتي هستم كه حتي از مراجعه به بيمارستان و پزشك پرهيز مي كنم؟ آيا اين انتخاب من بود؟ يا انتخاب شده بودم؟ در آستانه "چل سالگي" بودم و اميدي به هيچ "شراب دوساله اي" نداشتم. خوب مي دانستم و مي دانم روزي كه اين جنبش پيروز شود، نهايت چيزي كه بدنبالش هستم، يك حق انتخاب بشري و بديهي است. كه بروم بدنبال زندگيي كه دوستش دارم، شغلي و آرامشي. نه بدنبال جاه و مقامم و نه از آن نوع زندگي لذتي مي برم. بدنبال زندگي در جامعه اي هستم كه صبحها بتوان به همديگر لبخند زد و از خوشحالي همديگر شاد شد، روزها بتوان از خوشبختي همديگر لذت برد و شبها بتوان آسوده و عاشقانه و بي درد خوابيد. همين. چرا بايد براي اين حقوق بديهي، چنين تا پاي جان جنگيد؟ و چرا بايد زندگي را با مبارزه اي چنين همه جانبه و تا سرحد مرگ بدست آورد؟ و چرا سهم ما مردم، چنين تلخي و غربت و هجراني است؟

پهن شدم روي فرش مندرس. پرده هاي اشكي كه چشمانم را پوشيده بود، كنار زده شد و از گوشه گونه ام ريخت. از پشت پرده اشك، ديدم چيزي از زير تخت برق مي زند. مانند خورشيدكي بود در آن سياهي و تاريكي. گمان كردم انعكاس نور قاشقي، چنگالي چيزي باشد. قطره اشكم از برق نور آن چيز ناآشنا، منشوري ساخته بود جادويي و سحرانگيز. خورشيدي بود انگار. دست بردم زير تخت تا آن خورشيد كوچك را بگيرم. مانده بودم كه نور چه چيزي است كه از آن زير منعكس مي شود كه چنين منشور سحرانگيزي مي سازد؟ گويا خورشيد از آن زير طلوع كرده بود. دردم را فراموش كردم. دستم را بيشتر جلو بردم و بالاخره گرفتمش. وقتي آوردم بيرون و ديدمش، خيس عرق شدم. خورشيد بود.

من نه آدم مذهبي دوآتشه اي هستم و نه اهل خرافاتم. فقط به "نشانه ها" اعتقاد دارم. شايد اين هم نوعي خرافه گرايي باشد؛ نمي دانم. هرچه هست با اين اعتقادم راحتم. بيرونش آوردم و كف دستم را باز كردم. يك دستبند فلزي ساده بود كه دعاي "نادعلي" را با قلم رويش حك كرده بودند. "دعاي حفظ و امان"! شايد كسي آنجا جايش گذاشته بود. شايد كسي آن را فراموش كرده بود. شايد كسي مرا با آن به ياد آورده بود! هرچه بود؛ اين نشانه چيزي بود. ريز شدم كه اين دستبند ساده، نشانه چه چيزي بود؟ گرد روي آن را پاك كردم و دعايش را خواندم:"ناد عليا" مظهر العجائب. تجده عونا" لك في النوائب، لي اليك حاجتي و..."

گرم شدم. بي اينكه بدانم دارم روي همان كمري صاف مي شوم و مي نشينم كه تا لحظاتي قبل از درد بر آن پيچيده و تا شده بودم، نشستم؛ صاف و آرام و سلامت. "نادعلي" دعاي دوست داشتني خواهرم بود. خواهري كه بعد از مرگ مادر و برادم، برايم مادر بود و هست. بارها گفته بود بعد از نمازش، برايم "نادعلي" مي خواند و خواسته بود اين دعا را به همراه داشته باشم. چندباري خواندمش. حسي در من ايجاد كرد كه شبيه يك آهنگ بود. ضرب و نواي اميدبخشي داشت. لحظاتي نگذشت كه دريافتم حالم را به كل عوض كرده است اين خورشيدكي كه زير تخت يافته ام.

بچه هايم از لب دريا آمدند. داشتند در حياط ماسه پاهايشان را مي شستند. وقتي بالا آمدند، مرا ديدند كه صاف نشسته ام. قوي و شاد. مهسا گفت:" انگار قرص ها اثر كردن!" گفتم:"چه جورم!" و دستبند را نشانشان دادم. مي دانستند اين خورشيدك بر من ظهور كرده و دردم از اثر اين "قرص" است كه آرام شده است.

از دست برده بود خمار غمم، سحر

دولت مساعد آمد و مي در پياله بود.

خداي من، خدايي است بينا. خداي من است. مرا ساخته تا بنوازدم. اهل خشم و انتقام نيست. اهل عشق و درمان و التيام و تيمار است. او مرا مي بيند. مي بيند چه مي كنم. مرا حتي در گوشه دورافتاده اي در ساحل چمخاله هم دنبال مي كند. دردم را مي بيند و درست در لحظه اي كه كم مي آورم، منشوري حيرت انگيز از يك تلألؤ نوراني را از زير يك تخت مستعمل به چشمان بي فروغم مي ريزد و مرا از همان زير تخت، از جايي كه هرگز انتظارش را نداشته ام، به دنيايي از نور و اميد ميبرد. خداي من، از كوچكترين چيزها، برايم بزرگترين اميدها را مي سازد و مرا دلگرم مي كند.

آن دستبند را به عنوان نشانه اي از لطفش به دست بستم و عصر با سلامت بر شن هاي نرم ساحلي و زير نم نم باران آخر تابستان قدم زديم. در حاليكه بچه ها تا زانو در آب رفته بودند و من راه مي رفتم و با موبايل، وبلاگ نويسي مي كردم. چيزي مي نوشتم درباره "روز ايران". درباره ابراهيم كه تبر برداشت و بت شكني كرد؛ آن هم در زماني كه هيچ اميدي به جز رحمت خدايش نداشت. خدايي كه آتش را بر او گلستان كرد.

و باز حافظ در ذهن من مي سرود:

بر آستان ميكده خون مي خورم مدام

روزي ما ز خوان قدر، اين نواله بود.

ديديم شعر دلكش حافظ به مدح شاه

يك بيت از اين قصيده، به از صد رساله بود.

پي نوشت: وبلاگ فرصت نوشتن، هفته قبل "دوساله" شد. و من در آستانه "چل سالگي"ام. و هنوز از نوشتن بيت اول "رساله آزادي" دست برنداشته ام. ما بدنبال چيزي بيش از اين "خوان قدر" هستيم. چيزي كه صد سال است فريادش مي زنيم و شايسته ي آنيم؛ آزادي!

آزادي سهم ماست. حق ماست. عشق ماست. و تا زنده ايم، چشم از آن بر نمي داريم. وقتي هم بدستش بياوريم، مثل جان شيرين، حفظش خواهيم كرد. و عشق مي ورزيم به خورشيد آزادي...

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

نظام از "پادو"هاي آزادي مي ترسد!

ما "پادو" آزادي هستيم!

و تا صبح آزادي مي مانيم!

اول اين خبر كيهان روز يكشنبه 29 آذر را بخوانيد:

ديدي در رفته بودي آقاي پادو!؟ (خبر ويژه)
خبر 3 ماه پيش كيهان درباره فرار يكي از پادوهاي اطلاعاتي بيگانه، با آفتابي شدن وي در تلويزيون صداي آمريكا تأييد شد. بابك داد خبرنگار نشريات زنجيره اي(از جمله سلام) و كاتب ويژه خاتمي در دوران رياست جمهوري وي، در حالي در تلويزيون صداي آمريكا ظاهر شد كه پيش از اين ادعا مي كرد در حال فرار و مبارزه پارتيزاني با جمهوري اسلامي در داخل كشور است!!
«داد» در مصاحبه اخير خود با صداي آمريكا اعلام كرد كه در پاريس اقامت گزيده است. اقامت در پاريس و برلين يكي از پوشش هاي مهره هاي اطلاعاتي و پادوهاي رسانه اي آمريكا و انگليس محسوب مي شود.
سر درآوردن اين عنصر فراري از پاريس و از صداي آمريكا در حالي است كه كيهان 10 شهريورماه با اشاره به نوشته هاي تحريك آميز نامبرده تأكيد كرده بود نامبرده از كشور گريخته و فقط پز خانه به دوشي و مبارزه مي دهد.
در خبر 3 ماه پيش كيهان تحت عنوان «پادوي فراري در نقش پارتيزان» آمده بود:
«كاتب ويژه خاتمي با لحني احساسي و تحريك آميز سران احزاب مدعي اصلاحات را به خاطر عدم تداوم آشوبگري مورد سرزنش قرار داد و از آنها خواست به كمپين كوچ سبز بپيوندند. بابك داد با بيان اين كه بعد از دو ماه چرا خبري از سران دستگير نشده احزاب اصلاح طلب نيست تا محكم عليه اين نظام نامشروع حرف بزنند، مي نويسد: «چرا آنها نقش خود را با جديت بيشتر و در اختفاء ايفا نكنند؟ چرا هزينه هاي كوچ براي فاش گويي را نپذيرند؟ چرا از خانه دل نمي كنند و كوچ سبز را تجربه نمي كنند؟ آنها با كوچ و اختفاء در همين سرزمين، افشاگري كنند. كروبي و موسوي از جان گذشته اند، اما به تعداد بيشتري از رهبران دست از جان شسته نياز است. خوشبختانه ما الان موسوي را داريم كه يك بار غسل شهادت كرده». نامبرده درحالي كه از كشور خارج شده، با همكاري سرويس هاي امنيتي بيگانه و رسانه هاي در اختيار آنها نظير گويا نيوز چنين القاء مي كند كه در داخل كشور متواري است و شجاعانه(!) در حال مبارزه است تا با اين ترفند، برخي عناصر ساده لوح، خام و جوگير شوند. علت رويكرد به پروژه جديد هم اين است كه عناصر ضد انقلاب به مراتب گردن كلفت تر از آقاي داد- كه وي حتي پادوي آنها هم محسوب نمي شود- به محض علني شدن اقامت در خارج، تمام خاصيت و ارزش خود را براي سرويس هاي جاسوسي از دست داده و تبديل به مهره سوخته و تاريخ مصرف گذشته شده اند!»

خب! برگه ورود ما به عراق و خروجمان از عراق و ورودمان به پاريس موجود است. اسناد و فيلمهاي حضورمان در ايران در طول چندين ماه بعد از كودتا هم هست. و تاريخ برگه ورودمان به پاريس هم بر خلاف ادعاي دروغ كيهان، در روز 14 دسامبر (هفته قبل) كاملا" مشخص است. اينكه كيهان به چه دليل از حضور چهار ماهه ما در ايران و فعاليت مخفي مان زير بيني نيروهاي امنيتي نظام كودتايي چنين به خشم آمده هم مشخص است. اما آنچه معلوم نيست دليل خشم كيهان از اين "پادو رسانه اي آمريكا و اسرائيل" است! فعاليت يك "پادو"ي ساده كه نبايد بزرگترين بنگاه خبرپراكني بيت مقام معظم رهبري را چنين به خشم بياورد كه در طول سه ماه، دو خبر ويژه درباره اين "پادو" منتشر كند! مگر اينكه كيهان ناخودآگاه بر اثرگذاري و اهميت كار اين "عنصر مطبوعاتي رسانه هاي زنجيره اي"(!) صحه گذاشته و به تأثيرات آن اعتراف كرده باشد، كه در اين دو بار چنين اعترافي هم كرده است. جاي سئوال اينكه؛ آيا با متهم كردن مخالفاني كه از شما ايراني ترند، مي توانيد بر ايران حكومت كنيد؟ و آيا عمر حكومت شما دوامي هم خواهد داشت؟ بعيد مي دانم. عجالتا" كه يك "پادو" يا "پارتيزان!" شما را به جنون و آشفته نويسي رسانده و اين را نمي توانيد پنهان كنيد.

"من يك پادو هستم" و براي رسيدن به آزادي كارگري مي كنم. شما پادوي چه چيزي هستيد جز خدمت به حكومت نامشروع و خونريزي كه از درون پوسيده و نه دنياي آسوده اي برايتان باقي گذاشته و نه آخرت آبادي؟ ما ايرانيان همگي پادوي آزادي و حق انتخاب و برابري هستيم و به آن افتخار مي كنيم. قول مي دهم زودتر از آنچه فكرش را بكنيد، نظام غيرمردمي و نامشروع شما را ميليونها پادوي ايراني از پاي در خواهند آورد آقاي كيهان! همين مهم است.

عضو پادوها شويد: براي خشمگين تر كردن نظامي كه از پادوهاي آزادي واهمه دارد، صفحه اي در فيس بوك راه انداختيم به نام "من هم يك پادوي آزادي هستم". در نيم ساعت سي نفر به اين صفحه پيوستند. اگر بنا داريد خشم كيهانيان را از پادوهاي آزادي، كوشندگان بي نام و نشان رهايي بيشتر كنيد، عضو اين صفحه شويد. در اين آدرس.

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

آيت الله منتظري جاودانه شد

وز شمار"شرف"، هزاران بيش!

شب گذشته آيت الله منتظري عزيز درگذشت. گويا بايد "يتيم" و "بر پاهاي خودمان" به صبح آزادي برسيم. بدون همراهي او كه پدري معنوي همه ما بود. مردي كه چتر حمايت هايش، دلجويي هايش، بزرگي هايش آنقدر بزرگ بود كه"همه" را زير خود جاي داده بود. شايد اگر در جايي غير از ايران بود، مي شد باور داشت كه بيماري و كهولت سن موجب مرگ ايشان شده است. اما منتظري در حصري خانگي درگذشت و مسئول مرگ او، رژيمي است كه 20 سال زنداني اش كرد.رژيمي كه دستش به خون آلوده است.

زنداني بيست ساله كه هرگز اجازه نيافت از حصارهايش عبور كند، به مراقبتهاي بهتر پزشكي دسترسي يابد و تن شريف خود را براي داوا در اختيار پزشكان حاذق قرار دهد. او اما چنان بزرگ بود كه حصارها را تحقير كرد و به مدد رسانه جهاني اينترنت، وارد خانه قلب تك تك مردم و جهانيان شد و به دقيق ترين كلمه "عاقبتي به خير" يافت.

درگذشت اين عالم نستوه، خستگي ناپذير و بزرگوار را به بازماندگان ميليوني ايشان تسليت مي گويم. او رفت اما يادگاري گرانبهايي بنام آزادي خواهي و پشت پا زدن به قدرت را براي ما بر جاي نهاد. براستي سواگواري براي او، تقدير از فضيلتي بنام آزادي خواهي است.

پس اي پرچمهاي سياه افراشته باشيد براي اين سوگ.

و اي پرچمهاي سبز، برافراشته شويد براي اميد.

غمي كه با اميد همراه باشد، سوگ سازنده و غم رهايي بخشي خواهد بود. آن پدر تا آستانه آزادي با ما بود، راهش را ادامه خواهيم داد...


يلدا، شبي براي پاسداشت خورشيد است

يلدا، شبي كه به سر مي آيد...

وعده يلدايي: در روزهاي بعد، ماجراهايي از اين شش ماه دوري از خانه و اين هجرت اجباري را خواهم نوشت. عكسها و خاطرات اين ايام را در حد وسع خواهم گذاشت و از آنچه از سر گذرانده ايم، اعتراضي كه زندگي اش كرده ايم، براي شما خواهم گفت.

و اما امسال شب يلدا در اين "خانه شيشه اي" هستيم. من، ميلاد و مهسا. اينترنت فضائي را ايجاد كرده تا غربت و دوري را كمتر احساس كنيم و با شما خانواده بزرگ باشيم، هركجايي كه هستيد. حالا من دهها دختر و پسر و خواهر و برادر دارم و بچه هايم دهها دوست، خواهر، برادر. و همه ما، ما و شما، در انتظاريم. همه ما چشم به طولاني ترين شب سال دوخته ايم، كه گويي تمثالي از سرنوشت و تقدير ماست.

"شبي تاريك و بيم موج و گردابي چنين حائل!

كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها؟"

در اين يلدا با دو بچه ام، در شهري غريب به شب چشم دوخته ايم. شب زيباست. زيباست چون آئينه روزي است كه بر مي آيد. من از شب نفرت ندارم، عاشق طلوع خورشيدي هستم كه در پس آن است. يلداي امسال را به تقويت شبكه هاي اجتماعي، فاميلي و خانوادگي خود بپردازي. "اعتراض" مان را زندگي كنيم، از دوستي هايمان در يلدا پلي بسازيم براي رهايي و بگذاريم يلدا، رهايي بخش ما باشد از اين سياهي ستم. يلدايتان مبارك ايرانيان.

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

محال است چشم از آزادي برداريم!

محال است چشم از آزادي برداريم!

"ما تقسيم كار دقيقي كرده ايم" اين را براي حاكمان مي نويسم تا باور نكنند "تمام شد"! گمان نكنند يك حركت خزنده و يا به قول خودشان فتنه اي را سركوب كردند و چشم فتنه را هم بيرون كشيدند و خلاص. نه! كار تمام نشده و تازه محرمي سبز و سرنوشت ساز در راه است. فصلي كه خاص پس گرفتن حق از ظالمان و اثبات حقيقت مظلومان است. فصل پيروزي مظلوميت بر ظلم، سكوت بر نعره، مظلوم بر ظلم. به آن پيروزي خواهيم رسيد با نهايت مسئوليت پذيري، تقسيم وظايف و قبول دشواريها. محال است چشم از آزادي برداريم.

كودتاي انتخاباتي 23 خرداد اگرچه قابل پيش بيني بود، اما همه را در شوكي ناگهاني فرو برد. براي مدتي سيستم دفاعي جامعه از كار افتاد و در بهت و حيرت ماندند. طبقه روشنگران و متفكران مدتي در همين شوك از تصميم سازي عاجز شدند. تقلب و جنايتها چنان سنگين بودند كه كسي چنين حجمي را باور نداشت. براي همين كودتاچيان ما را به بازي هاي رواني بسياري انداختند. گاهي ما را به واكنشهاي عجولانه يا احساسي وادار ساختند كه از كنار هر كدام با سلامت و ظرافت عبور كرديم و نگذاشتيم اين حركت سبز را هم از ما بربايند. به مرور جامعه توانست خود را باز يابد و از درون بجوشد. اعتراضات روز قدس و 13 آبان و 16 آذر سنگ محك اين جوشش دروني جامعه بود.

اكنون اين جامعه سرزنده ما بدنبال حقوق حقه خويش است؛ آزادي، حق انتخاب و زندگي. نسل امروز يك سودا در سر دارد؛ محال است چشم از آزادي برداريم! و براي رسيدن به آزادي، تقسيم كار دقيقي داريم. بيداريم و هوشياريم.

پي نوشت: امشب در برنامه تفسير خبر تلويزيون صداي آمريكا (ساعت 8 شب) درباره اين تقسيم كار صحبت بيشتري خواهم كرد. و توضيحاتي درباره اين ايام و آنچه در دوران بعد از كودتا گذرانده ايم بيشتر خواهم گفت.

۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

نگاه امروز: "نفاق" از دو سو!

1/ ما در ميانه و محاصره نفاق ايستاده ايم. يك سو نفاق گروههايي كه عكس آيت الله خميني را پاره مي كنند و در سوي ديگر حاكماني كه با بازي رواني و تبليغاتي از آن چماقي براي سركوبي جنبش مي سازند. نفاق مانند لبه هاي يك قيچي، قصد دارد اين حركت حق طلبانه را ناكام كند و ما در اين ميانه ايستاده ايم. اين دوران سخت، اگر ما را نكشد، قوي ترمان خواهد كرد. آيا لازم است با هر ترفندي كه اين دو گروه مي زنند، ما نيز به واكنش بيفتيم؟ و در لاك دفاعي فرو برويم؟

2/ واكنش اصلاح طلبان درباره اتهامات كودتاچيان، گاهي افراطي است و درافتادن در همان ورطه اي است كه كودتاچيان قصد كرده اند. مسئله آيت الله خميني "موضوع امروز" نيست. نسل امروز خواهان برساختن آينده خود و "پس گرفتن زندگي خويش"از دست غاصبان كودتاچي است. نبايد بگذاريم "موضوع مطالبات" ما را هم بدزدند و به موضع دفاعي و افراط مجبورمان كنند.هوشيار باشيم.

3/ كودتاچيان با "بازي رواني" آتش زدن تصوير آيت الله خميني، قصد دارند محملي براي نجات آقاي خامنه اي از بحران بسازند و جنبش را درگير "گذشته" كنند و از حركت به سوي "آينده" بازدارند. آيا ما هم بايد اسير اين جنگ رواني شويم و از حركت روبه جلو باز بمانيم؟ آيا بايد درگير بگومگو درباره گذشته اي باشيم كه جوانان (نيروهاي اصلي جنبش) آن را نمي شناسند و زمان لازم را براي بازسازي كودتاچيان به آنها تقديم كنيم تا سركوبها را افزايش دهند؟

در اين وبلاگ مي خوانيد:

"هاي جك" كاريزماي خميني،

خودزني كودتاچيان براي نجات رهبري!

به مجرد خشونت عريان كودتاچيان در 13 آبان، براي نخستين بار عكسهاي آيت الله خامنه اي به زير كشيده شدند و شعارهاي مرگ بر ديكتاتور بلندتر از قبل فرياد زده شد. اين كار نتيجه تجاوزها، شكنجه ها و سركوب مردم معترض بود اما به زودي كودتاچيان را در انديشه فرو برد.

-------------------------------

آيا جنبش سبز دورنمايي براي سياست خارجي دارد؟

نگاهي به سیاست خارجی جنبش سبز

گفتگوي بابك داد با سايت اينترنتي گذار

بابک داد در پاسخ به این سوال می‌گوید:

«به جنبش سبز اگر در حد سن و سال و در حد بضاعتش نگاه بکنیم، به آن محدوده‌ زمانی که شکل گرفته و مشکلات و سنگ‌های بزرگی که سد راهش بوده نظر داشته باشیم، تا این‌جا توانسته گفتمان غالبی را در مورد چنین مسائلی داشته باشد. این‌که دنیا اکنون به ایران که به سرعت به دنبال سلاح هسته‌ای است نگاه کند ، امری طبیعی است. برای مهار ایران که به زودی به یک قدرت مهارنشدنی تبدیل می‌شود،...ادامه

-------------------------------

16 آذر با خوكها كشتي نگيريم!

برناد شاو گفته است :"آموخته ام كه نبايد با خوک كشتي گرفت، چون اولا" خيلي كثيف مي‌‌شوي و در ثانی اين خوک است كه از اين كار لذت مي‌برد!" من يك دليل اضافه هم براي اين كار دارم؛ از خوكها بيزارم! به خصوص اگر كودتاچي باشند!...ادامه

-------------------------------

ما بي شماريم! ما هوشياريم!

يك خاطره جنگي براي 16 آذر!

شانزده ساله بودم كه به جبهه جنگ جنوب، زادگاهم در خوزستان رفتم. آنقدر كوچك و استخواني بودم كه ترسيدند اسلحه بدستم بدهند. حساب كنيد يك نوجوان لاغر عينكي كه فقط در كلاسهاي فرهنگ و هنر"آموزش عكاسي" ديده بود! براي همين از همان اول مرا فرستادند به واحد تبليغات و سمعي و بصري! آنجا هم چون دوربين كم بود، براي مدتي شدم "مسئول صوت"! .. ادامه

-------------------------------

راههاي رسيدن به "پيروزي" بي شمار است!

يك بسيجي كه با تلنگري به راه آمد!

آقا رضا "بسيجي" بود، اما "آدمكش" نبود.اصلا" اين كاره نبود و اگر آن "تلنگر" را در روز قدس نمي خورد، شايد حالا داشت براي شانزده آذر از "حاجي" باتوم و گاز فلفل تحويل مي گرفت و امضاء مي داد. يا شايد داشت سطل رنگ بدست، ديوارنوشته سبزها را پاك مي كرد. اما حالا نامه نوشته كه:"من ديگه يك سبزم آقا داد!"

يكي دو روز بعد ...ادامه

-------------------------------

يك "تقويم ممدآقايي"

براي خود بسازيم! نياز به برنامه ريزي داريم.

"ممد دوربين" را در عكس ببينيد. كمي فكر كنيد او را مي شناسيد؟ حتما" بارها او را در فيلمهاي خبري داخلي و خارجي ديده ايد! او در اكثر فيلمهاي خبري حضور دارد. خبرنگارهاي راستي و چپي، همه "ممد آقا دوربين" را خوب مي شناسند...ادامه

-------------------------------

"جمهوري سبز"

ما هيچ وقت به اندازه دوران بعد از كودتا آزاد نبوده‌ايم و در عين حال هيچوقت به اين اندازه سركوب نشده ايم! اما چندان هم ناراضي نيستيم! قبل از كودتاي 23 خرداد، ما همه حقوقمان و اولاً" حق بيان و حق اعتراض را از دست داده بوديم، اما هرگز به اندازه دوران بعد از كودتا نتوانستيم آزادانه و تمام عيار بر آن وضعيت تلخ برآشوبيم و انتقاداتمان را بر زبان بياوريم...ادامه

-------------------------------

سحر بيقراري، صبح آزادي

از يادداشتهاي تخته پاره بر موج

از وقتي بچه بودم، عادت داشتم شبهاي نگراني و كلافگي ام را با بيقراري سحرگاه گره بزنم. براي همين چيزهايي كه دوستشان داشتم و به من آرامشي مي دادند، مثل بالش آبي ام، يا راديوي ترانزيستوري كوچكم را كه پر از موسيقي و شعر بود بالاي سرم مي گذاشتم و دم سحر كورمال كورمال دست مي كشيدم و وقتي لمسشان مي كردم، آرام مي شدم... ادامه

-------------------------------

حكومت با وثيقه هاي ميليوني، صاحب كشور مي شود!

"مازيار بهاري" مستندساز، نه اولين و نه آخرين نفري است كه براي رهايي از زندانهاي غيرانساني جمهوري اسلامي، ناگزير از پرداخت يك وثيقه سنگين 300 ميليون توماني شد و كشور را بالاجبار ترك كرد و طبيعتا" از وثيقه اي... ادامه

-------------------------------

آقاي اوباما با "كودتاچيان" به جايي نمي رسد!

مريم هفته قبل پاي كامپيوترش در "تورنتو" از شدت بي خوابي بيهوش شد و سرش روي كيبورد افتاد و خوابيد. بعد از چندين ساعت كار براي ترجمه اخبار جنش سبز و مقالات تحليلي كه از ايران بدست مي آورد تا در وبلاگش منتشر كند. وبلاگ نويسي درباره مسائل ايران، "شغل" مريم نيست، "عشق" اوست. .. ادامه

-------------------------------

فراخوان براي آشناسازي مردم با قانون اساسي نوين

يكي از مهمترين عواملي كه مردم ما را به حركت تحول خواهي و حق طلبي خود اميدوار مي سازد، ديدن افق روشني از آينده است. هرچقدر آينده بعد از تغيير و سرنگوني نظام جمهوري اسلامي روشن تر و شفاف تر باشد، مبارزات مدني مردم براي دستيابي به فردايي بهتر هدفمندتر مي شود و به موفقيت بيشتري دست مي يابيم. چندي قبل "قطعنامه اتحاد براي دموكراسي" كه توسط چند تن از فرزندان حقوقدان سبزانديش ملت ايران نگاشته شده،... ادامه

-------------------------------

استبداد از "روح ندا" هم آزار مي بيند!

مادر داغدار و صبور "ندا آقا سلطان" در گفتگويي گفته است "ندا" به خواب خواهرش آمده و گفته:"من هنوز زنده ام!" و از او خواسته به وسايل اتاقش دست نزنند! مادر "ندا" بدون نتيجه گيري خاصي فقط اين خواب را بيان كرده اما آيا براستي ندا هنوز زنده است؟ و آيا هنوز به زندگي اش ادامه مي دهد؟ داستان چيست؟... ادامه

-------------------------------

"شجاعت" در مقابل ملت زانو زد!

مي مانيم تا پيروز شويم!

چيز تازه اي نيست وقتي كلمات "كم" مي آورند! وقتي براي بيان چيزي، كلمات "ناچيز" مي شوند! امروز من با همين كلمات ناچيز، مي خواهم از چيز بزرگي به نام "شجاعت" مردم وطنم سخن بگويم و بخت خود را آزمايش كنم. مي خواهم ببينم آيا مي توانم با همين ابزار، با همين كلمات ساده، از بزرگي و قدرتي كه در روح بزرگ شما مردم است و بتخانه استبداد را لرزانده، آنطور كه شايسته شجاعتتان باشد، چيزي بنويسم... ادامه

-------------------------------

"انقلاب سبز" كليد خورد!

امروز آقاي خامنه اي نماز وحشت خواند!

حمله هاي امروز سپاه كودتاچي و پليس به ملت، وحشيانه بود و وحشيانه هست. اما همين حملات وحشيانه، نشان از وحشت و هول حكومت است. اين حمله هاي وحشيانه، نمادي از "نماز وحشت" آيت الله خامنه اي و حكومت كودتايي دست نشانده اوست. زيرا "آيات" و نشانه هاي قهر خدا و خشم مردمان را ديدند و باور كردند... ادامه

-------------------------------

فرصت سبز پاسداران براي پيوستن به مردم

پاسداران!

شما در "گارد كودتا" نمانيد و به مردم بپيونديد!

ديروز سپاه پاسداران يا "گارد كودتا" براي چندمين بار بعد از كودتاي سياهش، بيانيه اي منتشر كرد تا از حضور مردم در يك "يوم الله" ديگر بكاهد! تا با تهديد مردم به خانه نشيني، از "حاكميت كودتا" و نه حتي از "كيان جمهوري اسلامي" كه قبلا" جزو مأموريت هايش بود، حفاظت كند! آيا اين همان سپاهي است كه بنا بود حافظ مردم و انقلاب و... باشد؟... ادامه

-------------------------------

13 آبان؛ براي شستن سياهي، سبز خواهيم شد!

"سيزه بدر" آزادي!

سيزده آبان امسال، "سيزده بدر ملي براي آزادي" است! اگر در اين سيزده بدر، در خانه و مغازه و اداره بمانيم "نحسي" يك عمر زندگي زير سايه سياه استبداد را از خدا خواسته ايم. سيزده بدر آزادي را نبايد در خانه بمانيم و نبايد سر كار برويم، چون بي توجهي به سرنوشت هزاران قرباني اين نظام، برايمان نحوست و سياهي و نكبت به بار مي آورد و نحسي اين سيزده، بدجور دامان ما را مي گيرد... ادامه

-------------------------------

به احترام دانشجوی بت شکن

بت ها را بشکنیم! هر طوری که می توانیم!

اقدام بسیار شجاعانه یک دانشجوی نخبه المپیادی در نقد عملکرد رهبر فرعونی نظام، کاری است تاریخی. و ما در تاریخ این چندماهه از این کارهای تاریخی بسیار داریم و باز هم فراوان خواهیم داشت. تاریخ این چندماه، بیش از هزاران صفحه درخشان از نبرد یک ملت برای آزادیخواهی و رهایی از استبداد را در دل خود ثبت کرده که تازه ترینش همین سخنان با اعتماد به نفس و مردانه "محمود وحیدنیا" ست در حضور کسی که خود را خدای زمین می پندارد!... ادامه

-------------------------------

وقتی قدرت، ابزارهای خود و "دین" را هم قربانی می کند

سرلشگر "فتوا" میدهد!

اشاره: سردار عزیز جعفری فرمانده سپاه پاسداران گفت: "حفظ نظام از ادای نماز واجب‌تر است!" وی با اشاره به معترضان انتخابات گفت: اين افراد شعار ظلم‌ستيزی نظام را زير سئوال می‌برند و در شعارهای انتخاباتی و مبارزات انتخاباتی خود اين مسائل را بيان می‌کنند، به طوری که در روز قدس باقی مانده و پسماندهای آنها سعی داشتند نظام را زير سئوال ببرند."... ادامه

-------------------------------

جنبش حق طلبانه در مسیر تکامل

جنبش سبز؛ از اعتراضات سلبی، تا روشهای ایجابی!

جنبش سبز از آغاز سه حالت مختلف را تجربه کرده است: ایجابی، سلبی و حالا در حالتی دوگانه یعنی سلبی/ ایجابی قرار گرفته است است... ادامه

-------------------------------

یک سئوال و جواب ساده درباره؛

" خدایی که در این نزدیکی است!"

اشاره: بعضی از ما آدمها، وقتی جنایتها و ظلمهای بشری را می بینیم، در ذهنمان این سئوال جرقه می زند که پس این خدا کجاست؟ (مثل اینکه خدا آژان محل است!) برآشفته می شویم و می گوییم پس چرا خدا نیست؟ (گویا بودنش را باید با صاعقه یا زلزله درجا به ما ثابت کند) و می پرسیم پس اگر هست چرا کاری نمی کند؟ یا می پرسیم پس چرا خانه ظلم را نابود نمی کند و بهشت را برای ما در همین زمین نمی سازد؟...و خدایی که در این نزدیکی است، با صبوری به ما لبخند می زند!... ادامه

-------------------------------

گام اول قانون اساسی نوین،

برای ساختن فردایی بهتر!

توضیح: جمعی از فرزندان فهیم ملت با تعهدی مثال زدنی و اخلاصی قابل احترام، دست به کاری بزرگ زده اند. آنها که از دامان همین ملت سر برآورده اند، برای ترسیم فردای ایران که به زودی طلوع خورشید آزادیش را شاهد خواهیم بود، دست به کار نگارش یک قانون اساسی نوین شده اند. قانونی بر پایه دموکراسی، حق انتخاب، برابری و تمام موازین بین المللی. قطعنامه زیر گزیده ای است از آن قانون پیشنهادی که همزمان در منظر نگاه شهروندان ایران زمین و نخبگان و اساتید قرار می گیرد و برای اظهار نظر تک تک شما ملت عزیز منتشر می شود... ادامه

-------------------------------

سرگشاده به رهبر عصر یخبندان: تا بهار ما زنده بمان

آقای خامنه ای! لطفا" زنده بمانید!

جناب آقای خامنه ای!

شایعه مرگ شما در هفته قبل در دنیا پیچید که خبری بسیار ناگوار بود و هست! خواهش می کنم دست کم مدتی دیگر زنده بمانید. ما شما را زنده می خواهیم. خیلی طول نمی کشد. سعی کنید زنده بمانید و بهار را و خروش سبز این ملت را ببینید. خروشیدن سبز بهار از دل این زمستان سیاه، خروشی دیدنی است... ادامه

-------------------------------

تخته پاره بر موج/ بخش هشتم

اشاره: برای دوستانی که شاید ندانند می گویم. این نوشته بخشی از ماجراهایی است که در طول کوچ اجباری خانوادگی مان از سر گذرانده ایم. ما از 23 خرداد با اطلاع ناگهانی از مراجعه مأموران برای دستگیری ام، خانه و کاشانه را رها کردیم و سفری اودیسه وار را شروع کردیم که هنوز ادامه دارد. سفر ناگهانی ما بدون داشتن خیلی چیزها و از جمله برخی مدارک شناسایی و گواهینامه و امثال اینها شروع شد و بارها از خطر بررسی این مدارک و احتمال خطرهای مختلف جستیم.

کمین پلیس در دو کیلومتری!

شبی سرد و بارانی توی یک جاده کوهستانی ماندیم. زیر باران و در استان آذربایجان. نیمه شبی بارانی و تاریک و جاده ای خلوت! ماشین درست نزدیکی شهر(...) خود به خود خاموش شد و ایستاد! به همین سادگی. آمدم بیرون و موتور را وارسی کردم. ظاهرا" هیچ عیبی نداشت (نه حالا من هم خیلی مکانیکی بلد باشم!) منظورم این است که ظاهرا" موتور سر جایش بود(!) و بین راه نیفتاده بود اما روشن نمی شد! بارانی شدید می بارید که برای اول مهر زیادی سرد بود!... ادامه

-------------------------------

رمز موفقیت ما همدلی است

ما روی موضوع توافق کرده ایم؛ "آزادی"!

اشاره: به عقیده شما آیا "موضوع آزادی" مهم تر است یا "افرادی" که برای آزادی مبارزه و تلاش می کنند؟ و کدامیک از اینها غیرقابل تغییر هستند؟ موضوع یا آدمها؟ جنبش سبز، بدنبال موضوع دموکراسی و حق طلبی است و آدمها در فرآیند رسیدن به آن آرمانشهر، تا وقتی اهمیت می یابند که این موضوع را دنبال می کنند. در حقیقت، اصالت افراد در این حرکت ملی و سبز، به عمل آنها در راه رسیدن به همان فصل مشترک است؛ به آزادی ایران. ادامه

-------------------------------

"ندا"، نازنین بود و "نازنین" نداست!

هنوز حکومت کودتایی ایران از زیر بار سنگین کشتن مظلومانه "ندا آقا سلطان" رهایی نیافته و معلوم نیست حالا حالاها بتواند این قتل ظالمانه را از حافظه ملت پاک کند. "ندا" دختری که وقت تیر خوردن، ناباورانه به فواره خون سینه اش نگاه کرد و در کمتر از دو دقیقه، مقابل چشمان میلیونها ناظر جهانی جان باخت و با نگاه خیره ای که به آسمان کرد تمام مظلومیت یک ملت بی پناه را عیان ساخت... ادامه

-------------------------------

آقای خامنه ای حتی بر "بهنود صغیر" هم "ولایت" نداشت!

توضیح: در این نوشته "صغیر" بار حقوقی (به معنای مجرم زیر سن قانونی) دارد که باید تحت ولایت یک قیم یا ولی قانونی قرار داشته باشد و اینجا، سرزمینی است کهظاهرا" تحت ولایت یک فقیه(!) اداره می شود اما...

ظاهرا" قرار این بود که قدرت مطلقه در شخص مجتهد اعلم جامع الشرایطی "مجتمع" شود، تا او بتواند با تکیه بر انفاس قدسی و کراماتش، بر مردم یا رعیت ولایت و "سرپرستی" کند! بر مردمان ضغیر(!) حق را مرعی سازد و مولای اشاعه حق و قانون و شرع باشد. این "نسخه اولیه" تشکیل نهادی بنام "ولایت فقیه" بود که به تدریج سرپرستی اش بر مردم، "سلطنت" شد.. ادامه

-------------------------------

گریزی نیست؛

آمریکا با "ملت ایران" مذاکره خواهد کرد!

اشاره: برای کسانی که نگران شروع مذاکره آمریکا با رژیم نامشروع ایران هستند، این بشارت که این مذاکرات پا نمی گیرند و دولت آمریکا به زودی ناگزیر می شود گفتمان سنتی دیپلماسی با دولتها را دچار "تغییر" کند و با ملت ایران مذاکرات دیپلماتیک را آغاز کند! این تغییر از جنس همان "سیاست تغییر" آقای اوباما خواهد بود که دیروز برای بسترسازی داخلی و جهانی به سمت تغییرات بهتر، جایزه صلح نوبل را به وی اعطا کردند... ادامه

-------------------------------

به مناسبت دهم اکتبر؛ روزجهانی مخالفت با مجازات اعدام

جنبش حق طلبانه ملت ایران از «اعدام» بیزار است!

اعدام، شدیدترین مجازات بشر علیه بشر است. اعدام، محصول قضاوت بشردرباره بشر است و قضاوت فرزندان آدم درباره یکدیگر، در بسیاری اوقات قضاوتی خطا بوده و گاهی خود قضاوت بشری، عدالت را از دسترس دور کرده است...ادامه

-------------------------------

جان و حقوق همه ما برابر است

آیا حکومت جرأت می کند معترضان را اعدام کند؟

دو خبر تازه درباره معترضان دربند، فضای ذهنی همه ما را دوباره به یاد فرزندان اسیر جنبش حق طلبانه ملت ایران انداخته است. فرزندانی که هرگز از یاد مردم بیرون نیستند. یکی خبر است و دومی شایعه و هر دو قابل تأمل هستند... ادامه

-------------------------------

احمدی نژاد؛ یهودی زاده هم نیست

به تازگی روزنامه دیلی تلگراف چاپ لندن، کشف کرده که ممکن است محمود احمدی نژاد "یهودی زاده" باشد! چندماه قبل هم آقای مهدی خزعلی فرزند مغضوب آیت الله خزعلی، این نسبت را به رئیس جمهور محبوب آقای خامنه ای داده بود...ادامه

-------------------------------

سپاه شرفش را هم از یونیفورم سبزش داشت!

روزگاري بنيانگذار جمهوري اسلامي گفت:"اگر سپاه نبود، كشور هم نبود!"

سپاه امروز اما، نه تنها نجات دهنده كشورمان نيست، بلكه بزرگترين تهديد براي امنيت مردم ايران و سرزمين ماست. با اين كنايه كه هنوز تتمه آبروي سپاهيان، از همان "رنگ سبزي" است كه روزگاری ملت بر يونيفورم آنها به یادگار بخشید و امروز، دیگر این سبز یشمی دل آزار، رنگ سبز دلخواه ملت و جوانان نیست. سبزش بیشتر شبیه سبزی یونیفورم غاصبان خونریز دنیاست!... ادامه

-------------------------------

دانشگاهها «بايد»هاي نظام را نمي پذيرند!

امروز سه شنبه هم اخبار دانشگاههای سراسری بوی اعتراض و حق طلبی می دهند. دانشگاههای تهران و شهرکرد و شیراز و دانشگاه آزاد تهران و ...!

موج اعتراضات دانشجویی قابل سرکوب نیست؛ حتی اگر خطيب جمعه و دبير شوراي نگهبان براي دانشگاهها و دانشجويان «بايد»هايي مقرر كرده باشد و دستور داده باشد كه:«بايد فضاي دانشگاهها آرام باشد!»... ادامه

-------------------------------

چگونه اقشار دیگر به جنبش تغییر می پیوندند؟

در تمام مدت بعد از کودتا کسی را نیافتم که مومنانه و آگاهانه از حقانیت نظام فعلی دفاع کند و آن را دنباله چیزی غیر از سلسله های استدادی و خونریز بداند. با این حال هنوز این مخالفت به عزمی برای تغییرخواهی در تمام اقشار و سطوح جامعه تبدیل نشده و مردم اگرچه دوستدار وضعی متفاوت از وضعیت فعلی هستند اما برای مشارکت در مبارزه نیازمند پاسخ به دغدغه هایی هستند که کتمانش نمی کنند. یکی از مهمترین این دغدغه ها، وضعیت فرداست... ادامه

-------------------------------

جنبش سبز بمب اتمی نمی خواهد!

کودتاچیان بدنبال قدرت هسته ای هستند!

تصویری که از تحولات داخل کشورمان در ذهن دنیاست، دارد به مرور تصحیح و واقعی تر می شود. این کار مهمترین وظیفه ماست که در هر جایی و از هر تریبونی که داریم، از شبکه های خانگی و فامیلی و اینترنت و وبلاگها و... این تصویر را دقیق تر و واقعی تر کنیم.اینکه میان جنبش سبز با حکومت ولایت نظامی/سلطانی فقیه، چه دره عمیقی از فهم و درک و عمل وجود دارد.اينكه جنبش سبز براي احياي ارزشهايي متولد شده كه ارزشهايي انساني اند و در بسياري جهات نسبتي با نظام كودتايي، خونريز و متجاوز فعلي ندارد...ادامه

-------------------------------

این قفل بدست مردم باز می شود...

ديشب باد سرد نگذاشت صدايم به وضوح به مخاطبان برنامه تفسيرخبر صداي آمريكا برسد. سه نكته كوتاه گفتم كه يكي درباره افشاي سايت جديد غني سازي اورانيوم بود. اعتراف ایران به داشتن این سایت در اين شرايط كه پل بروكلين نيويورك در اقدامي بي سابقه سبزپوش شده و احمدی نژاد با سیاه ترین استقبال(!) تاریخ و سخت ترین سئوالات رسانه ها مواجه شده، .شاید برای منحرف كردن اذهان و افكار عمومي جهاني از سرکوبها و جنایات داخلی صورت گرفته باشد...ادامه

-------------------------------

انقلاب سبز، بارانی است...

برخلاف انقلابهاي خونين ديگر، انقلاب سبز چنان اتفاق مي افتد كه نمونه سمبليكش را در جاده ها مي توان ديد.از شعارنوشتن روي ديوارها در شهرهاي كوچك بشارت مي دهم كه مأموران وحشتزده با سطل رنگ، از پس پاك كردنشان بر نمي آيند. در جاده ها هم انقلاب سمبليك نور و V در جريان است. در آخرين روزهاي فصل سفر و تعطيلات، و حتي همين پريروز در جاده هاي عباس آباد و مرزن آباد و جاده چالوس، مردم براي ماشينهاي روبرويي علامت V نشان مي دادند و چراغ مي زدند... ادامه

-------------------------------

صد و سومین روز گریزها

ما ابزار تحقیر بتها هستیم! گرداننده اوست!

صد و سه چهار روز از کوچ اجباری اما سبز خانواده ما می گذرد. امشب هم به لطف خدا در صدوسومین روز مهاجرت سبزمان، در برنامه تفسیرخبر صدای آمریکا با شما خواهم بود.هفته قبل از کنار یک بستنی فروشی مصاحبه کردم و تا ساعت 12 شب بدنبال پیدا کردن جایی برای اقامت شبانه مان گشتیم...ادامه

-------------------------------

مهر بي سهراب ها، با اميدها فرا رسيد

بسياري از دانشجويان معترض دستگير و زنداني و شكنجه شده بودند. يكي از آنان برادر عزيز تازه درگذشته ام «سيف الله داد» بود. سيف الله يكي از رهبران جنبش دانشجوئي دانشگاه شيراز بود و بخاطر فعاليتهاي مؤثرش در جنبش و بخصوص اعتراض به تعطيلي دانشگاهها دستگير شده بود. پدر و مادرمان با شنيدن خبر دستگيري او شوكه شده بودند و با خوف و رجاء و بيم و اميد، سوار اتوبوسي شدند و اين برادر كوچكتر را براي سفر شيراز به همراه بردند. از خرمشهر تا شيراز ، پدرم از كار سيف الله متحير و كمي عصباني بود... ادامه.

-------------------------------

جمعه سبز ابراهيمي؛روز ايران است

ديكتاتور ادعاي خدايي دارد! بت شكنان بيائيد

به قديمي هايي كه هنوز معتقدند امام گفته حفظ نظام از اوجب واجبات است، بگوييد اين نظام ديگر هيچ نشاني از آن جمهوري اسلامي ندارد و برايشان شرح دهيد كه حالا «نظام»؛ يك ديكتاتوري فرعوني و نمرودي است كه علاجش فقط سقوط است و بس! چاره تمام آزمندان قدرت طلب كه كاخ رؤياهاي حقيرشان را بر جنازه مردم بنا كرده اند، از فرعون تا هيتلر و صدام سقوطي هولناك بوده و هست... ادامه.

-------------------------------

طلوع خورشيد «ناگزير» است! اين شب آبستن نور شده...

از وقتي مقام معظم(!) رهبري رأي ملت را تصاحب كرد و بر خون بيگناهان پاي گذارد و اعتراضات ميليوني ملت را كاريكاتور انقلاب ٥٧ ناميد، براي خيلي از سنتي ها و اقشار عادي و حتي نا آگاه، «قداست و درستي و سلامت آقا» به آخر رسيد و تمام شد... ادامه